اشعار فاطمیه - زبانحال مولا(ع)
اشعار فاطمیه - زبانحال امام علی(ع) – محمد جواد شیرازی
فصل خزان باغ مرا دلگیر کرده
حال و هوای خانه ام تغییر کرده
از کوچه بیزارم خدا... این کوچه ی تنگ
یاس جوانم را کمان و پیر کرده
صبر و سکوت من برای حفظ اسلام
روباهِ یثرب را برایم شیر کرده
ریحانه ام در بستر است و درد دارد
سرتاسرش از ضربه ها تغییر کرده
این که چرا زهرایم از من رو گرفته
این روزها فکر مرا درگیر کرده
پهلو به پهلو کرد... رنگش مثل گچ شد
سرّ درونش را رخش تفسیر کرده
در خواب دیدم فضه با اسماء می گفت:
مرهم به زخم بازویش تأثیر کرده
سجاده اش را نیمه شب انداخت زهرا
دیدم نشست و نیت تکبیر کرده
رفته به سجده دست بر پهلو گرفته
هنگام برگشتش چرا تأخیر کرده؟
شأن نزول آیهی تطهیر قرآن
با خون خود بیت مرا تطهیر کرده
با گفتن عجل وفاتی در قنوتش
از زندگی کردن مرا هم سیر کرده
فهمیدم از رنگ در و دیوار خانه
مسمار بدجوری به یاسم گیر کرده
قنبر خدا خیرش دهد با چشم گریان
میخ در این خانه را تعمیر کرده
محمد جواد شیرازی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) - حامد جولا زاده
بعد سه ماه؛ به من ی خورده رو کن
بلند شو و خونه مونو جارو کن
مثل قدیما تو چشام زل بزن
تو رو خدا از شوهرت دل نکن
درسته که بازوی تو شکسته
یا که دیدم پهلوی تو شکسته
بلند شو زندگیمو رو به را کن
ی خورده گندم واسم آسیا کن
نذار کنیزه تو به روت بیاره
ی وقت نگی برات تابوت بیاره؟
بلند شو بچه هات که دیگه مردن
چند روزه هیچکدوم غذا نخوردن
ببین که دخترت بهونه گیره
میترسم آخرش بی تو بمیره
خونه فقط بوی تو رو گرفته
آتیش در روی تو رو گرفته
بلند شو فاطمه برام دعا کن
بلند شو زهرا گره هامو کن
مسمار لعنتی با تو چی کار کرد؟
دیوار لعنتی باتو چی کار کرد؟
بلند شو و دوباره نون درست کن
زندگیمو با من بمون درست کن
حیاط خونه مثل دشت خون شد
بهار عمر تو چه زود خزون شد
خونابه از تنت بیرون میریزه
از در هنوزم داره خون میریزه
به جون تو این خونه مادر میخواد
علی تو این مدینه یاور میخواد
توی خونه ام به زخم من نمک زد
جلو چشام دیدم تو رو کتک زد
چی کار کنم این همه خاطراتو
چی کار کنم گریه ی بچه هاتو
عیبی نداره از علی رو بگیر
عیبی نداره دست به پهلو بگیر
بمون دوباره منو رو به را کن
کمتر برای رفتنت دعا کن
خودم دیدم بانو سرت شکسته
علی بمیره که پرت شکسته
تا جون بگیره پای تو عزیزم
علی بمیره جای تو عزیزم
تو کوچه ها زد….پر تو شکستن
چهل نفر زیور تو شکستن…
چه جوری این غمو مهارش کنم
این حسنو بگو چی کارش کنم؟
سه ماهه که همه رو تار میبینی
اشتباهی در و دیوار میبینی
حامد جولازاده
برگرفته از سایت حدیث اشک
********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع)
يك چشم تو خواب و يكى بيدار مانده
بانوى خوبم، تا سحر بيدار مانده
زانو بغل كردم، شدم خيره به بستر
مثل كسى كه بر سرش آوار مانده
قرآن بخوانم؟ هم تو هم من جان بگيريم؟
از فرصت ديدار يك مقدار مانده
با دستها دنبال مهر و جانمازى
سيلى كه خوردى، چشمهايت تار مانده
انگار بدجور استخوانت جوش خورده
بعد از دو ماه، اين دردِ بدكردار مانده
در شعله چادر سوخت، زهرا سوخت، در سوخت
امّا صحيح و سالم اين مسمار مانده
از خانه تا مسجد، ميان كوچه ديدم
خون تو روى كاگلِ ديوار مانده
قبل از نماز مغرب از بس سرفه كردى
ديگر از آن سجاده يك گلزار مانده
امشب كه غسلت مى دهم، مى فهمم آخر
كه زير اين چادر چقدر اسرار مانده !
نصف شبى ديدم حسن رفته به كوچه
دارد خودش را مى زند، غمبار مانده
يك كم بجاى نان به فكر بچه ها باش
در اين مصيبت خانه، خيلى كار مانده
گفتى خودم بايد حسينم را بشويم
چه حكمتى در پشت اين اصرار مانده
موهاى زينب شانه خورد و شانه افتاد
شانه به موهاى حسين انگار مانده
يك روز برمى گردى و مى بينى آن روز
موهاى او در دست نيزه دار مانده
اين قوم زن را مى زنند، آن هم چه راحت
در بين شان اين رسمِ ناهنجار مانده
دو مرتبه ناموس من را مى زنند، واى
كوچه گذشت، اما سر بازار مانده
اجرا شده توسط حاج منصور در 3 اسفند 94
**********************
اشعار فاطمیه- امام علی(ع) - زبانحال امام علی(ع) – پوریا باقری
چرا کنارِ علی ، پوشیه به سَر داری؟
ندیده ام که کنارم نقاب برداری
همیشه سینه سِپَر بوده ای عزیزِ دلم
چرا خمیده شدی ، دست بر کمر داری؟
عروس کردنِ دختر ، به دستِ مادرهاست
بمان ، مگر تو دو ریحانه بیشتر داری؟
بمان کنارِ حسین و حسن ، نرو زهرا
نرو بخاطرِ محسن! دو تا پسر داری…
نگیر دستِ دعا را برای مرگِ خودت
تو که ز حالِ خرابِ علی خبر داری
نکن تو خانه تکانی ، برای دلخوشی ام
همین که پیشِ مَنی ، در دلم اثر داری
نشسته ام جلوی دَر ، به میخ میگویم:
گمان نداشت دلم ، اِنقَدَر خطر داری
چقدر گفته ام این جمله را به زیرِ لبم:
علی… هنوز سلامی ز یک نفر داری
تمامِ زندگی ام ، نذرِ دیدنت زهرا
چرا کنار علی ، پوشیه به سَر داری؟
پوریا باقری
برگرفته از سایت حدیث اشک
**********************
اشعار فاطمیه- امام علی(ع) – زبانحال امام علی(ع)
ز بس که چشم تو تصویر تار میگیرد
تمام آیینه ها را غبار می گیرد
سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
همیشه فضّه تو را از کنار میگیرد
چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن
چه زود پهلوی تو حین کار میگیرد
به روی گونه تو سیب قرمزی هر شب
ز چشم های ترم اختیار میگیرد
لباس های تو را دید و گفت زینب باز
چقدر مادرم آب انار میگیرد
نه صبح مانده برایم، نه ظهر مانده، نه شب
ز ناله ات کمرم هر سه بار میگیرد
بخند جان علی، جان به لب شدم زهرا
بخند، خانه سکوت مزار میگیرد
اجرا شده توسط حاج منصور در 1 اسفند 94
**********************
اشعار فاطمیه- امام علی(ع) – زبانحال امام علی(ع)
تب کرده ای دوباره مگر درد میکشی
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی
خورده به در سر تو و سردرد ميکشی
سر پا نشو اگر که کمر درد میکشی
ای نیمه جانِ خانه مرا نیمه جان نکن
یک ذره کار با ترک استخوان نکن
در بسترت بمان هوس پاشدن نکن
قلبم شکست جامه ی گلدار تن نکن
باشد قبول هیچ نگاهی به من نکن
با چادر سیاه علی را کفن نکن
من محرمم بگو که چرا رو گرفته ای
آخر چرا به دوری من خو گرفته ای
از آن زمان که راه تو افتاد پشت در
چادر نگو پناه تو افتاد پشت در
چه روزها نگاه تو اقتاد پشت در
یادم نرفته لشگر شیطان روانه شد
و قتلگاهِ محسن ما بین خانه شد
یادم نرفته حمله اشرار بود و تو
در شعله ها جسارت مسمار بود و تو
بی رحمی بدِ در و دیوار بود و تو
پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو
یافضه گفتی و پر و بالت شکسته شد
بند دلت زغصه ی مولا شکسته شد
وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید
سلمان به امر من بروی تو عبا کشید
لعنت بر آن کسی که تو را زیر پا کشید
زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید
کشته غمش مرا که تو را بی هوا زدند
مردم امانت نبویِ مرا زدند
اجرا شده توسط حاج منصور در 2 اسفند 94
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) – علی اصغر ذاکری
غم اشک می ریزد چرا از چشم هایت
اینقدر بی تابی نکن، زهرا فدایت
پیداست از دنیا دلت خیلی گرفته
از فرط گریه گاه می گیرد صدایت
این روزها در من چه می بینی که شبها
انگار سوز دیگری دارد دعایت
با این کبودی باز هم من آفتابم
ابری ست اما پس چرا حال و هوایت؟
یک وقت از احوال من غمگین نباشی
حتی به جان من همه درد و بلایت
در پیش عشق من به تو یک بار هیچ است
ای کاش صدها بار می مردم برایت
دیدم که جان هم پیش تو قابل ندارد
پس با خجالت ریختم آن را به پایت
علی اصغر ذاکری
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع)
کمی به فکر خودت باش کار خانه مکن
بیا و خستگی فضه را بهانه نکن
خیال کن که" در "اصلا به صورت تو نخورد
توجهی به کبودی تازیانه نکن
حسن به گریه نیمه شب تو حساس است
به خاطر دل او ناله شبانه نکن
تو شانه دست گرفتی و شانه کردن مو
برای دست شکسته بد است شانه نکن
برای من کمی از ماجرای کوچه بگو
فقط به فضه نگو روضه را زنانه نکن
صفای خانه من خانه بی تو دلیگر است
تو را به جان علی ترک آشیانه نکن
تمام بسترت از زخم لاله زار شده
کمی به فکر خودت باش کار خانه مکن
اجرا شده توسط حاج منصور در شب چهارم فاطمیه 94
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) – محمد بیابانی
تو بیقراری و من نیز بی قرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم
به حال و روز تو گیرم که اشک شرم نبارم
چه سازم این عرقی را که مانده روی جبینم
علی به خاطر بسترنشینی تو بگرید
تو هم به خاطر من گریه کن که خانه نشینم
به چادرت متوسل شدم که باز بمانی
منی که کهف امانم منی که حصن حصینم
برای سنگ مزارم پس از فراق تو بگذار
ز باغ پیرهنت لاله های سرخ بچینم
مرا شکستن پهلو مرا شکستن بازو
چنان شکست که من بعد با شکست عجینم
تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم
خدا کند که فراق تو را به چشم نبینم
محمد بیابانی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) – محمد جواد شیرازی
از غصه سرتاسر شدی این چند ماهه
دلتنگ پیغمبر شدی این چند ماهه
وقتی شنیدی دست من را صبر بسته
یک پارچه حیدر شدی این چند ماهه
با خطبه هایت هرکجا فتنه به پا شد
پیغمبرِ دیگر شدی این چند ماهه
دیدی که تنها مانده ام، زهرا برایم...
... سینه سپر، لشکر شدی این چند ماهه
حق داری اصلا خنده روی لب نداری
خسته از این بستر شدی این چند ماهه
من که خبر دارم... نپوشان صورتت را
یاسِ علی! پرپر شدی این چند ماهه
دارد علی دق می کند از این مصیبت
این قدر که لاغر شدی این چند ماهه
شرمنده ام زهرا در این کوچه... در این راه...
خاکی سرِ معبر شدی این چند ماهه
داغت قد من را شکست اما تو انگار
از من خمیده تر شدی این چند ماهه
فهمیدم از این لاله ها، حق داشتی که
پنهان در این معجر شدی این چند ماهه
غیر از خیال و سایه ای از تو نمانده
از سایه هم کمتر شدی این چند ماهه
محمد جواد شیرازی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
**********************
اشعار فاطمیه- امام علی(ع) – زبانحال امام علی(ع)
آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد
پهلوی تو خون ریزی بسیار نگیرد
در چند نفس پخش کنی یک نفست را
تا پیرهنت حالت گلدار نگیرد
خون مردگی چشم تو درمان که ندارد
پس گریه نکن تاری بسیار نگیرید
یک ذره تکان خوردن تو فاجعه ساز است
آرام بمان پهلویت این بار نگیرد
دیشب سر سجاده دعای حسن این بود
که مادر من دست به دیوار نگیرد
مادر شدنت را به لگد از تو گرفتن
ای کاش کسی حسرت دیدار نگیرد
نجار بنا بود که بی میخ بسازد
تا عمر مرا این در و مسمار نگیرد
اگر شاعر این شعر ار میشناسید لطفا اطلاع دهید
**********************
اشعار فاطمیه- امام علی(ع) – زبانحال امام علی(ع)
اصلا نگفتی در کنارت حیدری داری؟
هی رو گرفتی و ندیدی همسری داری
ام ابیهای پدر؛ ام علی بودی
بر گردن من نیز حق مادری داری
همسایه ها را پای سجاده دعا کردی
جانم به تو که شیوه ی پیغمبری داری
با من نگفتی گونه های زخمی و سرخی
دور از نگاه من به زیر روسری داری
از طرح تابوتی که اسما میکشد دیدم
این روزها حال و هوای بهتری داری
بانو بمان تقدیر ما با هم گره خورده
جز مرگ آیا انتخاب دیگری داری؟
محمد رضا ناصری
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) – رضا جعفری
تو لطمه میخوری و خدا صبر می کند
اینجا فقط نه ، او همه جا صبر می کند
روزی به احنرام شما می کند عذاب
حالا به احترام شما صبر می کند
تو راه می روی و زمین می خوری و من
در فکر می روم که چرا صبر می کند؟
سر می روی ز حوصله ی بی شعور شهر
یعنی که شهر تا به کجا صبر می کند ؟
نوری کنارت آمد و گفت اینچنین نباش
دلواپس علی ، تو بیا ، صبر می کند
وقتی سئوال میکنی از او چه میشود؟
نبض تو را گرفته و تا صبر میکند
فورا تو آه می کشی و فکر می کنی
آیا تمام این همه را صبر می کند؟
دنبال پاسخ کلمات سئوالی ام
آیا چرا چگونه کجا صبر می کند؟
شیخ رضا جعفری
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) – محمد بیابانی
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا
اگر نگاه کنی با مدینه توام بود
دری شکست و حریمی که اذن خواستنش
برای هرکه به غیر از خدا مسلم بود
بدون اذن فلا تدخلوا بیوت نبی
دری شکست که از آیه های محکم بود
چقدر دیر رسیدم کنارت آه افسوس
دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود
بمان که ماندن تو زنده ماندن روزی است
که باغ خانه ی ما سبز بود و خرم بود
نه نه بهار هزاران بهار هم می رفت
برای زندگی با تو باز هم کم بود
اگر بمیری من نیز با تو خواهم برد
اگر بمانی من نیز با تو خواهم بود
محمد بیابانی
**********************
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع)
هنوز هست به یادم خبر که می پیچید
میان خانه در شعله ور که می پیچید
به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید
به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید
تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم
فقط به تیزی میخ التماس میکردم
شرار کینه همین که به گلشنم افتاد
همین که با لگد مردها،زنم افتاد
نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد
تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد
اشاره کرد که قنفذ تو بی بهانه بزن
بیا مغیره کمک کن تو تازیانه بزن
نترس دست علی بسته شد به شانه بزن
به بار شیشه ی زهرا تو وحشیانه بزن
به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم
کنار من کتکت زد نرفته از یادم
صدا زدم نزنیدش، نزن نزن نامرد
تمام عمر مراپیش من نزن نامرد
حرام زاده تو سیلی به زن نزن نامرد
نزن به پیش نگاه حسن نزن نامرد
میان این در و همسایه پشت پا خوردی
حلال میکنیم ضربه بی هوا خوردی
تورم دهنت حرف کربلا میزد
به زینب و حسنت حرف کربلا میزد
نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد
شمارش کفنت هم حرف کربلا میزد
چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را
چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را
عزیز کرده تو سنگ بی امان هم خورد
کشیده ای لب گودال از سنان هم خورد
حسین تشنه لبت نیزه از دهان هم خورد
کنار نهر، لگد این و آن را هم خورد
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید