اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) – حسن لطفی

 

بر روی تخته پاره تنت گیر کرده بود

انگار لنگه در ، دو سه تا میخِ تیز داشت

 

زنجیر را کشید کمی از تو شد جدا

این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت

 

تو رویِ در شکسته و مادر به پشتِ در...

تشییع تو به خانه‌ی زهرا گریز داشت

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) –  علی اکبر لطیفیان

 

سجاده ها ز جلوه روحانى توأند

زندانى خدا همه زندانى توأند

 

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست

یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

 

در زیر تازیانه خدا را صدا بزن

آه اى غریب قید ملاقات را بزن

 

جایت کم است بال و پرت را تکان مده

دیوار محکم است سرت را تکان مده

 

تا ساقه ات خمید خمیده شدى تو هم

زنجیر را کشید کشیده شدى تو هم

 

خورشیدى و به جانب گودال میروى

ساقت تکان که میخورد از حال میروى

 

بالت به میله هاى قفس گیر میکند

با این گلوى بسته نفس گیر میکند

 

این چهار تا غلام غریبت کشیده اند

انگار تخته ها به صلیبت کشیده اند

 

یک گوشه دختران خودت را صدا زدى

با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى

 

پا جاى دستهاى توسل گذاشتند

جسم تو را سه روز روى پل گذاشتند

 

 رد میشدند مردم بى عار بارها

رد میشدند از بغل تو سوارها

 

اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد

اما کسى دهان تو را با عصا نزد

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)

 

کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد

 

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی افتد

 

اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد

 

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد

 

چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد

 

به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد

 

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی افتد

 

تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای

تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد

 

پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند

سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد

 

سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند:

مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت امام موسی بن جعفر(ع) - علی صالحی

 

دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود

جز با دوای زهر مداوا نمی شود

 

یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام

در این سیاه چال دلم وانمی شود

 

کافیست داغ دوری معصومه و رضا

دیگر غمی به سینه من جا نمی شود

 

معصومه کاش بود کمی درد دل کنم

کس مثل دختر همدم بابا نمی شود

 

می خواستم دوباره ببوسم رضام را

هنگام رفتنم شده گویا نمی شود

 

اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم!!

سیلی که مونس دل تنها نمی شود

 

از بس زدند خورد شده استخوان من

این پا برای من که دگر پا نمی شود

 

زنجیرها رسانده به زانو سر مرا

کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود

 

گاهی هوای تازه و آزاد می روم

بی تازیانه و لگد اما نمی شود

 

ضجر من از جسارت سِندی شاهک است

بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود

 

گفتم سر مرا ببر اما تو را خدا

اسمی نبر ز مادرم،آیا نمی شود

 

تشییع من اگرچه روی تخته در است

تشییع هیچکس روی نی ها نمی شود

 

علی صالحی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته