اشعار میلاد امام رضا(ع)

 

اشعار میلاد امام رضا(ع) - محمد بیابانی

 

خواستم تا شبی قلم بزنم

خط سرخی بروی غم بزنم

 

خواستم تا به یاری خورشید

در سیاهی شب قدم بزنم

 

تا که مخلوط عشق و عقلم را

باز از نو دوباره هم بزنم

 

مثل هر بار عشق آمد و من

لاجرم حرف از دلم بزنم

 

حرف دل حرف عشق حرف رضاست

باید از شاه طوس دم بزنم

 

با دو بال کبوتری وارم

می پرم تا سری حرم بزنم

 

می پرم تا به ماورا برسم

به حریمی پر از خدا برسم

 

باز امشب حرم چراغان است

در و دیوار ریسه بندان است

 

ابرها را ببین که آمده اند

باز وقت نزول باران است

 

ظاهرا باز کعبه می سازند

قبله گاهی که در خراسان است

 

آسمان با ستاره و ماهش

در زمین مدینه مهمان است

 

جبرئیل از بهشت آمده و

روی دستش گلاب وقرآن است

 

نجمه او را بغل گرفته ببین

لبش امشب چقدر خندان است

 

غرق گلبوسه كرد رويش را

ميزند شانه باغ مويش را

 

چون نسیم بهار آمده اي

چقدر با وقار آمده اي

 

از تنت بوي ياس مي آيد

ز كدامين ديار آمده اي

 

گفته بودي مدينه گريه كنند

با دلي بي قرار آمده اي

 

از دل زائران خسته ی خود

تا بشويي غبار آمده اي

 

كرده اي پهن دام عشقت را

آخر اينجا چه كار آمده اي

 

فكركردي دلم اسيرت نيست

كه به قصد شكار آمده اي

 

من از اول كبوترت بودم

جلد صحن منورت بودم

 

هر زمان غصه اي عذابم داد

نام تو بردم و شدم دلشاد

 

میهمان نه که خانه زاد توام

خاکبوس قدیم گوهر شاد

 

حرم تو فقط خراسان نيست

دل من هم شده رضا آباد

 

آمدم تا که حرفهایم را

بزنم با تو ، هر چه باداباد

 

چشم درچشم حلقه هاي ضريح

دست در دست پنجره فولاد

 

با دلی غرق خواهش آمده ام

قسمت مي دهم به جان جواد

 

کربلای مرا هم امضا کن

راه آن را بروی من وا کن

 

مثل ابري به روي ايراني

مظهر رحمتي ، تو باراني

 

غير رويت كجا طواف كنم

كه شما كعبه ي فقيراني

 

با تو در آسمان رها هستم

بي توام در قفس چو زنداني

 

حاجتم را نيامده دادي

حرف دل راچه خوب مي داني

 

مثل هر بار از دو چشمانم

قصه های نگفته میخوانی

 

موقع مرگ منتظر هستم

مثل آن پيرمرد سلماني

 

  لحظه ها را برای آمدنت

می شمارم؛صفای آمدنت

 

دل من مال توست آقا جان

که به دنبال توست آقا جان

 

روی آن شاخه های بارورت

میوه ی کال توست آقا جان

 

يا كه در بزمتان عزادار و

يا كه خوشحال توست آقاجان

 

در عزای مصیبت جدت

نخی از شال توست آقا جان

 

به خدا آرزوي لب هايم

بوسه بر خال توست آقاجان

 

وقت تحویل سال اگر آیم

سال من سال توست آقاجان

 

  در دلم ابر ماتم آمده است

باز بوی محرم آمده است

 

کار دل را دوباره در هم کن

سینه را كربلايي از غم کن

 

ماه ذيقعده و زيارت تو

باز پابوسی ات نصیبم کن

 

کمی از اشک خود به چشمم ده

دیدگان مرا پر از نم کن

 

دلمان را بگیر، دست خودت

فقط آماده ی محرم کن

 

چایی روضه هایمان را با

کوثر اشک فاطمه دم کن

 

بهر شب های ماه ماتممان

مجلس روضه ای فراهم کن

 

اين دل تنگم عقده ها دارد

گوييا ميل كربلا دارد

 

محمد بیابانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت معصومه - مدح حضرت معصومه(س)

 

اشعار ولادت حضرت معصومه - مدح حضرت معصومه(س)

 

اي سوره نامت تفسير اعطينا

زهرا ترين زينب ، زينب ترين زهرا

خير کثير تو ، آئينه کوثر

نامت سرآغاز تکثير خوبي ها

روشن تر از نوري ، در نور مستوري

پيدا ترين پنهان ، پنهان ترين پيدا پيدا

ماه مقيم قم ، خورشيد «بيت النور»

در سايه سار توست سرتاسر دنيا

وقتي که معصومان ، معصومه ات خواندند

در وصف تو لال است ، شعر و شعور ما

فهم زمين عاجز ، از درک اوصافت

والا مقامي تو ، در عالم بالا

از آه لبريزم ، از اشک سرشارم

اين قطره را درياب ، درياب اي دريا

  

سيد محمد جواد شرافت

**

 ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام جعفر صادق(ع)

 

امشب چرا اینقدر نورانی ست؟

شاید کسی نان می پزد شاید

شاید کسی نذری پزان دارد

بدجور بوی دود می آید!

.

از کوچه تنگ بنی هاشم

نزدیک باب جبرئیل انگار

آری، شعاع سرکش این نور

از بیت «صادق» می رسد اینبار

.

ای وای اینجا نور؟! نه نار است

انگار دارم خواب می بینم

نه، مثل اینکه عین بیداری ست

پروانه ای بی تاب می بینم

.

ای کاش میمُردم، نمی دیدم

اینگونه احوال امامم را

شرمنده ام از اینکه می گویم

تعبیرهای نا تمامم را:

.

فرزند ابراهیم و اسماعیل

بر روی آتش راه می پیمود

آن آتشی که سرخی داغش

بود از تبار هیزم نمرود

.

از خاطرات کوچه، تصویری

ناگاه در ذهنش تجسّم کرد

اشک از کنار گونه اش بارید

بغض فدک در او تلاطم کرد

.

یاد دوشنبه آتشش می زد

کوثر میان شعله ها می سوخت

چشم دلش را بین آن غوغا

بر مادر بی یاوری می دوخت

.

یاد امیرالمؤمنین می کرد

آن «یابنَ أم...إستَضعَفونی» را

یکباره در پیش نگاهش دید

مسمارهای داغ خونی را

.

بر گریه هایش خنده می کردند

بر ناله هایش هلهله، امّا...

او خواند در آن حال نامطلوب

چندین و چندین نافله، امّا...

.

یک حرف در این سینه جا مانده

زخم سر و پیشانی اش از چیست؟

آثار ناموزونِ خاک آلود

بر چهره ی عرفانی اش از چیست؟

.

این کوچه تاریک است و ناهموار

بی شک به روی خاک افتاده ست

با دیدن این ماجرا یادِ...

آن صحنه ی غمناک افتاده ست

.

با دست های بسته و تهدید

مزد رسالت را ادا کردند

یک مشت نامرد خدا نشناس

بی حرمتی بر هل اتی کردند

.

موی سپیدش را نمی بینید!

آه نفس هایش که می آید

کف می زنید و قهقهه هرگاه

آوای زهرایش که می آید

.

این باغ و پر پر کردنش؟ هرگز

آقای ما هجده بغل یاس است

از مادرش حرفی نزن! خاموش

بر نام زهرا سخت حسّاس است

.

این خاندان ارثش پریشانی ست

گاهی مدینه گاه در کوفه

یا در حصار شصت طغیانگر

یا روضه های داغ مکشوفه

.

آقا خودش هم خوب می داند

بی کربلا این شعر ویران است

باید بمیرد شاعرش، وقتی

حرف از لب و تشت است و دندان است

.

یک روز در تشتی جگر دارند

یک روز در آن تشت، سر دارند

یک روز سرهایی که بر دار اند

یک روز بر داری قمر دارند

.

این بیت ها قدری معطّل شد

تا اینکه حرف تلّ و مقتل شد

در گیر و دار قافیه، آخر

شاعر درون شعر منحل شد

 

مجید لشگری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته