اشعار امام حسین(ع) – زیارت اربعین

 

اشعار امام حسین(ع) – زیارت اربعین – علی اکبر لطیفیان

 

ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما

از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما

 

هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود

خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما

 

پیراهن ما نیز درمان می کند یعقوب را

از کوچه ی یوسف هرازگاهى گذر داریم ما

 

در عشق از اول براى سوختن آماده ایم

یعنى در آغازش ز پایانش خبر داریم ما

 

یک روز خاکستر شدن را یاد می گیریم ، چون

شب تا سحر پروانه را زیر نظر داریم ما

 

ما سوختن را در میان گریه کردن یافتیم

در آب می سوزیم ، از بس که هنر داریم ما

 

گفتیم اگر کلب نجف هستیم ، ایرادى نداشت

چون با سگ کهف آشنایى بیشتر داریم ما

 

خوب است سائل در گدایى خویشتن دارى کند

اینجا ولى از خویشتن دارى حذر داریم ما

 

حالا که اجر گریه از اجر شهادت بهتر است

بالاتر از خون گلو ، خون جگر داریم ما

 

بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم

ماه صفر که می رسد میل سفر داریم ما

 

داریم در این جاده جبریل مقرب می شویم

پاى پر از تاول به جاى بال و پر داریم ما

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) – ماه صفر

 

اشعار امام زمان(عج) – اربعین – محمد جواد شیرازی

 

عاقبت روزی ذبیح ذوالفقارت می شوم

یا شکارم می کنی یا خود شکارت می شوم

 

افضل الاوقات من وقت به یادت بودن است

لحظه ای که واقعا دلْ بی قرارت می شوم

 

بی پناه افتاده ام٬ آیا پناهم می دهی؟

مُستَجیر دست های مُستَجارت می شوم

 

واقعا شرمنده ام با نامه ی آلوده ام

موجب این غصه های بی شمارت می شوم

 

بین نوکرها به این آواره هم جا می دهی

بین نوکرها سگ ایل و تبارت می شوم

 

مبتلای تو شدن اصلا نمی آید به من

با دعای مادرت زهرا دچارت می شوم

 

با ضمانت نامه از شاه خراسان، اربعین

راهی کرب و بلا بهر زیارت می شوم

 

هر ستونی می روم یاد رقیه می کنم

روضه خوان عمه ی ناقه سوارت می شوم

 

محمد جواد شیرازی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار اربعین حسینی(ع)

 

زبانحال زائران و عاشقان زیارت اربعین

 

از حرم برام بگو

زائری که پا پیاده رفته بودی کربلا

 

از حرم برام بگو

از در ورودی از حسین حسین دسته ها

 

از حرم برام بگو

از نگاه به پرچم از تو موج زائرا

 

از خودت بگو برام

 به ضریح رسیدی یا نشد بری پایین پا

 

از خودت بگو برام

 از تموم اتفاقای نجف تا کربلا

 

از خودت بگو برام

 از کرامتایی که ندیده بودی تا حالا

**

از خودم برات بگم

 توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 یک گوشه نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

 یا امام حسین منم ببر حرم

 

از حرم برام بگو

 از یه سرزمین دیدنی که بیقرارشم

 

از حرم برام بگو

 از روزای خوبی که یه عمر در انتظارشم

 

از حرم برام بگو

 تا شاید منم یه لحظه حس کنم کنارشم

 

از خودت بگو برام

از زمانی که رسیدی کربلا بگو برام

 

از خودت بگو برام

 از یه جسم خسته تو شلوغی ها بگو برام

 

از خودت بگو برام

 از خیابونی که میرسه به انتها بگو برام

**

از خودم برات بگم

توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

من یه گوشه ای نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

 یا امام حسین منم ببر حرم

 

از حرم برام بگو

 از شباش علی الخصوص سحر کنار علقمه

 

از حرم برام بگو

 از فراز روضه های غصه دار علقمه

 

از حرم برام بگو

 از حریم با صفای تک سوار علقمه

 

از خودت بگو برام

 تو هوای کربلا نفس زدن چه حالیه

 

از خودت بگو برام

لحظه لحظه ای که هستی تو وطن چه حالیه

 

از خودت بگو برام

 با حسین بگیری ذکر یا حسن چه حالیه

**

از خودم برات بگم

 توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

من یه گوشه ای نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

یا امام حسین منم ببر حرم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – سید پوریا هاشمی

 

هرکس به طریقی زده آتش جگرت را

بیگانه جدا دوست شکسته کمرت را

 

افطار تو را زهر به این حال کشانده

یک کوزه ی سربسته زمین ریخت پرت را

 

یاقوت مدینه  به زمرد زدی امروز

بدجور عوض کرده هلاهل اثرت را

 

از راه لبت رفته ز چشمت زده بیرون

یک مرتبه سوزانده همه خشک و ترت را

 

سرریز شد از طشت عذابی که کشیدی

خون لخته گرفته ست اگر دور و برت را

 

چیزی بروی طشت بیانداز نبیند

زینب که میاید به سرت دردسرت را

 

در راه زمین خورده اگر که نرسیده

یک ذره به تأخیر بکش پس سفرت را

 

اصلا به تو آرامش و لبخند نیامد

شب کرده غم کوچه و سیلی سحرت را

 

این در نه لگد خورده و نه اینکه شکسته

بردار ز لولای در آخر نظرت را

 

عمامه ات افتاد ولی پیش خودت هست

صد شکر نبردست کسی تاج سرت را

 

سید پوریا هاشمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

زانو بغل کرده ولی انگار خوابیده

یا از نفس افتاده یا اینبار خوابیده

 

بر خشت خوابیدن برایش کار سختی نیست

طفلی که تا دیشب به روی خار خوابیده

 

هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد

روی شتر حداقل ده بار خوابیده

 

دیروز زیر سایه ی عباس خوابیده

امروز زیر سایه ی دیوار خوابیده

 

هرکس که آمد دیدنش سر به سرش بگذاشت

امروز را از صبح بالاجبار خوابیده

 

از خواب بیدارش نکن ای زجر ای نامرد

شلاق را از صورتش بردار خوابیده

 

اجرا شده توسط حسن حسینخانی در شب 3 محرم 95

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مصیبت شام

 

 اشعار مصیبت شام - سید پوریا هاشمی

 

 

علویات گرفتار یزیدند امروز

با چه زجری دم این کاخ رسیدند امروز

 

صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند

ایستادند و زپا درد بریدند امروز

 

وسط طشت کلیمی به سخن آمده بود

چوب ها بهر لبش نقشه کشیدند امروز

 

دخترانش همگی برلبشان مشت زدند

آه اینها مگر از دور چه دیدند امروز؟!

 

یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند

حرفهای بدی انگار شنیدند امروز

 

پیش چشمه همه شلاق به زینب میخورد

تکیه گاه حرم افتاد و خمیدند امروز

 

منبری رفت به منبر وعلی را سب کرد

نیمه جان پای همین درد شدیدند امروز

 

خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت

آبروی همه را خوب خریدند امروز..

 

سید پوریا هاشمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام حسین(ع) – مناجات محرمی

 

شعر وداع با ماه محرم – سید پوریا هاشمی

 

این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟

ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟

 

سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم

هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم

 

روضه به روضه گشتن مارا خودت دیدی

جانم حسین سینه زنهارا خودت دیدی

 

چه دستهایی که برای دیگ نذری سوخت

این سوختن را دخترت اصلا به ما آموخت

 

از برکت تو بینوا هم بانوا میشد

هرسفره خالی پر از ظرف غذا میشد

 

بک ماه گرم نوکری شب تا سحر بودیم

ازعالم و آدم به جزتو بیخبر بودیم

 

دم را که میدادند نوکرها شنیدن داشت

قل قل زدن های سماورها شنیدن داشت

 

هرخستگی را باشراب ناب در کردیم

لب را همیشه ما ز چای روضه تر کردیم

 

تا میکده جز با دوپیمانه نمیرفتیم

در روضه میماندیم ما خانه نمیرفتیم

 

جارو زدیم و ازقبالش خیرها دیدیم

باگریه فرش روضه را صدبار بوسیدیم

 

عشق تو حتی حال بدها را خدایی کرد

یک "برمشامم میرسد" مارا خدایی کرد

 

ازنوکرت خوبی بدی دیدی حلالش کن

از کارهایش گرکه رنجیدی حلالش کن

 

ما لکه ننگیم خیلی بی کس و کاریم

اما به جان مادرت که دوستت داریم

 

دردیم ما اما شفا را میدهد زهرا

مزد عزاداری مارا میدهد زهرا

 

او با قلب ما را با غم تو آشنا کرده

بادستهای بی رمق مارا دعا کرده...

 

سید پوریا هاشمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته