اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) - قاسم نعمتی

 

سامرا ، باز با صفا شده ای

درحریمت برو بیا داری

اربعین پا به پایِ کرببلا

زائر و دسته ی عزا،داری

**

باز هم گنبدِ طلائی تو

مثلِ مشهد ز دور معلوم است

همه دانند زیرِ این گنبد

مدفن دو امام معصوم است

**

معرفت حکم میکند اینجا

وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم

همه یادی کنیم این شبها

از تمام مدافعانِ حرم

**

تا ابد یادمان نخواهد رفت

راهِ ما در مسیرِعاشوراست

در کنارِ دعایِ صاحبمان

امنیت زیرِ سایه شهداست

**

همه دلخوشیِ ما این است

لااقل یک حسن حرم دارد

صبح و ظهر و غروب سفره بپاست

بسکه صاحب حرم ، کرم دارد

**

اهلِ بیت رسول این ایام

به غم وغصه ها اسیر شدند

راستی بین بچه هایِ علی

این حسن ها چه زود پیر شدند

**

چشم خود باز کرد و باگریه

پسر خویش را نگاهی کرد

دست انداخت دورِ گردنِ او

لب او را رویِ لبش آورد

**

زیر لب گفت : الوداع پسرم

بعداز این موسم جدائی هاست

این بیابان نشینی ماها

همه اش ارث مادرت زهراست

**

بعد از آنکه زدند مادر را

جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد

شادی از خانواده ما رفت

بیت الاحزان شبی که ویران شد

**

عصمت الله پشت در افتاد

پایِ دشمن به خانه اش واشد

آنقدر با قلاف کوبیدند

استخوانهایِ بازویش تا شد

**

محسنِ بی گناه را کشتند

دادِ زصدیقه را در آوردند

فضه و جد ما به پشتِ در

جسم ششماهه دفن میکردند

**

تشنه قدری آب بودم من

لب عطشانِ من تکان می خورد

کی به پیش نگاهت ای بابا

لب من چوبِ خیزران می خورد

**

عمه ات هست و مادرت هم هست

نه میانِ نگاههای حرام

وای از ماجرایِ بزم شراب

وای از ازدحام شهرِ شام

**

آستینها حجاب سر میشد

بین آن گیر و دار در بازار

چه کسی دیده است دعوایِ

زن و یک نیزه دار در بازار

 

قاسم نعمتی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - گرامیداشت شهدای نیجریه - علی اکبر لطیفیان

 

سخت است اگر، ولى على می گویید

با درد" سینجلى على" می گویید

دیروز بلال" احد، احد " می گفت و

امروز شما "على ، على" می گویید

**

ما بیشتریم و بیشتر می گردیم

تا سیصد و سیزده نفر می گردیم

در نیجریه...یمن...در افغانستان

ما را بکشید، زنده تر می گردیم

**

یک دست به زلف یار داریم هنوز

یک دست به ذوالفقار داریم هنوز

طوفان جمل به راه می اندازیم

با" آل سقوط" کار داریم هنوز

**

تو آمده اى و باز هم می آیى

یک جمعه سر نماز هم می آیى

تو نقشه براى عربستان دارى

می آیى و از حجاز هم می آیى

 

علی اکبر لطیفیان

اشعار بصیرت - شهادت شهدای نیجریه - محمد جواد پرچمی

 

مست یارند ، هرکجا هستند

بی قرارند ، هرکجا هستند

شیعه هستند ، بر نمی تابند

ذوالفقارند ، هرکجا هستند

**

عشق نابند ، هرکجا باشند

مستجابند ، هرکجا باشند

نیجریه ، یمن ، حلب ، بیروت

آفتابند ، هرکجا باشند

**

شیعه برپاست ، هرچه خواهد شد

رو به دریاست ، هرچه خواهد شد

می رود سیل ما به سوی ظهور

فتح با ماست ، هرچه خواهد شد

**

سرنهادیم ، هرچه بادا باد…

کشته دادیم هرچه ، بادا باد…

تا دم مرگ گرگ استکبار

در جهادیم ، هرچه بادا باد…

**

وقت جولان ماست آینده

تحت فرمان ماست آینده

به کلام امام تکیه کنید

قطعا از آن ماست آینده

**

سوی حق میدویم ، پیروزیم

هرکجا میرویم ، پیروزیم

بکشید هرچه خواستید از ما

کشته هم که شویم ، پیروزیم

**

چاهتان دیر و زود میخشکد

ریشه های یهود می خشکد

خون مظلوم ها که جاری شد

رگ آل سعود می خشکد

**

درد داریم درد ما دین است

دین بی دردسر نمادین است

سوریه ، نیجریه ، صعده ، قطیف

همه دروازه فلسطین است

**

شده وقت سپر شکستن ها

رقص شمشیر و سر شکستن ها

یادتان که نرفته خیبر را…

چیره دستیم در ، شکستن ها

**

در سیاهی سحر درست شده است

یک.تنه هم ظفر درست شده است

یک.نفر درسی از خمینی خواند

میلیون ها نفر درست شده است

**

ما که هرشب مصائبی داریم

در شهادت مراتبی داریم

جمعه انتقام نزدیک است

پشت داریم ، صاحبی داریم

 

محمد جواد پرچمی

اشعار امام حسین(ع) با محوریت ماه صفر

 

اشعار خداحافظی با محرم و صفر - محمد جواد پرچمی

 

یك به یك از نوكران اینجا تشكر می كنند

حیدر و پیغمبر و زهرا تشكر می كنند

 

جفت و جور كارها اینجا به دست فاطمه است

كار را او می كند ؛  از ما تشكر می كنند

 

محمد جواد پرچمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه

 

اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه - حامد جولازاده

 

از این بانو قمر ها را گرفتند

از این مادر پسر ها را گرفتند

 

شنیده بچه هایش جان سپردن

به روی نیزه سر ها را گرفتند..

 

تک و تنها میان کوچه میرفت

که از آه اش گذر ها را گرفتند

 

بشیر آمد...حسینش را صدا زد

و از زینب خبر ها را گرفتند...

 

خبر آمد عمو دستش قلم شد..

و بعدش هم کمر ها را گرفتند

 

حامد جولا زاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام رضا(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام رضا(ع) – حسن لطفی

 

ز درد بال و پری زد ولی پرش افتاد

 میان کوچه عبای مطهرش اُفتاد

 

دوباره کوچه ی باریک و سنگهای زمین

مواظب است نیافتد که آخرش افتاد

 

نهاده است به دیوار شانه هایش را

اگر چه تکیه زده باز پیکرش افتاد

 

بلند شد به سر زانویش،زمین نخورد

چه کرده زَهر که اینبار با سرش افتاد

 

نشد صدا بزند یک نفس جوادش را

که کار او به نفسهای آخرش افتاد

 

رسید یک طرف حجره و زمین غلطید

درست مادر او سمت دیگرش افتاد

 

نبود طشت به پیشش ولی یقین دارم

که تکه های جگر در برابرش افتاد

 

گریست دامنش از پاره ی جگر پر شد

 که یاد خاطره ی گریه آورش افتاد

 

تمام حجره پر از روضه های محسن بود

همینکه خانه پر از شعله شد درش افتاد

 

شکسته شد در و یک ضربه میخ را هول داد

همینکه محسنش افتاد مادرش افتاد

 

رسید کاسه ی آبی حسین گفت حسین

دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد

 

حرامزاده ای آمد به سینه اش پا زد

در آن طرف سر گودال خواهرش افتاد

 

چه سخت شد ، اثر بوسه از گلو نگذاشت

 که شمر از نفس افتاد،خنجرش افتاد

 

یکی دو تا... نه خدایا دوازده ضربه

میان پنجه سری ماند و حنجرش افتاد

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد –  علی اکبر لطیفیان

 

هربار میبخشى مرا، من نصف جان میشم

از بس خجالت میکشم، آب روان میشم

 

صد سال پیش از کوچۀ ما رد شدى اما

هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم

 

یک عمر گریه قیمت ما را مشخص کرد

این روزها دارم چقدر ارزان، گران میشم

 

عاشق شدیم و تجربه کردیم پیرى را

من در بهار زندگى دارم خزان میشم

 

پروانه اى را دیدم و گفتم شبى منهم

مانند این پروانه رسواى جهان میشم

 

یک استخوان انداختن مال تو چیزى نیست

اما نباشد من که پوست و استخوان میشم

 

پیش تو که هستم زبانم بند میاید

اما کنار عکس تو بلبل زبان میشم

 

فرقى ندارد مال من اصلا کجا باشم

آهو نشد باشد سگ این کاروان میشم

 

من با گدایان سر کویت ولو با من

نامهربان باشند،باشد مهربان میشم

 

نان آور این خانۀ ما هم شما هستید

بیهوده من دارم اسیر لقمه نان میشم

 

من وقت میوه چیدنم فصل زمستان است

یعنى به لطف گریه در پیرى جوان میشم

 

چون داستان مرد سلمانى بین راه

یک روز میاید که من هم داستان میشم

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) با محوریت ماه صفر

 

اشعار امام زمان(عج) - ایام بعد از اربعین - یاسین قاسمی

 

آشفته ام شبیه دلِ بی قرار ها

بی رنگ و روست،روی تمام بهار ها

 

از آینه نمی شود هیچ انتظار داشت

وقتی نشسته است به رویش غبار ها

 

شیرینیِ وصال به قدر فراق نیست

خسته نمی شوم من از این انتظار ها

 

این روزگار کفر مرا در می آورد

وقتی که بی تو می گذرد روزگار ها

 

در شهر خویش بین همین کوچه ها تو را…

نشناختیم اگر چه که دیدیم بار ها

 

اصلا قرار بود که جمعه ببینمت

بازم گناه من زده زیر قرار ها

 

در راه انتظار تو رفتند زیر خاک…

رفتند زیر خاک هزاران هزار ها

 

حالا که خلوت است حرم ، بعد اربعین

ما را ببر زیارت شش گوشه دار ها

 

یاسین قاسمی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت محسن(ع)

 

اشعار شهادت حضرت محسن(ع) –  علی اکبر لطیفیان

 

حوريه ی علي بدنت را عقب بكش

در سوخته است، زود تنت را عقب بكش

 

امروز كه ز دنده چپ پا شده ست ميخ

با احتیاط پيرهنت را عقب بكش

 

بو مي برند كوله ي بارت شكستني ست

از در نفس نفس زدنت را عقب بكش

 

سينه سپر كن و جلوي نعره ها بايست

اي شيرزن! اباالحسنت را عقب بكش

 

فضه براي وضعيتِ حال تو بس است

ديگر حسين را... حسنت را... عقب بكش

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) –  محمد حسین مهدی پناه

 

دلا دربون دربار حسن باش

خدا یارت میشه یار حسن باش

دو ماهه که عزادار حسینی

یه امشب رو عزادار حسن باش

**

با تو زیبام و بی تو غرق زشتی

بگو امشب مدینه ام رو نوشتی

الهی پیر بشیم با روضه ی تو

ای آقای جوونای بهشتی!

**

شما لب تر کنی ما سر میاریم

برا یاری تو لشکر میاریم

الهی یاحسن روزی بیاد که

ما از غربت بقیع و در بیاریم

**

دل عاشق که بی دلبر نمیشه

گداییم و از این بهتر نمیشه

چِشی که بر تو گریه کرده باشه

دیگه کور وارد محشر نمیشه

 

محمدحسین مهدی پناه

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار رحلت آقا رسول الله (ص)   

 

اشعار رحلت آقا رسول الله (ص) –  سید پوریا هاشمی

 

چند روزیست بستری شده ای

یا به سر حرف میزنی یا دست

باز از فرط ضعف می افتاد

میبری تا همینکه بالا دست

**

حال و روز بدت مرا انداخت

یاد غمهای هشت سالگی ام

یاد آنروز که یتیم شدم

من در اثنای هشت سالگی ام

**

از همان روز تا همین حالا

دست لطف تو بر سر من بود

دستهایت پناه خستگی ام

و عبای تو سنگر من بود

**

آفتاب وجود تو یک عمر

لحظه ای راهی غروب نشد

سال ها از احد گذشت ولی

زخم پیشانی تو خوب نشد..

**

اگر آماده ای برای سفر

جگرم را ببین و بعد برو

دوسه ماه دگر تحمل کن

پسرم را ببین و بعد برو

**

چه شده گریه میکنی امروز؟

برده اشک تو صبر و طاقت من

چادرم را نگاه میکنی و

دست خود میکشی بصورت من

**

باعلی حرف میزدی دیشب

چه به او گفته ای که تب کرده

هی به در میکند نگاه پدر

و مرا باز جان به لب کرده

**

کاش میشد بمانی و نروی

بی تو میترسم از حسادت ها

از هجوم چهل نفر بر در

آتش و دود و هتک حرمت ها

**

ترسم اینست که مرا قنفذ

آه با تازیانه حد بزند

تا زمین میخورم به ضرب قلاف

باز بر پهلویم لگد بزند

 

سید پوریا هاشمی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته