اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س) - قاسم نعمتی

 

حسین خواهر تو بر غمت دچار شده

دلم هوای تو کرده که بی قرار شده

 

تمام موی سرم ، پینه های دستانم

خودت بیا و ببین که چه گریه دار شده

 

مگر نگفتم عزیزم که بی تو می میرم

همیشه قاتل عاشق غم نگار شده

 

در احتضار کنار تمامتان بودم

برس به داد دلم وقت احتضار شده

 

اگر تو کشته ی اشکی دو دیده ی تر من

برای روضه ی تو سفره دار شده

 

ز خاطرم نرود خاطرات کرببلا

دوباره دور و بر من پر از غبار شده

 

به روی چادر من جای پای قاتل توست

لگد به روی لگد بر تنم نثار شده

 

دم غروب به آتش گرفته ای گفتم

بدو عزیز دلم موقع فرار شده

 

میان آن همه نامحرمان خودت دیدی

چگونه خواهری بر ناقه ها سوار شده

 

سر تو را سر بازار بس که رقصاندند

گلوی خشک تو دیدم که تار تار شده

 

زنان کوفه همه سنگ باز قهارند

چقدر راس تو با سنگها شکار شده

 

رباب موی سرش کند و داد زد زینب

ببین سر پسرم سهم نیزه دار شده

 

میان بزم شراب آمدم به دنبالت

یکی به طعنه صدا زد ببین چه خار شده

 

حرامزاده ای از دختران کنیزی خواست

از آن به بعد سکینه گلایه دار شده

 

قاسم نعمتی

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار مدح حضرت امام علی(ع) - مهدی رحیمی

 

اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید

که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید

 

علی را گر که بردارند از بین شهادت ها

صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید

 

نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم

یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید

 

چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش

صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید

 

همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش

نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید

 

دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را

به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید

 

شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش

به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید

 

نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا

بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید

 

به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه

سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید

 

چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛

نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید

 

مهدی رحیمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع) - سید پوریا هاشمی

 

یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند

یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند

یک سائل بیچاره از آقا چه میداند

از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

 

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم

«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

 

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست

کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست

از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست

جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

 

این روزها باید رضا آباد ساکن بود

یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

 

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد

نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد

نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد

نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

 

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد

اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

 

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت

از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت

گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت

آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

 

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد

بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

 

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو

رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو

بوی علی دارد سحرها ربنای تو

توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

 

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن

یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

 

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من

ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من

شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من

چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

 

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز

در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز

 

دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد

ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد

بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد

یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

 

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن

ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

 

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه

و یک علی دارد دوباره میرسد از راه

بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه

شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

 

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب

بی بی رباب ما پسردارست از امشب

 

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ

شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ

اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ

مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

 

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا

دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

 

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی

با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی

قد سپاهی را کمانی میکند روزی

از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

 

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت

تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

 

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم

یکجور می آید سرش را میزند بر هم

اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم

در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

 

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد

لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

 

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید

کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید

یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید

صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

 

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست

یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

 

سید پوریا هاشمی

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 8 اردیبهشت 94

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) - محمد جواد شیرازی

 

بی هوا درب خانه ات وا شد

عده ای نانجیب آمده اند

بین سجده، بدون عمامه

پیِ تو ای غریب آمده اند

**

می کِشد با دو دستِ بسته تو را

دل به تقدیر داده بودی تو

دشمنانت سوار بر مرکب

پشت مرکب پیاده بودی تو

**

جان فدایت که روضه خوان بودی

یادِ نور دو عین افتادی

عقب قافله زمین خوردی

یادِ بنتُ الحسین افتادی

**

تا رسیدی به کاخ آن ملعون

پر و بالت تمام خاکی شد

ذره ای از بها نمی افتد

گیرم اصلا امام خاکی شد

**

متوکل شراب آورد و...‌

بعد از آن هم کمی به تو خندید

طعنه زد لااقل بخوان شعری

شعر خواندی...وجودِ او لرزید

**

دل زهراییت شکست آن جا

یادت افتاده بود بزم شراب

یاد دندان و خیزران بودی

یادت افتاده بود اشک رباب

**

یادت آمد شراب را می ریخت

به روی زخم دیده ی جدت

چشم عباس خیره شد ناگه

سوی رأس بریده ی جدت

**

می چکید اشکش از نوک نیزه

همه ی های و هویم این جا بود

دختری زیر لب فقط می گفت:

کاش الآن عمویم این جا بود

 

محمد جواد شیرازی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب