اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی

 

منم اهلِ آبادیِ آب ها

منم خانه بر دوشِ گرداب ها

 

به چشمم ببین خانه ی خویش را

بنا کرده ام رویِ سیلاب ها

 

من از اهِل دریایم و می شوم

بدونِ تو مانند مُرداب ها

 

خیالِ تماشای آبادیت

ربوده زِ چشمانِ من خواب ها

 

نوای نِی اَم ، آتشین تر شدم

که می سوزم از آهِ بیتاب ها

 

بیا تا که از طرحِ اَبروی تو

بسازیم تا کعبه محراب ها

 

کجایی که جامِ محبت زدیم

همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم

 

قدم زن، دلم جمکرانی شده

قنوتِ زمین آسمانی شده

 

و در مسجد کوفه یِ قلبِ من

دوباره به پا ندبه خوانی شده

 

بدون تو در کوچه های بهشت

تمامیِ گل ها خزانی شده

 

نصیبِ دلی که به دنبالِ توست

فقط حسرتی جاودانی شده

 

نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست

نشانت چرا بی نشانی شده

 

در این جامِ خالی شرابی بریز

که هنگامه ی سر گِرانی شده

 

به آئینه بندانِ چشمم بیا

قدم زن به دامانِ چشمم بیا

 

قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست

خداوندیِ این حرم دستِ توست

 

نوشتم رویِ کعبه ی سینه ام

اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست

 

مرا می نویسی فدایت شوم

که از روزِ اول قلم دستِ توست

 

در این ازدحامِ گدا آمدیم

که آئینه هایِ کَرَم دستِ توست

 

تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان

تمنایِ هر زیر و بَم دست توست

 

طپش های قلبِ خدا هم تویی

ظهور و وجود و عدم دست توست

 

تو را خوانده ام تا حسابم کنی

مبادا که روزی جوابم کنی

 

علی چهره ای بس که حیدر شدی

که آئینه دارِ پیمبر شدی

 

دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی ست

که با زلفِ خود سایه گستر شدی

 

حسینی و دل می بَری از همه

حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی

 

تو زیباترین عشقِ پروردگار

تو گیراترین جامِ کوثر شدی

 

بده گیسوان را به دستانِ باد

که عالم ببیند چه محشر شدی

 

در این فصل پاییزیِ بی کسی

تو خورشیدِ گل های پرپر شدی

 

شبِ ما زمستانی و سردِ سرد

بهشتم ! به گلخانه ات باز گرد

 

بزن آتشم شعله ات پا گرفت

که کارِ من و عشق بالا گرفت

 

بزن آتشم نازِ چشمت که چشم

به دنبال تو راهِ دریا گرفت

 

چه گلهای یاسی که مجنون عشق

فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت

 

به نامت سلیمانِ دل سکه زد

شفا را زِ دستت مسیحا گرفت

 

برای تماشای اعجازِ تو

پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت

 

نداریم ظرفیتت را که حق

تو را بینِ قاب معما گرفت

 

منم بغضِ سر در گمیِ شما

مرا کشتی از قبل، کجایی بیا

 

حسن لطفی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

ایلیایی ام از دهات شما

از تبار ترنمات شما

 

آسمان ها همیشه گم بودند

پای هر سبزه ی حیات شما

 

روزگارم گذشته شکر خدا

در جوار لب فرات شما

 

کوزه ام را دوباره پر کردم

از سر چشمه ی نجات شما

 

 

زندگی مرا چه شیرین کرد

نفس شاخه های نبات شما

 

سفره ام پهن خانه ام سر سبز

برکت دارد از زکات شما

 

آب و نانم رسیده از آن روز

که نشستم سر بساط شما

 

پنج نوبت به پشتان هستیم

وقت حی علی الصلوة شما

 

الغرض داده است بر دستم

با دو دستش خدا برات شما

 

شکر از ایل کربلا هستیم

ما زمین خورده ی شما هستیم

 

به سمرقند یا بخارایی

یا به شن زارهای صحرایی

 

محملت بی غبار و راهت سبز

خوش نشین بر براق ریبایی

 

سر راهت قبیله ی مجنون

پشت سر چشم های لیلایی

 

آی بالا بلند کشمیری

کی به این آب و خاک می آیی

 

لهجه ات هاشمی و زینب وار

مثل نهج البلاغه شیوایی

 

تا بدین ناز میروی آقا

میبری از خدا شکیبایی

 

صید کردی نگاه آهو را

یعنی آقا ز نسل زهرایی

 

به هوایت پریدنم عشق است

به رهت سر بریدنم عشق است

 

نامتان رنگ کیمیا دارد

ریشه در باور خدا دارد

 

نامتان از کجا تراوش کرد

که جنین حس ربنا دارد

 

بر عقیق دلش نوشته خدا

چقدر نامتان صفا دارد

 

سرنوشت من و شما زیباست

چارده قرن ماجرا دارد

 

چارده قرن نه پیش از عشق

پیش از پیش ابتدا دارد

 

جبرئیل از شعاع تو دانست

که خدا جلوه تا کجا دارد

 

چارده تن میان یک قاب اند

که در آن عکسی از شما دارد

 

بابی انت سید السادات

بر تو و خاندان تو صلوات

 

خانه لبریز بوی اسپند است

غرق گل های الوند است

 

پای دیوار بین شب بو ها

لاله ی دامن دماوند است

 

شب عید است حاجتش بدهید

پشت در یوسف آرزومند است

 

زود معراج میرود یعنی

ناز این طفل با خداوند است

 

پدرت سیر میشود ؟ هرگز

لب تو کهکشانی از قند است

 

از نگاه علی و زهرا باز

سهم نرگس همیشه لبخند است

 

دل ما بند توست یا عباس

نقش سربند توست یا عباس

 

عرش خود را در این سرا گم کرد

کنج ایوان سامرا گم کرد

 

بسکه چرخید در مدار شما

که زمین خط استوا گم کرد

 

آسمان با درخشش چشمت

ماه را با ستاره ها گم کرد

 

برد خورشید از محضرتان

در نواحی ناکجا گم کرد

 

باز هم در هجوم مشتاقان

نوح آمد ولی ردا گم کرد

 

خوش به چشمی که با تماشایت

بین محراب قبله را گم کرد

 

با غمت خاک سرشته شد بیا

روی پیشانی ام نوشته شد بیا

 

آتش سینه ی نیستانی

که مناجات ماه شعبانی

 

جمکران دلم گرفته ببین

میرود بی تو رو به ویرانی

 

ما قنوتی ترک ترک خورده

تو زلالی شبیه بارانی

 

از شما بر بهشت می ارزد

کاسه آبی و خرده ی نانی

 

باز باران گرفته تا دم صبح

در قنوتت مگر چه میخوانی

 

جمعه ای باز هم گذشت نشد

که رهایم کنی ز حیرانی

 

جمعه هایی که دیر می آیند

جمعه هایی عجیب و طولانی

 

راستی در کجای این خاکی

کربلا یا که در خراسانی

 

بادها می وزند و میگویند

شاید امشب بقیع میمانی

 

گاهی از بوی سیب میفهمم

علقمه رفته ای به مهمانی

 

شاید امشب مدینه ای شاید

یا که شاید دمشق میمانی

 

هرکجایی همیشه قلبت شاد

هرکجایی سرت سلامت باد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) –  علی اشتری

 

ابر کرم که نم‌نم باران درست کرد

از این کویر خشک، گلستان درست کرد

 

دل را تجلّیات خداوندی سحر

خانه‌خراب زلف پریشان درست کرد

 

دستی کریم آمد و با دستگیری‌اش

ما را گدای نیمه‌ی شعبان درست کرد

 

ما را سر قرار خودش بیقرار ساخت

دنبال خویش، بی سر و سامان درست کرد

 

پس نادرست سجده نکردیم، این جناب...

کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

 

با دست‌پخت فاطمه نانی درست کرد

از ما کنار سفره سلیمان درست کرد

 

ما سائل قدیمی زهرا و حیدریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

با جذر و مدّ پلک تو دریا بلند شد

نوح و خلیل و آدم و موسی بلند شد

 

مریم به دور کعبه‌ی نرگس طواف کرد

عیسی به شوق روی مسیحا بلند شد

 

یک دست روی سینه و یک دست روی سر

یوسف به پای یوسف زهرا بلند شد

 

مجنون شدند اهل سماوات تا زمین

تا گرد و خاک محمل لیلا بلند شد

 

ما سربلندهای همین سروری شدیم

وقتی که سایه‌ات به سر ما بلند شد

 

هرجا که نام تو برسد واجب‌القیام

باید به احترام تو از جا بلند شد

 

ما غیر نام محترمت را نمی‌بریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

مائیم و مستمند نگاه شما شدن

قبل از رسیدن رمضان، با خدا شدن

 

از من مرا بگیر و خودت را به من بده

باید به راه عشق تو از خود جدا شدن

 

باید درست توبه کنم، اینچنین بد است

می‌ترسم از عقوبت این بی‌حیا شدن

 

از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد

با باخبر ز نامه‌ی اعمال ما شدن

 

یا ایّهاالعزیزِ مناجات‌های ما

خوب است با صدای تو از خواب پا شدن

 

گاهی خودم برای خودم نقشه می‌کشم

ای کاش با تو راهی کرب و بلا شدن

 

ما تشنه‌ی زیارت ارباب بی‌سریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

علی اشتری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – جواد پرچمی

 

ما را در این شبها تمنا می نویسند

مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند

 

من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم

آخر مرا هم پای دریا می نویسند

 

اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی

کلب نگهبان همین جا می نویسند

 

ایل و تبارم را که نوکر می نویسند

ایل و تبارت را که آقا می نویسند

 

امشب برای ما کمی باران بخواهید

هر آنچه می گویی همان را می نویسند

 

این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را

پروازهای رو به بالا می نویسند

 

جمعی شما را رب ماها می نویسند

جمعی شما را جای بابا می نویسند

 

چشم من و دست کریمت مهربانا

امشب صدایت می زنم من یا ابانا

 

موجم که دارم میل طوفانی شدن را

حین شعف پاره گریبانی شدن را

 

با سائلت بودن دگر از یاد بردم

من آرزوهای سلیمانی شدن را

 

مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم

دارد تمنای چراغانی شدن را

 

اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید

دارم سرِ آیینه بندانی شدن را

 

آقا به جان خاک پایت قصد کردم

از نو بنا سازم مسلمانی شدن را

 

از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم

اذن دخول ماه مهمانی شدن را

 

حتی به شوق لیله القدرش ندادیم

این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را

 

تو لیله القدری و خورشید زمینی

تو آخرین تیر امیرالمومنینی

 

وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد

آقا کجا هستی کجا معنا ندارد

 

بیماری ما غفلت از یاد نگار است

دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد

 

من که گناهم را کمی هم کم نکردم ...

در معصیت این حرفها معنا ندارد

 

تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر

آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد

 

ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم

بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد

 

باید که نوکر سوی اربابش بیاید

از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد

 

وقتی تو از دست دلم راضی نباشی

یا ربنا یا ربنا معنا ندارد

 

نگذار بین غفلت کبری بمانیم

باید میان غیبت کبری بمانیم

 

باید فراق و سوختن باشد همیشه

در به دری از مرد و زن باشد همیشه

 

پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه

باید اویسی در قرن باشد همیشه ...

 

آواره ی صحرا نماییدم چه باک است

مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه

 

ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه

ای کاش نامت رب من باشد همیشه

 

بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب

دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه

 

من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ...

یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه

 

اصلا میان ما دو تا باید همیشه

حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه

 

امشب سخن از جمکران جایی ندارد

جز کربلا این دل تمنایی ندارد

 

جواد پرچمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)

 

بال ما را به آسمان ببريد

تا افقهاي بيكران ببريد

 

از همين فاصله دخيل مرا

به حرمهاي مهربان ببريد

 

مسجد كوفه گر نشد قسمت

تا حوالي جمكران ببريد

 

سحري ابن مهزيار مرا

محضر صاحب الزمان ببريد

 

عرض تبريك چشمهاي مرا

سمت بانوي بي نشان ببريد

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

هركه از كوچه تو رد شده

معني عشق را بلد شده

 

اي شمالي ترين ستاره هنوز

چشم نورانيت رصد نشده

 

بي تو، توحيد چشممان شرك است

قل هوالله ها احد نشده

 

رد پايت چه خوب پاسخ داد

راه سلمان شدن كه سد نشده

 

اي مسيحا نفس نمي آيي؟

تا نفس هايمان جسد نشده

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

ميرسي ميرسي به اين زودي

قبله نغمه هاي داوودي

 

با شمابا نگاه آبي تان

ميرسد روزهاي بهبودي

 

آنكه دلها ميان دستانش

نرم شد ناگهان شما بودي

 

اي نسيم سحر به پابوست

تو شكوه مقام محمودي

 

حتم دارم دعايمان كردي

غافل از ما دمي نياسودي

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

ميشود صبح جمعه برگردي؟

اي ستاره اي كه نور آوردي

 

برگ پاييزم و پريشانم

و شما بهار اين زردي

 

ما كه لايق نبوده ايم اما

  سر سجاده ها دعايمان كردي

 

تا كه چيزي به اين گدا برسد

در پي يك بهانه ميگردي

 

ميشود عصر جمعه ها فهميد

كه شما چقدر پر دردي

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

زندگي بي شما چه بي معناست

اي كه چشمت بهانه دنياست

 

پيش هركه نشست مريم گفت

در نماز تو حضرت عيسي ست

 

روي شن زار شوق مجنونت

رد پاي دويدن ليلي ست

 

چشم يعقوب پيرهن هر روز

گريه دار رسيدن فرداست

 

تا بيايي به شور هرگريه

آخر گريه هامان براي سقاست

 

گريه صبح و شام عاشورا

انتهاي قيام عاشورا

 

اي قنوت شكسته زينب

قامتت التيام عاشورا

 

بر تو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت امام زمان(عج)

  

اشعار ولادت امام زمان(عج) - علی اصغر انصاریان

 

یا صاحب الزّمان...

 

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است

زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است

 

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری

با هیبت و شمایل طاها رسیده است

 

در او خلاصه گشته خِصال پیمبران

موسی رسیده است،مسیحا رسیده است

 

جبریل با هزار فرشته از آسمان

کرده نزول،بهر تماشا رسیده است

 

سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست

وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است

 

امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

در پیش سَرو قامت تو،تا شدن خوش است

در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است

 

دست کسی به دامن نرجس نمی رسد

وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است

 

روزی امیرزاده و روزی کنیز شد

حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است

 

ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است

در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است

 

وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست

در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است

 

هرکس شنید نام شما را قیام کرد

در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است

 

در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت

بالاتر است از همه عالم سیادتت

 

حالا هزار و یکصد و هفتاد و هفت سال

بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت

 

پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها

هردم رسیده است به دلها عنایتت

 

هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد

هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت

 

آقا سلام ما به رکوع و سجود تو

آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت

 

کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟

بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت

 

کانون عدل و داد شود با تو این جهان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است

گر وصل او به جان بخَرم من،خریدنی است

 

ای آنکه طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟

روز ظهورمنجی عالم رسیدنی است

 

آن روز ذوالفقار علی دست او بود

یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است

 

یا فارس الحجاز!،من از مشهدالرّضا

بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است

 

(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است

چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)

 

ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

 وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار

وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار

 

تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی

محروم مانده ایم ز درک حضور یار

 

ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!

وقتی که هست أفضل أعمال انتظار

 

وقتی که بیست مرتبه حج رفت،کسب کرد

إذن طواف خیمه ی تو،پور مهزیار

 

آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!

دیگر نمانده است برای دلی قرار

 

این اشک ماست کز غم هجران شده روان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو

این بند را مدینه سرودم برای تو

 

این شهر بوی غربت خورشید می دهد

این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو

 

رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد

خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو

 

گویا هنوز مادر تو درد می کِشد

در بستر است چشم به راه دوای تو

 

وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون

باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو

 

ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

ای مظهر صفات خدا أیهالعزیز

بی تو چه عیدی و چه عزا؟!،أیهالعزیز

 

امسال نیز نیمه ی شعبان رسید و رفت

مجلس تمام گشت،بیا أیهالعزیز

 

تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام

پُر کن دو دست خالی ما أیهالعزیز

 

یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه

کافی است با نگاه تو،یا أیهالعزیز

 

فرموده اند نیمه ی شعبان بگو:حسین

ما را ببر به کرب و بلا أیهالعزیز

 

یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان

عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

 

علی اصغر انصاریان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد امام زمان(عج) - اشعار نیمه شعبان

 

 اشعار میلاد امام زمان(عج) - رحمان نوازنی

 

 بگذریم

 

امشب زخواب های پریشان که بگذریم

این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم

 

بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی

این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم

 

از کثرتی که هست فراری شویم و بعد

از جاده های خلوت ایمان که بگذریم

 

مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما

این شهر را به سمت بیابان که بگذریم

 

مانند ابرهای ترک خورده ی فراق

از گریه ها به مقصد باران که بگذریم

 

بر جانماز خشک و کویری دهیم آب

آنگاه مثل رود خروشان که بگذریم

 

دریا همیشه مقصد هر رودخانه نیست

پس ما شبیه موج سواران که بگذریم

 

با همرهی سیصد و سیزده سوار عشق

از مکه و مدینه ایمان که بگذریم

 

زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست

با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست

 

طرحی دوباره می کشم از ابتدای تو

طرحی که حرف می زند از ماجرای تو

 

طرحی که من نبوده ام اما تو بوده ای

طرحی که رسم می شود از ماورای تو

 

طرحی مرکّب از تو و سیزده سوار عرش

طرحی که نور می دهد از روشنای تو

 

طرحی که آفریده شما را امام من

طرحی که آفریده مرا هم برای تو

 

دسته به دسته آینه ها هم نشسته اند

در زیر لفظ گفتن یک ربّنای تو

 

پس انبیا کبوتر نامه بر توأند

وقتی که می پرند فقط در هوای تو

 

بگذار تا غزل بزند حرف خویش را

عمری نشسته ام که بیفتم به پای تو

 

ما گرد و خاک پای تو را جمکران کنیم

یک گوشه از نگاه تو را آسمان کنیم

 

امشب سبد سبد گل امید می برند

ما را به هر کجا که شمائید، می برند

 

این رسم انبیاست که در جشن آفتاب

یک آینه به رسم شب عید می برند

 

امشب به یمن تو همه ی انبیاء را

تا ماورای عالم تجرید می برند

 

هرکس غبار کوچه ی دلدار می شود

او را به سمت چشمه ی خورشید می برند

 

از چشمهای آینه ایَش برای ما

ایمان می آورند و تردید می برند

 

این برگه های روزی بکساله ی مرا

امشب برای فرصت تمدید می برند

 

امشب جواز کرب و بلای دوباره را

پیش شما به نیّت تأیید می برند

 

روزی کنید پر زدنم را به کربلا

تا که زیارتم بشود نذری شما

 

منظومه ساخت تا که تو را کهکشان کند

مجموعه ی تمامی پیغمبران کند

 

یعقوب انتظار تو را میکشید تا

عمری توّسلی به امام زمان کند

 

آدم به خاک پای تو افتاد بر زمین

یعنی تو را به روی سرش آسمان کند

 

می خوست پشت ابر بتابی بر این جهان

تا مردمان شب زده را امتحان کند

 

مستضعفان چشم تو بودند انبیاء

قرآن نخواست بیشتر از این بیان کند

 

یک عده را به یمن زیارت بیارد و ...

...یک عده را کبوتر نامه رسان کند

 

عصر سه شنبه بوی وصال تو می دهد

وقتی دلی هوای شب جمکران کند

 

ما ندبه خوان جمعه ی موعود مانده ایم

ناز تو را به شیوه ی خود، عشق خوانده ایم

 

گاهی نسیم میشوی و زود میرسی

گاهی به شکل رایحه ی عود میرسی

 

گاهی به نیمه های شب است و نیاز ما

با یک سبد ستاره ی موعود میرسی

 

گاهی برای این که تو ؛ ویرانمان کنی

از چشممان می آیی و چون رود میرسی

 

گاهی به گوش پاک مناجاتیان شب

با سوز و ساز نغمه ی داوود میرسی

 

ما التماس روز ظهور توأیم لیک

هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی

 

روزی تو میرسی و علی شاد میشود

بغض گلوی فاطمه آزاد میشود

 

رحمان نوازنی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته