اشعار اربعین حسینی(ع)

 

زبانحال زائران و عاشقان زیارت اربعین

 

از حرم برام بگو

زائری که پا پیاده رفته بودی کربلا

 

از حرم برام بگو

از در ورودی از حسین حسین دسته ها

 

از حرم برام بگو

از نگاه به پرچم از تو موج زائرا

 

از خودت بگو برام

 به ضریح رسیدی یا نشد بری پایین پا

 

از خودت بگو برام

 از تموم اتفاقای نجف تا کربلا

 

از خودت بگو برام

 از کرامتایی که ندیده بودی تا حالا

**

از خودم برات بگم

 توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 یک گوشه نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

 یا امام حسین منم ببر حرم

 

از حرم برام بگو

 از یه سرزمین دیدنی که بیقرارشم

 

از حرم برام بگو

 از روزای خوبی که یه عمر در انتظارشم

 

از حرم برام بگو

 تا شاید منم یه لحظه حس کنم کنارشم

 

از خودت بگو برام

از زمانی که رسیدی کربلا بگو برام

 

از خودت بگو برام

 از یه جسم خسته تو شلوغی ها بگو برام

 

از خودت بگو برام

 از خیابونی که میرسه به انتها بگو برام

**

از خودم برات بگم

توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

من یه گوشه ای نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

 یا امام حسین منم ببر حرم

 

از حرم برام بگو

 از شباش علی الخصوص سحر کنار علقمه

 

از حرم برام بگو

 از فراز روضه های غصه دار علقمه

 

از حرم برام بگو

 از حریم با صفای تک سوار علقمه

 

از خودت بگو برام

 تو هوای کربلا نفس زدن چه حالیه

 

از خودت بگو برام

لحظه لحظه ای که هستی تو وطن چه حالیه

 

از خودت بگو برام

 با حسین بگیری ذکر یا حسن چه حالیه

**

از خودم برات بگم

 توی خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

من یه گوشه ای نشستم و برو بیا دیدم فقط

 

از خودم برات بگم

 من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط

 

یا امام حسین منم یه نوکرم

یا امام حسین منم ببر حرم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار اربعین حسینی(ع)

 

اشعار اربعین حسینی(ع) - مدح حضرت زینب(س) - علی اکبر لطیفیان

 

در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت

وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت

 

فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش

هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت

 

از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا

مادر تمام خویش را در دخترش ریخت

 

او «زینت» است و بی نیاز از زینتی هاست

پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت

 

وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم

نهج البلاغه بود که از منبرش ریخت

 

وقتی دهان وا کرد، از بس که غیورند

مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت

 

در کوفه حتی سایه اش را هم ندیدند

فرمود: غُضّوا... چشم ها در محضرش ریخت

 

زن بود اما با ابهّت حرف می زد

مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت

 

به مرقدش، تازه نگاه چپ نکرده!

صد لشگر تازه نفس ، دور و برش ریخت

 

یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است

گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت

 

هجده سر بالای نیزه لشگرش بود

تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت

 

وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند

خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت

 

با نیزه می کردند بازی نیزه داران

آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت...

 

آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی

در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از سایت روضه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار اربعین حسینی(ع)

 

اشعار اربعین حسینی(ع) - محمد بیابانی

 

بگیر جان مرا بر همین تراب حسین


که جان بگیرم از این لطف بی حساب حسین


 

نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن


مخواه اینکه بمانم در این عذاب حسین

 

ندیده مثل شب و روزهای زینب را


به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین

 


اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است


چهل شب است ندارم به دیده خواب حسین

 


چهل شب است که میگویم السلام علیک


چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین

 


گمان کنم که شب و روز مادرم اینجاست


معطر است مزارت به یاس ناب حسین

 

چگونه میرود از خاطر من آن روزی


که میزدند تو را از پی ثواب حسین

 


کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت


و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین

 


چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود

شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین

 

هنوز هم سرم از آن شراره می سوزد


هنوز هست به دستم رد طناب حسین

 

چگونه با که بگویم یک آستین پاره


برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین

 

به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند


و همچنان به لبت ماند داغ آب حسین

 

محمد بیابانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار اربعین حسینی(ع)

 

اشعار اربعین حسینی(ع) - محمد فردوسی

 

یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را

دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را

 

یک قافله با سوز و اشک و آه آمد

برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را

 

با ظرفی از آب آمده تا که ربابه

سیراب گرداند علی اصغرت را

 

برخیز ای نور دو چشمم ای برادر

تا که کمی آرام سازی همسرت را

 

بگذار تا شرح سفر با تو بگویم

بشنو کمی از غصّه های یاورت را

 

از کوفه و شام بلا ای داد بیداد

رنج اسارت پیر کرده دلبرت را

 

وقتی گذر دادند ما را بین مردم

دیدم سر نی گریه ی آب آورت را

 

دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با.....

.....سنگی نشانه رفته چشمان ترت را

 

رقّاصه های شهر را آورده بودند

تا دربیارند اشک چشم خواهرت را

 

تهمت زدند و خارجی خواندند ما را

آتش زدند آنجا دل غم پرورت را

 

آنجا نمی دانی چه زجری می کشیدم

وقتی که نان می داد شامی دخترت را

 

با هر صدای خیزرانی که می آمد

من می شنیدم ناله های مادرت را

 

چشم علمدار حرم را دور دیدند

ورنه به عنوان کنیزی گوهرت را ....!

 

جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه

با خود نیاوردم گل نیلوفرت را

 

این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود

تازه نگفتم روضه ی انگشترت را

 

محمد فردوسی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار اربعین حسینی(ع)

 

اشعار اربعین - سید محمد حسین حسینی

 

اینجاست دشت ناله ،حرم را بیاورید

حالا که زائرید سرم را بیاورید

 

این آفتاب سرخ تنم را سیاه کرد

ای هم عشیره گان قمرم را بیاورید

 

خورشید داغ کرببلا زخم می زند

من پاره پاره ام سپرم را بیاورید

 

چشم انتظار چشم توام خواهرم بیا

چشمم سفید شد بصرم را بیاورید

 

من یوسف غریبم و کنعان نشین عشق

یعقوب من بیا پسرم را بیاورید

 

کو پس کجاست فاتح صحرای شهر شام ؟

دلتنگ او شدم ثمرم را بیاورید

 

قلبم برای دخترکم درد می کند

کو پس رقیه ام جگرم را بیاورید

 

سید محمد حسین حسینی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته