شعر تکریم مدافعان حرم - قاسم نعمتی

 

می پَرَد جبرئیلِ دل امشب،به هوایِ مدافعان حرم

خواهم امشب سخن بگویم از،ماجرایِ مدافعان حرم

 

وقتی از خانه راه افتادند،پُشتِ پا بر هرآنچه هست زدند

بویِ ذبحِ عظیم می آید،از مِنایِ مدافعانِ حرم

 

رویِ فرزندِخویش بوسیدند،با همان بوسه دل ز او کَندند

اولیاء خدا شدند همه،شهدایِ مدافعانِ حرم

 

تا شنیدند در خطر افتاد،حرمِ عمۀ امام زمان

جلوه هایی ز غیرت عباس ،شد وفایِ مدافعان حرم

 

بسکه با پیکری به خون غلطان،سینه زن ها به خاک افتادند

نامِ سوریه شد میانِ ما،کربلایِ مدافعان حرم

 

زینبیه حلب دمشق حِماء ،هرقدم جایِ پایِ زهرا شد

مادر آمد خودش تشکر کرد،از صفایِ مدافعان حرم

 

چه پدرها که بی پسر شده اند،چه پسرها که بی پدر شده اند

چه کمرها که خم شد این ایام،در عزایِ مدافعان حرم

 

همسرانی جوان سیه پوشند،خانه هاشان بدون مَرد شده

همۀ دلخوشی شان شده است،عکس هایِ مدافعان حرم

 

مثل ارباب عده ای تنشان ،غرقِ خون روی خاک جا مانده

در دیار ِ غریب، ،ای جانم بفدایِ مدافعان ِ حرم

 

این همه خون بخاک میریزد،تا که خِشتی زصحن کم نشود

در امان بودنِ حرم همه دم،شد دعایِ مدافعانِ حرم

 

خودِ زینب چقدر سیلی خورد،مثل زهرا به زیر پا افتاد

مادر و دخترند در عالم ،مقتدایِ مدافعانِ حرم

 

مادری پشت در سپر گشت ودختری بین گودیِ گودال

کوچه و قتلگاه شد هرشب ،روضه هایِ مدافعان ِ حرم

 

ماقسم خورده ایم وتا آخر،پایِ آقای خویش می مانیم

میگزاریم پای غیرت بر ،جایِ پایِ مدافعانِ حرم

 

کاش قسمت شود که آخرِکار،بار ما را هم از کرم بِخَرند

نام ماهم اضافه گردد بر ،انتهایِ مدافعانِ حرم

 

قاسم نعمتی

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س) – مظاهر کثیری نژاد

 

دیگه قلب من از زدن ایستاد

چه جوری می تونم رو پام واستم

بدون تو بودن عذابه برام

من این زندگی رو نمی خواستم

 

باید دیگه تسلیم تقدیر شم

غمت کاری کرده که من پیر شم

نه الان که یه سال و نیم پیش بود

می خواستم از این زندگی سیر شم

 

نه این که گلایه کنم از همه

من از دست دوری فقط عاصی ام

درسته که موهام شد از غم سپید

ولی تو نگو که نمی شناسی ام

 

نه مشتاق گلزار و نهرم حسین

شده زندگی بی تو زهرم حسین

تو رفتی و یک سال و نیمه که من

با هر چی خوشی بوده قهرم حسین

 

چقدر این بلا رو تحمل کنم؟

دیگه پر شده کاسه ی صبر من

گره خورده بختم به شام بلا

که اینجا شده آخرش قبر من

 

بگو کی توی این بلاهای سخت

مراعات کرده نظیرم حسین؟

می خوام این سعادت نصیبم بشه

دم روضه خوندن بمیرم حسین

 

شکسته غم کربلا بالمو

شده از غمت زیر و  رو حالمو

سرم در هوای تن بی سره

هنوزم حوالی گودالمو

 

همونجا که جبریلم آخر برید

برادر دل از حب خواهر برید

همونجا که شمر از تنت سر برید

جلو چشمای خیس مادر برید

 

دویدن با اسبای تازه نفس

غروب همون روز دنبال من

واسه بچه هات دلهره داشتم

فدای سرت جفت خلخال من

 

منم دختر دختر مصطفا

چرا باید اینجور اسیرم کنن؟

منو مثل مردای جنگی چرا

با زنجیر و غل دستگیرم کنن؟

 

گره خورده با روضه احساس من

کجاس اکبرم؟،پس کو عباس من؟

شده وقت محمل سواری ولی

یکی نیست بگیره رکاب واسه من؟

 

به امر تو هرجا که می شد شدم

سپر واسه هشتاد و چار طفل و زن

ولی در عوض چیزی از من نموند

واسه تک تکشون منو می زدن

 

منو بردن از کوفه تا شهر شام

از این شهر رفتم به زور کسی

شنیدم ،سرم رو به محمل زدم

سرت رفت توی تنور کسی

 

دم صبح دیگه رسیدم به شام

شبو همنشین خرابه شدم

تو این چند ساعت برای یه بار

نذاشتن بمونم تو حال خودم

 

همه فخر این شهر در اینه که

فقط نون غیرت رو آجر کنن

با گوشواره های رقیه می خوان

برای رقیه تفاخر کنن

 

برای تماشای ما اومدن

همه از دهاتا و شهرای دور

به دستور شمر و سنان رد شدیم

ز دروازه ی پر عبور و مرور

 

...و هرکی به حد توان خودش

به اولاد پاک تو دشنام گفت

برای همین بود که یک امام

سه بار از ته قلبش الشام گفت

 

تو اصلن بگو شب به ما جا ندن

محلی به اولاد زهرا ندن

ما از نسل پیغمبر خاتمیم

به ما لااقل نون و خرما ندن

 

مظاهر کثیری نژاد

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محمد جواد شیرازی

 

بسم حق... بسم محمد... بسم سلطان نجف

سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف

تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف

"گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف

 

می ‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف"

 

مرتضی انداخت با یاری زهرا سفره ای

بین صحرا، بین دریا، در ثریا سفره ای

پهن شد در عرش، نزد حق تعالی سفره ای

"سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای

 

عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف"

 

تشنه ایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست

صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست

از طعام دیگران پوزه کشیدن کار ماست

"دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست

 

می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف"

 

 

بی ولای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت

جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت

در نجف احساس غم... غربت... نکردم هیچ وقت

"آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت

 

من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف"

 

می شود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه

منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه

کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه

"نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه

 

هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف"

 

در قنوتم، در میان ربنا اغفرلنا

دیده ام افتاد بر انگشترم بین دعا

زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را

"به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ جا

 

می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف"

 

در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم

سالیانی هست سربار بتول و حیدریم

شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم

"ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم

 

سر به قربان مدینه جان به قربان نجف"

 

هستی الله در هست حسین است و علی

خلقت عالم همه پست حسین است و علی

هر دل آزاده ای مست حسین است و علی

"رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی

 

سال‌ها خوردیم آبِ کربلا... نانِ نجف"

 

از نفس هایم دوباره آه دارد می رسد

وقت دیدار گدا و شاه دارد می رسد

بوی عطر سیب ثارالله دارد می رسد

"نیمه ی ماه رجب از راه دارد می‌رسد

 

کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف"

 

محمد جواد شیرازی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محمد جواد شیرازی

 

قبل از سخن و هر عملی سینه دریده

حتی خود حق بهر علی سینه دریده

سر را نشکسته است ولی سینه دریده

امروز اگر ربّ جلی سینه دریده

 

معشوق رسیده است، پس این شوق از این است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

هم رتبه ی آب آمده از عالم بالا

بابای تراب آمده از عالم بالا

پرسید: شراب آمده از عالم بالا ؟

فی الفور جواب آمده از عالم بالا :

 

در عشق، شرابِ علوی ناب ترین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

او یاور یکتای هو الله احد شد

در کعبه ی حق مظهر الله صمد شد

خشنود دل مادر او تا به ابد شد

چون بنت اسد بود و دگر ام اسد شد

 

او قبله و مقصود همه اهل یقین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

گشتند ملائک همه خرسند به دورش

عشاق رسیدند چو اسپند به دورش

حجاج همه وقت طوافند به دورش

قبل از همه چرخید خداوند به دورش

 

"حق است علی" حک شده بر عرش برین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

قطره همه ی عمر نگاهش پیِ نهر است

هر نهر امیدش همه در وصلتِ بحر است

"دریاست علی" زمزمه ی صاحب دهر است

بر طبق حدیثِ نبوی علم چو شهر است

 

فرمود که من شهر و علی باب مدینه است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تا دید علی دست گدا گشته مشخص

انگشترش از زیر عبا گشته مشخص

پس معنی آیات ولا گشته مشخص

با نور علی نور خدا گشته مشخص

 

خورشیدِ سماواتیِ ربُ الارضین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

حیدر که رجز خواند عدو بی خبر افتاد

در معرکه دیدند هزاران سپر افتاد

با تیغ دو سر، سر پیِ سر ضربدر افتاد

با شیر خدا هر که در افتاد ور افتاد

 

پس خصم علی تا به ابد نقش زمین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تنها اسدالله به خیبر شده فائق

مبهوت شدند آن دو فراری منافق

از واهمه گشتند به هر سو متفرق

جا داشت همان لحظه که طاغوت کند دق

 

نفرین خدا پشت سر آن دو لعین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تا هست علی هیبت اسلام بماند

اوهام شیاطین همه ناکام بماند

میخواست دل فاطمه آرام بماند

نگذاشت علی فاطمه گمنام بماند

 

حیدر همه ی دغدغه اش ماندن دین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

بی مهرِ علی کل عبادات تلف شد

امشب دلم از حب علی پر ز شعف شد

پابوسی سلطان نجف باز هدف شد

هرکس که شبی داخل ایوان نجف شد

 

با مهرِ علی داخل در حصن حصین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

من زار علیاً بنجف صار سعیدا

و مَضْجَعُهُ لیس مِنَ العرش بعیدا

جِبْریٖلُ یُنادِی بِنِدٰاءٍ لَنْ یَبِیٖدَا:

من مات على حبّ علی مات شهیدا

 

با حب علی هر جگر پاک عجین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

از شهر نجف راهی دربارِ حسینیم

دیوانه و آواره ی بین الحرمینیم

در کرب و بلا غرق غم و شیون و شینیم

مبهوت نظر بر حرم نور دو عینیم

 

خاک حرم کرب و بلا نقش جبین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

گفتند حسین از کمرش تیر کشیده

گفتند که از پشت سرش تیر کشیده

قطعا همه ی بال و پرش تیر کشده

زینب به روی تل جگرش تیر کشیده

 

از قتل حسین است که این داغ به سینه است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

محمدجواد شیرازی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه

نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه

گرفته است بهانه دلم برای مدینه

فدای چار امام گره گشای مدینه

 

کبوتر دل من تا بقیع گشته مسافر

سلام مقصد پنجم ! سلام حضرت باقر

 

نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی

نبود روزی ما نوکری اگر تو نبودی

نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی

نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی

 

بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت

غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت

 

تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت

تویی که درک خلایق نمی رسد به مقامت

شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت

شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت

 

همیشه کرده حدیث تو گرم روضه ما را

نتیجه های تلاش توایم و صادقت آقا

 

امام پنجم عالم ، امید پنج تنی تو

بزرگ تر ز تمام تصورات منی تو

فدای عزم بلندت ، امام بت شکنی تو

خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو

 

تویی که وارث جمع فضائل حسنینی

امام امتی و میوه دل حسنینی

 

همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت

زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت

بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت

و در مرام شما نیست دین به غیر محبت

 

تو و کرم ، تو و بخشش ، تو و عطای فراوان

همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان

 

تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است

به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است

به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است

بقیع بی حرمت هم بهشت اهل یقین است

 

به رغم خواسته ی منکران اصل ولایت

حرم نداشتنت هم نکرد کم ز مقامت

 

تو یادگار شهید غروب حادثه هایی

تو در تمامی حالات ، یاد کرببلایی

ز کودکیت تو دلتنگ سیدالشهدایی

تو داغدار امام ِ مُرَمِّلٌ بِدِمایی

 

چهار سالگی ات را نمی بری دمی از یاد

رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد

 

محمد حسین رحیمیان

 

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س)

 

اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – مهدی رحیمی

 

هر آنکه آمده را رهگذر تصور کن

چهل نفر همه را شعله ور تصور کن

 

ببند چشم و ببین چکمه ای بلند شده

و بعد فاطمه را پشت در تصور کن

 

برای اینکه بفهمی چطور شد روضه

فضای حادثه را تنگ تر تصور کن

 

برای خاطر محسن بیا و حیدر را

برای دفعه پنجم پدر تصور کن

 

و بعد حادثه را تا به کربلا برسان

کنار عمه ولی همسفر تصور کن

 

برای این زن تنها که ام کلثوم است

به وقت جنگ عمو را پسر تصور کن

 

برای آنکه بفهمی کی است این خانم

فرشته را به لباس بشر تصور کن

 

علی و فاطمه و زینب و حسین و حسن

خلاصه کن همه را یک نفر تصور کن

 

کنار زینب کبری به هر فراز و فرود

از این به بعد علیِّ دگر تصور کن

 

از این به بعد هر آنجا که می زنند او را

کنار زینب کبری سپر تصور کن

 

پس از حسین بمیرم مخدراتش را

به مجلسی همه را در خطر تصور کن

 

مهدی رحیمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهدا و دفاع مقدس - محمود یوسفی

 

یک عده روی خاک صحرا جان سپردند

یک عده در اعماق دریا جان سپردند

 

یک عده مانند کبوتر های عاشق

رفتند و بین آسمانها جان سپردند

 

یک عده بی سر عده ای با درد پهلو

یک عده دیگر اربا اربا جان سپردند

 

یک عده روی دست ارباب دو عالم

یک عده روی پای مولا جان سپردند

 

یک عده هم بی دست، لب تشنه ولی مرد

دور از وطن مانند سقا جان سپردند

 

در بستر تردید مردن ننگشان بود

رفتند و در آغوش زهرا جان سپردند

 

محمود یوسفی