اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

کردند در میخانه من را مست باده

دارد چقدر اینجا گدایی استفاده

 

کوثر هوس کرده دل حیدر پسندم

بالا نشینم کرده یک ساغر چه ساده

 

با یا علی و یاعلی معراج رفتم

برده مرا تا عرش این پای پیاده

 

از چشمهای من بهشت افتاده وقتی

طوبای لیلا در مدینه بار داده

 

میگفت در گوشش اذان میگفت اقامه

امشب علی هم داشت حالی فوق العاده

 

کاری ندارد از همه سلمان بسازند

وقتی تصدق میکنند این خانواده

 

حال خوشی در خلوت محراب داریم

امشب حسابی کار با ارباب داریم

 

یار گدای بی سر و سامان حسین است

مجنون لیلاییم لیلامان حسین است

 

آنکس که می میرد برای گریه ماییم

آنکس که عشقش کرده رسوامان حسین است

 

خیر از جوانی دیده ایم الحمدلله

ماها که یک عمر است دنیامان حسین است

 

دیوانه ی روی علی بن الحسینیم

بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است

 

ذاتاً علی اکبر کرم دارد نگاهش

بسکه  دوچشمش مثل آقامان حسین است

 

پایین پا سکوی پرواز به بالاست

آنجا که سر جمع دعاهامان حسین است

 

مارا کنار سفره با آقا نشاندند

رزق مناجات سحرها را رساندند

 

ابروی او دائم سر پیکار دارد

یوسف کجااینقدرها بازاردارد

 

از آستینش در می آید صد چو میثم

از بسکه نخل چشمهایش بار دارد

 

کار توسل های ما بالا گرفته

چون جلوه از هرپنج تن بسیار دارد

 

هم شانه ی عباس می آمد  که گفتند

بین مدینه مجتبی هم یار دارد

 

از بس شده دلتنگ آغوش پیمبر

دایم به بوسیدن حسین اصرار دارد

 

وقت سحر بین مصلای قیامت

صوت اذانش بیشتر بازار دارد

 

دیدیم در توحید چشمش ماسوا را

اول خدا دوم خدا سوم خدا را

 

تقسیم کردند از نگاهش نورها را

می، کرده اند از لعل او انگورها را

 

قدری نمک از سفره اش روزی مان شد

بعدا" خریدند از جوانها شور ها را

 

ما را سوار کشتی ارباب کردند

نزدیکتر دیدیم با او دورها را

 

تنزیل اسم اعظم حیدر فقط اوست

عیسا شفا داده است با او کورها را

 

دیدیم چون موسی شب هشت محرم

زیر نقاب چهره ی او طورها را

 

اکبر یکی دوتا سه تا ... پس چند اکبر؟

 فهمیده ایم از کثرتش منظورها را

 

در کربلا محشر به پا کرد و زمین خورد

لشکر برایش کوچه وا کرد و زمین خورد

 

وقتی مسیر روزدن فرقی ندارد

جان تو یا که جان من فرقی ندارد

 

او تشنه ی بابا و بابا تشنه ی او

این چار لب با یک دهن فرقی ندارد

 

آنجا که قصد نیزه ها نسل خلیل است

ابن الحسین ابن الحسن فرقی ندارد

 

این پیکری که جوشنش هم ارباً ارباست

 با یک تن بی پیرهن فرقی ندارد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 28 اردیبهشت 95

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – قاسم نعمتی

 

دل حرم می شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطره ی آب در مرور زمان

می کند در حجر اثر گاهی

 

دل من سخت تر ز سنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

 

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

 

یعنی آن قدر بی بها هستم

نیستم لایقِ نظر گاهی

 

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب می شود خبر گاهی

 

بنده ای را که دست و پا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

 

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر ازین جا کنی گذر گاهی

 

پسری که کریم زاده بود

می کند جلوه ی پدر گاهی

 

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

 

تو مطهر شدی ز هر چه بدی

تا بگوئی ز نسل لم یلدی

 

صد و ده بار هو کشم ز جگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

 

همه ی دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا «علیک معتمدی»

 

گر تو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

 

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

 

نوه ی ارشد دو دریایی

موجی از عشق گاه جذر و مدی

 

جای مادر بزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

 

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

 

جز برای دل ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

 

تا خدا پرده از رخ تو کشید

چشم عباس مرتضی را دید

 

تا که بابا تو را صدا می کرد

محشری در حرم به پا می کرد

 

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبرِ خدا می کرد

 

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا می کرد

 

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا می کرد

 

آتش روی بام خانه ی تو

کوچه ها را پر از گدا می کرد

 

هر کسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا می کرد

 

دور از چشم شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا می کرد

 

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا می کرد

 

گوشه ای می نشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

 

بعد می گفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

 

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

 

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دم داری

 

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جداگانه یک حرم داری

 

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

 

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهیِ بر عجم داری

 

تو که باب الحوائجی بی شک

بس که آقایی و کرم داری

 

یک قدم تو عقب تر از عباس

بر سر دوش خود علم داری

 

شانه هایت ز بس مودب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

 

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بر دل کفار

 

زره مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

 

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ی حق حیدر کرار

 

هم چو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

 

ضجه ی کوفه را در آوردی

ای ابر مرد عرصه ی پیکار

 

هر طرف تاب می دهی تیغت

پشته سازی ز کشته ی بسیار

 

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

 

لب نهادی بر آن لبان خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

 

کی محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

 

تا که دل کنده از تو بابا شد

بال های شهادتت وا شد

 

ناگه از دشت یک صدا آمد

ناله ی ای پدر بیا آمد

 

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

 

پیرمردی کنار نعش جوان

با سر زانو از قفا آمد

 

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

 

آن چنان نعره زد علی ولدی

ناله اش بین که تا کجا آمد

 

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

 

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

 

با تن ریخته به هم چه کند

نوبت یاری عبا آمد

 

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چون که مادر به کربلا آمد

 

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) –  محسن حنیفی

 

غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست

بهشت با غزل مدح تو معادل نیست

 

به موی تو شب و با روی تو سحر کردم

کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست

 

تو نور نافله های شب حسینی ، پس

بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست

 

تمام خلق برایت اگر عقیقه شوند

به تار موی تو سوگند باز قابل نیست

 

به اعتقاد من از روح پاک محروم است

به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست

 

رسیدی و به نگاهی دل از همه بردی

تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی

 

دو چشم مست تو دُکّان کیمیاگری است

به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است

 

فرشته های موکّل تو را طواف کنند

که دستمزد طوافت حسین باوری است

 

زهیرها همه پایین پای تو جمعند

که کار خاک قدومت زهیر پروری است

 

برای ساحت ابروی تو سر آوردم

سرم فدا نشود حاصل سبک سری است

 

شده است نام تو ذکر همه رجز خوانها

طنین نام علی مایه ی دلاوری است

 

رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند

یلان ز چرخش تیغ تو زهره می ریزند

 

سبو و ساغر و مستی و جام و مینا ... تو

پیمبر و حسنین و علی و زهرا ... تو

 

غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین

تمام عالمیان بنده اند و آقا ... تو

 

به خاک پای تو افتاده ، بید مجنونم

و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو

 

تو مجتبای حسینی و راه بندانِ

همیشگی سر کوچه و گذر با .. تو

 

تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای ، پس حال

بگو بهانه ی خلقت نبی شود یا تو

 

تو مس ذات خدایی تو مست توحیدی

میان کرببلا چون علی درخشیدی

 

به پهنه ی گیتی پهن ؛ خوان تو باشد

زمین زمین تو و آسمان تو باشد

 

حسین را تو حدیث الست می خوانی

حدیث ها چه خوش است از زبان تو باشد

 

عقیده دارم از اول ، صدای مرد ظهور

به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد

 

به زیر قبه ، سحر ، غالبا دل مردم

کنار شش گوشه میهمان تو باشد

 

عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار

عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد

 

تمام کرببلا از تن تو سهمی برد

تمام کرببلا پس از آن تو باشد

 

عبای خود به زمین پهن کرده بابایت

که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد

 

کنار پیکر تو تا نداده بابا جان

بلند شو پدرت را به خیمه برگردان

 

محسن حنیفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – حسن لطفی

 

ما که هستیم؟ انتخاب حسین

از دعاهایِ مستجابِ حسین

گَردِ راهی در آفتابِ حسین

پرِ کاهی در التهابِ حسین 

گِلی از خاکِ بوترابِ حسین

 

ما که هستیم؟ یک صواب حسین

 

دورِ مَجنون گذشت،نوبتِ ماست

قرنها می‌شود که صحبتِ ماست

چهارده قرن حرف حیرتِ ماست

قصه یِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست 

عشق فرمود آنکه قیمتِ ماست

 

نیست غیر از دلی خرابِ حسین

 

در میانِ دلم حرارتِ کیست؟

شده ام عاشق، این عنایت کیست ؟

سوختم آتشِ محبت کیست ؟

بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟

محشرِ کیست این،قیامتِ کیست

 

کیست ارباب جُز جنابِ حسین

 

ای تمامییتت تمامِ علی

پدر سه علی امام علی

نور ای نورِ مُستدامِ علی

می تپد سینه ات به نام علی

چیست روی لبت سلام علی

 

جز علی نیست در کتابِ حسین

 

رنگ سبزِ سیادت زهرا

عطر و بوی قداست زهرا

نورِ صبح عبادت زهرا

آفتابِ سعادت زهرا

جان حسین است عادت زهرا

 

خود زهراست بازتابِ حسین

 

کیست زینب جز انعکاسِ علی

کیست زینب همه حواسِ علی

کیست خانوم؟ انبعاث علی

باغبانِ حسین یاسِ علی

کیست زینب علی شناسِ علی

 

حضرت فاطمه به قابِ حسین

 

جلوه ی اعتبارت عباس است

جذبه ذوالفقارت عباس است

سایه ی اقتدارت عباس است

در شب بعد کارَت عباس است

همه ی کارو بارت عباس است

 

مستم از ساقیِ شرابِ حسین

 

سر سال است و این شبِ جمعه

آمدم با یقین ،شبِ جمعه

تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه

حاجتم را همین شبِ جمعه

داد ام البنین شبِ جمعه

 

مادری از بَنی کِلابِ حسین

 

ذکر ما کربلا امام رضاست

لطف آقایِ ما امام رضاست

اثرِ ذکر یا امام رضاست

دستِ ما نیست با امام رضاست

کَس و کارِ گدا امام رضاست

 

گفته ام بارها رضا به حسین

 

از دعایِ نماز مادرها

حَرَمَت پُر شد از کبوترها

خوشبحال من و پیمبر ها

سجده داریم رویِ مرمرها 

ما که بُردیم صد برابرها

 

تاکه رفتیم در حسابِ حسین

 

از تو داریم سَروَری ها را

آبروها و نوکری ها را

بین روضه برادری ها را

بشمارید آخری ها را

نتکانید پادری ها را

 

کُلُّ خیر است تا به باب حسین

 

جلوه ات تا نصیبِ غیر تو شد

سائلی آمد و زُهیر تو شد

جُون شد عابِسَ و،بُرِیر تو شد

وَهَبَت شد،حبیبِ دِیرِ تو شد

حُر شد و عاقبت بخیر تو شد

 

همه سر داده در رکاب حسین

 

می کُشیَم سزایِ دل این است

پشتِ در دستهایِ مسکین است

حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است

پایِ شش گوشه گریه تسکین است

وایِ من نامِ تو چه شیرین است

 

می چکد از لبم گلابِ حسین

 

آه از شام هول آور قبر

ما و تنهایی مقدر قبر

در شب تنگی و مکدرِ قبر

بینِ تاریکی مکررِ قبر

در سوال نکیر و منکر قبر

 

ما چه داریم جز جواب حسین

 

منم و این سلام و این تسلیم

تو و زلفی گشوده دست نسیم

منم و باز هم هوای قدیم

گوشه ای در حرم کنارِ کریم

کاش می شد شبیه ابراهیم

 

می شدم در شبی مُجابِ حسین

 

پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد

پشت سر باز جبرئیل اُفتاد

پدری پیر آمد و عَلیل اُفتاد

مادری خسته با دخیل اُفتاد

در شفایش چه قال و قیل اُفتاد

 

چایِ روضه است یا شرابِ حسین

 

تشنه بودی بگو که آبت داد؟

آب گفتی کسی جوابت داد؟

آب بر کودکِ ربابت داد؟

کمکی وقتِ اضطرابت داد؟

یا که با چکمه ای عذابت داد

 

گریه ام هست از آب آبِ حسین

 

حسن لطفی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – حسن لطفی

 

ای قبله ی عوالم بالا حسین جان

ای شعله شعله آتش دلها حسین جان

حا سین و یا و نون خدا یا حسین جان

ماییم و هر نفس نفس ما حسین جان

 

یک واژه است لذت دنیا حسین

 

هرچه به دل به سینه به سر داشتی علیست

ذکری که در تمام سحر داشتی علیست

نامی که در گشودن در داشتی علیست

جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست

 

ای سر به پات رفته به مولا حسین جان

 

چشم تو گشت و از همه ما را خطاب کرد

لطفش بلند که کار صواب کرد

هرکس که بندگی تو را انتخاب کرد

او را نگاه مادرت عالی جناب کرد

 

گفتیم بعد حضرت زهرا حسین جان

 

آشفته زلفم و تبِ طوفانم آرزوست

کنعانم آرزوست سلیمانم آرزوست

یک بار از لب تو حسن جانم آرزوست

با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست

 

امشب بیا بزن رگ ما را حسین جان

 

مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد

مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد

سر نیست آن سری که روی شانه ایستاد

در پای عشق تو که مردانه ایستاد؟

 

آن کیست غیر زینب کبری حسین جان

 

تو میرسی و با تو خبر ها یکی یکی

لبخند میزنی به پسرها یکی یکی

افتاده اند پیش تو سرها یکی یکی

با ماه هاشمیت قمرها یکی یکی

 

عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان

 

شعرم رسیده است به ابیات آذری

هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری

زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری

زینب ئاری نَقَدَ اَبَلفَضل یاوری

 

نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان

 

ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو

شبهای جمعه ایم پُر از بوی سیب تو

امشب سلامِ ما به لبِ بی نسیبِ تو

ما را که کُشته است صدای غریب تو

 

جان خواستی به چشم بفرما حسین جان

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) –  علی اکبر لطیفیان

 

سجاده ها ز جلوه روحانى توأند

زندانى خدا همه زندانى توأند

 

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست

یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

 

در زیر تازیانه خدا را صدا بزن

آه اى غریب قید ملاقات را بزن

 

جایت کم است بال و پرت را تکان مده

دیوار محکم است سرت را تکان مده

 

تا ساقه ات خمید خمیده شدى تو هم

زنجیر را کشید کشیده شدى تو هم

 

خورشیدى و به جانب گودال میروى

ساقت تکان که میخورد از حال میروى

 

بالت به میله هاى قفس گیر میکند

با این گلوى بسته نفس گیر میکند

 

این چهار تا غلام غریبت کشیده اند

انگار تخته ها به صلیبت کشیده اند

 

یک گوشه دختران خودت را صدا زدى

با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى

 

پا جاى دستهاى توسل گذاشتند

جسم تو را سه روز روى پل گذاشتند

 

 رد میشدند مردم بى عار بارها

رد میشدند از بغل تو سوارها

 

اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد

اما کسى دهان تو را با عصا نزد

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س) – پوریا باقری

 

بازهم روضه ی زینب همه جا ریخت بهم

حال و روز همه ی اهل سما ریخت بهم

 

بازهم پیرهنی را به سر و روش کشید

آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم

 

زیر خورشید نشسته به خودش میگوید

به چه جرمی همه ی عزت ما ریخت بهم؟

 

اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…

آه … از بی کسی اش کرب و بلا ریخت بهم

 

لحظه ی آخر عمرش دل او بی تاب است

کهنه پیراهنی از آل عبا ریخت بهم

 

میرود تا به برادر برسد اما حیف…

گریه هایش همه ی مرثیه را ریخت بهم

 

یاد آن لحظه ی بی طاقتی گودال است

نیزه آمد که تن خون خدا ریخت بهم

 

پوریا باقری

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – احمد علوی

 

با خیالت غزلی در شُرف آغاز است

 در هوای تو دلی منتظر پرواز است

 

 طرح انگور ضریح تو یادم آورد

 که در میکده ات رو به خلایق باز است

 

 ما همه مست غدیر خم چشمت هستیم

 مستی از دست تو یک مستی بی اندازه ست

 

 باز هم نام تو را بر لبش آورده مسیح

 به امید دم تو در صدد اعجاز است

 

 هر طرف می نگرم روی تو را می بینم

 دائم از مأذنه نام تو طنین انداز است

**

 دل که با حال و هوای تو هوایی باشد

 مقصد راه قرار است رهایی باشد

 

 دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد

 عاشقت فرق ندارد که کجایی باشد

 

 از تمنای وصال تو فقط باید گفت

 راوی شعر اگر شیخ بهایی باشد

 

 من به نادانی خود معترفم میدانم

 محفل انس تو باید علمایی باشد

 

 از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام

 تا کجا بین من و دوست جدایی باشد

 

 من فقط چشم به راهم که ببینم روزی

 گنبد همسرتان نیز طلایی باشد

**

 ای به الطاف تو اصحاب کرم وابسته

 شده یک عمر به مدح تو قلم وابسته

 

 وسط این همه وابستگی بی حاصل

 شکر بسیار که هستم به حرم وابسته

 

 هر غریبی که به ایوان نجف می آید

 می¬شود با زدن چند قدم وابسته

 

 جنس بازار تو عشق است و امید است و رضاست

 شده¬ام سخت به این پند قلم وابسته

 

 در دم و بازدم من جریان داری تو

 به نفس¬های تو هستم همه دم وابسته

 

 عاشقان تو به فقری ابدی خو کردند

 تا نباشند به دینار و درم وابسته

 

 ما از آن پاک دلانیم که آرامش ما

 هست چون موج خروشان به عدم وابسته

 

 ریشه در خاک عدم داشت که با حضرت نور

 بینهایت شده بودید به هم وابسته

**

 به تو مستان لقب ساقی کوثر دادند

 بیخود از خود شده و نادعلی سر دادند

 

 از شراب تو به جبریل تعارف کردند

 شوق پرواز تو را هم به کبوتر دادند

 

 جامی از عشق تو را حضرت سلمان نوشید

 جرعه¬ای نیز به مقداد و ابوذر دادند

 

 گاهی اوقات به این فکر می افتم که چرا

 به یکی کم به یکی چند برابر دادند

 

 کاش می شد که میان همه تقسیم کنند

 ساغر معرفتی را که به قنبر دادند

 

 معجزاتی که خدا داد به پیغمبرها

 همه را جمع نمودند و به حیدر دادند

**

 مستم از جام شرابی که پر از آگاهی ست

 شعر من از سر سرمستی و خاطر خواهی ست

 

 مستم آنقدر که دیوانه خطابم کردند

 مستم آنقدر که گفتند علی اللهی ست

 

 شرح این قصه بلند است بلند است بلند

 در شگفتم که چرا عمر به این کوتاهی ست

 

 تا در آغوش غزل¬های صغیر افتادم

 روحم آشفته تر از وحدت کرمانشاهی ست

 

 چاه ها بی خبرند از غم بی پایانت

 راز اندوه تو در بغض کبوتر چاهی ست

 

 جاده ای که به تو ای شاه نجف ختم نشد

 آخرش دربدری، بی خبری، گمراهی ست

**

 آبرومند تر از نام علی نامی نیست

 چه کسی گفته که در نام تو ایهامی نیست

 

 نام تو نام خدا، نام خود قرآن است

 تو نباشی به خدا دینی و اسلامی نیست

 

 قاضیان از تو بریدند که در این دوران

 پرچم عدل برافراشته بر بامی نیست

 

 روز و شب نامه نوشتیم برای تو ولی

 دیرگاهیست که از سمت تو پیغامی نیست

 

 ابر و چاه و مه و خورشید و فلک می دانند

 که شب چشم تو اصلاً شب آرامی نیست

 

 دوش دیدم که ملک بر در میخانه نوشت

 که شرابس به جز از عشق تو در جامی نیست

 

 خواجه لطف غزلش را به تو مدیون بوده ست

 او خبر داشته بی لطف تو الهامی نیست

**

 مولوی مست شد و از نفست وام گرفت

 شهریار آمد و از دست خودت جام گرفت

 

 عشقت آتش شد و در خرمن عمان افتاد

 هر که مجنون تو شد بی سر و سامان افتاد

 

 نیّر از نور وجود تو منور گردید

 محتشم سوخت و آتش به نیستان افتاد

 

 غربت و داغ تو را با دل و جانش حس کرد

 چشم هر کس که به سالار شهیدان افتاد

 

 بوستان شیفته ی آل محمد گردید

 سعدی عاشق شد و راهش به گلستان افتاد

 

 چارده بند به پروانه عنایت شد و بعد

 کشتی شعر در امواج خروشان افتاد

 

 یازده میکده در خوشه ی انگورت بود

 که یکی نیز به دامان خراسان افتاد

 

 چشم های تو به دنبال دو شاعر می گشت

 قرعه ی فال به نام من و باران افتاد

**

 سرخوشانی که در این میکده پیری دارند

 مثل تو از غم دنیا دل سیری دارند

 

 باید از میثم تمار و ابوذر پرسید

 چه امیری چه امیری چه امیری دارند

 

 دار برپاست و ریگ ربذه سوزان است

 عاشقان تو عجب راه خطیری دارند

 

 اهل بیت تو سر سفره ی افطاریشان

 چه یتیمی چه فقیری چه اسیری دارند

 

 دید محراب که در لحظه ی شق القمرت

 ابروانت چه مراعات نظیری دارد

 

 شعر ما تشنه ی نقد است تو نقادی کن

 شاعران روحیه ی نقدپذیری دارند

**

 باز در حلقه ی ذکر تو نشستیم علی

 ما مسلمان شده ی روی تو هستیم علی

 

 تا تو بر حقی و حق دور سرت می گردد

 ما بر آنیم که جز حق نپرستیم علی

 

 توبه کردیم نگوئیم خدایی اما

 باز هم در حرمت توبه شکستیم علی

 

 دست از هر چه به جز توست در عالم شستیم

 به تو پیوسته و از خلق گسستیم علی

 

 شیر در کاسه ما نیست ولی اشک که هست

 ما یتیمان همگی کاسه به دستیم علی

**

 دل نشین است در این جاده مسافر بودن

 شعر چشمان تو را خواندن و شاعر بودن

 

 به حریم حرم عشق پناه آوردن

 در نجف ماندن و یک عمر مجاور بودن

 

 یا علی گفتن و از هر دو جهان دل کندن

 بر سر سفره ی احسان تو حاضر بودن

 

 دل سپردن به فرامین تو و فرزندت

 از مریدان حبیب بن مظاهر بودن

 

 از شراب نفس پنج تن و پنج امام

 مست گردیدن و هم باده ی جابر بودن

 

 شاهد از عرش حدیث ثقلین آوردن

 آیه ی روشنی از سوره ی فاطر بودن

**

 مطلع شعر تو ای عشق « هو الباران» است

 قسمت چشم تو از روز ازل باران است

 

 اشک آهسته و پیوسته ی تو تا جاریست

 روزی روز و شب اهل محل باران است

 

 به امیدی که در افلاک قدم بگذاری

 آسمان غرق ستاره ست زحل باران است

 

 سوره ی روم به سمت تو اشارت دارد

 سوره ی نحل به یُمن تو عسل باران است

 

 بت شکستن فقط از دست تو بر می آید

 کفر می بارد و این شهر هبل باران است

 

 خیبر و خندق از این قاعده مستثنی نیست

 عبدود ریخته در لشگر و یل باران است

 

 بس که در خلوت یاد تو به وجد آمده ام

 دفتر شعر من امروز غزل باران است

 

 احمد علوی

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – امیر عظیمی

 

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو

تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو

سوره ی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

 

دوستداران تو با عرش برابر هستند

سینه چاکان تو با کعبه برادر هستند

 

شعر در وصف تو ای شاه سرودم، امروز

واژه در مدح تو از عرش ربودم امروز

می شوی ذکر مناجات و درودم امروز

من به کعبه به خدا سجده نمودم امروز

 

قبله در ماه رجب سمت تو آقا آمد

کعبه ای بود در این کعبه به دنیا آمد

 

صدف کعبه در این لحظه پر از دُر شده بود

خانه از عرش نشینان خدا پر شده بود

فاطمه بنت اسد غرق تحیر شده بود

درک میلاد تو بیرون ز تصور شده بود

 

دو سه روزی که شده کعبه ز عطرت لبریز

معتکف بود حرم با تو شد ایام البیض

 

برکت رفته از آن خوان که در آن نیست نمک

فکر کردم که در این واژه چه چیزیست "نمک"

صد و ده بار علی و صدو ده چیست، نمک

نان این سفره حسینش شده، کافیست نمک

 

نمکین عشق علی شد ابدی و ازلی

برکت سفره ی شیعه است حسین بن علی

 

کیست این، معرکه دار همه ی جولان ها؟

کیست این، پیر و امیر همه ی ایمان ها؟

کیست این، خطبه ی کولاک همه توفان ها؟

کیست این اُسّ و اساس همه ی بنیان ها؟

 

مست شو با لب خورشید، لب ماه بگو

أشهد انّ علیّاً ولی الله بگو

 

ناگهان پرده برانداخته حق می بینی

مست از خانه برون تاخته حق، می بینی

نرد عشقی به خودش باخته حق، می بینی

چهره را مثل علی ساخته حق، می بینی

 

چه شرابی است که کعبه شده میخانه ی او

این علی کیست که زهرا شده پروانه ی او

 

ساقیا، ای که شراب تو چشیدن دارد

ناز از نرگس مست تو کشیدن دارد

پابرهنه به طواف تو دویدن دارد

وقت جان کندن مان روی تو دیدن دارد

 

جان ناقابل من پیش تو مثل برگ است

مستی دیدنت آقا سکرات مرگ است

 

یا علی ای که خودت هم هدفی، هم راهی

بنده ی حقی و در بندگی خود شاهی

کهکشان هستی و خورشید ترینی، ماهی

آیه ی «أنفسنا»، نفس رسول اللهی

 

این تو بودی که به بت های تهی «لا» گفتی

نیمه شب، وقت خطر، جای پیمبر خفتی

 

ای پیمبر تو بگو مرد خطر کیست، علی

وسط معرکه ها شیرجگر کیست، علی

قاتل عبدود و دافع شر کیست، علی

یار غارند همه، سینه سپر کیست، علی

 

باید ای شیعه به خصمش برسانی لعنت

بر فلانی و فلانی و فلانی لعنت

 

صاحب تیغ دو لب، لب به سخن باز کن و

خطبه بی نقطه بخوان، با سخن اعجاز کن و

زمزم کعبه، شبی زمزمه ای ساز کن و

تا ثریای خودت فاطمه پرواز کن و

 

بگو ای شعر تو یک مصرع دیگر داری

آینه دار تو زهراست، برابر داری

 

کعبه معنا شده ای تو، لک لبیک علی

قبله ی ما شده ای تو، لک لبیک علی

شاه و مولا شده ای تو لک لبیک علی

ذکر زهرا شده ای تو لک لبیک علی

 

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

 

امیر عظیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) –  پوریا باقری

 

کعبه وا شد ، همه جا بوی خدا پیچیده

آیه ی سوره ی ایمان همه جا پیچیده

 

بندِ قنداقه نبندید به دستانِ خدا

کور باشند همه شرک پرستانِ خدا

 

دست های نبیُ اللّه به زیرِ سَرِ او

کلِّ عالم بخدا تکه ای از شهپرِ او

 

گفت با حضرتِ خاتم : بگو ای ملجا نور

دَم ز “تورات” زَنَم ، یا که ز “انجیل” و “زبور”؟

 

از چه گویم که بیارند به علمم ایمان؟

معجزه ساز شوم یا که بخوانم قرآن؟

 

گفت: “قَدْ اَفلَحَ” ، پیغمبرِ خاتم خندید

همه جا آیه ی قرآنِ خدا می تابید…

 

کودکی ات همه را مات نموده است علی

قبِل تو هیچ کس از خلق نبوده است علی

 

پدرِ خاک شدی و ، گِلِ ما از خاکت

شیعه را خلق نمودند ز خاکِ پاکت

 

دستِ تو دست خدا ، چشمِ تو ”عین اللّه” است

سینه ات مملوِ از آتشِ سِرُّ اللّه است

 

سندِ نطفه ی پاک است ، ولای تو علی

پدر و مادرمان باد فدای تو علی…

 

خیبر از ضربتِ شصتت ، چه مکافاتی دید

خاک ، از گردشِ تیغِ تو مباهاتی دید…

 

قدرتِ ضربه ی شمشیرِ تو بی همتا بود

وسطِ معرکه ، جنگیدنِ تو غوغا بود

 

تو خدا ، نه ، ولی اوصافِ خدایی داری

چقَدَر شیعه ی خوش قلب و ولایی داری

 

ما ز ایران و همه پیروِ سلمانِ توأیم

همگی جان به کف و گوش به فرمانِ توأیم

 

شُکر دارد بخدا ، شیعه ی حیدر بودن

شُکر دارد پسَرِ حضرتِ مادر بودن

 

با حسین و حسنت نیز برادر بودن

کاش قسمت بشود یاورِ خواهر بودن

 

خوش به حالِ شهدای حَرَمت یا زینب

میشود روزِ جزا ، محکمه اش با زینب

 

راستی روزِ پدر ، جای شهیدان خالی

جای آن همسفران ، رویْ سپیدان خالی

 

بچه هاشان همگی چشم به راهند هنوز

همسرانِ شهدا ، گرمِ نگاهند هنوز…

 

قطعه ای عکسِ پدر ، قاب شده بر دیوار

جایشان سبزتر و سبزتر است از هربار

 

یا علی مدحِ تو را ختم نمودم با عشق

با سرودن ز حوالیِ غریبانِ دمشق

 

پدرِ واقعیِ شیعه تویی مولا جان…

سایه ات کم نشود ، از سَرِ ما “بابا جان”

 

پوریا باقری

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

شب عید است به مولا جگرم حال آمد

برده ام نام علی را جگرم حال آمد

 

رو به ایوان نجف ناد علی می خوانم

صد و ده بار به بالا جگرم حال آمد

 

ضربه کاری او ریشه ی مرحب را کند

تا نشستم به تماشا جگرم حال آمد

 

خاطراتت احد و بدر به زهرا که رسید

با “علی” گفتن زهرا جگرم حال آمد

 

منکر تو هوس آمدن جنت کرد

تا که گفتی برو بابا جگرم حال آمد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید 

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته