اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مهدی رحیمی

 

بنوشان به ما از می ناب خود

که ماه جهانی و ‌مهتاب خود

 

نگه دار تهران دماوند نیست

تویی و‌ دعای به محراب خود

 

کلام گهربارت از «جامعه» ست

گهربار ما و گهریاب خود

 

امام دهم هم خیال تورا

نموده چنین راحت از باب خود

 

تو هم انتظار فرج می کشی

پس از مرگ خود هم به سرداب خود

 

حرم را حرم کرده ای با حسین

مرا برده ای سمت ارباب خود

 

که در شهر ری عکس شش گوشه را

نگه داشتی در دل قاب خود

 

درو چون که می گشت گندم به ری

تو چون شمع در جمع اصحاب خود؛

 

از آن روضه می ساختی،جمع را

پریشان و گریان و بی تاب خود

 

مهدی رحیمی

اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

 

ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی

باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی

مثل حسن تفسیر ذکر « یا کریمی »

مشهور در عالم به شاهْ عبدالعظیمی

 

بوی حسن می آید از صحن و سرایت

تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت

 

با چشم هایِ خود گره وا می کنی تو

می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو

با مَقْدَمَتْ این چشمه ، دریا می کنی تو

«ری» را حسینیة زهرا می کنی تو

 

ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم

مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم

 

عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری

بر آستانِ قربِ حق سر می گذاری

این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری

«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»

 

از بسکه زیبا عهد ، با دلدار بستی

الحق زیارانِ امامِ هادی هستی

 

ما را تو از دستان غم آزاد کردی

از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی

در خاک ری کرب و بلا ایجاد کردی

این سرزمین را تو حسین آباد کردی

 

بی شک تو را زهرا فرستاده به ایران

مدیون تو هستیم و آقای خراسان

 

خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم

با نوکران بی قرارت گریه کردیم

هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم

سینه زنان دُوْرِ مزارت گریه کردیم

 

شاید تسلایِ دل مادر نماییم

شاید که از شرمندگی ها در بیاییم

 

صحن و سرای تو دیارِ گریه کن هاست

هر گوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست

صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست

چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست

 

دلداده و سرگشته ایم الحمدلله

ما یارِ مادر گشته ایم الحمدلله

 

با یک سلام از کویِ تو پر باز کردیم

تا گوشه صحنِ حسین پرواز کردیم

سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم

مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم

 

راه رسیدن تا خدا، تنها حسین است

زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است

 

شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد

پیراهنی که جايِ صدها چنگ دارد

مادر شکایت ها زِ روز جنگ دارد

گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد

 

گوید مرا با روضه هایت پیر کردی

مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی

 

مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت

با هر تکانِ ضربه گیسویت بهم ریخت

خوردی زمین و وضع پهلویت بهم ریخت

آتش گرفتی، حالت رویت بهم ریخت

 

خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو

آشفته گیسو زیرِ دست و پا شدی تو

 

بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت

بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت

بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت

بر آنکه دندان تو را بشکست لعنت

 

با هر تکان خیزران زینب زمین خورد

از تشت و افتاد و سرت با لب زمین خورد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 14 دی ماه 95

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته