اشعار هشتم شوال - سالروز تخریب قبور ائمه بقیع

 

اشعار سالروز تخریب قبور ائمه بقیع – علی ذوالقدر

 

فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم

گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم

 

کل معصومین معز المؤمنین در عالم اند

قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم

 

یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم

یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم

 

مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند

هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم

 

اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود

اینکه شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟

 

فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر

خادم فرزند او دارد در این دنیا حرم

 

شادی واهی کنید امروز را وهابیون

چون که میسازیم با قتل شما، فردا حرم

 

در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند

بعد از آن از دور چون دُر می شود پیدا حرم

 

گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست

داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم

 

یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه

پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم

 

ناله میزد مادری با اشک واویلا حسین

ناله میزد خواهری با اشک واویلا حرم

 

علی ذوالقدر

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع

 

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - مجتبی خرسندی

 

نه ضریحی ، نه رواقی و نه سقاخانه ای

چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه ای

 

زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی

کفتری پیدا نخواهد کرد آب و دانه ای

 

بغض ها خالی نخواهد شد مگر با اشک ها

کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه ای

 

چشم‌ها پیمانه‌ی اشکند در این سرزمین

هرکه زائر می‌شود پر می‌کند پیمانه ای

 

روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد

پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه ای

 

روز و شب گرم طواف قبله های خاکی‌اند

با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه ای

 

کافران مامور اجرای امور دین شدند

کعبه باز افتاده در دست بت بیگانه ای

 

غیر ویرانی چه دارد؟ هرکجا افتاده است

سایه‌ی عالم نماها بر سر میخانه ای؟

 

عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور

گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه ای

 

مجتبی خرسندی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع

 

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع - قاسم نعمتی

 

می رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهار فرزندش

در حریم بقیع ویران شد

**

آتش کینه شعله ها دارد

از دل سرسپرده های یهود

لعنت حق به هر چه وهابی

لعنت فاطمه به آل سعود

**

قصد دارند ریشه را بزنند

صحبت از قبر ها بهانه بود

ریشه بغض و کینه اینان

آتش و دود و تازیانه بود

**

لعنت حق به آن کسانی که

اولین شعله را به پا کردند

حق پیغمبر معظم را

با لگد پشت در ادا کردند

**

در مدینه ز بعد پیغمبر

ناله های بلند ممنوع است

در مرام پلید این مردم

زن زدن از امور مشروع است

**

 گریه کردند آسمانی ها

با نوای حزینه ی ز هرا

به گمانم که باز تازه شده

داغ مسمار و سینه ی زهرا

**

 بعد از آنکه زدند زهرا را

دستشان باز شد به بی ادبی

کاش روزی هیچکس نشود

ضرب سنگین سیلی عربی

**

 کاش مهدی بیاید با او

ریشه ی فتنه را بر اندازیم

عاقبت بهر مادر سادات

گنبد و بارگاه میسازیم

 **

با نیابت ز قبر مادرمان

سوی ام البنبن سلام کنیم

دست بر سینه در مقابل او

مثل عباس احترام کنیم

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع

 

اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع - مهدی نظری

 

نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند

 

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند

 

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا را همه بهر شفابرداشتند

 

تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی...

ازهمین ها را برای کربلا برداشتند

 

خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود

ازمیان نقشه اسم کوچه را برداشتند

 

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد

تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند

 

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو

دو نگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!

 

خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد

بوی گریه های دختر بهرمادر می دهد

 

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود

گنبد و گلدسته های باصفایی می شود

 

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن

هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود

 

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند

واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود

 

نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت

نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود

 

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن

پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!

 

حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع

ازهمان لحظه که آقا تو میایی می شود

 

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما

از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود

 

آخرش من مطمئنم این گره وا می شود

این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود

 

هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد

هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد

 

راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم...

تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد

 

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی

هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد

 

"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"

بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد

 

ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد

زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد

 

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان

هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

 

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها

مادرم افتادپشت در و دیگر پانشد

 

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت

هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد

 

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

هیچ جایی بر سر پیراهنی دعو انشد

 

مهدی نظری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته