اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع)
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – رضا باقریان
اول سال است، اما غم به ماها میرسد
نالهی زهرا به گوش کل دنیا میرسد
حرمت یک روز را وقتی نگه داریم ما
تا قیامت روزی از دستان آقا میرسد
ما عزادار امام سامرا هستیم، پس
مادرش محشر به دادِ گریه کنها میرسد
گریه بر غمهای این آقا شروع سال ماست
شک ندارم آهِ ما تا عرش اعلا میرسد
معنویت سفرهی امسال را پر رنگ کرد
مطمئناً کربلای ما به امضا میرسد
عید نوروز است اما بوی غربت میدهد
بوی غربت باز هم دارد ز هر جا میرسد
از میان حجرهای ذکر مصائب میکنم
از کنار پیکری که نامِ زهرا میرسد
زهر کینه جسم او را آب کرده مثل شمع
جانِ آقا آه دارد روی لبها میرسد
رضا باقریان
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محمد حسین رحیمیان
او شد قرار عالم و ما بی قرارش
نان همه دنیا رسیده از کنارش
هر سال از عمرش بهار اندر بهار است
هر کس که شد صاحب زمانی روزگارش
آن روز نوروز است که برپا نماییم
این سفره هایش هفت سین را درکنارش
یکسال دیگر طی شد و آقا نیامد
یک سال رفت و همچنان ما شرمسارش
مردم به امید خدا سال ظهور است
سالی که که بوی سامرا دارد بهارش
با حضرت هادی ببندیم عهد امسال
خرج اباصالح شود لیل و نهارش
محمد حسین رحیمیان
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محسن حنیفی
شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را
شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط
عزا گرفته اند پای روضه ی تو سال ها
برای سر سلامتی به جد تو غزال ها
فرازهای جامعه کبیره سوگوار تو
فراز سجیة الکرم شده است بی قرارتو
گمان کنم که فاطمه کنارتو نشسته است
زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است
فدای روی زرد تو،وجود غرق درد تو
چقدر آه میکشد،کنار جسم سردتو
زمان رنج وغصه ی تو خاتمه گرفته است
چقدر روضه ی تو بوی فاطمه گرفته است
دوشنبه بود لحظه ی هجوم زهر برجگر
دوشنبه بود وکوچه ها،دوشنبه بود ومیخ در
دوشنبه قاتلت شده،دوشنبه بود خانه سوخت
مغیره که نداشت شرم،قلاف وتازیانه سوخت
مصیبتت دم مرا به سمت آه میبرد
به پشت مرکبی تورا پیاده راه میبرد
تورا چگونه دست بسته باطناب میبرند؟؟
توکوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟؟
چقدر زخم خورده ای،شبیه جُبّه ی حسین
کشانده ای مرا دوباره زیر قبه ی حسین
هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست
میان مقتلت سخن زکودک رباب نیست
هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد
هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد
کنار پیکر توگریه بودوهلهله نبود
میان مقتل تو نام شمروحرمله نبود
به صحن سینه ی تو چکمه ی سنان نمیرسد
به پای بوسی لب تو خیزران نمیرسد...
محسن حنیفی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – سید پوریا هاشمی
علی الدوام نمک گیر دست خوبانم
چه سرّی است در این رابطه نمیدانم
سوار کشتی شان میکنند سگ راهم
کنار نوح که هستم چه غم ز طوفانم
فقط به دامن آل علی دخیل شدم
اگر چه تر شده با هرگناه دامانم
عزا گرفته ام امشب! نه عید اول سال..
که قبل ملیّتم شیعه ام! مسلمانم!
همه به خانه هم میروند مهمانی
منم که گوشه ای از سامرات مهمانم
سلام حضرت هادی! سلام اربابم!
بگیر دست مرا خسته ام پریشانم
به زیر دست شما تربیت شدم یک عمر
همیشه نان تو بوده به زیر دندانم
بیا که پوزه بمالم به پات آقا جان
مرا تو شیر حسابم بکن نه انسانم
دلم گرفته برایت غریب جان دادی
برای مادرتان باز روضه میخوانم
عزا عزا جگر فاطمه شرر دارد
علی شدن چقدر رنج و دردسر دارد
مصیبت است که از دوستان جدا باشی
اسیر هر شبه ی نانجیب ها باشی
دلت برای مدینه همیشه پر بزند
ولی همیشه گرفتار سامرا باشی
دعای اهل و عیالت به پادگان این است
که از جسارت سربازها رها باشی
عزیزکرده ی زهرا!نبینم آقا جان
بروی خاک بیوفتی و بی عصا باشی
تو خورده به زمین گونه ات چرا خاکیست؟!
برای آنکه عزادار کربلا باشی..
دلتشکسته ولی بازهم سرت نشکست
قرار نیست که با سنگ آشنا باشی
قرار نیست تنت را به نیزه ها ببرند
قرار نیست که بر روی بوریا باشی
میان ناله ی تو کف نمیزند احدی
خدا نخواست که بین سرو صدا باشی
تمام اهل حرم خانه اند پشت حجاب
بفکر غارت پوشیه ها چرا باشی؟!
چه روضه ها که نهان مانده است با زینب
بزن به سینه ی خود دم بگیر یا زینب..
سید پوریا هاشمی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محمد حسین رحیمیان
عمر تو مثل علی با بی کسی سر می شود
خط به خطِ شرح حالت گریه آور می شود
می برد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر
سامرا شرمنده از روی پیمبر می شود
حمله بر بیت ولایت، بی کسی، بزم شراب
دشمنت لحظه به لحظه بی حیاتر می شود
زنده بودی بی حیا قبر تو را در خانه کند
چشم ها از ماجرای غربتت، تر می شود
می روی از سامرا، روز دوشنبه باز هم
سرشکسته پیش زهرا، پیش حیدر می شود
می روی از سامرا روز دوشنبه باز هم
زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در می شود
مثل جد خود حسینی، کشته ی دور از وطن
با غمت تازه غم آقای بی سر می شود
کشته دور از وطن هستی ولی شکر خدا
یک کفن روزی این جسم مطهر می شود
تو غریبی یا حسین؟ آیا پس از تو خواهرت
هم سفر با حرمله یا شمر کافر می شود؟
محمد حسین رحیمیان
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محمد جواد شیرازی
سین مثل "سحر" و "سردی عفوی نایاب"
سین "سجاده ی زوار" میانِ "سرداب"
سین "سائل" شدن حاتم و لطف ارباب
"سامرا"، "سینه زدن" تحت شعاع مهتاب
برکت سال نو امسال امام هادی است
بانی گردش احوال امام هادی است
باز هم آیه بخوان راه به ما یاد بده
راه نزدیک به درگاه به ما یاد بده
عشق بازیِ سحرگاه به ما یاد بده
وَ بِکُم عَلَّمَنَا الله به ما یاد بده
بهترین نسخه ی هر غصه و هر دردی تو
جامعه خواندی و ما را علوی کردی تو
کاش نوری سوی قلبم برسد، محتاجم
اول سال، گره باز شود... محتاجم
نظری کن به منِ خسته که بد محتاجم
من به الطاف شما تا به ابد محتاجم
تا که چرخید زبانم همه اش مدح تو شد
خواستم روضه بخوانم همه اش مدح تو شد
راه این روضه ی غمناک، مسیری سخت است
دور از خانه غریبانه اسیری سخت است
این همه جام بلا را بپذیری سخت است
یادِ تخریب حرم روضه بگیری سخت است
آب بستند به صحن و حرم جدت آه
سال ها سوختی از داغ اباعبدالله
رتبه ی فاطمی ات قابل تشکیک نبود
این همه اذیت معصوم خدا، نیک نبود
حق تو دیدن ویرانه ی تاریک نبود
جایگاهت به خدا "خان صعالیک" نبود
کنج ویرانه دلت سوخت و در تب بودی
مطمئنم که به یاد دل زینب بودی
حمله بر حصن حصین؟! بر متوکل لعنت
طعنه بر هادی دین؟! بر متوکل لعنت
خوردی آقا به زمین؟! بر متوکل لعنت
آه از کوچه، همین... بر متوکل لعنت
این زنا زاده چرا حمله به یوسف کرده؟!
به چه رویی به شما باده تعارف کرده؟!
خوب شد پاره، گریبان کسی این جا نیست
خوب شد دختر حیران کسی این جا نیست
خوب شد چوب به دستان کسی این جا نیست
خواهری بی سر و سامان کسی این جا نیست
تا ز حلقوم حسین آیه به لب هاش نشست
خیزران زود به دندان ثنایاش نشست
محمد جواد شیرازی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – وحید محمدی
نفس نفس نفست عطر ربنا دارد
قنوت نیمه شبت ذکر آتنا دارد
به عمق معرفت واژه های جامعه ات
هجا هجا کلماتت دَم از خدا دارد
کریم، ابن کریمی و عالمی آقا
به دامن کرمت دست التجا دارد
کبوترانه پریده در آسمان شما
دلی که حسرت سرداب سامرا دارد
من از هوای گدایی درگهت مستم
گدای سامری ات میشوم ... صفا دارد
فدای نام تو یا ایها النقی، جانم
چقدر لشکر تو یار و جانفدا دارد
اگر چه دست تو را خصم بی بصیرت بست
هنوز اهل تو در بیت خویش جا دارد
هنوز غصه بزم شراب را داری
هنوز دست تو جای طناب را دارد ...
وحید محمدی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محمد سهرابی
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند
گریه ها باز وقار بصرش را بردند
مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش
به گمانم که ستون سفرش را بردند
کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها
مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند
سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش
عده ای آبروی بوم و برش را بردند
جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب
مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند
به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط
صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند
برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان
خبر جرأت نقاش ترش را بردند
حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد
مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند
زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد
چون مقامات خُذینی جگرش را بردند
نفس آخر او نیمه برون آمده بود
که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند
محمد سهرابی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – محمد قاسمی
سرِ ما محفلِ سودايِ عليّ النّقي است
جانِ ما نـذرِ قدمهاي عليّ النقـي است
دلِ ما غـرقِ تــمـنّايِ عـليّ النّقـي است
دين ما چيست؟ تولّاي عليّ النّقي است
ما كه از روز ازل عاشق و خاطرخواهيم
زيرِ دِيْــنِ كَـرمِ هــٰادي آل الّلهيم
از هدايتگري اش اهل هدايت شده ايم
لطف او بوده كه اينقدر"عنايت شده ايم"
خار راهش شده و صـاحبِ عزّت شده ايم
كاسـه ليسان سـر خوان ولايت شده ايم
عشق ما بر پسر فاطمه ، مادرْ زادي ست
هــرچه داريم از الطاف امام هادي ست
دل ما گُم شده در پيچ و خمِ سامرّاست
چون كبوتر شـده،جلد حرمِ سامرّاست
ســائل صحن ملائك خَدَم سامرّاست
چون گره خورده به اسمت عَلَم سامرّاست
يادِ ايــّامِ تو و خاطره ات را عشق است
خشتْ خشتِ حرم سامره ات را عشق است
نوه ي حضرت سُـلطاني و آقاي همه
پُر شــده از نـفـسِ حقِّ تو دنياي همه
با تو تضمين شـده آبادي فرداي همه
نامه داديم براي تو به امـضاي همه
كوري چشم هر آنكس كه خبيث و شقي است
مُهر آن هم "لكَ لبيّك عليَّ النّقي"است
پسر حضرت جودي و سراپايت لطف
مي چكد از عرق چهره ي زيبايت لطف
ما كه ديديم فقط از يــد طولايت لطف
گشته صادر همه ي عمر ز لبهايت لطف
جامعه با جملات تو عجب شيرين است
حرفهاي تو همه مثل رطب ، شيرين است
در غم دوري خود از حرمت مي سوزيم
سوّم ماه رجب شد ز غمت مي سوزيم
با نفسهاي تو از بــازدمت مي سوزيم
پا برهنه مرو مثل قدمت مي سوزيم
پا برهنه شدي و موي پريشان كرديم
يادِ دردانه ي سالار شهيدان كرديم
مي دواندند تورا از پي مركب اي واي
داغ ميخورد به قلب تو مُرتّب اي واي
پابرهنه ؛وسط كوچه؛ مُعذّب اي واي
چه قدر سوخت دلت از غم زينب اي واي
گـرچه در بزم شــراب متـوكّل رفــتي
شكر، زيرا به سلامت سويِ منزل رفتي
سينه ي سوخته ي سينه زنت شد پاره
جگر مادرت از سـوختنت شد پاره
از درون آه ، تمام بدنت شـده پاره
چون كشيدند تورا پيرهنت شد پاره
پيرهن چاك زدم تا حسني زار زنم
همرهت بر بدن بي كفني زار زنم
تن صد پاره ي جدّت به زمين افتاد و
وسط گودي گودال زِ زين افتاد و
از ركاب شه افلاك نگين افتاد و
شمر زد قهقهه ، در دشت طنين افتاد و
نيزه ها كشته ي خونين بدني را بردند
از تن بي سر او پيرُهني را بردند
محمدقاسمي
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – حسن لطفی
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد
بار اول که در این خانه نبوده اما
کاش می شد بکنار پسرش پا نکشد
سینه وقتی که بسوزد نفست می گیرد
نیست امید که کارش به تقلا نکشد
پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چکند دست اگر بر سرِ بابا نکشد
ظرف آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نفسی نیست اگر وای حسینا نکشد
کربلا آب رسیدو به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد
دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظه ی آخرِ او کار به دعوا نکشد
ضربه ها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد
شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
می دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد
بیشتر می شود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ای کاش که این شعله به بالا نکشد
می برد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد
خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حال این خواهر تنها به تماشا نکشد
حسن لطفی
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع)
گدایم گدایم گدا را ببین
من زار بی دست و پارا ببین
خدا امشب این گریه ها را ببین
و با بنده ات کن مدارا! ببین
زمین خورده ای آمده در زده
فراری در خانه ات آمده
فراری ترین بنده اینجا منم
گرفتار بازی دنیا منم
همان کس که افتاده از پا منم
دراین جمع الوده تنها منم
بیا و مرا باز امشب ببخش
بحق ابالفضل و زینب ببخش
دراین زندگی معنویت نبود
برای مناجات همت نبود
عبادات من هیچ عبادت نبود
به جز بخل و کبر و منیت نبود
فراموشکارم فراموشکار
به فکر همه بیخیال نگار
زمستانم آمد بهاران گذشت
جوانی من رفت آسان گذشت
به غیبت به تهمت به خسران گذشت
بدون توجه به قران گذشت
دگر خسته ام از خودم عفو کن
مسلمان اسمی شدم عفو کن
اگر آمدم کار من با علیست
مناجات من یاعلی یاعلیست
دلم قرص با عشق مولا علیست
شدم رعیتش چون که آقا علی ست
خدایا به قلبم شعف را بده
شب آرزوها نجف را بده
علی مرد علی شیر علی قبله گاه
علی حضرت نور روحی فداه
علی آینه پیش روی اله
علی شد پناه من بی پناه
دوعالم گدای در او شده
رجب شعبه کوثر او شده
سخن از علی شد خدایی شدیم
مسلمان یک آشنایی شدیم
شب جمعه آمد هوایی شدیم
و از ری همه کربلایی شدیم
که ما بی پناهیم و آقا مجیر
امیری حسین و نعم الامیر
حسینی که یک ظهر عطشان شد و
به میدان که زد تیرباران شد و
سرش را شکستند بی جان شد و
گرفتار سرنیزه داران شدو
زمرکب زمین خورد و با ضرب پا
به گودال هل دادنش گرگها
هجومی شد آغاز و سر ذبح شد
زمین خورد دختر پدر ذبح شد
ته چال خیرالبشر ذبح شد
و با خنده صدنفر ذبح شد
پی کشتنش با وضو آمدند
لباس تنش را اراذل زدند
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 27 فروردین 96
******************
اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) – مهدی رحیمی
در نقشه ها کوفه مکان دیگری دارد
در شهرسامرا نشان دیگری دارد
رفته علیِّ دیگری در خیبری دیگر
تاریخ در نقلش بیان دیگری دارد
یعنی پس از «نهج البلاغه» پشت این صورت
با «جامعه» شیعه، دهان دیگری دارد
بر دشمنان آمد علی تا چاربار از نو
این زلزله هردم تکان دیگری دارد
وقت غضب گاهی شبیه زلزله اما
در رحمتش هردم جهان دیگری دارد
در خاک سامرا علیِّ چارمین آمد
این جسم دیگرگونه جان دیگری دارد
هم دوستانی مثل سلمان و ابوذر نه؛
هم اینکه قطعا دشمنان دیگری دارد
با تیغ زهرآلود،نه با زهر چونان تیغ
جان دادنش هم داستان دیگری دارد
با زهر سر می بُرّد ازلب تشنه ای، این بار؛
گودال سامرّا سنان دیگری دارد
مثل علی از جنس اصغر گونه اش اما
این قصه گویا قهرمان دیگری دارد
آن جا که غیر از اکبرش ارباب ما تازه؛
با ذبح اصغر امتحان دیگری دارد
دنیا گمان دارد که اصغر می شود سیراب
تیر سه پر اما گمان دیگری دارد
غیر از کمانش حرمله بر زجرکُش کردن
من مطمئن هستم کمان دیگری دارد
آن جا که بعد از تیر می بینم علی اصغر؛
انگار بر حنجر دهان دیگری دارد
آن جا که بعد از تیر خوردن حس شد این کودک؛
درپشت گردن استخوان دیگری دارد
درگوشه ی گودال هم غیر از سنان ارباب
با چکمه هایش میهمان دیگری دارد
پشت سر هم می زند گویا یزید اصلا
در دست هایش خیزران دیگری دارد
مهدی رحیمی