اشعار ولادت حضرت رقیه(س)

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س)

 

آنجا که شور عشق نباشد کمال نیست

آنجا که گریه هست صحبت مجال نیست

آنجا که هجر نیست امید وصال نیست

در پیش ما مقام ، به سن و به سال نیست

 

اینجا سه ساله حجت حق بر بزرگ هاست

ارث نواده ، عصمت مادربزرگ هاست

 

آیینه ی مقابل زهراست صورتش

خیلی کشیده است به زینب نجابتش

اسلام را کشیده به دوش رسالتش

حوریه های عرش نشینند کلفتش

 

مانده دخیل چادر او مریم از نخست

محتاج یک دمش شده عیسی هم از نخست

 

برده حجاب درس حیا از حجاب او

خورشید رو گرفته ز شرم نقاب او

دارد هزار شرح سه جلد کتاب او

چشمان عالمی ست سوی انقلاب او

 

گرچه اسیر سلسله ها شد اسیر نیست

کوچه به کوچه رفت ولی سر به زیر نیست

 

پای برهنه پایه ی تکفیر را شکست

بت های شام و کوفه از این ردپا شکست

با دست بسته اش کمر فتنه ها شکست

کاخ یزید را شب موعود تا شکست

 

آمد خلیل و از برکاتش اثر گرفت

از قطره های اشک دو چشمش تبر گرفت

 

مجنون ترین شده است که لیلاترین شود

ویران نشین شده است که بالا نشین شود

او آمده است قبله ی این سرزمین شود

جا دارد اینکه مالک یوم الدین شود

 

در شام با وصیت بابا سفیره شد

از بس که در صغیره شدن هم کبیره شد

 

تکیه به عمه کرده است و فانی زینب است

یعنی عصای قد کمانی زینب است

تصویری از وقار جهانی زینب است

پا منبری مرثیه خوانی زینب است

 

هرگز ندیده است کسی این شکوه را

بالا گرفت پرچم فتح الفتوح را

 

تقدیر او شده است پر از در به در شدن

از طعنه ها شکسته شدن خون جگر شدن

با پلک زخم چشم به راه پدر شدن

با یک تبر ز روضه ی بابا خبر شدن

 

وقت عبور حس خطرداشتن بد است

در ازدحام درد کمر داشتن بد است

 

دارد دوباره گردن او تیر میکشد...

این درد را ز حلقه ی زنجیر میکشد

از کعب نی مصیبت شمشیر میکشد

صد روضه از مدینه به تصویر میکشد

 

رفته است چادر سر او بر سری به زور

از او گرفته مقنعه را لشگری به زور

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در سه شنبه  26 اردیبهشت 96

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) –  علیرضا وفایی

 

یک جلوه کرد نور منور درست شد

نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد

از گرد و خاک مقدم او زر درست شد

بهر ثناش این همه منبر درست شد

 

محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد

 

یا ذوالجلال رکن جلال آفریده ای

اعجوبه ی وقار و کمال آفریده ای

او را فقط برای سه سال آفریده ای

یعنی برای کار محال آفریده ای

 

پیغمبری ز نسل پیمبر درست شد

 

سر می دهند پای تو ایل و تبار ما

وفق مراد می شود این روزگار ما

کر شد دو گوش عالم و آدم ز جار ما

افتاده دست دختر ارباب کار ما

 

او لطف کرد و مشکل نوکر درست شد

 

یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام

آشفته حال بودم و سامان گرفته ام

از دست این کریمه خودم نان گرفته ام

نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام

 

نذرم قبول حاجتم آخر درست شد

 

در حلقه های سلسله دل ، بند می شود

لشکر گسیل کرده و خرسند می شود

سهم لبان حوریه لبخند می شود

او در لباس بنده ، خداوند می شود

 

بی نفخ صور آمد و محشر درست شد

 

مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن

در تو حلول کرده سراپای پنج تن

هستی چکیده ای تو ز سیمای پنج تن

تکیه زدی تو یکتنه بر جای پنج تن

 

قدیسه ای به دامن کوثر درست شد

 

تا روز حشر قبله ی حاجات میشوی

تو سربلند عرصه ی شامات میشوی

همپای زینب عمه ی سادات میشوی

والله نور ارض و سماوات میشوی

 

شاهد مثال قصه هم اختر درست شد

 

حورای کربلایی و زهرای دیگری

بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری

جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری

باید قدم زنی تو به دنیای دیگری

 

صرفا برایت عالم دیگر درست شد

 

ای جان فدای سوریه ، قربان کربلا

ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا

خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا

آتش زدند خیمه ی سلطان کربلا

 

از خیمه های سوخته معجر درست شد

 

با تازیانه دور و بر تو یکی یکی

خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی

وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی

گشته سپید موی سر تو یکی یکی

 

ای وای من مدینه ی دیگر درست شد

 

بال شکسته قصد پریدن نداشته

دنبال پای خسته ، دویدن نداشته

ظالم نفس نفس که ، بریدن نداشته

موی یتیم ، زجر ! کشیدن نداشته

 

درد سر است آمدنت... شر درست شد

 

علیرضا وفایی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) – محسن صرامی

 

مستی ما از باده و از جام رد شد

آوازه ی مستی ما از بام رد شد

 

آمد خبر دلبند اربابم رسیده ست

کار دل از پیغام و پس پیغام رد شد

 

سر تا به پایش فاطمه،نامش رقیه

اما شباهت های او از نام رد شد

 

حتی نسیم صبح گاهی از کنارش

با احتیاط کاملی آرام رد شد

 

کوری چشم هر کسی که منکر اوست

ایمان به او از مرزهای شام رد شد

 **

حیران این طفل است چشم هر دو عالم

هرگز نبیند مثل او دیگر دو عالم

 

جا دارد از مستی اگر در پیش پایش

سر را جدا سازند از پیکر دو عالم

 

پیری به من فرمود که قطعاً گرفتند

از دست های کوچکش ساغر دو عالم

 

چرخیده از روزی که او آمد به دنیا

بر روی انگشتان این دختر دو عالم

 

از سفره ی او انبیا حاجت گرفتند

شد کار او مشکل گشائی در دو عالم

 **

باب الحوائج شد که دست ما بگیرد

رزق همه از سفره ی آقا بگیرد

 

شیعه که جای خود به دنیا آمده تا

دست مسیحی و کلیمی را بگیرد

 

او با دم عاشق کشش داده اجازه

تا دامنش را حضرت عیسی بگیرد

 

باید نشانی های او را داد قطعاً

هر کس سراغ از حضرت زهرا بگیرد

 

نامش یکی از اسم اعظم هاست بی شک

حبل المتین از نام او معنا بگیرد

 **

شد روضه در ذهنم مجسم شام میلاد

انگار هستم در محرم شام میلاد

 

در اوج شادی آمده امشب سراغم

یک کاروان از غصه و غم شام میلاد

 

کمتر کن ای بانی چراغ محفل امشب

منکه شدم یکباره درهم شام میلاد

 

انگار وارد شد به مجلس این سه ساله

باسختی و با قامتی خم شام میلاد

 

دارد کمک میگیرد از دیوار انگار

شام غریبان شد چه کم کم شام میلاد

 **

او در چهل منزل فقط چشمان تر داشت

از مابقی دختران غم بیشتر داشت

 

حتی نسیم از صورتش رد میشد آرام

تا سایه عمّّوی خود را روی سر داشت

 

انسیه الحورای کوچک بود اما

از تازیانه پیکرش صدها اثر داشت

 

ساکت به رگ های گلوئی خیره مانده

با آنکه خیلی حرف آن شب با پدر داشت

 

محسن صرامی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) – علیرضا خاکساری

 

ای رونق فصل بهار أُمِّ إِسحاق

ای دلخوشی روزگار أُمِّ إِسحاق

 

تو فرق داری با همه ، از دار دنیا

تنها تویی دار و ندار أُمِّ إِسحاق

 

تو به حیات مادر خود جلوه دادی

ای روشنی شام تار أُمِّ إِسحاق

 

گویا خدیجه فاطمه آورده از نو

بالا گرفته کار و بار أُمِّ إِسحاق

 

امشب ملائک به تماشایت نشستند

امشب که هستی در کنار أُمِّ إِسحاق

 

در چشمهای تو نجابت خانه کرده

ای سوگلی باوقار أُمِّ إِسحاق

 

دختر به خوبی تو این دنیا ندارد

غمخوار بابا ! خانه دار أُمِّ إِسحاق

 

نورٌ علی نورٌ علی نوری یقینا

خورشید زاده ! شاهکار أُمِّ إِسحاق

 

بی شک به دنبال کمالات است اگر که

بوسه به دستت زد هماره أُمِّ إِسحاق

 

در دامنش خاتون محشر پروریده

صدها درود حق نثار أُمِّ إِسحاق

 

کل میکشم امشب به یمن مقدم تو

کف میزنم به افتخار أُمِّ إِسحاق

 

عطر خوش قنداقه ات می آید از راه

با یاد تو مستم تَوَکَّلتُ عَلَی الله

 

خورشید روی بام دنیای حسینی

فرزانه ای و ماه شب های حسینی

 

باباست محو حُسن سیمای تو بانو

یا اینکه تو گرم تماشای حسینی

 

سر تا به پا آیینه ی مادربزرگی

هانیه ، حسنا ، زهره ، زهرای حسینی

 

ای أَشبَهُ النّاسِ به زهرا بین فامیل

محبوبه ی محجوب و زیبای حسینی

 

إِنسیه ای اما شبیه به فرشته

باید صدایت کرد "حورای حسینی"

 

با مادری هایی که کردی میتوان گفت

در کودکی أم أبیهای حسینی

 

عالم فدای طرز بابا گفتن تو

شیرین زبان! یک عمر رؤیای حسینی

 

دل میبرد چادر نمازت از ملائك

مأموم شبهای مصلای حسینی

 

تو عصمت اللهی شبیه عمه هایت

پیداست در خوی تو تقوای حسینی

 

بابا از این لحظه دو تا غمخوار دارد

تو زینب کبری نه صغرای حسینی

 

حبل المتین از ریشه های چادر توست

تو گرمی بازار فردای حسینی

 

ای آبرو بر خلق داده ! خیر مقدم

ارباب زاده ! شاهزاده ! خیرمقدم

 

روحی لطیف آکنده از احساس داری

 قلبی پر از مهر و دلی حساس داری

 

سیب دو نیم فاطمه هستی و حتما

در هر نفس هایت شمیم یاس داری

 

جز حق برای هیچ کس کاری نکردی

مانند زهرا مادرت اخلاص داری

 

لطف زیاد تو به بابا رفته انگار

بنده نوازی و نگاهی خاص داری

 

گرم است پشت تو به کوه انگار بانو

تا تکیه ای بر شانه ی عباس داری

 

ما رعیتی ساده در این دربار هستیم

خاتون ! نگاهی به عوام الناس داری ؟

 

جودِ حسن ، مهرِ علی ، احسانِ زهرا

در تو نهفته ، بی گمان "میراث داری"

 

آيینه دار نور ناب پنج تن تو

زهرا ، حسین و مرتضی ، احمد ، حسن تو

 

از عزم جزم ات دشمن احساس خطر کرد

گوش فلک را هم رجزهای تو کر کرد

 

آنقدر ای بانو بزرگی که برایت

هجده سر بر روی نی سینه سپر کرد

 

محکم قدم برداشتی عالم به هم ریخت

پس همنشینی با عمو در تو اثر کرد

 

شمشیر دشمن پیش تو از کار افتاد

با شیوه ی تدبیر تو کلی ضرر کرد

 

با ناله ات طوری به مسجد حمله بردی

گویا دوباره فاطمه چادر به سر کرد ...

 

با همت ات چیزی نماند از آل فتنه

هشیاری تو شام را زیر و زبر کرد

 

تاریخ بعد از این نخواهد دید قطعا

کاری که خشمت با بساط زور و زر کرد

 

تا حرمله را از نفس انداخت آهت

نفرین تو شمر و سنان را دربه در کرد

 

تو مغز بادام امیر لافتایی

آوازه ات امروز عالم را خبر کرد

 

با گرد و خاک چادرت محشر به پا شد

کرببلا با همت تو کربلا شد

 

یا خود بخشکان ریشه ی جور و ستم را

یا که به من بسپار شمشیر دو دم را

 

"هَیهاتْ مِنَّ الذِّلّه" ام معنی اش این است

از کودکی نذر غمت کردم سرم را

 

گلدسته هایت روی چشمم جای دارند

دلواپسم این بارگاه محترم را

 

قربانی راهت شدن مرزی ندارد

مهرت کشانده هم عرب را هم عجم را

 

عشق حرم ، شوق شهادت جمع کرده

در صحن تو افغانیان با جنم را

 

اهل امان نامه نه ، عباس تو هستم

از من پذیرا باش دستان قلم را

 

من إرباً أربا هم شوم روزی به دشمن

هرگز نخواهم داد کاشی حرم را

 

یک صبح جمعه منتقم می اید از راه

در دست مهدی میدهد رهبر علم را

 

قطعا نه تنها شهر خان طومان که آن روز

آزاد خواهد کرد مولا "قدس" هم را

 

بر هر ستون "مسجد ألاقصی "نویسم

با اذن او شعر شریف محتشم را

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است ...

 

علیرضا خاکساری

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) – محمد جواد پرچمی

 

بام هایند و کبوترهایشان

بال ها و قیمت پرهایشان

 

بیشتر شادند آقاهای ما

وقت خوشحالی نوکرهایشان

 

منت گهواره ای را میکشند

عرشیان با سجده سرهایشان

 

برکت خانه است دختر داشتن

گفته اند این را پیمبرهایشان

 

بیشتر از اهل خانه میخرند

این پدرها ناز دخترهایشان

 

بین دخترها پدر ها دیده اند

در یکی رخسار مادرهایشان

 

دختر شاه اند عمو قربانشان

میدهد مژده به خواهرهایشان. ..

 

دختری آمد سراپا فاطمه

این رقیه خانم است یا فاطمه؟

 

در اصالت کیست طاها اینچنین؟

در جلالت کیست زهرا اینچنین؟

 

جلوه ای حیدر . نمایی ذوالفقار

مرتضا را کیست معنا اینچنین

 

دختر اینقدر آیینه شدن

جلوه شد زینب شدن را اینچنین

 

با همین چادر نماز کوچکش

ناز دارد پیش بابا اینچنین

 

بعد زهرا و پیمبر کس ندید

دختری ام ابیها اینچنین

 

با عمو انسی که دارد دیدنی است

کس نشد دلبر به سقا اینچنین

 

بین فرزندان اربابم فقط

او حرم دارد مجزا اینچنین

 

کهکشان عشق را دنباله است

این سه ساله عین هجده ساله است

 

یا رقیه گفتم و بهتر شدم

با رقیه آمدم نوکر شدم

 

در حقیقت روضه هایش کیمیا ست

خاک بودم تیره بودم زر شدم

 

من شب سوم پرستم تا ابد

سومین شب بود دیده تر شدم

 

سرنوشتم را چه دیدی شایدم

با رقیه وارد محشر شدم

 

کاش میشد در دفاع از مرقدت

مادرم میدید که بی سر شدم

 

یک عروسک نذر خانم کرده ام

هر زمان که سایل این در شدم

 

دختر ارباب دستم را گرفت

یا رقیه گفتم و بهتر شدم

 

بهتر از این نیست مارا میخرد

نوکران را پیش بابا می برد

 

او نمازی عارفانه بود و بس

لیله القدری یگانه بود و بس

 

از همان اول که آمد ناز داشت

از ولادت ناردانه بود و بس

 

بر زمین هرگز نیامد پای او

او همیشه روی شانه بود و بس

 

لایق خوابیدنش گهواره نیست

روی دست اهل خانه بود و بس

 

تا عمو دارد نبیند آفتاب

سایبانش بی کرانه بود و بس

 

از همان اول که آمد زینت اش

گوشواری دخترانه بود و بس

 

او به ویرانه پرش عادت نداشت

او که مرغ آشیانه بود و بس

 

آبله چسبید زیر پای او

گمشده دیگر عروسکهای او

 

محمد جواد پرچمی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) – حسن لطفی

 

بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند

نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند

 

شبی که آمد و گُل شد  سپیده می‌بارید

فرشته بر قدمِ نو رسيده می‌بارید

 

طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست

هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست

 

سحر ستاره‌ی گُل را به باغها پاشید

زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید

 

هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشه‌یِ خورشید

هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید

 

چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت

شبی که غنچه‌یِ لب را گشود و بابا گفت

 

طراوتِ نَفَسش جان به باغبان می‌داد

تبسمش به خداوندِ عشق ، جان می‌داد

 

گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش

چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش

 

دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت

شکُفت خنده‌ی ارباب و این ترانه گرفت

 

بگو دوباره قرارم ... بگو بگو بابا

ستاره‌یِ شبِ تارم ... بگو بگو بابا

 

چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت

دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت

 

حسن لطفی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت رقیه(س) – حسن لطفی

 

عرش از نورِ خدا غرقِ طَلاطُم شُده بود

بَسکه می‌ریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود

باز هنگامه‌یِ یک جلوه تَبَسُم شده بود

وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود

 

شب از آن شب همه شب مثلِ شقايق شده است

مثلِ مجنون شده یعنی که شب عاشق شده است

 

چه شکوهی که خدا نیز تماشا میکرد

بال در بالِ فرشته پَرِ خود وا میکرد

جلوه بر چشمِ علی اُمِ اَبیها میکرد

یا حسین ابنِ علی بود که غوغا میکرد

 

مثل خورشید دل از آنهمه کوکب می بُرد

زینبی آمده بود و دِلِ زینب می بُرد

 

لاله شوریده‌یِ هر لحظه‌ی دیدارش بود

ماه آواره و شب گرد و گرفتارش بود

مِهر همسایه‌یِ دیوار به دیوارش بود

خوشبحالِ دلش عباس علمدارش بود

 

چشم وا کرد و خدا گفت چه رویی دارد

چه ظهوری چه شکوهی چه عمویی دارد

 

موج برخاست و با زمزمه از دریا گفت

باد پیچیده و از آن شبِ نا پیدا گفت

آنشبی که مَلَک از آمدنِ لیلا گفت

خبرِ آمدنِ لیلیِ لیلا را گفت

 

اولین آینه‌یِ جاریِ کوثر آمد

دومین فاطمه‌یِ خانه‌ی حیدر آمد

 

آسمان از قدمش تا که شکوفا می‌شد

عشق شیرازه‌ی هر واژه‌ی دنیا می‌شد

هر سحرگاه که گلبرگ گُلَش وا می‌شد

عالم از یاس‌ترین عطر مسیحا می‌شد

 

باغبان با همه آغوش پذیرایَش بود

لحظه‌ی آمدنِ اُمِ اَبیهایش بود

 

کیست این جلوه مگر عصمتِ کبریٰ دارد

کیست این یاس که صد باغِ تماشا دارد

کیست این چشمه که در دامنه دریا دارد

به سرِ سینه یِ اَربابِ همه جا دارد

 

تا که یکبار به چشمانِ پدر بابا گفت

تا نَفَس داشت حسین ابن علی زهرا گفت

 

نظری کُن که سَری زیرِ قدمها داری

بینِ منظومه‌ی خورشیدیِ دل جا داری

زیرِ پا وسعتِ شش گوشه‌ی دنیا داری

که سرِ دوشِ علمدارِ علی جا داری

 

مثل فطرس شده آنکس که گدایَت شده است

دلِ ما در به درِ کرب و بلایت شده است

 

حیف از آن یاس که یک روزه بَرو بارَش سوخت

دامنش دور زِ چشمانِ علمدارش سوخت

پایِ پُر آبله‌اش با تنِ تبدارش سوخت

از سرِ ناقه زمین خورد و دلِ زارش سوخت

 

چشم وا کرد و به نیزه سرِ بابا را دید

از همان فاصله‌یِ دور لبش را بوسید

 

حسن لطفی

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) - حسن لطفی

 

شبم پُر شد از ماهتابِ علی

لبم تر شده از شرابِ علی

 

رطب می‌شوم زیرِ ایوان او

مرا می‌پزد آفتابِ علی

 

در ایوان طلایِ علی دیده‌ام

خداوندِ خود را به قابِ علی

 

حساب و کتابِ خدا جور شد

فقط با حساب و کتابِ علی

 

بجز بیتِ زهرا ندارد زمین

نَه تابِ پیمبر نَه تابِ علی

 

همین گفت و گو شامِ معراج  بود

سوالِ پیمبر جوابِ علی

 

تَرَک خورد اگر کعبه طاقت نداشت

که ذره کجا ، آفتابِ علی

 

علی گفتم و مانده‌ام با علی

که قسمت شود آخرین یا علی

 

سرا پرده‌ها را چراغان کنید

پُر از طاقِ نصرت خیابان کنید

 

مگو ماهِ شعبان که ذی‌الحجه است

مرا نذرِ این عیدقربان کنید

 

کریمان به ما گوشه‌ای جا دهید

کمی گیسوان را پریشان کنید

 

تنزل نمایید ای ابرها

تفقد به حالِ بیابان کنید

 

از این خانه بوی کَرَم می‌رسد

مرا میهمانِ حسن جان کنید

 

گدایان برایش بقیع گر نشد

دعا پیشِ شاهِ خراسان کنید

 

اگر شد که مشهد اگر شد نجف

گمی گریه در زیر ایوان کنید

 

و یا کربلا زیر قُبّه روید

بنالید و پاره گریبان کنید

 

صدایش کنید العجل العجل

دعایش کنید العجل العجل

 

بیا تا خدا باده در خُم کند

و دنیا نبی را تجسم کند

 

بیا ذوالفقارِ علی هو کشد

بیا تا که زهرا تبسم کند

 

بیا با حسن دست ما پُر شود

و جان با حسینت طلاطم کند

 

بیا تا ابوحمزه‌ات بشنویم

و باقر حدیثی ترنم کند

 

بیا تا که صادق تصدق دهد

بیا تا که موسیٰ تکلم کند

 

بیا ای رضای جواد علی

بیا تا زمین دست و پا گم کند

 

رجز خوانِ زهرا به خیبر بزن

 به انگشترت نامِ حیدر بزن

 

تو را دیده‌ام بارها بارها

ولی رد شدم مثلِ دیوارها

 

تو را دیده‌ام گرچه نشناختم

دریغ از شما پیشِ بی عارها

 

سلام علیک و علیک السلام

چه بسیار بوده چه بسیارها

 

چه می‌بینی از دستِ مانند من؟

زده پینه دستت از این خارها

 

بجز تو به رویِ من آورده‌اند

بدهکاریَم را طلبکارها

 

فقط آه بینِ بساطِ من است

فقط آه دارند بیمارها

 

کسی را نداریم ما را ببخش

ندارند جز تو گرفتارها

 

فقط جانِ این جمله دستم بگیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

تو امواجِ سرخی و دریا حسین

تو مجنونِ اشکی و لیلا حسین

 

فقط از دهانِ تو باید شنید

حسینم حسینم حسینا حسین

 

مرا مادرم یاد داده تو را

کنارم نشانم فقط با حسین

 

شبیه حسینی صدا می‌کند

تو را مادرت : جان زهرا حسین

 

حسینیه میگردد آنجا که تو

صدا می‌کنی آه جدّا حسین

 

دو خط روضه می‌خوانم  اینجا بیا

که طشتِ طلابود و لبها...حسین

 

یتیمی از آن گوشه سر را شناخت

فقط گفت بابا بابا حسین

 

دل طفل شیرین زبان را شکست

چنان زد به لب خیزران را شکست

 

حسن لطفی

 اردیبهشت 96

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) - علیرضا خاکساری

 

عرض ادب ای جان و ای جانان نرگس

ای سیب سبز نوبر دامان نرگس

 

با غمزه ای دل برده ای از مادر خود

محو تماشایت شده چشمان نرگس

 

باید وضو گیرد برای بوسه بر تو

ای صاحب آیات! ای قرآن نرگس

 

جان من بی مایه که ارزش ندارد

جان همه قربان تو ، قربان نرگس

 

از این چه بهتر حجت الله علی الارض!

دیگر پس از این میشوی از آن نرگس

 

آقای من یک شهر خاطرخواه داری

تو در رگ خود خون ثارالله داری

 

دارد خبرها میرود خانه به خانه

از فصل زیبای حضورت نازدانه!

 

خلقت حسن خویت حسن قطعا پس از این

دل میبری با حُسن خوداز اهل خانه

 

مجموعه ی پیغمبر و شیر خدایی

با روی گندمگون و قدی چهارشانه

 

از گونه های تو یکی سهم پدر شد

آن دیگری هم سهم مهر مادرانه

 

تا بوسه ای بابا ز روی تو بچیند

خال سیاه کنج لب میشد بهانه

 

وجه خدایی ، عین نور و نور عینی

تو در نسب إبنُ الحسن ، إبنُ الحسینی

 

بالاتر از نوح و شعیب ، آقا تر از هود

عابدتر از موسی تویی در نزد معبود

 

تحریرهای در اذانت بی نظیر است

دل میبرد لحن کلام تو ز داوود

 

تیغ ات "أشدا ء علی الکفار" باشد

گردن بزن ای بت شکن از قوم نمرود

 

در اختیار توست ای مولای عالم

آنچه سلیمان روزگاری صاحبش بود

 

ای صاحب سربند زرد و تیغ حیدر

ای "رَحمَةُ لِلعالمینی" در تو مشهود

 

در هر کتاب آسمانی هر چه هستی

هستی برای شیعیان "مهدی موعود"

 

طاووس اهل جنتی زیبا سرشتم

از شوق دیدار تو مشتاق بهشتم

 

دستی بگیر امشب اسیر عاصی ات را

یا که بخوان این عاشق وسواسی ات را

 

دست خودم که نیست ، اشک شوق دارم

دریاب امشب نوکر احساسی ات را

 

تو بوی زهرا مادرت را میدهی پس

با جان خریدارم شمیم یاسی ات را

 

روزی که سیلی میزنی بر جبت و طاغوت

عالم ببیند غیرت عباسی ات را

 

با "شاید این جمعه بیاید "خو گرفتم

اقا خدا رحمت کند اقاسی ات را

 

باید ببوسم خاک پاک جمکران را

تنها تجلی خانه ی پیغمبران را

 

ای مصلح کل  ، منجی در راه مهدی

چشم امید هرچه خاطرخواه مهدی

 

چون روز روشن میشود شبهای تارم

تا میدرخشی مثل قرص ماه مهدی

 

بگذار بوسه از کف پایت بچینم

حتی به قدر لحظه ای کوتاه مهدی

 

من دوستت دارم بخواهی یا نخواهی

میخواهمت بینی و بین الله مهدی

 

"سیدعلی" ، "سیدحسن ها" دستبوس ات

ای  رهبر انصار حزب الله مهدی

 

سبک و سیاق انقلاب تو حسینی ست

ساماندهی لشگرت کار خمینی ست

 

از جنس رعدی موعد طوفان می آیی

با تیغ عدل و منطق و برهان می آیی

 

گویا که "جاء الحق" به بازویت نوشتند

در سایه سار رحمت قرآن می آیی

 

سربند زرد مرتضی دور سر توست

بر ذوالجناح ، آماده ی جولان... می آیی

 

یابن علی تو مهدی کرار هستی

چون شیرهای شرزه ای ، غرّان می آیی

 

تا لشگری از قوم سلمان برگزینی

روز ظهور خود سوی ایران می آیی

 

با "قاسمی" با "عارفی" و با "جوانمرد"

تو با سپاهی از مدافعان می آیی

 

به انتقام خون پاک شیعیانت

من مطمئنم سمت"خان طومان" می آیی

 

تا که خودت گردن زنی وهابیت را

با ذوالفقار تشنه و برّان می آیی

 

آل سعود ، آل خلیفه چشم شان کور

آقای شیعه یاعلی گویان می آیی

 

با عزم فتح مکه و فتح مدینه

تنها نه بلکه با دو صد گردان می آیی

 

گفتم مدینه داغ دلها تازه شد باز

ای آشنای تربت پنهان می آیی!؟

 

قربان چشمان ترت برگرد برگرد

آقا به جان مادرت برگرد برگرد

 

علیرضا خاکساری

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – رضا تاجیک

 

مگه اين قصه ي دوري انتهايي نداره ؟

اين چراغوني بي تو لطف و صفايي نداره

 

اين جماعت كه مي بيني همه گريان تواند

كل سال منتظر نيمه ي شعبان تواند

 

وقتي نيستي دل به دريا غرق حسرت  مي زنن

با يه امّيدى براتو طاق نصرت مي زنن

 

اين همه پرچم يامهدي بيا برات زدن

توي جمكرون دل بوسه به خاك پات زدن

 

همه جا شيريني و شربته نذر قدمت

همه نذري ميدن آقا به اميد كرمت

 

مردمي كه تو مسير تو دارن گل مي زنن

به نخ پرچم تو دست توسل مي زنن

 

همه شادن كه رسيدي ولي نيستي آقا تو 

محشري ميشه كه جشن بگيره اين دنيا باتو

 

چرا مستجاب نميشه العجلهاي دلم ؟

به نتيجه نرسيده اين تمناي دلم

 

بيا آقا كه دلاي ما همه به نامته

تشنه ي ديدن اون لحظه ي انتقامته

 

آقاجون بيا ببين كه شيعه بي تو غريبه

دلاي منتظراي تو همه غم نصيبه

 

آقاجون بيا ببين كه ما به زير علميم

هم قسم با همه ى مدافعان حرميم

 

آقاجون بيا ببين عاشقا روسفيد شدن

همه با سربند يامهدي تو شهيد شدن

 

دلامونو پر بده كه شب شب ذكر و دعاس

شب جشن تو شب زيارتي كربلاس

 

نمي افته از روي لبم اميد عالمين

تا روز ظهور صداي يالثارات الحسين .....

 

شنيدم تو كربلا خيمه هاتو آتيش زدن

الهي من بميرم براي بچه هات حسين

 

اينقدر تشنه بودي آسمونو دود مي ديدي

من فداي اون تركهاي روي لبات حسين

 

رضا تاجیک

برگرفته از کانال بی پلاک

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – محمد حسین رحیمیان

 

ما خاک بوس آستان اهل بیتیم

شکر خدا از نوکران اهل بیتیم

مانوس، با پیر و جوان اهل بیتیم

دلدادگان دودمان اهل بیتیم

 

ما زیر دین خانِدان جود هستیم

ما در پناه مهدی موعود هستیم

 

ما اهل ایران امت صاحب زمانیم

هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم

شکر خدا که رَعْيت صاحب زمانیم

یک عمر زیر منت صاحب زمانیم

 

آقاتر از مولای ما دنیا ندارد

جز او کسی دیگر هوای ما ندارد

 

آقا سلام ، عرض ادب ، عرص ارادت

بار دگر در حق ما کردی محبت

مثل همیشه داده ای ما را خجالت

در مجلس میلاد تو گشتیم دعوت

 

با مهربانی سوی خود ما را کشاندی

هر خوب و بد را پای این سفره نشاندی

 

تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی

در شادی و غم یار هر شاه و گدایی

تو تکیه گاه و محرم اسرار مایی

دیدیم از تو مهربانی ، با وفایی

 

لطف تو از دل برده کل غصه ها را

دست دعای تو گرفته دست ما را

 

ای دلشکسته از غریب و آشناها

ای غیبتت زیر سر امثال ماها

خیلی به درد تو نخورد این ادعاها :

آقا بیا آقا بیا آقا بیاها

 

ما جان خود را هدیه بر جانان نکردیم

ما لطف بسیار تو را جبران نکردیم

 

بر این شب دنیا بتاب ای ماه پنهان

درد است در دل ها ولی کو راه درمان؟

پر گشته این عالم ز غم های فراوان

عید و عزا بی تو ندارد فرق چندان

 

خیری نمی بینیم از دورانِ بی تو

بس نیست آقا نیمه ی شعبانِ بی تو؟

 

گم شد بدون تو در عالم مهربانی

کم می شود پیدا دل صاحب زمانی

آقای من اینجا نه پیری نه جوانی

چون مهزیار از تو نمی گیرد نشانی

 

جای شهیدان جای انصار تو خالیست

آقا ببخش اینجا کسی فکر کسی نیست

 

آقا بیا و حال دنیا را عوض کن

این روزگار سرد اینجا را عوض کن

هویی بکش ، بی بال و پرها را عوض کن

آقا به جان مادرت ما را عوض کن

 

وقتش شده با گوشه چشمی یا دعایی

مثل خودت ما را ابالفضلی نمایی

 

ای که شده قلبت پریشان ابالفضل

ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل

ای بی قرار داغ دستان ابالفضل

گریه کن لب های عطشان ابالفضل

 

از روضه او هر دلی در التهاب است

قبر عمویت هم قد طفل رباب است

 

محمد حسین رحیمیان

اردیبهشت ۹۶

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی

 

بيشتر از بيشتر از بيشتر

میشود از عشق دلم ريشتر

 

من كه اويسم ز قَرَن آمدم

وقت ندارم به خدا بيشتر

 

ليله‌ى قدرِ حسنِ عسکرى

كاش قرارِ تو شود پيشتر

 

ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما

خونِ همه گردن آن نيشتر

 

واى كه ديوانه شدم يك كلام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

همسفرِ هر سحر سامرا

اى پسرِ خوش خبرِ سامرا

 

اى نوه‌ى حضرت هادى سلام

حصن تو در دور و بر سامرا

 

در حرم تازه‌ى باباى تو

جامعه خوانديم درِ سامرا

 

كارگريَش كه نشد قسمتم

رُفته‌گرم رُفته‌گرِ سامرا

 

آمده‌ام تا بزنم يك دو جام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد

بوى گلِ نرگسى آورد باد

 

در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت

لطف تو شد از سرِ عالم زياد

 

دَم پرِ جبريل شدم بال زد

بال زدم از درِ بابُ الجواد

 

بُرد مرا اولِ شب كاظمين

بُرد مرا كرب و بلا بامداد

 

اى عَلوى جود و جوادى مرام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

"آمدم اى شاه پناهم بده

خط امانى زِ گناهم بده"

 

پنجره فولاد مرا راه داد

جانِ رضا خوانده و راهم بده

 

ماه مبارك من و دست تُهى

سوزِ جگر آتش آهم بده

 

كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا

باز از آن لطف نگاهم بده

 

میرسد عطرِ رضوى بر مشام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

كعبه‌ى هفتم شد و حاجات داد

بابِ حوائج شد و خيرات داد

 

مادر من سفره‌ى نذرش گرفت

حاجت ما اكثرِ اوقات داد

 

ندبه‌ى تعجيلِ فرج رزق ما

با نَفَسِ جده‌ى سادات داد

 

اَفضَل اعمال بُوَد انتظار

ذكر فرج حالِ مناجات داد

 

من به مناجاتِ توأم مستدام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

كاش كه مردانِ ظهورت شويم

صاحبِ يك سيرت و صورت شويم

 

كاش كه در غيبت تو استوار

مثل زمان‌هاى حضورت شويم

 

حضرت صادق تويى و كاش ما

شيعه‌ى تو مَردِ تنورت شويم

 

گفت كه دربانىِ تو مى‌كند

كاش كه ما خاك عبورت شويم

 

تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

با قدمت علم تناور شود

علم و عمل ريشه‌ى باور شود

 

شام غم جهل و خرافات‌ها

با نَفَس باقرى‌ات سر شود

 

فصل شكوفايى عقل است و دل

جاى روايات پيمبر شود

 

نور زمين ، نور زمان ، سايه نور

خاك از اين معجزه‌ها زر شود

 

لحظه شماريم براى قيام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

دست من و بركت آبادى‌ات

از پَرِ سجاده‌ى سجادى‌ات

 

لطف دعاى تو شده مستدام

بر سرِ ما سايه‌ى شمشادى‌ات

 

مثل على ابن حسينى تو و

میرسد آوازه‌ى آزادى‌ات

 

فخر خدا میكند از سجده‌ات

كاش شوم مُحرِم اين وادى‌ات

 

رو به تو شد سجده‌ى بيت الحرام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

چشم تو در كارِ حسين است و بس

كارِ تو تكرارِ حسين است و بس

 

بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام

دستِ علمدار حسين است و بس

 

قلب تو انگار گرفتارِ اوست

هركه گرفتارِ حسين است و بس

 

پرده گشا ديدنِ روى شما

لحظه‌ى ديدار حسين است و بس

 

رو به دلِ زينبى ات صبح و شام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

زائرِ هم سفره‌ى غم‌ها حسن

عشقِ تو آقاى كَرَم‌ها حسن

 

روزِ ظهورِ تو مهم است چون

دارد از آن روز حرم‌ها حسن

 

میرسد آن روز كه بينيم ما

بينِ بقيع نقشِ عَلم‌ها حسن

 

روى ضريحى كه تماشايى است

نقش نمايند قلم‌ها حسن

 

اى حَسنى جلوه و حُسن ختام

سور‌ه‌ى والعصر عليك السلام

 

جاى حرم غربتِ زهرا كه هست

يك نفر از عترتِ زهرا كه هست

 

گرچه گره در گره ام ، نيست غم

دستِ شما تربتِ زهرا كه هست

 

پيشِ تو گيريم نداريم جاى

خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست

 

ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا

ديدن تو قسمت زهرا كه هست

 

روز تقاص است و تويى انتقام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

هيبت تو رفته به مولا على

حيدرى و محوِ تماشا على

 

میرسد از شش جهتِ ذوالفقار

لات و هُبَل را بشكن ياعلى

 

خاطره‌ى رزم على در نبرد

مثل تو مى‌گشت مُهيا على

 

نيست تو را قبله‌اى الا حسين

نيست تو را كعبه‌اى الا على

 

روز تقاص است و تويى انتقام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

جلوه گرِ حضرت ختمى مآب

حضرت خورشيد محمد بتاب

 

خاتم انگشترىِ خاتمى

جذبه‌ى فيزوره‌ى احمد ركاب

 

جاذبه‌ى گنبد خضرا بيا

تا بدرد سينه‌ى خود آفتاب

 

اى شرف و الشمس پيمبر لبت

راز مسلمانىِ اهل كتاب

 

ذكر سلام و صلواتم مدام

سوره‌ى والعصر عليك السلام

 

حسن لطفی

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی

 

ايليائيم از دهات شما

از تبارِ ترنُمات شما

 

آسمانها هميشه گُم بودند

پایِ هر سبزه‌ی حيات شما

 

روزگارم گذشته شكر خدا

در جوار لبِ فرات شما

 

كوزه‌ام را دوباره پُر كردم

از سرِ چشمه‌ی نجات شما

 

زندگیِ مرا چه شيرين كرد

نفس شاخه‌ی نبات شما

 

سفره‌ام پَهن خانه‌ام سرسبز

بركت دارد از زكات شما

 

آب و نانم رسيده از آن روز

كه نشستم سرِ بساطِ شما

 

پنج نوبت به پشتتان هستیم

وقتِ حی علی الصلوة شما

 

باغ ما میوه‌های فطرت داد

محض روی توجّهات شما

 

الغرض داده است بر دستم

با دو دستش خدا براتِ شما

 

تا قيامت فرشته باران باد

سر هر ريشه‌ی قمات شما

 

شُکر از ايل كربلا هستيم

ما زمين خورده‌ی شما هستيم

 

به سمرقند یا بخارایی

یا به شن زارهای صحرایی

 

محملت بی غبار و راهت سبز

خوش نشین بر بُراق زیبایی

 

سر راهت قبیله‌ی مجنون

پشتِ سر چشمهای لیلایی

 

آی بالا بلند کشمیری

کِی به این آب و خاک می‌آیی

 

لهجه‌ات هاشمی و زینب وار

مثل نهج‌البلاغه شیوایی

 

تا بدین ناز میروی آقا

می‌بَری از خدا شکیبایی

 

صید کردی نگاه آهو را

یعنی آقا زِ نسلِ زهرایی

 

کاروان را شبی بیار این سو

تا که چشم مرا بیارایی

 

به هوایت پریدنم عشقست

به رهت سر بُریدنم عشقست

 

نامتان رنگِ كيميا دارد

ريشه در باور خدا دارد

 

نامتان از كجا تَراوش كرد

كه چنين حسِ ربنا دارد

 

بر عقيقِ دلش نوشته خدا

چقدر نامتان صفا دارد

 

سرگذشت من و شما زيباست

چهارده قرن ماجرا دارد

 

چهارده قرن نه پيش از عشق

پيش از پيش ابتدا دارد

 

جبرئيل از شعاع تو دانست

كه خدا جلوه تا كجا دارد

 

چهارده تن ميان يك قابند

كه در آن عكسی از شما دارد

 

بِاَبی انتَ سيد و السادات

بر تو و خاندان تو صلوات

 

دور آخر به مِی كشان اُفتاد

ساقيا مطلعت مبارك‌باد

 

خوش بحال كسی كه بر چشمش

چشم تو فرصت تماشا داد

 

مژه‌ها را بگو مرا گيرند

ناز دارد نگاه اين صياد

 

گرچه اين‌سان خرابمان كردی

نَفَست گرم و خانه ات آباد

 

دل زِ شوقت به سينه می‌كوبد

مثلِ تيشه به بيستون فرهاد

 

لا به لبهای ماست الا انت

تب ديوانگيست بادا باد

 

ميدهد طعم شير مادرمان

نظرت ، با من است مادر زاد

 

ميزنم نعره هر طپش يا عشق

ميكشم سمتِ خيمه‌ات فرياد

 

گره‌ی بسته ی مرا واكن

روی قلبم دوباره امضا كن

 

خانه لبریز بوی اسفند است

غرق گلهای سرخ الوند است

 

پای دیوار بین شب بوها

لاله‌ی دامن دماوند است

 

شب عید است حاجتش بدهید

پشت در یوسف آرزومند است

 

زود معراج می‌رود یعنی

ناز این طفل با خداوند است

 

پدرت سیر می شود هرگز

لب تو کهکشانی از قند است

 

از نگاه علی و زهرا باز

سهم نرگس همیشه لبخند است

 

دل ما بند توست با عباس

نقش سربند توست یا عباس

 

برف بودیم و آبمان کردی

بین سرما مذابمان کردی

 

ریختی بین قالب عشقت

عاقبت مستجابمان کردی

 

گرچه در پشت ابرها بودی

چشمه‌ی آفتابمان کردی

 

تا نویسیم سر گذشتت را

سینه سینه کتابمان کردی

 

تکه سنگی رها و گُم بودیم

خط کشیدی شهابمان کردی

 

با سر انگشت آسمانی خود

كوزه‌های شرابمان كردی

 

يك شقايق به جای دل دادی

مثل آئینه قابمان كردی

 

هرچه مردم جوابمان كردند

با نگاهت حسابمان كردی

 

گوشه چشمی بلند مرتبه‌ام

آشنایم گدای هر شبه‌ام

 

عرش خود را در این سرا گم کرد

کنج ایوان سامرا گم کرد

 

بسکه چرخید در مدار شما

که زمین خط استوا گم کرد

 

آسمان با درخشش چشمت

ماه را با ستاره‌ها گم کرد

 

بُرد خورشید را زِ محضرتان

در نواحیِ ناکجا گم کرد

 

بازهم در هجوم مشتاقان

نوح آمد ولی ردا گم کرد

 

هفت پشتِ بهشت می‌لرزد

که تو را دید دست و پا گم کرد

 

خوش به چشمی که با تماشایت

بین محراب قبله را گم کرد

 

با غمت خاک سرشته بیا

روی پیشانیم نوشته بیا

 

آتش سینه‌ی نِیستانی

که مناجاتِ ماه شعبانی

 

جمکران دلم گرفته ببین

میروم بی تو رو به ویرانی

 

ما قنوتی تَرک تَرک خورده

تو زلالی شبیه بارانی

 

از شما ...بر بهشت می‌ارزد

کاسه‌ی آبی و خُرده‌ی نانی

 

باز باران گرفته تا دَمِ صبح

در قنوتت مگر چه میخوانی

 

جمعه‌ای باز هم گذشت و نشد

که رهایم کنی زِ حیرانی

 

جمعه‌هایی که دیر می‌آیند

جمعه‌هایی عجیب طولانی

 

می‌کند سردی جدایی تو

روزهای مرا زمستانی

 

راستی در کجای این خاکی

کربلا یا که در خراسانی

 

بادها می‌وزند و می‌گویند

شاید امشب بقیع می‌مانی

 

گاهی از بوی سیب می‌فهمم

علقمه رفته‌ای به مهمانی

 

شاید امشب مدینه‌ای شاید

یا که شاید دمشق ، می‌دانی

 

هرکجا‌یی همیشه قلبت شاد

هرکجایی سرت سلامت باد

 

حسن لطفی

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – پوریا باقری

 

بنویسید به بالینِ همه باباها…

یک پسر ، خوب تر است از همه ی دنیاها…

 

بنویسید به روی سَرِ هر مجنونی ،

سهمِ او خونِ دل است از شَعَفِ لیلاها

 

تا گدای دَرِ ارباب و پسرها هستم

نخورم غصه ی امروز و غمِ فرداها

 

پسری آمده امروز ، که همتایش نیست

اَشْبَهُ النّاس به “حیدر” ، “نبی” و “زهرا” ها

 

حیدری زاده ی دیگر به جهان چشم گشود

عطر و آئینه بدست ، آمده اند حوراها

 

پسرِ حضرتِ لیلاست ، طبیعی است که با

تیغِ ابرویِ دو سَر ، دل بِبَرد از ماها

 

السّلام ای نبی و حیدر و زهرا و حسین

السّلام ای پسرِ سبطِ کریمِ طاها

 

بگذر از نیلِ دلم ، معجزه ای برپا کن

دانش آموزِ تو هستند همه موساها

 

تیغ ، در دست بگیر و سَرِ ما را تو بزن

عاشقان ترس ندارند از این فتواها

 

روزِ محشر بخدا دست به دامانِ توأم

به دلم راه ندارد خطرِ عقباها…

 

نبضِ تو باعثِ جوشیدن آب است ، ولی

پیشِ چشمان تو شد خشک ، همه دریاها

 

به فدای لبِ عطشانِ تو و بابایت

تشنه لب ، معرکه کردی وسطِ صحراها

 

آه… نامِ تو علی بود و عدویت نامرد…

چقَدَر ضربه ی شمشیر ، ز بی پرواها

 

بدنت دانه ی تسبیح شد و ریخت بهم

تَنِ تو گم شده انگار ، به زیرِ پاها

 

پدرت آمده و گریه کنان میگوید:

یک پسر ، خوب تر است از همه ی دنیاها…

 

پوریا باقری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مناجات با خدا - ماه شعبان - سید پوریا هاشمی

 

 

روی خوشی نشان بده این روسیاه را

از شب زده دریغ نکن نور ماه را

 

بینای ظاهری شدم و کور مطلقم

وقتی بدست نفس سپردم نگاه را

 

باشد بزن!ولی نکند رد کنی مرا

بیچاره ام! نگیر زمن سر پناه را

 

گرچه همیشه دیر به دیر آمدم ولی

از من مگیر در زدن گاه گاه را

 

دیدند مانده ام وسط راه و رد شدند

تو سربه راه کن من گم کرده راه را

 

دیگر قطار عمر به پیری رسیده است

باید به توبه طی کنم این ایستگاه را

 

هرجا طرف حساب تویی سود با من است

کوه گناه دادم و دادی تو کاه را

 

خیلی هواییم! نفسم بند کربلاست

امضا بزن اجازه دیدار شاه را

 

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

دید عمه جان به دور خودش یک سپاه را

 

سید پوریا هاشمی

اشعار مناجات با خدا - ماه شعبان - محمد جواد شیرازی

 

از دلم زنجیر عشق این و آن را باز کن

من به پایان آمده کارم، خودت آغاز کن

 

شوق وصل تو مرا کشته است بس کن ای حبیب

با دلم بازی نکن این قدر... در را باز کن

 

بی‌نیازِ مطلقی اما ز باب عاشقی

گفته ای: "من می خرم... بنده برایم ناز کن"

 

من صدایم در نمی‌آید... خجالت می‌کشم

در مناجاتت مرا داوود خوش آواز کن

 

هر شبم بی‌ذکر و یادت طی شد و عمرم گذشت

تو بیا و امشبم را یک شب ممتاز کن

 

من جوانی کرده‌ام آخر سرم خورده به سنگ

با دو دست رحمتت قدری سرم را ناز کن

 

معجزه می‌خواهد آخر این دل آلوده‌ام

با ولای مرتضی در سینه‌ام اعجاز کن

 

یا قدیمَ المَنِّ وَ الرَّحْمَة بِمَولانا الحُسَین

جلوه‌ی رحمانی‌ات را باز هم ابراز کن

 

سینه‌زن! گیرم که بالت را شکسته معصیت

یک حسین امشب بگو تا کربلا پرواز کن

 

فاطمه روضه گرفته، ای خدا لطفی کن و...

...بهر یاری‌کردنش چشم مرا سرباز کن

 

"سنگ هم خوردی عزیزم پیرهن بالا نزن

چاره‌ای بر تیر آن ملعون تیرانداز کن

 

دست‌بافم را به غارت برده‌اند، ای بی‌کفن

چادر من را بگیر و زود رو انداز کن"

 

محمد جواد شیرازی

اشعار ولادت حضرت امام سجاد(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام سجاد(ع) – حسن لطفی

 

خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالی‌تر

ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر

 

علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه

به حمدِالله وَالمِنَّه ولی‌الله ست والی‌تر

 

اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد

نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر

 

اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم

که از قالیچه‌ی تبریز می‌گردیم قالی‌تر

 

علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانه‌‌ی ما را

"به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را"*۱

 

در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب

ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را

 

لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید

بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را

 

اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست

اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را

 

علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را

خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را

 

خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید

فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:

 

که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد

میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را

 

ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش

دلِ مادربزرگش را  دلِ اولادِ سلمان را

 

علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی

بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی

 

برایت لافتی الا علی می‌آید از بالا

اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی

 

هزار ، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند

که با شمشیر می‌گردی علیِ اکبرِ ثانی

 

علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی

تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفان‌تر زِ طوفانی

 

علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا

به زخمِ کهنه‌ی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا

 

زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟

سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا

 

قنوتت را که می‌دیدند خواهرها... می‌گفتند

امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا

 

تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟

تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا

 

علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

۱. دوست داشتم بگویم: *من از مال علی بخشم ....

 

حسن لطفی ۱۱/۰۲/۹۶

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت اباالفضل العباس(ع)

 

 اشعار ولادت حضرت اباالفضل العباس(ع) - حسن لطفی

 

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است

یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است

یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است

یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

 

غم جگر دارد بیاید  گفته‌ام در هر غمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند

کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند

یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند

در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند

 

مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟

حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست

تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست

جان عزائیل در دست علمدار علیست

 

بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی

یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند

تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند

چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند

یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند

 

آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند

یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند

ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند

مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند

 

این به مولارفته دارد ضربه های محکمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت

خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت

هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت...

یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت

 

شاهباز کربلایی شهریار القمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی

شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی

بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی

یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی

 

ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است

تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است

روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است

هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است

 

کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد

کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد

بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد

فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد

 

از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود

قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود

گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود

قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود

 

تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند

ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند

آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند

در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند

 

دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم

دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم

حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم

دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم

 

بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی...

یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

 

حسن لطفی96/02/10

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) –حسن لطفی

 

هرچه بادا باد اما عشق باد

عشق بادا عشق بادا عشق باد

جوهر این عاشقی‌ها عشق باد

کارِ دنیا کارِ فردا عشق باد

عقل رفت وگفت تنها عشق باد

 

عین و شین و قاف یعنی جان حسین

عشق یعنی جان سَنَ قربان حسین

 

عشق حسی زیرِ باران خداست

"عشق اسطرلاب مردان خداست"۱

اولین ابیات دیوانِ خداست

عشق آری شورِ طوفان خداست

حا و سین و یا و نون جان خداست

 

ای ظهورِ ذات بی پایان حسین

جانِ ما ای جان سن قربان حسین

 

"عشق یعنی جلوه‌ای در آبگین"۲

عشق یعنی دست حق در آستین

عشق یعنی عقل اما با یقین

عشق یعنی نیست غیر از او همین

عشق یعنی یا امیرالمومنین

 

یا علی گفتیم و بعداز آن حسین

جان ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

اینهمه غارتگری‌ها را ببین

از دلِ ما دلبری‌ها را ببین

زیر پایت پادری‌ها را ببین

شور و شوقِ نوکری‌ها را ببین

یا حسینِ آذری‌ها را ببین

 

سالدی قَلبیم د َعجب طوفان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

ما خرابیم و شراب آلوده‌ایم

تربتت خورده تراب آلوده‌ایم

خواب تو دیدیم و خواب آلوده‌ایم

ما به این احساس ناب آلوده‌ایم

ما به نور آفتاب آلوده‌ایم

 

دست ما بادا بر آن دامان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

روز اول که دلم را ساختند

با همین دلها حرم را ساختند

بعد آن شادی و غم را ساختند

از نوکِ مژگان قلم را ساختند

نقش شد نامت عَلَم را ساختند

 

نعره زد میرِ علمداران حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

تو حسینی و سلامت شد حسن

خوش بحالت که امامت شد حسن

آمدی و همکلامت شد حسن

آفتاب رویِ بامت شد حسن

استلامت احترامت شد حسن

 

"شد حسن با هیبتت حیران حسین"۳

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

نام آقازاده هایت تا علی است

با همین سه کارهامان با علی است

یادمان دادی فقط آقا علی است

با شما شیرینی دنیا علی است

یاعلی و یاعلی و یاعلی است

 

گفت ایوان نجف : سلطان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

مادرم من را به دستش تا گرفت

ماجرای ما همانجا پا گرفت

کربلایت در دلِ ما جا گرفت

کار عشق و عاشقی بالا گرفت

دست ما را حضرت زهرا گرفت

 

درحرم گفتیم آقا جان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

ای دل از این زخم پنهانی بخوان

چند بیت عمان سامانی بخوان

یاد زینب از پریشانی بخوان

از وداعی سخت بارانی بخوان

رفت پیراهن ، زِ عریانی بخوان

 

من کی‌اَم عمان بی سامان حسین

جان من ای جان سن قربان حسین

 

"خواهرش بر سینه و بر سر زنان

رفت تا گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان

بانگِ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان

اهل دل را آتش اندر جان زنان"۴

 

بی تو ای وای من و طفلان حسین

صبر کن ای جان سن قربان حسین

 

۱.تضمینی از مولوی

۲.اشاره ای به آیه مبارکه نور

۳.حدیثی از امام مجتبی علیه السلام

۴.ابیاتی از گنجینه ی اسرار عمان سامانی

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – پوریا باقری

 

بی خبر از تمامِ رویاها

بی خبر از شروعِ فرداها

به کسی رو نزد دلِ ماها

بیخیالِ تمامِ دنیاها...

 

عشق یعنی جهان و یک ارباب

این گذشتِ زمان و یک ارباب

 

قصّه ی عشق را خدا فهمید

غمِ تنهاییِ بَشَر را دید

دید آدم ز غصه ای رنجید

لطفِ او بر سَرِ جهان تابید

 

آدمیّت گرفته بوی حسین

آبرویم ، ز آبروی حسین

 

دوّمین نورِ حیدری آمد

وارثِ عشقِ مادری آمد

روح و جانِ پیمبری آمد

به عجب نورِ محشری آمد

 

به فدایش تمامِ اجدادم

به رُخِ دلرباش ، دل دادم

 

به مسیحا ، امام آمده است

قرصِ ماهِ تمام آمده است

صاحبِ هر زمام آمده است

شَمسِ خَیرُالاَنام آمده است

 

گُل بریزید بر سَرِ زهرا

خیرِ مقدم به دلبرِ زهرا

 

چه کسی هست مثلِ اربابم؟

گریه بر او ، عبادتِ نابم

ذکرِ تلقینِ من ، رگِ خوابم

در شبِ تار ، همچو مهتابم

 

او حسینِ بنِ مرتضی باشد

زینتِ دوشِ مصطفی باشد

 

فطرس از راهِ دور آمده است

غرق در اشک و شور آمده است

سوی یک تکّه نور آمده است

همچو موسی به طور آمده است

 

بالِ او را مرمّتی بخشید

به وجودش چه برکتی بخشید

 

نظری کن به این دلم آقا

رفع کن درد و مشکلم آقا

همه ی عشق و حاصلم آقا

عشقِ تو مایه ی گِلَم آقا

 

منِ ناقابل و عطای حسین

نفسم مانده در هوای حسین

 

تو که از سفره ی کَرَم هستی

پسرِ شاهِ محترم هستی

صاحبِ بیرق و علم هستی

نفس و آهِ مادرم هستی

 

بِبَرم کربلا و دیگر هیچ...

من و یک رَبَّنا و دیگر هیچ...

 

شبِ جمعه کنارِ گودال و...

یادِ آن جسم های پامال و...

خیمه ی سوخته ، وَ جنجال و...

مادرت هم که رفت از حال و...

 

باز هم شعرتان چه مضطر شد

شبِ میلاد ، گونه ام تَر شد

 

اصلا انگار گریه داری تو

مثلِ یک پلکِ بی قراری تو

جشن و میلاد هم نداری تو

روضه و اشک و گریه زاری... ، تو...

 

شبِ میلادِ تو صفا کردیم

باز هم گریه بر شما کردیم

 

پوریا باقری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مناجاتی ماه رجب

 

شعر مناجاتی با امام زمان(عج) - وداع با ماه رجب - محمد جواد شیرازی

 

گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه

چه توبه ای؟! که فقط هست آه، پشت گناه

 

جوانی است زمان رسیدن به خدا

جوانی ام همه اش شد تباه، پشت گناه

 

رجب گذشت... یکی هم به داد من برسد

چرا که نیست دلم رو به راه، پشت گناه

 

رسید سوی من آقا و رفت از دستم

دوباره روزی دیدار ماه، پشت گناه

 

حکایتی است پر از دردِ خنده عاشقی ام

دو چشم خیسِ نشسته به راه... پشت گناه!

 

دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم

به پیش یار شدم رو سیاه، پشت گناه

 

 گناه هیچ کسی نیست، با خودم قهرم

همیشه رفته سر من کلاه، پشت گناه

 

چقدر گفتمت ای دل برو به کرب و بلا

حرم نرفته شدی بی پناه پشت گناه

 

محمد جواد شیرازی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

شعر عید سعید مبعث - محمد حسن بیت لو

 

آقا اگر به بزم تو مهمان نمی شدیم

اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی شدیم

 

حتی اگر محبت بی حد تو نبود

سوگند برخودت که مسلمان نمی شدیم

 

اخلاق نیک تو همه را جذب کرده است

بی مهرتو که صاحب ایمان نمی شدیم

 

قطعا اگر که ختم رسالت نمی شدی

مامفتخر به مذهب سلمان نمی شدیم

 

در جهل مانده بود تمامی عقل ها

حتما اگر که پیرو قرآن نمی شدیم

 

تو روشنای مشعل سبز هدایتی

پایان کار  امر خدا  در رسالتی

 

نقل محافل همه ی ما کلام توست

شیرینی دهان رطب ذکر نام توست

 

هر کس نرفت راه تو گمراه میشود

روشنگر مسیر حقیقی پیام توست

 

باید به سیره ی عملی ات عمل کنیم

راه سعادت بشریت مرام توست

 

جایی که جبرئیل هم آنجا نمی رسد

اوج همیشگی بلندای بام توست

 

دل زنده شدبه عشق تو چیزی که بی گمان

ثبت است بر جریده عالم؛ دوام توست

 

امشب بخوان به نام خدایی که منجلیست

از این به بعد یار و مددکار تو علیست

 

محمدحسن بیات لو

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) – حسن لطفی

 

بر روی تخته پاره تنت گیر کرده بود

انگار لنگه در ، دو سه تا میخِ تیز داشت

 

زنجیر را کشید کمی از تو شد جدا

این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت

 

تو رویِ در شکسته و مادر به پشتِ در...

تشییع تو به خانه‌ی زهرا گریز داشت

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته