اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

 اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) - حسن لطفی

 

بنویسید خداوند و پس از آن زینب

بنویسید علی در دلِ میدان : زینب

بنویسید که زهراست در ایمان زینب

بنویسید حسن بعد حسن جان زینب

بنویسید حسین است بقرآن زینب

بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب

 

نام تو می‌برم و کرببلا برخیزد

شیرزن می‌رسی و شیر خدا برخیزد

چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد

حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد

گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد

سلطنت کُن به همه دختر سلطان زینب

 

نعره تو هیمنه تو خطبه‌یِ بنیان کَن تو

رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو

برق تو تیغ تو و فاتحه‌ی دشمن تو

مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو

شمع تو آینه تو گریه‌ی بی شیون تو

بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب

 

تو قدم می‌زنی انگار علم می‌کوبند

پشتِ تو اکبر و عباس قدم می‌کوبند

کاخها را به سرِ آلِ ستم می‌کوبند

کوفه تا شام همه بر سرِ هم می‌کوبند

بیرقِ کیست که بر اوج حرم می‌کوبند

کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب

 

کاش می‌شد که فقط از تو فقط بنویسم

با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم

زورَقی باشم و از جذبه‌یِ شط بنویسم

من که باشم بنویسم که غلط بنویسم

باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم

می‌نویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب

 

غرق در دود زمین بود که بارانی شد

باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد

سپرِ تو ، نه فقط سینه‌ی ایرانی شد

مرد این جاده رزمنده‌ی افغانی شد

هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد

تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب

 

آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را

آمدی تا به حسینت برسانی ما را

دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را

چادرت را بتکانی بتکانی ما را

چو غباریم به صحنت بنشانی مارا

گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب

 

آه گفتی که نیایید تنش را نبرید

مادرم می‌نگرد پیرهنش را نبرید

نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید

لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید

به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید

ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – حسن لطفی

 

راهِ دل جُز به بی کران نخورَد

جز به کویِ"حسین جان" نخورَد

 

سر فرازی نصیبِ سر نشود

تا که بر خاکِ آستان نخورد

 

رفت لیلی،به محملش ای‌کاش

گردی از شوقِ کاروان نخورد

 

حِسِ پرواز را نمیفهمی

بال وقتی به آسمان نخورد

 

هست اینجا بهشت و ما هستیم

تا به آن آفتِ خزان نخورد

 

دلِ تو قرص ما قسم خوردیم

در دلت آب هم تکان نخورد

 

ما قسم خورده ایم با زینب

یا علی گفته ایم و یا زینب

 

دل سرا پرده‌ی محبت اوست

دلِ عاشق تمامِ قیمتِ اوست

 

نجف از او مدینه هم حتیٰ

کربلا هست اگر ، زِ غیرتِ اوست

 

چادرش را بگو تکان بدهد

هست محشر اگر ، قیامتِ اوست

 

این حسین است یا که آینه اش

این علی هست یا که قامتِ اوست

 

هر که سر داد در رهش فهمید

گردنش زیرِ بارِ منت اوست

 

خواست تا بارِ ما سبک گردد

کارِ ما نه فقط عنایتِ اوست

 

همه پرورده ایم با زینب

یا علی گفته ایم و یا زینب

 

می نویسم بر آسمانِ حرم

خوشبحالِ مدافعانِ حرم

 

آه یادش بخیر می شُد کاش

بشنوم باز هم اذانِ حرم

 

خوشبحالِ کسی که در این راه

جا نمانَد زِ کاروان حرم

 

ما که باشیم؟رویِ گنبد هست

پرچمِ سرخِ پاسبانِ حرم

 

تو که هستی؟فقط از آنِ حسین

من که هستم؟فقط از آنِ حرم

 

دلِ ما تنگِ زینبیه شده

دلِ ما تنگ شد به جانِ حرم

 

جگر آورده ایم با زینب

یا علی گفته ایم و یا زینب

 

او حسن او حسین با هم شد

تا که زهرا چنین مجسم شد

 

از بقیع رفتنش به ما فهماند

که نگینِ امام ها هم شد

 

سایبانش برادرش شد تا

عصمتش پیشِ ما مُسَلَم شد

 

در نزولش قیامِ عباس است

در جلوسَش تمامِ مریم شد

 

زیرِ تابوتِ سینه چاکش باز

شانه یِ شهر های ما خَم شد

 

یک نفر وصل شد به اقیانوس

یک نفر از میانِ ما کم شد

 

رگ اگر داده ایم با زینب

یا علی گفته ایم و یا زینب

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار ولادت حضرت زینب(س) – وحید محمدی

 

خلق و خوی و خصال دخترها

بیشتر می رود به مادرها

 

دختران می زنند چون مادر

گره محکمی به معجرها

 

دختران عشیره زهرایند

مردهای عشیره حیدرها

 

موقع پهن کردن سفره

کمک مادرند دخترها

 

خورده نان های سفره ی مولا

می رسد بیشتر به قنبرها

 

عشق هم نیست بی شباهت به

حس بین تو و برادرها

 

زیر پایت نگاه کن بی بی

می خورد چشمتان به نوکرها

 

درک اوج کرامتت دارد

بیشتر بستگی به باورها

 

پیش مردم بدم نکن بی بی

دست خالی ردم نکن بی بی

 

آیه آیه، خدا خدا زینب

نور توحید هل اتی زینب

 

راحت روح مصطفی زهرا

راحت روح مرتضی زینب

 

قاری خطبه های یاحیدر

جلوه ی صبر مجتبی زینب

 

ای امام یقین و صبر و رضا

مظهر عفّت و حیا زینب

 

شیرِ مردان کربلا عبّاس

شیرِ زن های کربلا زینب

 

در مقامات عشق باید گفت

ما کجا و شما کجا زینب

 

به یقین در مقام تو جاری است

حکم کلی “انّما” زینب

 

و کتاب شکوه تو درس است

لفظ لفظ و هجا هجا زینب

 

با تمام وجود می گویم

السلام علیکِ یا زینب

 

السلام علیک، بی تابم

جان مولا بیا و دریابم

 

پر زدم باز در هوای شما

در هوای پر از خدای شما

 

وقتی از راه آمدی خم شد

آسمان بوسه زد به پای شما

 

سال ها مانده بر دلم بی بی

داغ دیدار کربلای شما

 

مشهد من به جای معصومه

کربلا رفتنم به جای شما

 

همه ی حاصلم فدای علی

جان ناقابلم فدای شما

 

مدح خواندن فقط برای علی

روضه خواندن فقط برای شما

 

زینبیه فدا شدن عشق است

و شهید شما شدن عشق است

 

نوکر بی وفا نمی خواهی

من گدایم گدا نمی خواهی

 

رو سیاه همیشه را بی بی

آه می خواهی یا نمی خواهی

 

به خدا خوب می شوم یک روز

حرّ شرمنده را نمی خواهی؟

 

به جوانی اکبرم بپذیر

و نگو که مرا نمی خواهی

 

می شود باز هم بپرسی که

سینه زن، کربلا نمی خواهی؟

 

بین این شاعران درباری

شاعری بی نوا نمی خواهی؟

 

بی نوایم بیا قبولم کن

و برای خدا قبولم کن

 

مست این حس ناب می مانیم

نوکر بوتراب می مانیم

 

به شهیدان تو بدهکاریم

وای اگر بی جواب می مانیم

 

تا دعاهای مادرت زهرا

بشود مستجاب می مانیم

 

با علی عهد بسته ایم امروز

پای این انقلاب می مانیم

 

پای این بیرقیم و منتظر

شمس پشت حجاب می مانیم

 

در دل ماست شور هم عهدی

تا بیاید ندا … انا المهدی

 

وحید محمدی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) - جواد پرچمی

 

کار ِما امشب است با زینب

شبِ میلادِ نورها، زینب

 

سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب

آمده محور ِکسا زینب

 

دختر صبر مرتضا زینب

السلام علیک یازینب

 

ای نبوت به شأن زن زینب

اسدالله بت شکن زینب

 

فاطمه حیدر و حسن زینب

یک تنه کُلِّ پنج تن زینب

 

از ازل غرق خویشتن زینب

تا ابد غرق ِ درخدا زینب

 

شب میلاد گریه مرسوم است

زیر پایت بهشت معلوم است

 

پلک های تو حَیُّ  قیوم است

قلم عاجز به وصف خانوم است

 

در حقیقت امام معصوم است

درلباس فرشته ها زینب

 

زینت روزگار بابایی

سند افتخار بابایی

 

درجلالت کنار بابایی

دختر با وقار بابایی

 

تو همان ذوالفقار بابایی

ای تجلیِّ لافتی زینب

 

آمدی سروری به تو دادند

شأن پیغمبری به تو دادند

 

تبر ِحیدری به تو دادند

تا که بال و پری به تو دادند

 

لقب مادری به تو دادند

مات و حیرانت انبیا، زینب

 

آمدی و گدا شدیم همه

در مقامت فناشدیم همه

 

در به در هرکجا شدیم همه

راهی کربلا شدیم همه

 

به خدا با خدا شدیم همه

قل هوالله را نَما، زینب

 

آمدی انّمَا الحیاتِ حسین

آمدی زمزم و فرات حسین

 

ساحل کشتی نجات حسین

سرپناه مخدرات حسین

 

خنده های تو خاطرات حسین

خلقک من حسین یا زینب

 

 

عشق خیرالعمل درست کند

نامت از غم عسل درست کند

 

این برادر بغل درست کند

تاکه ضرب المثل درست کند

 

سایه بان در محل درست کند

ای برادر تو را فدا زینب

 

 

سه برادر کبوترت بودند

بچه های برادرت بودند

 

راه بندان ِ معبرت بودند

پاسبانهای معجرت بودند

 

همه پروانه یِ سرت بودند

که مبادا به کوچه ها. ..زینب

 

...در مسیر تو یک نفر باشد

شمع روشن در این گذر باشد

 

ناشناسی به دور و بر باشد

تا مسیر تو بی خطر باشد

 

یک قبیله تو را سپر باشد

وای از روز کربلا زینب

 

غصه و درد بی کران هم بود

کتک و سنگ بی امان هم بود

 

ترس از کشتن زنان هم بود

دور تو خولی و سنان هم بود

 

چادرت زیر دست و پا زینب

 

جواد پرچمی

برگرفته از سایت بی پلاک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) - محمد فردوسی

 

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...

 

... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم 

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد

دلداده های رزم نمایان زینبیم

                                                           

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

 

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفایی اش

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

او آمده که خواهری اش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

جز تو کسی که زینت بابا نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

 یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

 

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

 

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

 

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

 

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

 

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

 

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

 

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

 

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

 

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

 

محمد فردوسی

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت زینب(س)

 

اشعار میلاد حضرت زینب(س) – علی شکاری

 

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها

گلی شکفته شده از تبار عاطفه ها

 

به آسمان علی ماه روی زینب بین

حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها

 

چه کودکی که به والله هیبت الله است

از اوست شأن بلند وقار عاطفه ها

 

مقام صبر خدا داد بر علی و بتول

درود بر نسب بردبار عاطفه ها

 

رسید در بغل یار و با کنایت گفت

همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها

 

مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند

هزار شکر که در بند زینبم کردند

 

عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده

امیره ایی ز برای امیر آورده

 

به روی دست علی آنچنان نمایان که

خدا دلیل دگر بر غدیر آورده

 

پیام وحی برای پیمبر خاتم

خبر زعالمه ای بی نظیر آورده

 

شب ولادت گریه است فاطمه امشب

که غم به قلب تو درد کثیر آورده

 

امیر زاده همیشه امیر می ماند

در این میانه که نام اسیر آورده

 

ولادت گل خیر النسا مبارکباد

طلوع زین اَب مرتضی مبارکباد

 

تویی که جلوه ی نامت مرا به بالا برد

مرا به سوی خداوند حی یکتا برد

 

کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی

هوای تو ما را به سمت دریا برد

 

ببین چگونه اسیر نگار گردیدم

خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد

 

به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا

مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد

 

سلام جانب او دادم و به جای جواب

چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد

 

ستاره ی سحر شام کربلا بانو

نگاه می کنی و می کُشی مرا بانو

 

مقیم زلف تو حالی خراب میخواهد

چو شمع سوخته جانی مذاب میخواهد

 

تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش

ببین که خانه ما آفتاب میخواهد

 

بلند می شود آری درفش دین خدا

رسول دیگری این انقلاب میخواهد

 

دلا زسینه می روی به شهر حسین

یقین بدار که این شهر باب میخواهد

 

برای آن که بماند وقار زینبی اش

شبیه زانوی سقا رکاب میخواهد

 

غروب علقمه اقتدار عباس است

عقیله خواهر محمل سوار عباس است

 

تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند

میان دشت بلا تو در غمت رها کردند

 

دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی

تو را به کعب نی کینه ها جدا کردند

 

به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم

تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند

 

نگاه خسته ی یک ناقه سخت می گریید

تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند

 

زدیده گریه ی باران نم نم آمده است

شب تولد تو یا محرم آمده است

 

علی شکاری

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

 

ادامه نوشته