اشعار مناجات با امام رضا(ع)

 

اشعار مناجات با امام رضا(ع)

 

به کرم خانه‌ی مشهد برو تا جان یابی

 اذن ره یافتن درگه سلطان یابی

 برو ای مور مگر ملک سلیمان یابی

 هرچه مد نظر توست خراسان یابی

 

 هرچه میخواهی از این درگه شاهانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 سالی یکبار بدک نیست کبوتر بشوی

 برو تا عاشق پرواز مکرر بشوی

 دست خالی برو دستِ پر از زر بشوی

 پادشاهی بکنی سائل این در بشوی

 

 روزیِ خود فقط از صاحب این خانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 عرض حاجت به شه عاطفه بردن، خوب است

 کیسه‌ی زر که گرفتیم نشمردن، خوب است

 دل به سلطان کرامات سپردن، خوب است

 از می‌میکده‌ی غیر نخوردن، خوب است

 

 از کف ساقیِ این میکده پیمانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 مثل درمانده ولی با دو صد امید برو

 به حرم طبق روایات به تاکید برو

 سوی سلطان برو با مرجع تقلید برو

 عوض روز و شبی جانب خورشید برو

 

 درطواف حرمش درس ز پروانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 عاشقی سر کن و یکدفعه از این جاده برو

 رفتی این بار حرم، از در شهزاده برو

 از جگر هو بکش و در طلب باده برو

 خویش را بشکن و بی قل و غش و ساده برو

 

 حاجت خاص خودت نیز عوامانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 ضامن آقاست اگر آهوی دشتی بشوی

 میلت این است اگر وارد کشتی بشوی

 مثل نوحی که ز طوفان بگذشتی بشوی

 یا اگر آرزویت هست بهشتی بشوی

 

 راه را دور نکن دور حرم خانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 ای گدا خواهی اگر شاه حبیبت باشد

 وقت بیمار شدن نیز طبیبت باشد

 پر از پول دوتا کیسه‌ی جیبت باشد

 بازهم گیسوی معشوق نصیبت باشد

 

 خوب قیچی بزن و خوب به کف شانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 درِ این خانه بمان برگه امانت با او

 اَشهَدُ انّیِ پایان و اذانت با او

 سهل و آسان شدنِ دادن جانت با او

 قطره ای اشک ز تو، قول ضمانت با او

 

 تو فقط گریه کن و روضه‌ی ماهانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 گریه کن بهر شهیدی که سرش را بردند

 آب‌ها نغمه‌ی سوز جگرش را بردند

 کفش و امامه و خود و سپرش را بردند

 وای پیراهن و شال کمرش را بردند

 

 مجلس گریه چنان مسجد حنانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

 حرف از سوز جگر شد جگرش سوخت رضا

 ز آتش زهر جفا بال و پرش سوخت رضا

 تشنه افتاد و ز پا تا به سرش سوخت رضا

 دید حالا پدرش را، پسرش سوخت رضا

 

 برو تا طوس و از او اشک غریبانه بگیر

 سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد –  علی اکبر لطیفیان

 

هربار میبخشى مرا، من نصف جان میشم

از بس خجالت میکشم، آب روان میشم

 

صد سال پیش از کوچۀ ما رد شدى اما

هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم

 

یک عمر گریه قیمت ما را مشخص کرد

این روزها دارم چقدر ارزان، گران میشم

 

عاشق شدیم و تجربه کردیم پیرى را

من در بهار زندگى دارم خزان میشم

 

پروانه اى را دیدم و گفتم شبى منهم

مانند این پروانه رسواى جهان میشم

 

یک استخوان انداختن مال تو چیزى نیست

اما نباشد من که پوست و استخوان میشم

 

پیش تو که هستم زبانم بند میاید

اما کنار عکس تو بلبل زبان میشم

 

فرقى ندارد مال من اصلا کجا باشم

آهو نشد باشد سگ این کاروان میشم

 

من با گدایان سر کویت ولو با من

نامهربان باشند،باشد مهربان میشم

 

نان آور این خانۀ ما هم شما هستید

بیهوده من دارم اسیر لقمه نان میشم

 

من وقت میوه چیدنم فصل زمستان است

یعنى به لطف گریه در پیرى جوان میشم

 

چون داستان مرد سلمانى بین راه

یک روز میاید که من هم داستان میشم

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

یکشنبه روز زیارتی امام رضا(ع) - قاسم نعمتی

آرام کن به جامی شور و نوای ما را

سلطانی و دمَت گرم داری هوای ما را

 

از سفرهء کریمان عمری است فیض بردیم

پر کرده ای همیشه تو کسیه های ما را

 

دادیم تا سلامی تحویلمان گرفتی

از خاطرت نبردی حتی صدای ما را

 

سهمیه گدایان محفوظ باشد اینجا

بگذاشتی کناری سهم عطای ما را

 

باز آمدیم ای دوست بار گناه بر دوش

راضی نما دوباره از ما خدای ما را

 

روزی اگر بنا شد ما را ز در برانی

گو مادران بپوشند رخت عزای ما را

 

زیباییِ ضریح و ایوان و صحن هایت

در گوشه حریمت بسته است پای ما را

 

جان جوادت آقا جان عزیز لیلا

امضا نما دوباره کرببلای ما را

 

باب الجواد یعنی صحن علی اکبر

تنگ غروب دیدی تو گریه های ما را

 

در پیش چشم بابا اکبر شد اربا" اربا

فرمود شاه: عباس، آور عبای ما را

 

قاسم نعمتی

اشعار مدح حضرت امام رضا(ع)

 

اشعار مدح حضرت امام رضا(ع) - امیر حسین حیدری

 

دربار سلطان

 

دلم جز به مهر تو سامان ندارد

دمی زندگی بی تو امکان ندارد

 

نباشد فقیر آن که بی مال و پول است

فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد

 

میان غم و غربت خود بمیرد

غریبی که شاه خراسان ندارد

 

نگاهت پر از مهر و لطفت فراگیر

که ربطی به گبر و مسلمان ندارد

 

شده گنبد تو نگینی به عالم

نگینی که حتی سلیمان ندارد

 

"قسم" تا به جان جواد تو باشد

دگر احتیاجی به "قرآن" ندارد

 

سرم روی دامان تو بوده یک عمر

پناهم تویی این که کتمان ندارد

 

دلم گشته آهوی صحن تو آقا

در اینجا دلم شوق بستان ندارد

 

مرا کن سگ این حرم تا نگویند

که دربار سلطان نگهبان ندارد

 

یقیناً که توحید او خدشه دارد

کسی که به لطف تو ایمان ندارد

 

امیر حسین حیدری

ادامه نوشته

اشعار امام رضا(ع) - موضوع آزاد

  

اشعار امام رضا(ع) - موضوع آزاد - پیشواز محرم

 

سهمیه ی امام رضایی

 

آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده

هر صبح و شام حال بکایی به ما بده

 

دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب

آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده

 

تنها به عشق دیدن تو ندبه خوان شدیم

هر صبح جمعه حال دعایی به ما بده

 

این دیده ای که غیر تو هر چیز دیده است

از ما بگیر و چشم خدایی به ما بده

 

تا کی اسیر لذّت نفسانیت شدن؟!

بشکن حصار و برگ رهایی به ما بده

 

زنگار معصیت دل ما را سیاه کرد

با کیمیای عشق، جلایی به ما بده

 

روی سیه به ما نمی آید نگاه کن

این جلوه را بگیر و نمایی به ما بده

 

در این زمان که هر که به دنبال زندگی است

توفیق نوکری و گدایی به ما بده

 

چیزی نمانده تا که مُحرّم فرا رسد

سهمیّه ی امام رضایی به ما بده

 

سهمیّه ای که قطره ای از آن گره گشاست ...

... در دیده ها بریز و صفایی به ما بده

 

در هر فراز روضه ی گودال قتلگاه

حال و هوای کرب و بلایی به ما بده

 

والشمر جالسٌ ... سر او را برید و رفت

«ای وای های» مادر او را شنید و رفت

 

محمد فردوسی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام رضا(ع) - موضوع آزاد

 

اشعار امام رضا(ع) - موضوع آزاد - حسین قربانچه

 

آن حریمی که در آن دلها کبوتر می شود

  پر زدن تا محضر زهرا میسر می شود

 

عشوه معشوق و ابراز نیاز عاشقان

به وصال عاشق و معشوق منجر می شود

 

این نسیم عفو از آب و هوای گنبد است

هر سحر کل حرم از آن معطر می شود

 

در کنار دست صاحبخانه منزل می کند

زائری که وارد صحن مطهر می شود

 

آب سقاخانه اینجا طعم کوثر می دهد

عطر و طعمش موجب ایمان کافر می شود

 

هر دلی اینجا توسل کرد عرشی می شود

هر سری اینجا به خاک افتد سرور می شود

 

با تمام غصه ها هر طور می شد آمدم

گفتم از مشهد به بعد اوضاع بهتر می شود

 

من هو یعطی الکثیر بالقلیل آقای ماست

پاسخ یک خواهش اینجا صد برابر می شود

 

خوش به حال زائری که بعد مشهد آمدن

دل پسند زاده موسی بن جعفر می شود

 

عطر و بوی کربلا دارد حریمت،این گدا

کی دوباره زائر ارباب بی سر می شود

 

از حرم تا قتلگه،از قتلگه تا به حرم

این مسیر از اشکهای فاطمه تر می شود

 

حسین قربانچه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته