اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع)

 

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – سید پوریا هاشمی

 

محضر آب دم از پاکی دریا نزنید

محضر خاک دم از وسعت صحرا نزنید

 

تا زمانیکه ندادید ضرر پای نگار

لافِ بیهوده ی عاشق شدن اینجا نزنید

 

آسیابِ  که شدن مسئله ی حساس است

پس به سینه به جز از سنگ تولی نزنید

 

درد معشوق چه بهتر که به درمان نرسد

هرچه آمد سرتان رو به مداوا نزنید

 

فقرخوب است که هم شانه ی عزت باشد

مستمندید اگر جز در آقا نزنید

 

حرف تقوا و بصیرت به میان است اگر

حرفی از چشم سیاه و قد رعنا نزنید

 

گرچه خوب است رخش نقل منابر بشود

حیفِ عباس که توصیف به ظاهر بشود

 

علم انساب به کار امده اینبار زیاد

که بیوفتد سرما محضر دلدار زیاد

 

ذولفقار دو دم امروز سه دم خواهد شد

بس که درخانه ی مولا شده کرار زیاد

 

هرچه دارد پسراز دامن مادر دارد

ارث بردست از این فاطمه ایثار زیاد

 

یک تنه میرود و صد تنه برمیگردد

معجزه سر زده از او دم پیکار زیاد

 

نا امیدی در این خانه ندارد معنا

باز خواهد شد از این دل گره ی کار زیاد

 

بهر پابوسی اش امشب همه نوبت دارند

رسد از تیغ کجش مژده ی دیدار زیاد

 

چشم صَفّین همینکه به نقابش افتاد

پانزده مرتبه "لا حول ولا" را سر داد

 

مرد جنگ است ولی انس به خلوت دارد

مثل شوقش به خطر شوق عبادت دارد

 

نوری از آیه ی تطهیر به او هم تابید

مطمئنیم که این آینه عصمت دارد

 

محرم یا ولدی گفتن زهرا شده است

جای شک نیست بگوییم سیادت دارد

 

مرگ بازیچه یک حمله ی مردانه اوست

شیر آخر مگر از معرکه وحشت دارد؟!

 

چندگامی همه جا دورتر از آقا بود

قد بلند است و ازین حال خجالت دارد

 

شانه کعبه به پایش چقدر بوسه زده

تا ببینند همه شان ولایت دارد

 

خطبه ای خواند بگوید شرف کعبه ز چیست

تا خدایی خدا آبروی کعبه علیست..

 

نخل ها دردسری شد ثمرش را بزنند

دونفر از دو طرف بال و پرش را بزنند

 

همه از چهار جهت روی سرش ریخته اند

همه اینجا پی این اند سرش را بزنند..

 

دست اگر نیست ولی تیغ نگاهش مانده

تیرها آمده چشمان ترش را بزنند

 

مشک را داده به دندان که به خیمه برسد

وقت‌ آن است لب شعله ورش را بزنند

 

آخر این میر علمدار غروری دارد

نکند اینکه غرور جگرش را بزنند

 

هدف از کشتن عباس حسین است حسین

تا که اینجور توان کمرش را بزنند

 

علم افتاد و کنارش بدنی هم افتاد

مثل آقا وسط خیمه زنی هم‌ افتاد..

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – محسن حنیفی

 

یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل!

ای قبله گاه شاعر بیدل اباالفضل!

الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!

یا دائم الفضلِ علی السائل اباالفضل!

 

تو صاحبم هستی و من تنها رعیت

پابوسی ات را کرده ام با شعر نیت

 

ای حضرت عیسی مسیح ارمنی ها

ای دستهایت دستگیر اهل معنا

یا کاشف الکرب تمام اهل دنیا

یا عَمّی العباسِ فرزندان زهرا

 

ای رب این پیمانه ها، باب الحوائج

ای پیر سقاخانه ها، باب الحوائج

 

تندیس تقوا و وقار و استقامت

ای برگه ی سبز عبور از قیامت

دست بلند توست، اسباب شفاعت

آری قسیم النار و الجنه، نگاهت

 

جاری ز سر انگشت تو آب حیات است

بوسه زدن بر دست تو از واجبات است

 

این پینه ی پیشانی تو یادگاریست

بین تو و معبود تو هر شب قراریست

ماه عشیره معنی شب زنده داریست

سجاده ی تو ساغر می های جاریست

 

روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است

اشک تو بوده نخلها را آب داده است

 

اخم تو خشم حضرت پروردگار است

ابروی تو تکرار تیغ ذوالفقار است

این چرخش شمشیر یک حمزه تبار است

گفتی: أنا العباس، لشگر در فرار است

 

از میسره تا میمنه کردی قیامت

کولاک کردی یک تنه کردی قیامت

 

ساغر لبالب نیست اما باز می هست

کرببلا گر نیست اما شهر ری هست

سجاده پهن و روضه باز و سوز نی هست

در خاطر من روضه های `سیبویه” است

 

با روضه می داده است چشمان ترم را

او نوحه دم داده است ای اهل حرم را

 

تا که علم افتاد و دست تو قلم شد

زهرا رسید و بیرق روضه علم شد

ذره به ذره از قد و بالات کم شد

قد حسین بن علی پیش تو خم شد

 

داغ تو را داده خبر تا مشک پاره

وا شد ز گوش اهل خیمه گوشواره

 

محسن حنیفی

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – رضا باقریان

 

دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه‌جبین

بس‌که ادب میر عرب داری تو از ام‌البنین

 

امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم

شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم

 

من صید دامت می‌شوم صیاد من باش ای امیر

اصلاً خوشم تا می‌شوم در دام عشق تو اسیر

 

کم ناز کن ای نازنین خونم حلال ابرویت

سر در گمم در محضرت مانند پیچ گیسویت

 

گفتند وقتی آمدی شانه به مویت زد علی

گفتند وقتی آمدی بوسه به رویت زد علی

 

آقا خدا دست تو را بهر شفاعت آفرید

ام‌البنین اصلاً تو را بهر اطاعت آفرید

 

اول تویی آخر تویی حیدر تویی دریا تویی

گوهر تویی محشر تویی یکتا تویی سقا تویی

 

بالا تویی آقا تویی لیلا تویی باران منم

وقتی می‌آیم سمت تو مجنون سرگردان منم

 

تو شاهکار خلقتی در جنگ‌ها نام آوری

از هرچه گفتم بهتری از هرچه گویم برتری

 

باران که می‌بارد تو را از نم‌نمش حس می‌کنم

ماه محرم هم تو را از ماتمش حس می‌کنم

 

فرزند زهرا را که می‌گویند سبط اکبر است

می‌گفت این در کربلا بهرم امیر لشکر است

 

ای سومین شیر نر محجوب آل فاطمه

هم در ادب هم در وفا سبقت گرفتی از همه

 

خندید شاه لوکشف تا بوسه از روی تو چید

از لعل لبهای شما شهد عسل آمد پدید

 

ای زاده‌ی ام‌البنین و تیغ ابروی علی

ذُخرُالحسینی، پهلوانی، زور و بازوی علی

 

دریا خروشید و به پایت آب شد تا آمدی

مجنون‌العباسی شدم وقتی به دنیا آمدی

 

سقایی و لب تشنه را سیراب سازد باده‌ات

از لطف چشم تو شدم دلداده‌ات آزاده‌ات

 

با یک نگاه نافذت من را مسلمان می‌کنی

بین نماز نافله هم ختم قرآن می‌کنی

 

با تو کسی در منجلاب دین و دنیا غرق نیست

با نور تو در روز و شب‌های مدینه فرق نیست

 

در گفتن نام شما گاهی مردد می‌شوم

در مدحت از هر صفحه‌ی مولا علی رد می‌شوم

 

وصف تو را باید میان صفحه‌ی محشر نوشت

گاهی سر اجبار باید بهرت از حیدر نوشت

 

در هر دو چشم محشرت حیدر هویدا می‌شود

در غیرت زهرایی‌ات کوثر هویدا می‌شود

 

ای پنجه‌ات مشگل گشا، مشگل گشایی کن مرا

جان رقیه از کرم کرببلایی کن مرا

 

تو آمدی تا راه ما قدری خدایی‌تر شود

این وامدار از عشق تو قدری فدایی‌تر شود

 

دین و سیاست را کنار هم ز تو آموختیم

از کهکشان‌ها آمدی از عشق نابت سوختیم

 

بعد از برادر آمدی تا در ادب معنا شوی

شیرین دهن گشتی که با طعم رطب معنا شوی

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – علیرضا خاکساری

 

از ملائک پر شده دور و بر ام البنین

بهر دیدار تو ای تاج سر ام البنین

 

آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت

شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین

 

بی گمان گهواره ات آغوش گرم مادر است

راحت و آسوده ای زیر پر ام البنین

 

اشک شادی میچکد بر گونه های اطهرت

از میان صحن چشمان تر ام البنین

 

تو مسیحایی اگر پس خوش به حال مریمت

افتخار نسل پاک و اطهر ام البنین

 

هم شجاعت هم شهامت در رگانت جاری است

وارث شیر خدا شیر نر ام البنین

 

أشبه الناسی به مولانا امیرالمونین

ای علی مرتضای دیگر ام البنین

 

مثل بابا با نگاهت فتح خیبر میکنی

چشم بد دور از وجودت حیدر ام البنین

 

آمدی قلب سپاه مادرت باشی و بس

ای تمام آبروی لشگر ام البنین

 

تشنه ی آب فراتیم از کرم مهلت بده

ساقی لب تشنه گان آب آور ام البنین

 

چهارم شعبان رسید و کربلایم آرزوست

کربلایم آرزو پایین پایم آرزوست

 

یوسف ام البنین زیبا به دنیا آمدی

مثل بابا خوش قد و بالا به دنیا آمدی

 

ساکنان آسمان را بنده ی خود کرده ای

با مرام ! از اولش اقا به دنیا آمدی

 

با "ابد والله ما انسا حسینا "بر لبت

با شکوه حضرت عیسی به دنیا آمدی

 

قبل میلادت تو را با عبد صالح خوانده اند

کوه ایمان ، اسوه ی تقوا به دنیا آمدی

 

خضر مایی با خودت آب حیات اورده ای

از همان آغاز تو سقا به دنیا آمدی

 

به حقیقت شد مبدل آرزوی مرتضی

ای علمدار ولایت تا به دنیا آمدی

 

هم پناه حجت حق در میان معرکه

هم کفیل زینب کبری به دنیا آمدی

 

جای قنداقه کفن پوشیده و به یاری

نور چشم حضرت زهرا به دنیا آمدی

 

صبح محشر که رسد دست تو دست آویز ماست

شکرلله شافع عقبا به دنیا آمدی

 

نیست بر روی زمین باب الحوائج تر ز تو

ای امید مردم دنیا به دنیا آمدی

 

در هجوم درد و رنج و غم صدایت میکنند

دردمندان "حضرت مرهم" صدایت میکنند

 

آزموده ، فانی فی الله ، روشندل تویی

ما شهادت میدهیم از هر نظر کامل تویی

 

جرعه ای از معرفت امشب بنوشان بر همه

مطمئنا ساقی بن ساقی عادل تویی

 

جمع ایثار و فداکاری و تقوا و حیا

ضرب در اخلاص و ایمان و ادب حاصل تویی

 

کوه احسان آسمان جود دریای کرم

از نگاه سائل آقای متمول تویی

 

هر صد و سی و سه بار اسمت قیامت میکند

بانی هربار دلهای متحول تویی

 

هرچه خوبی بود یک جا در وجودت جمع شد

 از روایت این چنین پیداست ابوفاضل تویی

 

حاجت ما هرچه که باشد اجابت میکنی

در گرفتاری فقط حلال هر مشکل تویی

 

رزق سال تک تک ما را خودت امشب بده

به خدا روزی رسان این همه سائل تویی

 

مصرعی نذر تو دیوان ها به دنبال آورد

افتخار شهریار و صائب و بیدل تویی

 

السلام ای سربلند آزمون کربلا

بازوان تو شده تنها ستون کربلا

 

خلق و خویت حیدری مشی و مرامت فاطمی

محشری و ناز شصتت شیرمرد هاشمی

 

صاحب نطق علی حسن حسن صبر حسین

علم باقر صدق صادق کظم غیظ کاظمی

 

ابجد نام تو و نام اباصالح یکی ست

پس به نوعی آینه دار امام قائمي

 

دشمنانت در عذاب از ضربه های مهلک ات

در امان از تیغ تو هرگز نباشد ظالمی

 

در میان جنگ الگوی علی اکبری

بی گمان از ابتدا استاد رزم قاسمی

 

هیچ کس از حلقه ی دشمن جلودار تو نیست

هر زمانی که به سوی قلب لشگر عازمی

 

طعمه ی شمشیر تو با سر به دوزخ میرود

از مصافت برنمیگردد حریف سالمی

 

در بصیرت هم چنان اوازه داری پهلوان

هم به باطل واقفی هم به حقیقت عالمی

 

شور جاری در رجزهای "رضازاده" تویی

 تو شکوه پنجه ی ناب رسول خادمی

 

در جوانمردی همیشه تخته ات باشد وسط

عالم و ادم همه بنده تو مولایی فقط

 

ارمنی ها از تو خواندند و عبادت کرده اند

تا کلیمی ها به تو عرض ارادت کرده اند

 

ما که میمردیم اگر صحن و سرای تو نبود

شیعیان به خاکبوسی تو عادت کرده اند

 

نه که جبرائیل ، اسرافیل و میکاییل هم

محرم کویت شده قصد زیارت کرده اند

 

یک طرف زهرای اطهر یک طرف ام البنین

با مزار کوچک و پاک تو خلوت کرده اند

 

نه فقط ما در میان محفلت زانو زدیم

از شهیدان نیز در جشن تو دعوت کرده اند

 

مهدی صاحب زمان را در میان محفلت

اهل دل با چشم سر همواره رویت کرده اند

 

بهترین آموزه ها در سیره ی اجداد توست

ساده لوحان در کجا مشق سیاست کرده اند

 

دین فروشانی که سر در آخور خود برده اند

آخرت را خرج کرسی ریاست کرده اند

 

عقل ضایع آدمی را به تباهی میکشد

بی خردهای فرومایه حماقت کرده اند

 

مثل اسپند به روی آتش ایم و درهمیم

بی ادب ها را به شمشیرت حواله میدهیم 

 

علیرضا خاکساری

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – آرمان صائمی

 

ما را نوشتند از ازل ديوانه ى عشق

ديوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق

درمان نداردعشق جز پيمانه ى عشق

پرواز كردم با جنون تا لانه ى عشق

 

زنجيرى ام...زنجيرىِ موى حسينم

من تا قيامت بنده ى روى حسينم

 

عمريست درگير ابوسجاد هستم

دلداده ى هركه به او دل داد هستم

در بند عشقش هستم و آزاد هستم

خانه خرابِ او شدم...آباد هستم

 

ارباب من عشق است...عشق عالمين است

ذكر تمام انبيا هم يا حسين است...

 

بالاترين نقطه درعالم زير پايش

اعجاز كرده نخ نمايى از عبايش

من را جلا دادند بين روضه هايش

ديوانه ام...ديوانه ى كرب و بلايش

 

آرى حساب عاشقانش بى حسابيست

لبهام از بس دم زده از او شرابيست

 

كار تمام ما قيامت با حسين است

كار دلم هرگز نماند تا حسين است

بوى خدا آكنده است هرجا حسين است

ماندم خداوند حق تعالى يا حسين است؟

 

سر ميگذارم زير پايش روزى آخر

جان مى دهم در كربلايش روزى آخر

 

در دلبرى اسطوره ى ليلا تو هستى

خورشيد هستى قبله ى بالا تو هستى

فكر و خيال و نان و آب ما تو هستى

لب تشنه اى هرچند كه دريا تو هستى

 

اى حا و سين و يا و نون جانم فدايت

اى عين و شين و قاف مى ميرم برايت

 

فطرس از اعجاز نگاهت پر گرفته

يك زندگى تازه را از سر گرفته

دامانتان را بعد محكم تر گرفته

جبريل از خاكت گل قمصر گرفته

 

درمان هر دردى و تو آب حياتى

آب حياتى بعداز آن باب نجاتى

 

بالانشين!جاى سرت بر نيزه ها نيست

جاى تنت والله زير دست و پا نيست

اى بى كفن!حق شما كه بوريا نيست

خون خدا كه جاش در تشت طلا نيست

 

انگشرت را كاش ميدادى حسين جان

روى زمين لب تشنه جان دادى حسين جان

 

آرمان صائمى

 

*****************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند

خبر از آمدن لیلی دل ها دادند

 

چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی

رحمت واسعه را هدیه به زهرا دادند

 

حسن دوم این خانه به دنیا آمد

شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند

 

باز زهرا و علی معجزه کردند امروز

بین گهواره عجب معرکه ای جا دادند

 

او همان است که پای عَلَمش روز ازل

آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند

 

این چه عشقی است که آرامش عالم را برد

این چه شوری است خدا بر دل شیدا دادند

 

عالَم پیر ! نخور غم که جوانی آمد

ساقیا باده بده عشق جهانی آمد

 

ای دل و دلبر و دلدار سلام آقاجان

حضرت سید و سالار سلام آقاجان

 

بوی سیب حرم کرببلا می آید

تا صدا می زنم هر بار سلام آقاجان

 

دل و دین همه را روی تو نه ، نام  تو برد

یوسف حیدر کرار سلام آقا جان

 

ای وفادارترین عشق اباعبدالله

بهترین مونس و غمخوار سلام آقاجان

 

نا امید آمدم اما تو امیدم دادی

آی مهتاب شب تار سلام آقاجان

 

ای رفیق غم و شادی و من بیچاره

بهترین محرم اسرار سلام آقاجان

 

کرمت سنگ صبور دل ما نوکر هاست

لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست

 

آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود

دست هر کس که کسی بود برین دامن بود

 

نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی

نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود

 

چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال

اولین کار تو تقدیر عوض کردن بود

 

روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد

آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود

 

وقت مردن مدد حضرت زهرا گیرد

دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود

 

جاودانه است کسی که شده مست جامت

مرده آن است که یکبار نبرده نامت

 

تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم

در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم

 

از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر

سالیانی است که جارو کش هیئت هستیم

 

خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی

هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم

 

می خورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین

تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم

 

روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز

تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم

 

کوله بار گنه از شانه ما بردارند

در همان ثانیه که زیر علامت هستیم

 

رحمت حضرت حق باد برین چشمه نور

ما کجا این همه خیر ، این همه عشق ، این همه شور

 

هر نفس اهل مناجات صدایت کردند

عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند

 

هر کجا تا که شنیدند بهشت ، عشاقت

هوس علقمه و کرببلایت کردند

 

به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند

آن جماعت که جوانی به فدایت کردند

 

سال ها پیش تر از آمدنت روی زمین

انبیا تک تکشان گریه برایت کردند

 

عرش هم کرببلا گشته ، ملائک از بس

گریه با فاطمه بر راس جدایت کردند

 

نه شدی غسل و کفن ، نه بدنت شد تشییع

تن بی سر ! ته گودال رهایت کردند

 

یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت

《غسلت از خون گلو ، خاک بیابان کفنت 》

 

محمد حسین رحیمیان

 

*****************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – سید پوریا هاشمی

 

هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید

هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید

 

ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند

چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید

 

در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند

سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید

 

لطف شان حتی به یک تبعید رفته میرسد

مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید

 

هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی

این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید

 

هر سری بر دامنت آمد سعادتمند شد

هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید

 

ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم

با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم

 

تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی

کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی

 

از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد

از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی

 

در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود

دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی

 

بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟

پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟

 

پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن

پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی

 

ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای

شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی

 

معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی

آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی

 

شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده

یک کم از لطف های دل بخواهت را بده

 

راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم

خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده

 

گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی

زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده

 

خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین

گوشه چشمی از تو میخواهم! نگاهت را بده

 

آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم

فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده

 

سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام

روزی سال گدای رو سیاهت را بده

 

خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت

شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت

 

عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا

پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا

 

پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است

گوش را دادیم تنها به اذان کربلا

 

در قیامت میزبانی میکند از کل خلق

هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا

 

از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست

ما همه هستیم یک یک در امان کربلا

 

از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم

اسم مان هم میشود پیر و جوان کربلا

 

چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات

گریه پشت گریه پای داستان کربلا

 

تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد

روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد

 

جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود

بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود

 

آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود

تا تن آقا شبیه یک معما میشود

 

یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد

در جوابش تیر بین حلق او جا میشود

 

یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند

یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود....

 

سید پوریا هاشمی

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – حسن کردی

 

نسیم عشق وزیدن گرفت در جان ها

بهار نور رسیده پس از زمستان ها

 

خبر دهید به فطرس سر آمده تبعید

دوباره بال بزن بر فراز میدان ها

 

بگو به مدعیان کرم که چاره کنند

رسیده است کریم تمام دوران ها

 

کسی که ساحل آرامش است و کشتی او

گذر کند به سلامت ز هر چه طوفان ها

 

کسی که قطره ی اشک عزای او کافی ست

برای چیدن برگ و بساط شیطان ها

 

همان که طفل دبستان روضه اش باشد

معلم همه ی رهروان عرفان ها

 

در امتحان "اَلَسْتُ بِربِكمْ " با عشق

گذاشت هستی خود را به پای پیمان ها

 

کسی که خنده ی نوزاد او به تیر بلا

چه اعتبار رفیعی دهد به قربان ها

 

به جایگاه غلام سیاه او فردا

چه غبطه ها که نخواهند خورد سلطان ها

 

بگو به هر که غم دل شکستگی دارد

حسین آمده یعنی کلید درمان ها

 

کلیدْ واژه ی توبه حسین گفتن شد

برای حضرت ادم برای انسان ها

 

بگو نبیِ خداوند با دلی اگاه

بگو"اَحَبَ حسينا" شده اَحَب الله

 

حسن کردی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – علیرضا خاکساری

 

زرق و برق سفره ی شاهانه میخواهم چه کار

اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار

 

اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی ست

از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار

 

چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند

قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار

 

گیسوی آشفته ام دارد نشان از عاشقی

زلف خود بر باد دادم ، شانه میخواهم چه کار

 

من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام

در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار

 

انقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون

از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار

 

مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش

انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش

 

مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد

فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد

 

شور و شادی طلوع افتاب هاشمی

غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد

 

با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست

آبرویی را که از ماه فروزان میبرد

 

چشم خود را برنمیدارد علی از چشم او

با تبسم کردنش دل از پدرجان میبرد

 

جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند

حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد

 

بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند

مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد

 

با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این

یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد

 

افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان

مادرش داردعروس از خاک ایران میبرد

 

سفره ی سوری پیمبر با علی انداخته

هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد

 

هر که هرچه هدیه اورده به یمن مقدمش

با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد

 

حاتم طایی برای شام خود سر میرسد

از میان سفره ی آقای ما نان میبرد

 

بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود

تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد

 

خلق میخوانند کشتی نجات عالم است

هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است

 

در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست

نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست

 

مادر از آغوش خود او را زمین  نگذاشته

حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست

 

رحمة الله است مثل رحمة للعالمین

خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست

 

در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است

لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست

 

فطرس بی بال و پر هم به امیدی امده

پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست

 

روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد

این ترحم این تفضل بابت آقای ماست

 

ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند

دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست

 

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند

جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست

 

هر که به هرجا رسید از نوکری او رسید

خوشبحال هرکسی که رعیت آقای ماست

 

بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد

بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست

 

لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند

چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست

 

پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند

این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست

 

 ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند

باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست

 

آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است

شافع فردای محشر حضرت آقای ماست

 

میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا

"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا "

 

بر مشامم میرسد عطری که خیلی  آشناست

آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست

 

ازعراق, غزه , بحرین که بگذریم

کربلای دیگری در خاک خان طومان به پاست

 

قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند

شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست

 

باز هم درد اسارت ، باز هم مظلومیت

ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست

 

چه پسرهایی که از دیروز بی بابا شدند

چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست

 

به تمام خیره سر های زمین فهمانده ایم

هم دمشق از آن ما هم زینبیه مال ماست

 

"کلنا عباسک" تنها به این معناست که

شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست

 

 با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است

نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است

 

علیرضا خاکساری

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – رضا باقریان

 

چه زیباست اشک سحر داشتن

خدا را فقط در نظر داشتن

به سمت حرم بال و پر داشتن

هوای زیارت به سر داشتن

 

خوشا آن دلی که هوایی شود

در این روزها کربلایی شود

 

خدا باب حاجات را باز کرد

گنه بخشی‌اَش را که آغاز کرد

در آنجا یکی قصد پرواز کرد

به عشق حسین خویش را ناز کرد

 

به زهرا گلی تا که تقدیم شد

پر و بال فطرس ترمیم شد

 

هوای مدینه چه بارانی است

ملک غرق شور و غزلخوانی است

چه رخ داده و این چه مهمانی است

که این بزم را مرتضی بانی است

 

ندا آمد از عرش، با شور و شین

ز ره آمده عشق زهرا، حسین

 

جهالت به پوچی گرفتار شد

مدینه سحرگاه بیدار شد

خداوند با مادری یار شد

علی بار دیگر پسردار شد

 

زمین و زمان را چراغان کنید

حسین آمده، خویش قربان کنید

 

شرافت ز نامش که معنا گرفت

نمی از سرشکش که دریا گرفت

عصا را به دستش که موسی گرفت

و اذن شفا را مسیحا گرفت

 

ندا آمد این است خون خدا

همه کاره‌ی ما به روز جزا

 

حسین آمد و سینه بی‌تاب شد

برای گدا آمد، ارباب شد

به دوش پیمبر فقط خواب شد

برای علی گوهری ناب شد

 

همه هستیِ مصطفی هستِ او

نبی می‌زند بوسه بر دستِ او

 

شبی که تو از شاخه چیده شدی

برای دلم آفریده شدی

تو از حوض کوثر چکیده شدی

برای حرم برگزیده شدی

 

شدی تاب دلهای بی‌تاب ما

شدی مثل امروز ارباب ما

 

تو که آمدی من شکوفا شدم

به نام غلام تو املا شدم

گرفتی دو دست مرا پا شدم

و تحت عنایات زهرا شدم

 

نظر کردی و شور و شینی شدم

خودت خواستی که حسینی شدم

 

خلاصه از این در جدایم مکن

اسیر تو هستم رهایم مکن

مرا دور از کربلایم مکن

جدا از حریم رضایم مکن

 

کسی را که خط امانش دهی

حریم خودت را نشانش دهی

 

رضا باقریان

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – حسن لطفی

 

هرچه بادا باد اما عشق باد

عشق بادا عشق بادا عشق باد

جوهرِ این عاشقی‌ها عشق باد

کارِ دنیا کارِ فردا عشق باد

عقل رفت و گفت تنها عشق باد

 

عین و شین و قاف یعنی جان حسین

عشق یعنی جان سَنَ قربان حسین

 

عشق حِسی زیرِ بارانِ خداست

"عشق اسطرلابِ مردان خداست"

اولین ابیاتِ دیوانِ خداست

عشق آری شورِ طوفانِ خداست

حا و سین و یا و نونِ جان خداست

 

ای ظهورِ ذاتِ بی پایان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

"عشق یعنی جلوه‌ای در آبگین"

عشق یعنی دستِ حق در آستین

عشق یعنی عقل اما با یقین

عشق یعنی نیست غیر از او همین

عشق یعنی یا امیرالمومنین

 

یا علی گفتیم و بعداز آن حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

اینهمه غارتگری‌ها را ببین

از دلِ ما دلبری‌ها را ببین

زیر پایَت پادری‌ها را ببین

شور و شوقِ نوکری‌ها را ببین

یا حسینِ آذری‌ها را ببین

 

سالدی قَلبیم دَ عجب طوفان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

ما خرابیم و شراب آلوده‌ایم

تربتت خورده تُراب آلوده‌ایم

خوابِ تو دیدیم و خواب آلوده‌ایم

ما به این احساسِ ناب آلوده‌ایم

ما به نورِ آفتاب آلوده‌ایم

 

دست ما بادا بر آن دامان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

روزِ اول که دلم را ساختند

با همین دلها حرم را ساختند

بعدِ آن شادی و غم را ساختند

از نوکِ مژگان قلم را ساختند

نقش شد نامت عَلَم را ساختند

 

نعره زد میرِ علمداران حسین

جان ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

تو حسینی و سلامت شد حسن

خوش بحالت که امامت شد حسن

آمدی و هم‌کلامت شد حسن

آفتابِ رویِ بامت شد حسن

استلامت احترامت شد حسن

 

"شد حسن با هیبتت حیران حسین"

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

نامِ آقازاده هایت تا علی است

با همین سه کارهامان با علی است

یادمان دادی فقط آقا علی است

با شما شیرینی دنیا علی است

یاعلی و یاعلی و یاعلی است

 

گفت ایوانِ نجف : سلطان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

 

مادرم من را به دستش تا گرفت

ماجرایِ ما همانجا پا گرفت

کربلایت در دلِ ما جا گرفت

کارِ عشق و عاشقی بالا گرفت

دستِ ما را حضرت زهرا گرفت

 

درحرم گفتیم آقا جان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

ای دل از این زخم پنهانی بخوان

چند بیت عمان سامانی بخوان

یاد زینب از پریشانی بخوان

از وداعی سخت بارانی بخوان

رفت پیراهن ، زِ عریانی بخوان

 

من کی‌اَم عمان بی سامان حسین

جانِ من ای جان سَنَ قربان حسین

 

"خواهرش بر سینه و بر سر زنان

رفت تا گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان

بانگِ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان

اهل دل را آتش اندر جان زنان"۴

 

بی تو ای وایِ من و طفلان حسین

صبر کن ای جان سَنَ قربان حسین

 

حسن لطفی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – رضا قاسمی

 

وحی نازل شده انگار ، بر این دفتر من

قلمم کاتب و گفتند که ... "حا سین یا نون"

شده تفسیرِ تمامیِ لغاتِ این عشق ...

"هوَ لیلا و تماماً همه از دَم مجنون"

 

من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق ؟

واژه ها باید از آن عالم بالا برسد

و توکلت علی الله ، قلم !! بسم الله

"قطره" می گویم و ای کاش به "دریا" برسد

 

ای که نام تو شده علت دل دادن ها

ای مقیمِ ابدیِ دل بی تاب ، حسین !!!

ای که دستان همه سوی تو باشد دائم

ما همه رعیت و تو حضرت ارباب ، حسین !!!

 

نخ قنداقه ی تو بال و پر فطرس شد

چوب گهواره ات آقا که ستون دنیاست

خنده هایت سبب تابش نور خورشید

اشک تو علت هر موج ، به قلب دریاست

 

باز هم پشت در خانه ی تو غلغله شد

حاجت ما فقط از محضر تو ، دیدار است

این گدا کاهل و کم خواستنش بی عقلی ست

واژه ی "کم" تو نداری ، همه اش "بسیار" است

 

سفره ات پهن تر از وسعت عرش است حسین !!!

پای نان و نمکت سیر و نمک گیر شدیم

عمرمان پشت در خانه ی تو شد سپری

"طفلکی" بیش نبودیم و همه "پیر" شدیم

 

شکرلله ، که اینجا همگی مشغولیم

کارگرهای تو هستیم و همه پُر کاریم

و تو آقایی و ماها همه از دَم نوکر

تو تکی ... ما همه پُر جمعیت و بسیاریم

 

باز هم مجلستان پر شده از همهمه و ...

این صدای سخن عشق ، فقط "کرب و بلاست"

یک حرم داری و یک عالم و آدم "خواهان"

ما همه گرم طوافیم و وسط ، "کرب و بلاست"

 

باز هم حسرت شش گوشه ی تو داغ دل است

اصلا انگار که تقدیر ، گره خورده به آن

دل ما مثل دخیلی ست ، به هر پنجره اش

مثل قفلی که به زنجیر ، گره خورده به آن

 

جای دوری نرود گر بشوم زائر تو

رحم کن بر منِ جامانده و دور افتاده

این گدای حرمت را تو بیا و دریاب

بغض کرده ، وَ به یک گوشه صبور افتاده

 

رضا قاسمی

اشعار حرکت کاروان سیدالشهدا(ع) از مدینه

 

اشعار حرکت کاروان سیدالشهدا(ع) از مدینه – رضا باقریان

 

چرا با چشمای تر می‌ری سفر

روز كه هست، چرا سحر می‌ری سفر

بذار ام‌البنین و بیدار کنم

چرا داری بی خبر می‌ری سفر

 

دختر سپاهت و نبر حسین

صبر خیمه‌گاهت و نبر حسین

به خدا حرمله رحمی نداره

طفل بی‌گناهت و نبر حسین

 

داری با عقیله‌ها کجا می‌ری

این قده با عجله چرا می‌ری

روضه خوندی برا اُمّ سلمه

حالا داری سمت کربلا می‌ری

 

می‌سپارم به خدا این قافله رو

خدا دور کنه ز ما فاصله رو

خودم از گم شدنش خبر دارم

اگه می‌شه نبریم سه ساله رو

 

این سفر برام خوش اقبال نمی‌شه

خواهرت اینجوری خوشحال نمی‌شه

اینجوری روضه نخون برام حسین

دروغه، تن تو پامال نمی‌شه

 

اینجوری صدا نزن مادرم و

من برات مادرم و خواهرم و...

نگران من نباش تو این سفر

گرهِ محکم زدم معجرم و

 

بیا تا آخر راه با هم باشیم

توی این شب سیاه با هم باشیم

قول بده هرچی بلا دیدیم داداش

حتی توی قتلگاه با هم باشیم

 

نمی‌خوام تو رو پریشون ببینم

نمی‌خوام چشات و گریون ببینم

باورم نمی‌شه که روزی بیاد

تو رو بی کفن پر از خون ببینم

 

دوس دارم بچه‌هام و فدات کنم

خودم و فدای بچه‌هات کنم

تا نیومده شب وداعمون

دوس دارم بشینم و نگات کنم

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار حرکت کاروان سیدالشهدا(ع) از مدینه – سید پوریا هاشمی

 

حضرت عشق در پناه خدا

بسلامت برو سفر آقا

 

آمدیم از برای بدرقه ات

همه ایل ما فدای شما

 

راهی شهر مکه ای خیر است

حجتان بی خطر بدون بلا

 

دختران تو یک به یک مریم

پسران تو یک به یک عیسی

 

قاسم آورده با خودش نجمه

اکبر آورده با خودش لیلا

 

همه سیراب مشک آب عمو

همه مدیون غیرت سقا

 

چه حیایی چه عصمتی دارد

جان فدای سه ساله ات آقا

 

میفرستی رباب را مروه

شیرخواره میاوری به منا

 

خواهرت را خودت سوارش کن

محملش را درست کن اینجا

 

ذره ای خاکی است چادر او

گریه اصلا برای چه حالا؟!

 

نکند رفته ای به روز دهم

نکند رفته ای به کرببلا

 

در شلوغی مفرط گودال

تشنه ای ذبح میشود تنها

 

بدنش زیر نیزه ها مانده

سرش اما به دامن زهرا

 

پیش چشم حسین یک لشگر

میرود سمت خیمه زن ها

 

گوشواره زگوش می افتد

چند خلخال میرود یغما

 

وای از قتل عام آل رسول

وای از داغ روز عاشورا

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار حرکت کاروان سیدالشهدا(ع) از مدینه – پوریا باقری

 

نفس خسته ی زنی تنها

پشت این قافله به جا مانده

چشم هایش شبیه ابر بهار

بین دستان او دعا مانده

 

روی خود را بگیرد از زینب

تا نبیند اشک های مادر را

میسپارد به دست اقیانوس

بچه های عزیز حیدر را

 

زینبش را به سینه چسباند و...

گریه اش بوی پر کشیدن داشت

بغض ، راه نفس گرفته از او

غصه ی پیرهن دریدن داشت

 

گفت: مادر خدا به همراهت

من بمیرم که کوهی از دردید

با پسرهای خود چنین میگفت:

نکند بی حسین برگردید

 

نکند لطمه ای به او برسد

سپر بچه های او باشید

همه جا ، تحت امر و فرمانش

تا قیامت برای او باشید

 

ساقی آرام زیر لب میگفت:

خاطرت جمع ، مادر خوبم

خیمه ام را همیشه در این راه

اول خیمه گاه می کوبم

 

پوریا باقری

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – محمد حسن بیات لو

 

خدایا  آرزو دارم ببینم بچه هایم را

در این خلوت اجابت کن دوباره ربنایم را

 

ندارد فرق چندانی برایم روز و شب دیگر

از این رو که نمی بینم رخ ماه رضایم را

 

دلم تنگ است میخواهم کنار دخترم باشم

چه می شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را

 

نشد امروز دستم را بگیرد گرم در دستش

ولی یک روز می گیرد غریبانه عزایم را

 

دعاکردم برای حال زندانبان ولی افسوس

تلافی کرد  با شلاّق  همواره دعایم را

 

بلائی بر سرم آورد این جا سندی نامرد

که جز مردن نمیبینم دراین دنیا شفایم را

 

ندارد روزنی زندان امان ازدست زندانبان

که با زنجیر غم بسته گلوی بی صدایم را

 

ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا

فشارِضربه ی پایی شکسته ساقِ پایم را

 

 

غریب و‌تشنه و زخمی به فکر همسر و فرزند

"بیا‌ مادر - بیا مادر" ببینی کربلایم را

 

محمدحسن بیات لو

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – آرش براری

 

هرکس که "یا باب الحوائج" را صدا کرده

موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده

 

غیر از خدا که شان او را خوب میداند

هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده

 

در شان او نازل شده "والکاظمین الغیظ"

موسای کاظم جای نفرین هم دعا کرده

 

هر بی حیایی که به آقا بی حیایی کرد

با دیدن روی خوش آقا حیا کرده

 

با دوستان خود نمی دانم چه خواهد کرد

وقتی که قرض دشمنش را هم ادا کرده

 

در کنج زندان نیست او در وادی طور است

اینجا کلیم الله خلوت با خدا کرده

 

با او زنی در سجده افتاده است در زندان

یعنی زلیخایی به یوسف اقتدا کرده

 

از کهکشان او گرفتند اخترانش را

این چند وقت اصلا ندیده دخترانش را

 

در کنج زندان آنقدر آقا معذب بود

ذکر شب و روزش فقط "خلصنی یارب" بود

 

کتمان نشد خورشید در آن ظلمت زندان

او روز روشن در دل تاریکی شب بود

 

خیلی نگهبان‌های زندان بی‌ادب بودند

با اینکه خیلی حضرت کاظم مودب بود

 

وقتی مرتب گیسویش را میکشید آن مرد

جای تعجب نیست مویش نامرتب بود

 

با هر تکانی از تنش یک قطره خون می ریخت

ظرف وجودش از جراحت‌ها لبالب بود

 

این زهر خیلی داشت می سوزاند جسمش را

یعنی بهشت پیکرش در آتش تب بود

 

زنجیرها او را به یاد عمه‌اش انداخت

در این اسیری ذکر او "ای وای زینب" بود

 

وقتی که او را اینچنین از پا درآورده

زنجیر پس با زینب کبری چه ها کرده؟

 

بی حد و بی پیمانه میریزد سبویش را

موسی بن جعفر مست کرد عشاق کویش را

 

تاثیر میگیرند مردم از گل زهرا

خار بی ارزش هم گرفته رنگ و بویش را

 

"عین طهارت" بی نیاز است از وجود آب

با اشک‌های خویش میگیرد وضویش را

 

بدکاره ای آمد به زندان پاکدامن شد

بی آبرو دارد از آقا آبرویش را

 

وقت مناجات کلیم الله، زندان‌بان

با ضرب سیلی قطع کرده گفتگویش را

 

لب تشنه بود اما بجای آب، سیلی خورد

با لختهْ‌خون تر کرد خشکی گلویش را

 

مویش پریشان بود و خاک آلود، پس ای کاش

معصومه بود و شانه‌ای میکرد مویش را

 

روی پل بغداد جسمش را رها کردند

فرصت نشد حتی بپوشانند رویش را

 

تقدیر این شد که تو هم دور از وطن باشی

اما نباید مثل جدت بی کفن باشی

 

آرش براری

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – وحید محمدی

 

کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد

از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد

 

بی عصا آمده و حضرت موسی شده است

ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد

 

بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده

به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد

 

دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده

دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد

 

چند وقتی است که دنبال اجل می گردد

کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد

 

چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است

اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد

 

از روی تخته ی در، پیکر او بردارید

چند تا خاطره ی سوخته از در دارد

 

با عبا زود بپیچید به هم پایش را

اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد

 

پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده

یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد

 

لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند

دست کم روی تن سوخته اش سر دارد

 

پسرش آمده بالای سرش اما باز

روضه خوان دل من روضه ی اکبر دارد

 

همه جا را تن صد چاک علی می بینم

بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد

 

وحید محمدی

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – یاسین قاسمی

 

پروانه هم پروانه محفل که باشد

قابل شود یکباره ناقابل که باشد

 

در شعله های شمع تا پا میگذارد

دیوانه بازی میکند عاقل که باشد

 

هرکس که عمری طالب عشق است اینجا

دل می دهد بی وقفه اهل دل که باشد

 

آدم به آدم میرسد یک روز حتما

حتی اگر آدم به زیر گل که باشد

 

هر کس بهای فقر را روزی بداند

به هرچه خواهد میرسد سائل که باشد

 

مشکل گشای شهر یا باب الحوائج

رو میزنم تنها به تو، مشکل که باشد

 

با دست خالی دست پر برگشت،اصلا

فرقی ندارد هم گدا کاهل که باشد

 

حتی گره هایی از این محکم تر آخر

وا می شود با روضه موسی بن جعفر

 

 یاسین قاسمی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

ای امید همه ، ای چاره ی حیرانی ها

ای دوای همه ی درد و پریشانی ها

 

سفره ات کرد نمک گیر همه دنیا را

روضه ات راه نجات همه زندانی ها

 

سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر

کرم ایل و تبار تو به ایرانی ها

 

عاشقی در همه جا درد سری بود ولی

ما رسیدیم از عشق تو به آسانی ها

 

نفس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟

که گذشت از همه ی بی سر و سامانی ها

 

قتلگاه آمده ای یا که به زندان آقا؟

ساق پایت چه شده ؟ وای ازین جانی ها

 

تازیانه ، غل و زنجیر ، جسارت ، دشنام

چارده سال تو بودی و پریشانی ها

 

یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام

کرده تغییر چرا رسم مسلمانی ها

 

پیکرت روی زمین ماند نماندند اما

دختر و خواهر تو بین بیابانی ها

 

سر جدت که جدا شد همگی شیر شدند

شمر آمد به حرم ، کرد رجز خوانی ها

 

محمد حسین رحیمیان

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – حسن کردی

 

سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد

بودنت فیض کثیر شب زندان میشد

 

اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها

بر سر مردم قحطی زده باران میشد

 

دل تاریک اگر حرف تو را میفهمید

پا برهنه همه عمر پریشان میشد

 

هر کسی سجده طولانی تان را میدید

زن بدکاره اگر بود مسلمان میشد

 

یا من ارجوه تو در خلوت زندان هایت

بارها باعث تغییر نگهبان میشد

 

چارده سال ز شرمندگی ات ای خورشید

افتاب از افق چشم تو پنهان میشد

 

جای یک قوم غم و درد و مصیبت دیدی

پیری ات قیمت ازادی انسان میشد

 

درد ناگفتنی مردم بی پشت و پناه

از همان گوشه زندان تو درمان میشد

 

به کدامین گنه ای مظهر صبر ملکوت

گاه و بی گاه تنت طعمه طوفان میشد

 

دست تاراج یهودی به تنت افتاده

مثل یک تکه عبایی بدنت افتاده

 

زخم ها روی تنت جلوه نمایی میکرد

سلسله بر بدنت جلوه نمایی میکرد

 

دست و پای پر دردت به تنت بند نبود

سال ها بود که خون بدنت بند نبود

 

افتابی و سیه چال سزاوارت نیست

پاره پیرهن این حال سزاوارت نیست

 

پسرت حسرت اغوش شما را دارد

صبح و شب روی لبش ذکر خدایا دارد

 

دخترت چشم به راه است کجایی اقا؟

روز او بی تو سیاه است کجایی اقا؟

 

بی تو در قلب پر اهش هیجانی شده است

نیستی تا که ببینی چه جوانی شده است

 

حسن کردی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – علیرضا خاکساری

 

دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم

چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم

طواف کوی تو قسمت نشد ، بد آوردیم

بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم

 

به تربت تو قسم کاظمین ما اینجاست

شروع یک سفر ناب کربلا اینجاست

 

گهی به شوق شب کاظمین در سفریم

گهی به پنجره فولاد عرض دل ببریم

میان این دو حرم از نخست در به دریم

اسیر و خانه به دوش شما پدر- پسریم

 

رعیت ات شده ایم و جهان رعیت ماست

غلامی پسرت افتخار و عزت ماست

 

دو عالم است گدای تو یا اباالسلطان

گدای دست رضای تو یااباالسلطان

در انتظار عطای تو یا اباالسلطان

نشسته ایم به پای تو یا اباالسلطان

 

فقیر تو چه غنی شد به عرض یک هفته

کرامت و کرم تو به مادرت رفته

 

صبیه هات دعاگوی نسل سلمان اند

نواده هات همه صاحبان ایران اند

همان قبیله که دروازه های قرآن اند

تمام خلق سر سفره ی تو مهمان اند

 

هر آنچه هست ز الطاف دخترت داریم

به خانواده ی تو ما همه بدهکاریم

 

بلندمرتبه ، پیروز ، سرفراز تویی

شکوه پرچم در حال اهتزاز تویی

اسیر بند ، ولی تشنه ی نماز تویی

کریم زاده ی از خلق بی نیاز تویی

 

به خاطر تو زمین جان تازه میگیرد

به احترام تو باران اجازه میگیرد

 

چقدر اهل گذشتی چقدر آقایی

چه قدر مثل رسول خدا شکیبایی

حسینی و حسنی و علی و زهرایی

چه خوب حضرت باب الحوائج مایی

 

به زیر سایه ی تو رو به دیگران نزنیم

کنار سفره ی تو حرف آب و نان نزنیم

 

اگر تو صید کنی آرزویمان قفس است

اسیر دام تو با جبرئیل هم نفس است

بدون مرحمتت زندگی ما عبث است

 نگاه لطف تو یا کاظم الائمه بس است

 

محبت به تو مرز میان خوب و بدی ست

مطیع امر تو بودن سعادت ابدی ست

 

قسم به حضرت زهرا نگاه کن ما را

نگاه کرده و پاک از گناه کن ما را

هر آینه بری از اشتباه کن ما را

بیا و راه بلد رو به راه ما را

 

ببین که ما و معاصی مان دچار همیم

نظر نما همگی "بشر حافی" تو شویم

 

رسیده پیک اجل گوئیا سر آورده

خبر ولی خبری گریه آور آورده 

ببین فراق چه بر روز دختر آورده

غم تو گریه ی معصومه را در آورده

 

چقدر درد و مصیبت به جانش افتاده

ببین به عالم و آدم جواب رد داده

 

 قد رشید تو را بار غصه خم کرده

شبیه چشم ترت بازویت ورم کرده

چقدر مرد نگهبان به تو ستم کرده

به زیر سلسه پای تو را قلم کرده

 

شکنجه دادن تو روزی یهود شده

تمام دور و بر گردنت کبود شده

 

در آسمان نگاهت شراره حد میزد

به سینه ی تو چرا مرگ دست رد میزد؟

چقدر "سندی" ملعون تو را لگد میزد

به مادر و پدرت حرف های بد میزد

 

به رنگ لاله شدی و ز غصه پژمردی

شبیه مادر خود فاطمه کتک خوردی

 

شبیه مادر خود فاطمه پرت زخم است

شبیه مادر خود فاطمه سرت زخم است

ز بی حیایی شلاق پیکرت زخم است

و پلک خسته ی هر دیده ی ترت زخم است

 

دم غروب نشستی خدا خدا کردی

همیشه روزه ی خود را به گریه وا کردی

 

اگرچه درد و غم و غربتی کهن داری

اگرچه غصه ی دوری از وطن داری

به روی شانه ی خود کوهی از محن داری

و از شکنجه ی دشمن نشان به تن داری

 

سرت به نیزه تماشا نشد ولی آقا

سر عبای تو دعوا نشد ولی آقا

 

به روی سینه ی تو چکمه ی شرور نرفت

و در دهان تو سر نیزه ای به زور نرفت

میان راه سرت داخل تنور نرفت

بدون پوشیه طفلت دیار دور نرفت

 

نگاه اهل و عیال تو قحط آب ندید

چه خوب فاطمه ات مجلس شراب ندید

 

علیرضا خاکساری

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – رضا باقریان

 

هرجا گرفتار است حتماً باب حاجت هست

قبله که باشد هر طرف عرض ارادت هست

مرغ دل ما را اگر شوق زیارت هست

در سینه‌ها روحیه و میل شهادت هست

 

ما ساکن عشقیم باب‌القبله می‌خواهیم

چشم تری گاهی شبیه دجله می‌خواهیم

 

این خانواده میثم تمار می‌خواهند

در تنگنای حادثه عمار می‌خواهند

مثل زُراره چند صد تا یار می‌خواهند

چون بوذر و مقدادها بسیار می‌خواهند

 

هر لحظه می‌پرسند احوال فقیران را

حتی خبر دارند حال مستمندان را

 

لطف کریمان در عطا شاید نخواهد شد

اینجا کسی که آمد اصلا رد نخواهد شد

در این حرم‌ها استخاره بد نخواهد شد

وقت شهادت هیچ‌کس اَسوَد نخواهد شد

 

باب‌الحوائج هرکجا باشد کرم دارد

از دستشان او جود و کرم بسیار می‌بارد

 

نا باورانه در ره اسلام جان دادند

تنها نه اینکه درهمی بر دوستان دادند

انگشتر و شمشیر خود بر دشمنان دادند

بر سفره‌ی عالم نمک دادند و نان دادند

 

این خانواده عمرشان طی شد در آن دوران

بعضی ته گودال و بعضی گوشه‌ی زندان

 

زندان برای دلبر ما جای خوبی نیست

مثل غروب عمر این آقا غروبی نیست

در کنج زندان هم نوایش غیرچوبی نیست

حتی جواب ناله‌اش جز پای‌کوبی نیست

 

مرد یهودی در پی آزار دادن بود

مأمور زندان لحظه‌ی افطار دادن بود

 

مانند حیدر در گلویش استخوان دارد

در گوشه‌ی زندان قدی هم‌چون کمان دارد

دور و بر چشمان خود رنگین کمان دارد

اصلا مگر دستان این آقا توان دارد...

 

تا کُنده‌ها را از گلوی خویش بردارد

این کُنده‌ها خیلی برایش درد سر دارد

 

با ناسزا شبهای زندان را سحر می‌کرد

سِندیِ شاهک ظلم خود را بیشتر می‌کرد

روزی سه بار آقای ما را خون می‌کرد

کم کم دعایش داشت بر حالش اثر می‌کرد

 

خلصنی یارب‌های او تا بیشتر می‌شد

معصومه در شهر مدینه بی پدر می‌شد

 

شب تا سحر آقای ما را با لگد می‌زد

در کُنده و زنجیر با کبر و حسد می‌زد

تنها نه اینکه تازیانه بی عدد می‌زد

خیلی به این فرزند زهرا حرف بد می‌زد

 

می‌زد ولی آقای ما در ذکر یارب بود

زیر لگدها یاد مظلومیِ زینب بود

 

در کنج زندان یاد کهنه پیراهن کرده

در دست خود انگشتر سرخ یمن کرده

این لحظه‌های آخری میل وطن کرده

یاد رضایش کرده و یاد قرن کرده

 

افسوس دیگر قدرتی در دست و پایش نیست

افسوس دیگر جوهری بین صدایش نیست

 

گرچه به روی خاک جسمت را رها کردند

معصومه را در ماتمت صاحب عزا کردند

آقا کجا جسم شما را بوریا کردند

اصلاً کجا رأس تو را از تن جدا کردند

 

دادند بر جسم شریف تو سلام آقا

تشییع شد جسم شما با احترام آقا

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – رضا باقریان

 

بی مروت در نمازم ساق پایم را شکست

عاقبت در سجده مُهرِ کربلایم را شکست

 

نیمه شب آمد مرا از خواب بیدارم کند

در دعا بودم، ولی قلب دعایم را شکست

 

کُنده و زنجیر، اعضاء مرا لِهْ کرده بود

باز هم هر استخوان جا به جایم را شکست

 

گریه می‌کردم برای مادرم، افسوس که...

با لگد این بار هم آمد صدایم را شکست

 

پنجنه‌اش را باز کرد و موی من را می‌کشید

مجلس اشکم میانِ نینوایم را شکست

 

با سلاح بد زبانی مادرم را یاد کرد

اینچنین در گوشه‌ی زندان بهایم را شکست

 

بارها با تازیانه رو به روی من نشست

ظالمانه می‌زد و دست عطایم را شکست

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – سید پوریا هاشمی

 

دستش به زنجير است و پايش را شكستند

با ناسزا بغض صدايش را شكستند

 

سجاده را از زير پايش مى كشيدند

تا حرمت ياربّنايش را شكسته اند

 

اين چند زندان بان كه دورش را گرفتند

زير لگدها چندجايش را شكستند

 

برخاست امّا ناگهان با صورت افتاد

نامردها حتّى عصايش را شكستند

 

حتّى دمِ افطار هم چيزى نمى خورد

وقت اذان ظرف غذايش را شكستند

 

سِندى و همدستان او، تا روضه مى خواند

با خنده قلب مبتلايش را شكستند

 

هرچه زدند او را به ياد كربلا بود

حتّى گريز كربلايش را شكستند

 

ياد دمى كه زير سم ها رفت جدّش

ياد دمى كه دنده هايش را شكستند

 

از ابتداى صبح تا پايان مغرب

از ابتدا تا انتهايش را شكستند

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – محمد جواد شیرازی

 

بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر

در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر

 

تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج"

بانی احسان می شود موسی بن جعفر

 

مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان

والی ایران می شود موسی بن جعفر

 

یک قطره از دریای آقایی اش این است

یار فقیران می شود موسی بن جعفر

 

فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی

کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر

 

باید که با پای برهنه رفت سویش

وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر

 

خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش

بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر

 

جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که

زندان به زندان می شود موسی بن جعفر

 

وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد

دردش فراوان می شود موسی بن جعفر

 

وقتی که می افتد میان سجده انگار

در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر

 

حالا که زندان بان غرورش را شکسته

داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر

 

کارش فقط گریه است بر جد غریبش

وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر

 

جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟!

یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟!

 

یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر

قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟!

 

واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است

حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است

 

محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – محمد جواد شیرازی

 

موسای آل احمدم و برگزیده ام

جای وصال، غربت و دوری خریده ام

با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام

چون زینبم، حماسه ی صبر آفریده ام

 

در قعر چاه، سِیر صعودی به من رسید

رخسار زرد و چشم کبودی به من رسید

از آن زمان که مرد یهودی به من رسید

قدر تمام عمر، مصیبت چشیده ام

 

امشب دوباره قلب مرا گردِ غم گرفت

از درد هجر فاطمه ام گریه ام گرفت

اصلا نباید آه مرا دستِ کم گرفت...

...چندی گذشته و پسرم را ندیده ام

 

زنجیرها از این همه آزار خسته اند

دیگر، تمام نافله هایم نشسته اند

هر صبح و شام حرمت من را شکسته اند

آن قدر، ناسزا من از این ها شنیده ام

 

خورشیدِ خاک خورده ی هفتم شدم اگر

این روزها به گریه تجسم شدم اگر

در لابه لای جامه ی خود گم شدم اگر

مانند شمع، در کف زندان چکیده ام

 

من را به زورِ سلسله بسیار می کشند

تا آن سیاهچالِ دل آزار می کشند

از ساق پای درهم من کار می کشند

گودال تنگ و پیکر قامت خمیده ام؟!

 

شِکوه ز داغ مستمر خود نمی کنم

اصلا نظر به دردسر خود نمی کنم

گریه بر آتش جگر خود نمی کنم

گریان داغِ تشنه لبِ سر بریده ام

 

با جسم چاک چاک، سری در بدن نداشت

در زیر آفتاب، به تن یک کفن نداشت

یک عمر، یادِ این که لباسی به تن نداشت

با اشک و آه، جامه ی خود را دریده ام

 

محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – سید پوریا هاشمی

 

به طور رفته یا به حرا مشخص نیست

کسی که سهمیه اش از بلا مشخص نیست

 

قد خمیده رکوعش به سجده متصل است

قیام کردنش ازاین نما مشخص نیست

 

سیاه کردن او را لگد به عهده گرفت

که درتنش به جز ازچند جا مشخص نیست

 

وَرَم همیشه به دنبال مشت آمده است

اگرکه صورت آقای ما مشخص نیست

 

قنوت دست شکسته فقط به ذکر لب است

نگو که بین نمازش دعا مشخص نیست

 

گریز روضه ی خود را کجا زده امشب

غم مدینه غم کربلا مشخص نیست

 

دوباره هیزم نمرود شعله ور شده است

ومادری وسط شعله ها مشخص نیست

 

به استغاثه ی زهرا کسی جواب نداد

درآن میان که صدا از صدا مشخص نیست

 

سید پوریا هاشمی

اشعار شهادت حضرت زینب(س)

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – سید پوریا هاشمی

نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد

باتیرگی اش نورخدا داشته باشد

معجر شدو میخواست بها داشته باشد

تابرسر خورشید نما داشته باشد

 

آمد بشود سایه روی سر زینب

میخواست که نامش بشود معجر زینب

 

با نور نماز شب او نور گرفته

تا ستر شده رتبه مستور گرفته

درخلوت بی بی شرف طور گرفته

به به به چنین قرب که اینجور گرفته

 

از عطر نفس های علی تافته باشد

این تافته باید که جدا بافته باشد

 

هرچند حجاب است به سنگر زده کارش

تا حشر وقارست بدهکار وقارش

تقوا و حیا ریخته در تاربه تارش

از طایفه ی چادر زهراست تبارش

 

یک پارچه اما زره محکم پیکار

نه اینکه زره،معجره اعظم پیکار

 

الحق و الانصاف مهیای خطر شد

در بحبوحه ی فاجعه مردانه سپر شد

هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد

در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد

 

هرگز که به کوهی گذر کاه نیفتاد

یکبار به سویش نظر ماه نیفتاد

 

سوگند به این کوه گسستی نرسیده

به سوره توحید شکستی نرسیده

سوگند به او پنجه و دستی نرسیده

یا چشم بد مردم پستی نرسیده

 

باید که خلایق ز رخش دور بمانند

هرجاکه گذر کرد همه کور بمانند

 

هرچند که عمریست شده همدم زینب

دارد به دلش داغ ز قد خم زینب

گریان شده و سوخته پای غم زینب

انگار که او نیست دگر محرم زینب

 

امروز بنا کرده که آرام بماند

وقتش شده تا بی بی ما روضه بخواند

 

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته

از زینب تو گفتن از حال گذشته

سخت است بگویم به چه منوال گذشته

با یاد تو و روضه ی گودال گذشته

 

من صابره ام باز ولی تاب ندارم

باور بکن از روز دهم خواب ندارم

 

رفتی و کسی خنده به این دیده ی تر کرد

امنیت این قافله احساس خطر کرد

کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد

آیات حجاب از سر بازار گذرکرد

 

تا قرعه بی کس شدن افتاد به زینب

شهر پدری خوب محل داد به زینب

 

درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد

اسلام معاویه به اسلام خدا خورد

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد

زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد

 

من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت

از ضربه ی شلاق تمام بدنم سوخت

 

حالا شده ام خیره به این در تو بیایی

خوبست که این لحظه ی آخر تو بیایی

خواهر شده ام تا که برادر تو بیایی

ای بی سر من کاش که با سر توبیایی

 

این پیرهن توست که برسینه فشردم

یک آب خنک بعد تو ولله نخوردم

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار امام زمان(عج) - شهادت حضرت زینب(س) – رضا تاجیک

 

آرامش حقيقی چشم انتظارها 

صبری بده به سينه ی ما بی قرارها

 

اين جمعه هم نيامدی آقا سر قرار

پايان نمی دهی به قرار و مدارها

 

اين امتحان ماست كه با سختی فراق

سنجيده می شوند تمام عيارها

 

ما دل شكسته ايم و دلت را شكسته ايم

شرمنده ايم از غم اين انكسارها

 

يک ماه و نيم مانده كه آماده ام كنی

ای مقتدای هرشب شب زنده دارها

 

دنيای ما پر است از آمال و آرزو

آقا نجاتمان بده از اين حصارها

 

اما سرشت ما همه از خاک كربلاست

آقا عنايتی به حسينی تبارها

 

امشب دوباره در طلب زينبيه ايم

پروازمان بده به سوی همجوارها

 

 (از ما مدافعان حرم انتخاب كن)

ما را بده لياقت آن سر به دارها

 

رضا تاجیک

برگرفته از کانال بی پلاک

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – وحید محمدی

 

گوشه ی خانه ی خود جای به بستر دارد

مثل زهرا شده و دست روی سر دارد

 

دختر فاطمه و حیدر کرار  است این

عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد

 

زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست

این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد

 

گریه گریه همه ی بستر او تر شده است

مثل یک لاله ی مجنون، دل پرپر دارد

 

لحظه لحظه همه ی خاطره ها در ذهنش

یادی از پر زدن سوره ی کوثر دارد

 

گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش

یاد دیوار و دری روضه ی مادر دارد

 

همه ی عمر به دل عشق حسینی پرورد

به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد

 

ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد

قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد

 

بدنش را طرف سایه نیارید فقط

سینه ای داغ تر از داغ برادر دارد

 

به روی سینه ی او پیرهن خونین اش

زیر لب زمزمه ی روضه ی حنجر دارد

 

زیر لب زمزمه می کرد: خدایا... نزنید

«این هلال سر نی آمده دختر دارد»

 

دختران علی و فاطمه در بازارند

صورتش سوخته زینب... غم معجر دارد

 

وحید محمدی

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – آرمان صائمی

 

كمكم كن رباب تا بلكه

بسترم رو قبله تا بشود

كمكم كن رباب صورت من

رو به گودال كربلا بشود

 

تشنگى آتشم زده اما

جرعه اى آب هم نمى نوشم

لبِ تشنه حسين من رفته

مانده آهش هنوز در گوشم

 

وقت رفتن رسيده خوشحالم

زنده ماندن شده پريشانيم

داغ گودال بر دلم مانده

خون گودال روى پيشانيم

 

من بميرم!چه ها كشيدى تو

سر اصغر به نيزه ها ديدى

خاطرت هست ظهر عاشورا؟

اضطرار حسين را ديدى؟

 

من رسيدم به قتلگاه اما

بدنش زير دست و پاها بود

شمر و خولى حريص تر بودند

بين آنها چقدر دعوا بود

 

تشنه و بى رمق به روى خاك

مادرم را همش صدا مى زد

مادرم هم رسيد در گودال

ديد او را كه دست و پا مى زد

 

آرمان صائمى

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – رضا باقریان

 

قصد کجا را کرده‌ای، ای آسمانی؟

پرواز با بال شکسته می‌توانی؟

 

پرواز کن تا حاجت خود را بگیری

شاید نمی‌خواهی دگر زنده بمانی

 

یک سال و چندین ماه، هرشب گریه کردی

با بال و پرهای کبود و ارغوانی

 

یک سال و نیم انگار که آبی نخوردی

هرشب به اشک و ناله و غم میهمانی

 

هرشب دعای رفتنت را دوست داری

بهر ملاقات حسینت بی امانی

 

اصلاً بیا و فکر کن چیزی ندیدی

با آنکه داری از برادر یک نشانی

 

در گوشه‌ی هجره نشستی تا ببینی

یک اتفاقی سرخ، حتی ناگهانی

 

تو که توان پر گشودن را نداری

قصد کجا را کرده‌ای، ای آسمانی؟

 

رضا باقریان

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – حسن لطفی

 

نام زینب می‌برم شعرم پریشان می‌شود

نام زینب می‌برم این ابر باران می‌شود

 

نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد

باز اقیانوس نا آرام  طوفان می‌شود

 

چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین

روزها در سایه‌اش خورشید پنهان می‌شود

 

در دعا می‌ایستد محراب حیرت می‌کند

از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌شود

 

در مدینه سالها زهرا صدایش می‌کنند

وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌شود

 

خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او

تا به محمل می‌رود اکبر شُتربان می‌شود

 

یک قدم خانم بیاید کوفه می‌پیچد بهم

یک قدم بی‌بی بکوبد شام ویران می‌شود

 

واژه‌هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد

خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌شود

 

کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین

حق بده آئینه از این اوج حیران می‌شود

 

***

 

بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید

نیزه‌داران سایبانِ بسترش را پس دهید

 

لحظه‌های آخرش چشمش به این درخُشک شد

تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید

 

خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش

گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید

 

آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است

می‌شود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید

 

پیشِ او می‌گفت دختر_مرد شامی می‌زدش

لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید

 

این طرف او داد می‌زد آن طرف  با او رباب

نیزه‌های بی مُروت حنجرش را پس دهید

 

آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟

کاشکی می‌شد بگوید اصغرش را پس دهید

 

ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست

خیزران در دستها  دیگر سرش را پس دهید

 

حسن لطفی

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – علیرضا خاکساری

 

آمدم سوی غمکده خانم !

که عزای تو آمده خانم !

اذن سینه زدن بده خانم!

جبل الصبر ! سیده خانم !

 

کوه ایمانی و یقین زینب!

 

خواهر غصه ! مادر غم ها !

رونوشت صلابت زهرا

ای شکوهت همیشه پابرجا

السلام علیک یا حلما

 

خانمی مؤمن و متین زینب!

 

معجزه به وضوح میکردی

هر نفس کار نوح میکردی

با دمت قبض روح میکردی

خوب فتح الفتوح میکردی

 

اسدالله چندمین زینب !

 

تو معلم ندیده استادی

پی تفسیر عدل و بیدادی

دو جوان در مسیر حق دادی

آه ، بانو به زحمت افتادی

 

درد داری درد دین زینب !

 

از لبت دائما گوهر میریخت

از دل خطبه ات جگر میریخت

با خروش تو کرک و پر میریخت

 رنگ از چهره ی خطر میریخت

 

زن ندیدم من اینچنین زینب!

 

عزت و آبروی مکتب من

اسم پاکت نشسته بر لب من

مدح تو نغمه ی مرتب من

شصت و نه بار ذکر هر شب من

 

فقط إیاک نستعین زینب !

 

هاشمی زاده زینت بابا

در مسیر ولایت بابا

وارث درد و غربت بابا

عمه جان به روایت بابا…

 

بهترینی تو بهترین زینب !

 

راه تو راه سرخ عاشوراست

اخت الارباب پرچمت بالاست

عمه جان از خطابه ات پیداست

کربلا در نگاه تو زیباست

 

به نگاهت صد آفرین زینب!

 

تا ابد هست نوکرت محتاج

به دعای مکررت محتاج

به نگاه برادرت محتاج

و به الطاف مادرت محتاج

 

أنا مسکین و مستکین زینب !

 

رنگ و بویی ببخش محفل را

باخبر کن دوباره مقبل را

تا روایت کند مقاتل را

جان زهرا بیا و این دل را

 

کربلا کن ، فقط همین زینب !

 

درد ها را به جان خریدی ، آه

دم دروازه تا رسیدی -آه-

طعنه از این و آن شنیدی ، آه

خیری از زندگی ندیدی ، آه

 

با مصیبت شدی عجین زینب!

 

عاقبت شام میهمان شده ای

سر بازار نیمه جان شده ای

دل پریشان و قد کمان شده ای

همه دیدند ناتوان شده ای

 

بچه ها از غمت غمین زینب!

 

ای بزرگ عشیره افتادی

در بلایی کبیره افتادی

در شبی سرد و تیره افتادی

پیش چشمان خیره افتادی

 

با لگدهای سهمگین زینب !

 

روضه را بغض در صدایت گفت

تاول روی دست و پایت گفت

ورم زیر چشم هایت گفت

دختر شام ناسزایت گفت

 

گریه ی شهر را ببین زینب !

 

همه ی عمر موکنان خواندی

گریه کردی و بی امان خواندی

از یهودی بد دهان خواندی

از سر و تشت و خیزران خواندی

 

مرثیه هایت آتشین زینب !

 

علیرضا خاکساری

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت زینب(س) – محمد حسین رحیمیان

 

ما همه نوکر دربار حسین و زینب

نسل در نسل بدهکار حسین و زینب

همه پشت سر انصار حسین و زینب

الگوی ماست علمدار حسین و زینب

 

نام ما سینه زن طایفه ای بی همتاست

کربلا، زینبیه ، کعبه و میخانه ی ماست

 

ما که هستیم سیه پوش عزای زینب

کاش یک روز بمیریم به پای زینب

روز و شب عادت ما گریه برای زینب

هر چه شادی است در عالم به فدای زینب

 

ما عزادار ولی تا به ابد دلشادیم

در غم عمه سادات جوانی دادیم

 

وای از آن روز که شد بی کس و یاور زینب

ماند تنها وسط آن همه لشکر زینب

لب گودال ، غریبی ، تن بی سر ، زینب

خیره بر پیکر زخمی برادر زینب

 

زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می خواند

آن همه نیزه و شمشیر تنش را لرزاند

 

غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است

ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است

به خدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است

سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است

 

داشت می سوخت همه ارض و سما واویلا

یک زن و این همه اندوه و بلا واویلا

 

روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله ها

دختر فاطمه شد همسفر حرمله ها

وای از خوندن روضه وسط هلهله ها

آه ، بی حرمتی کعب نی و سلسله ها

 

وای از آتش اشرار که سوزاند پرش

وسط کوچه و بازار شکستند سرش

 

وای از خون دل و اشک مدام و زینب

وای از آن همه سنگ لب بام و زینب

خیزران ، تشت طلا ، بزم حرام و زینب

وای از قصه ویرانه ی شام و زینب

 

دردها دارد و نشنیده کسی فریادش

تا ابد داغ رقیه نرود از یادش

 

دم رفتن چه قدر غم به دلش جا دارد

قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد

گله پشت گله از مردم دنیا دارد

به بغل پیرهن کهنه آقا دارد

 

وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است

گفت لبیک حسین چشم ازین دنیا بست

 

محمد حسین رحیمیان

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) – حسن لطفی

 

از روزگار قسمت اگر این خرابی است

شُکرِ خدا که تُربتِ ما بوترابی است

 

از بس علی علی زِ لبم چکه می‌کند

یکسر تمام پیرهنِ من شرابی است

 

خورشید نَه جمالِ علی نقشِ سینه است

روزم که هیچ هر شبِ من آفتابی است

 

یک ذره از محبتِ مولا قیامت است

آری حسابِ عاشقِ او بی حسابی است

 

جُز رو به مرتضی دلِ ما رو نمی‌زند

تا مرتضی ست مَرد که زانو نمی‌زند

 

بر قُدسیان به جلوه‌ی قِدیس می‌شود

قدوسیان به سجده که تقدیس می‌شود

 

معراج رفت و دید پیمبر که قبله کیست

تنها جمالِ اوست که تندیس می‌شود

 

با هر پیمبری به جمالی ظهور کرد

نوح و شعیب و موسی و جِرجیس می‌شود

 

میدان نیامده همه‌ی عَمروعاص ها

در می‌روند و دامنشان خیس می‌شود

 

شوریده‌ایم و شیعه‌ی آن شیر پروریم

ما کعبه ایم پایِ علی سینه می‌دریم

 

نقشِ تو را زدند در آن خانه بیشتر

تا کعبه شد شبیه به بُت‌خانه بیشتر

 

بارِ خماریِ نفسِ ما از این به بعد

اُفتاده است گردن پیمانه بیشتر

 

حق میدهی که کافر زنجیری‌ات شویم

جمع است گِردِ زلفِ تو دیوانه بیشتر

 

زهرا اگر نگاه کند بر دو دستِ ما

پُر می‌شود زِ هدیه‌یِ شاهانه بیشتر

 

خُم را شکسته‌ایم به سر ، غرقِ باده‌ایم

تا هست عُمر رو به علی ایستاده‌ایم

 

با تو شروع می‌کنم امشب طواف را

افطار می‌کنم به مِی‌ات اعتکاف را

 

از بس شکافِ کعبه مرا مستِ خویش کرد

هفتاد بار چرخ دَهَم آن مطاف را

 

دارد خدا جلوسِ تو را نقش میزند

بگذار رویِ دامنِ سبزت غلاف را

 

پایین بیا زِ پیشِ خدا تا که بنگری

جبریل گُم نموده سرِ این کلاف را

 

ایوانِ توست تا به ابد آرزوی چشم

جانم بخواه نعره زنم اِی به روی چشم

 

تکیه بزن به هیبت پروردگاری‌ات

هو می‌کشم زِ طَنطنه‌یِ ذوالفقاری‌ات

 

تو ایستاده و ملک‌الموت می‌شود

در گیر و دارِ معرکه ، بازِ شکاری‌ات

 

حتیٰ خدا سروده برایت قصیده‌ای

مدحی برای لحظه‌ی دُل دُل سواری‌ات

 

عباس هم به پشت سرت مشق می‌کند

تقلیدِ ضربه‌های زمین کوبِ کاری‌ات

 

زینب چه داشت؟جز نفس مرتضی علی

زینب که بود؟سایه‌ی شیر خدا علی

 

ما را برای خانه‌ی خود پادری ببین

تکه مذاب کوره‌ی آن زرگری ببین

 

ما را که در غبار مدینه نشسته‌ایم

مانند یازده پسرت مادری ببین

 

دارند صحن فاطمه را کار می‌کنند

جایی برای رفتگری نوکری ببین

 

وقت رکوع گِرد شما بال می‌زنیم

ما را برایِ بردن انگشتری ببین

 

شُکرش که زیرِ دِینِ علی پیر می‌شویم

عمریست با حسینِ علی پیر می‌شویم

 

حسن لطفی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) – شعر مشترک جمعی از شاعران

 

مگر نه اینکه نجف شاد می کند ما را

بریز باده که مشتاق ساغرم یارا

 

به ساحل آمدگانیم و تشنه ، این ساقی

شراب می کند از لطف آب دریا را

 

طرب کنید و به یک کوزه اکتفا نکنید

به کوزه ای نتوان طی نمود صحرا را

 

تویی علی که همه سنگریزه ها دُر شد

به عشق فاطمه هر جا گذاشتی پا را

 

تویی علی که نیاورده وحی را جبریل

جز آنکه فاش نموده است نقطه ی با را

 

تویی علی که خدا گر به خاطر تو نبود

کنار نیل رها کرده بود موسی را

 

خدا نبوده ای اما خدا پس از خلقت

چرا گذاشت پس از لا اله ، الا را؟

 

به ذوالفقار تو اسلام زنده شد ، قرآن

چرا قسم نخورد عادیاتِ ضبحا را

 

نرفته ام به هوای غزال رعنایی

که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

 

به یمن آمدنت ای معلم خلقت

خدای داده به افلاک حکم برپا را

 

دم مسیح اگر زنده میکند ، مرده

دم تو زنده نگه داشته ست عیسی را

 

ضریح نیست لبالب شراب انگور است

به حق فاطمه تر کن علی لب ما را

 

بیا و رزق زیارت برایمان بنویس

زیارت نجف و کربلای زیبا را

 

- عجوزه ای که لباس عروس میپوشد -

چقدر خوب تو دادی جواب دنیا را

 

علی کجا به پیمبر مثال هارون است!!؟؟

که جز علی نشناسم ، خدای سینا را

 

به عشق روی علی پیری ام جوانی شد

نخوانده اید مگر قصه ی زلیخا را

 

به کهف راه ندارم به حضرتش گویید

سگی نهاده بر این در ، سر تمنا را

 

شعر مشترک از :

محمد حسین ملکیان

سید حسن رستگار

سید مهدی حجازی

محمد رضا قناعتی

مهدی قناعتی

محسن ناصحی

علیرضا مصور

علی اصغر قلمدانی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) – آرمان صائمی

 

خدا براى جهان كم نذاشت با حيدر

و گفت قبل ازل يا على و يا حيدر

خدا نوشت كه روى زمين خدا حيدر

خدا نوشت كه مولاى انبياء حيدر

 

فقط بهشت على و فقط على عشق است

خدا نوشت على و فقط على عشق است

 

مقام خضر نبى تازه ابتداى على

به روى عرش معلاست رد پاى على

ملائكه همه حيران ربناى على

كه آبروى دو عالم نخ عباى على

 

على كسيست كه معراج با پيمبر رفت

على كسيست كه از عرش هم فراتر رفت

 

قيامت است قنوتش...هزار اى والله

جلالت و جبروتش...هزار اى والله

ركوع و شأن هبوطش...هزار اى والله

تلاوت و ملكوتش...هزار اى والله

 

دريده سينه ى خود را براى او كعبه

و رفته بدرقه اش پا به پاى او كعبه

 

ز معجزات تو جبريل دست و پا گم كرد

تو را به پيش ملائك خدا تجسم كرد

خدا هميشه به اين لحظه ها تبسم كرد

"و با زبان شما با نبى تكلم كرد"

 

براى مدح شما يك غزل خدا گفته

و گفته راز خودش را...يقين تورا گفته

 

لبم هميشه فقط يا على مدد گويد

كرامتت ز ازل تا الى الابد گويد

ز هيبت دل شير تو بى عدد گويد

ميان معركه عمروبن عبدود گويد

 

بزن سرى كه نباشد درآن هواى على

خوشا به حال كسى كه شود فداى على

 

كسى نيامده اندازه ى تو آقاتر

كسى نديد رخى از رخ تو زيباتر

كسى نديد طلوعى ز تو معما تر

و نيست دست كسى از يد تو بالاتر

 

زمين و عرش خدا دانه اى ز تسبيحت

نشد به غير خودت آفريده تشبيهت

 

آرمان صائمى

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) – رضا قربانی

 

خوب است دلم خلوت شب داشته باشد

سختی بکشد تاب و تَعَب داشته باشد

 

"خواهان هنرمندِتو گر کوه جگر داشت،

اول قدم آن است ادب داشته باشد"

 

در بارگه عشقِ تو عاقل ته صف هست

باید که به دیوانه لقب داشته باشد

 

بدخواه تو آقا به خداوند بعید است

از سمت پدر، اصل و نسب داشته باشد

 

تو عشق عجم هایی و حیف است به والله،

مانند تو را قوم عرب داشته باشد!

 

تو یک تنه باعث شده بودی که "محمد"

هنگام خطر ، داوطلب داشته باشد

 

گفتند خدا نیست علی، ما که ندیدیم…

مثل تو کسی جلوه ی رب داشته باشد

 

زایِشْگَهَتْ از قصد شده کعبه، علی جان!

تا سجده به یک سنگ، سبب داشته باشد

 

آنقَدْر بزرگی که تو تب میکنی اول…

گر قنبرِ تو حالت تب داشته باشد

 

خوشبخت شود هرکه برات نجفت را …

در سیزده ماه رجب داشته باشد

 

رضا قربانی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) – حسن لطفی

 

کیست که در محدحش از ، شعر کمر بشکند

کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند

کیست که بازار او  بزم شکر بشکند

لحظه‌ی تحویل اوست دور قمر بشکند

هیج تعجب مکن کعبه اگر بشکند

 

آمده خاک نجف قیمتِ زر بشکند

 

حرف غزل را مزن ، بحر مطنطن بخوان

جان رجز را بکش ، شعر مدون بخوان

مدح علی را فقط از لب دشمن بخوان

حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان

مرکب طفلش بگو  مردِ یَل افکن بخوان

 

شاه به کوی گداش تاج به سر بشکند

 

بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب

بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب

حلقه‌ی این در بگیر مثل پیمبر  بکوب

نام علی را به دل با قلم زر بکوب

بر روی دُر نجف ، حضرت حیدر بکوب

 

فاطمه گفته است تا چشم نظر بشکند

 

ضربه‌ی شمشیر کیست بر تن بسیارها

چرخش تیغِ دو دَم  کرده تلنبارها

وقت فرار است وای ، آمده کرارها

لشکری از عمرو عاص لشکر سرداها

رفت و بجا مانده است از همه شلوارها

 

زیر قدمهای او کوه و کمر بشکند

 

آی جماعت نظر بر درخیبر کنید

ضرب یدالله را خورده و از بر کنید

ضربه‌ی عباس را چند برابر کنید

یا‌که همه خویش را بنده‌ی قنبر کنید

یا‌که همه در روید مقنعه بر سر کنید

 

قبل رجز خوانی‌اش هرچه سپر بشکند

 

از ازل آوازه‌اش از همه دوران گذشت

بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت

گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت

کرد توسل به او محنت کنعان گذشت

جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت

 

دوش نبی رفت تا ، بت  به تبر بشکند

 

گاه نشسته است با میثم خرما فروش

گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش

گاه کشد نیمه شب بارِ یتیمان به دوش

بارِ زنی می‌کشد طعنه‌ی او هم به گوش

این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش

 

فاطمه از گریه‌اش وقت سحر بشکند

 

حسن لطفی

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

ما تا نفس داریم از حیدر بخوانیم

از معجزات دائم این در بخوانیم

 

این چارده رکعت نماز عاشقی را

رکعت به رکعت تا دم آخر بخوانیم

 

ما را درین عالم خدا آورده تا که

بدخواه آل الله را کافر بخوانیم

 

دنیا و محشر در عذاب اندر عذابیم

هر بی سر و پا را اگر دلبر بخوانیم

 

حالا که رسوایی نصیب ابتران شد

خوب است با هم سوره کوثر بخوانیم

 

دنیا دوباره عطر زهرا دارد امشب

حال سیه رویان تماشا دارد امشب

 

امشب ببین دنیا ولیعهد رضا را

دسته گل صدیقه و خیرالنسا را

 

هر کس غلام خانه ابن الرضا شد

حاتم نماید گوشه ی چشمش گدا را

 

امکان ندارد رد شود ، هر کس قسم داد

بر جان این آقا ، علی موسی الرضا را

 

هر بنده ای که شد دلش ابن الرضایی

دارد همیشه پشت سر ، دست خدا را

 

آن قدر از میخانه ی او خیر دیدیم

آن قدر لطف او خجالت داد مرا

 

مردم همه دنیاش بر وفق مراد است

هر کس رفیق بی کسی هایش جواد است

 

ای که تو را پروردگارت داده عزت

نه ساله بودی و شدی صاحب ولایت

 

ای که به گهواره چو عیسی لب گشودی

عالم به قربانت ، خداوند کرامت

 

ای یادگار حضرت باب الحوائج !

دیدیم از تو معجزات بی نهایت

 

دل برده ای از دوستان و دشمنانت

مامون به آقایی تو داده شهادت

 

از عمر کوتاه تو مردم ، قدر یک قرن

دیدند آقایی ، وفاداری ، محبت

 

مثل رضا با دشمنت هم مهربانی

امّید اول ، آخر بیچارگانی

 

دار و ندار حضرت معصومه ای تو

آقا بهار حضرت معصومه ای تو

 

بعد از علی موسی الرضا در این زمانه

دلدار و یار حضرت معصومه ای تو

 

گردد علیِ اکبر و زینب تداعی

وقتی کنار حضرت معصومه ای تو

 

هم حضرت معصومه باشد بی قرارت

هم بی قرار حضرت معصومه ای تو

 

مانند یک قرص قمر امّید بخشه

شبهای تار حضرت معصومه ای تو

 

دیدیم که در صحن قم حاجت روا شد

هر کس که ذکرش یا جواد و یا رضا شد

 

 

بابا پس از اینکه به گوش تو اذان گفت

از داغ عاشورایی این دودمان گفت

 

از کربلا ، از تشنگی ، از سربریدن

از کوفه و بی حرمتی بر میهمان گفت

 

از تشنگی ، از حرمله ، از شرم عباس

از کودک شش ماهه و تیر و کمان گفت

 

از غصه گهواره خالی اصغر

از خون دل های رباب نیمه جان گفت

 

من مطئن هستم که ای آقا برایت

نه سال هر جا کرد فرصت ، آن به آن گفت :

 

بابا همیشه یاد جد سرجدا باش

هر روز و شب گریه کن کرببلا باش

 

محمد حسین رحیمیان

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – رضا باقریان

 

در آسمان جود، اختر می‌درخشد

بینِ صدف تا هست گوهر، می‌درخشد

 

در دست‌های مادرِ شب زنده داری

اولادی از موسی‌بن‌جعفر می‌درخشد

 

تا هست این نوزاد در دامان جبریل

هم آسمان، هم عرش، هم پر می‌درخشد

 

در باطن و ظاهر نه فرقی نیست اصلا

در چهره‌اش زهرای اطهر می‌درخشد

 

چون تاجِ زرّین بر سرِ فرزند زهرا

عماّمه‌ی سبز پیمبر می‌درخشد

 

این نازدانه کودک شمس الشموس است

کز هر نخِ قنداقه‌اش زَر می‌درخشد

 

معلوم شد از تیغِ ابرویی که دارد

در هر نگاهش مهرِ حیدر می‌درخشد

 

در کوچه‌ی شهر مدینه خانه‌ای هست

کز مطبخش عالم سراسر می‌درخشد

 

از کودکی بخشنده بودن راهِ او شد

این خانه در جود و سخا گر، می‌درخشد

 

بالاسرِ این خانه ذکرِ (یاجواد) است

میخانه‌اش اینگونه بهتر می‌درخشد

 

میخانه تا وا می‌شود بر روی عالم

پیمانه و ساقی و ساغر می‌درخشد

 

از هر بِلادی این کرمخانه هویداست

از دور و از نزدیک، این در می‌درخشد

 

اولادِ موسی در کرم معنا گرفتند

پس تا قیامت لطف مادر می‌درخشد

 

وقت قنوتش از میان دستهایش

بال و پرِ چندین کبوتر می‌درخشد

 

حوضی که دارد در حرم، آبش طَهور است

در قطره‌هایش آبِ کوثر می‌درخشد

 

وقتی که در سجاده‌اش غرق نیاز است

شمس جمالش صدبرابر می‌درخشد

 

وقتی نقاب از چهره بر می‌دارد آقا

از خانه‌اش تا عرشِ داور می‌درخشد

 

روزِ قیامت گرچه تاریک است، نورِ

شهزاده در صحرای محشر می‌درخشد

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

 

دست کریم روزی من را زیاد داد

آبی طلب نکردم و دیدم مراد داد

 

از خال هاشمی لبش کعبه ساختند

من را حکایت سر زلفش به باد داد

 

شکر خدا که فاطمه در راه بندگی

کار مرا حواله به خَیرُالعِباد داد

 

با یا رضا به حلقه این در زدم ولی

دیدم جواب سائل خود را جواد داد

 

اینجا اگر تمام گداها نظر شدند

احساس میکنند که محتاج تر شدند

 

نزد کریم تحفه بهتر می آورند

کاسه گلاب ناب، ز قمصر می آورند

 

مهمانمان کنید بگوییم یا جواد

تا اشک را ز چشمه کوثر می آورند

 

در کاظمین عریضه نوشتیم دست جمع

دیدیم یا رضا ز حرم در می آورند

 

آنانکه آشنای همین خانواده اند

کی رو به سوی خانه دیگر می آورند

 

دارند اگر چه ریزه خور محترم، زیاد

یک استخوان دهند به من، از سرم زیاد

 

صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است

مجنون منم که دیده به دریا کشیده است

 

توصیف آفتاب بکنم باز ناقص است

مثل پدر درست به زهرا کشیده است

 

شب تا سحر دعای جوادالائمه است

ما را حساب کرده و بالا کشیده است

 

میل رسیدنِ دو سه بوسه به مرقدش

عشاق رابه آن سر دنیا کشیده است

 

باید دخیل بود به دردانه رضا

وقتی قرار شد برسانند کربلا

 

یک بام دارم و دو هوا غیر این که نیست؟

صحن شماست صحن رضا غیر این که نیست؟

 

هر چند برده نوکر تو آبروی تو

من منتصب شدم به شما غیر این که نیست؟

 

از من مگیر گوشه باب الجواد را

حاجات دنیویِ گدا غیر این که نیست؟

 

آقا خدا گواهه، نه اصلاً خودت گواه

دارم هوای کرببلا غیر این که نیست؟

 

پس باز هم بیا و جواب مرا بده

پس باز هم بیا و بخر، کربلا بده

 

جان میکنی به خاک ولی نیست خواهری

جان میکنی ولی نبریده است حنجری

 

جان میکنی و هلهله ها زجر می دهند

دور و بر تو نیست ولی سوز مادری

 

جسم تو میبرند غلامان به پشت بام

اما نمی برند به سر نیزه ها سری

 

جان میکنی به خاک ولیکن نمی‌رسد

انگشتر و رِدا و عبایت به دیگری

 

راحت به خاک حجره خود سر گذاشتی

داغ سه ساله و غم معجر نداشتی

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – علیرضا خاکساری

 

یکی بخیل میشود یکی جواد میشود

یکی مرید میشود یکی مراد میشود

 

یکی امیر میشود برای سلطنت ولی

یکی تمام عمر عبد خانه زاد میشود

 

از آن دری بیا که سائلت نشسته پشت آن

بدون تو که کار و بار من کساد میشود

 

فقیر شد کسی که روز و شب گدایی ات نکرد

کنار توست رزق و روزی ام زیاد میشود

 

به اعتقاد بنده تا که هست حرز نام تو

دگر کجا کسی دخیل "وان یکاد" میشود

 

طلایه دار رحمت کثیر و مهربانی است

کسی که از طفولیت رضانژاد میشود

 

ز برکت نگاه ویژه ی تو است اگر کسی

کمیت و دعبل و فرزدق و فؤاد میشود

 

به گریه گفتمت که میشود حرم عطا کنی ؟

نگاه ذره  پرورت جواب داد میشود

 

حسین میشوی و حجره ات دوباره شاهد

نزول کاف و ها و یا و عین و صاد میشود

 

گریز میزنم به کربلا ولی چه سری است

میان روضه ی تو از هلال یاد میشود

 

بسنده میکنم و بیش از این جلو نمیروم

که حال مادرت ز فرط گریه حاد میشود

 

علیرضا خاکساری

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

خوشحال ازین غلامی و عرض ارادتم

همراه با ملائکه مشغول خدمتم

این لطف فاطمه است که داده لیاقتم

عبد علی و آل علی تا قیامتم

 

من نوکر و محب و فدایی اهل بیت

بیچاره ام بدون گدایی اهل بیت

 

دارم به سر هوای جگر گوشه رضا

افتاده ام به پای جگر گوشه رضا

ممنونم از عطای جگر گوشه رضا

ای جان من فدای جگر گوشه رضا

 

عمریست زیر دین جواد الائمه ام

محتاج کاظمین جواد الائمه ام

 

ای نایب امام رضا، حضرت جواد

یابن الرئوف! شاه وفا! حضرت جواد

پروردگار جود و عطا، حضرت جواد

دریاب روزگار مرا، حضرت جواد

 

آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد

هستی جواد و ابن جواد و اباالجواد

 

ای سومین محمد این خانه، السلام

ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام

ای صاحب کرامت جانانه السلام

عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام

 

تو آمدی و دشمن دین ناامید شد

بار دگر امام رضا رو سفید شد

 

با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده

چیزی به جز کرم که به این در نیامده

وصفت به جز رضا ز کسی بر نیامده

مولود از تو با برکت تر نیامده

 

تنها امام لایق فرزندی رضا!

وصفت کجا و ذهن گنهکار من کجا

 

در کودکیت پیر زمین و زمان شدی

آقا نهم ستاره این آسمان شدی

امّید آخر همه بیچارگان شدی

بالاتر از توقع ما مهربان شدی

 

آنانکه خاک بوسی ابن الرضا کنند

باید که خاک را به نظر کیمیا کنند

 

ای عادت همیشه ی تو ذره پروری

خوب و بدند بر سر کوی تو مشتری

دادی به یاد سائل خود کیمیاگری

حقا که یادگاری موسی بن جعفری

 

هر کس که برد نام تو حاجت روا شده

درد نگفته در حرم تو دوا شده

 

ای انتقام کوچه همه آرزوی تو

دل برده از امام رضا خلق و خوی تو

باید گرفت درس برائت ز کوی تو

ای غصه های فاطمه بغض گلوی تو

 

تو مادری تر از همه ای بعد مجتبی

خیلی عذاب داده تو را داغ کوچه ها

 

محمد حسین رحیمیان

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – محمد جواد شیرازی

 

هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد

از سجده ی گمراهی اش سر بر ندارد

 

سرمایه ی عشق شما راه نجات است

 بیچاره هر کس عشق تان در سر ندارد

 

لازم نکرده که مرا فردا بخوانند

جنت اگر از نامتان سردر ندارد

 

باب الجوادی مطمئنا هست آن جا

محشر از این در هیچ بالاتر ندارد

 

گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا

مولود پر خیر و مبارک تر ندارد

 

کوری چشم دشمنان إبنُ الرضایی

کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟

 

دردانه ی سلطان طوسی یا محمد

والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد

 

عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید

عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد

 

در کودکی در قله های علم بودی

علم تو را عیسای پیغمبر ندارد

 

گشتم ولی هم ارزش خاک عبایت

در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد

 

فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم

کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد

 

در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند

راهی بجز این راه تا آخر ندارد

 

"وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً ..." عیدی همین بس

عالم بجز چشم شما محور ندارد

 

می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت

مرغی که در وقت پریدن پر ندارد

 

محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را

هرکس تو را در این جهان باور ندارد

 

محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – محمد حسن بیات لو

 

نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق

و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق

 

کسیکه شعر خودش را نگفته می داند

که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق

 

اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است

شروع میکند این بار هم به زحمت عشق

 

منی که مثلِ  همیشه خراب و حیرانم

منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق

 

کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت

کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق

 

ترنّمات ِ لبش  آیه هایِ  کوثر بود

و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق

 

عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا

شود برای همیشه امام عصمت عشق

 

سلام بر گل رویش بگو به قصد برات

نثار ‌ گل  پسر حضرت رضا "صلوات"

 

شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو

و بانی  همه ی خلقت و  وجودی تو

 

تویی نتیجه ی نذر  و توسلات پدر

و  ربّنایِ  قنوت و  دم ِ سجودی تو

 

رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد

همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو

 

تو استجابت سبزی به دست های گدا

زلالِ  جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو

 

پس از امام حسن سفره های رنگینی

برای مردم بی دست و پا گشودی تو

 

تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم

که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم

 

منم همیشه مرید درِ تو باب مراد

دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد

 

ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم

نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد

 

چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی

دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد

 

خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ...

رهایی است-اسیری به دست تو صیاد

 

هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و

کرامت تو مرا در کنار تو جا داد

 

خلاصه این که منم خاکسار این درگاه

مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد

 

تمام آبروی من به زیر دین شماست

تمام آرزویم صحن کاظمین شماست

 

محمدحسن بیات لو

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) – رضا تاجیک

 

آنکه هستی به همه هستی ما داده علیست

ما همه مست ولاییم و می و باده علیست

سر به هر جاده نهادیم ته جاده علیست

هدف خلقت ما عشق به اولاد علیست

 

همه شان باب حوائج همه شان باب مراد

همه شان یا که کریمند و یا اینکه جواد

 

آمدی تا كه نگاه پدرت تر نشود

تا كه هر بی سر و پا منكر كوثر نشود

تا فراموش كسی آيه ی وانحر نشود

نسل تو چشمه ی عشق است كه ابتر نشود

 

پشت در پشت همه مظهر اعطينائيد

همه هستید علی و همگی زهرائيد

 

آمدی و نهمين باب اجابت شده ای

پسر عاطفه و عشق و محبت  شده ای

بين گهواره ی خود نور حقيقت شده ای

در همان كودكيت ركن ولايت شده ای

 

یک نظر کن که فلک در حرکت می آید

از قدمهای تو عطر برکت می آید

 

آمدی هر طپش دل شده غرق هیجان

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان

تو عیان تر ز عیانی و چه حاجت به بیان

 

همه گفتند که جان در گرو جانان است

پسر حضرت سلطان و خودش سلطان است

 

عشق همراه شما تا دم آخر زنده است

ريشه ی دين خدا از كرمت سرزنده است

نهضت سبز كريمانه ی حيدر زنده است

با شما تا به ابد نام پيمبر زنده است

 

چقدر نام محمد به شما می آيد

همه گفتند وليعهد رضا می آيد

 

مُومن بِسِرّکُم، شاهِدِکُم غائِبِکُم

یَسلُکُ سَبیلَکُم، یَکِرُّ فی رَجعَتِکم

وَ تَوَلَّیتُ به اَوَلِکم، آخِرِکُم

اَبغَضَ اللهُ وَ مَن عَدوَّکُم اَبغَضَکُم

 

یا من ارجوه دهم! عاشق و مجنون توییم

پاسخ جلوه ی این الرجبیون توییم

 

قد برافراشته کردی علم حکمت را

به قیامت بکشانی دم قد قامت را

به کجا سجده کنم شکر کنم نعمت را

که نگاه تو گشاید گره حاجت را

 

پدرانم همه گفتند از این باب مراد

ای جواد بن جواد بن جواد بن جواد

 

باز هم در دل من شوق حرم افتاده است

و ضريحی كه پناه دل هر دلداده است

حس صحنت به همان خوبی گوهرشاد است

هرطرف می نگرم پنجره ي فولاد است

 

كرم قابل لمست كرم سلطان است

حرمت مثل رواق حرم سلطان است

 

باز هم آمده ام مثل گدا محتاجم

نا اميد از همه دنیا به شما محتاجم

و تصدق بده در راه خدا محتاجم

به هوای حرم كرببلا محتاجم

 

باز هم شوق ضريح شه بی سر دارم

باز هم دست به گهواره ی اصغر دارم

 

رضا تاجیک

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع) – حسن کردی

 

شرح تو درد قلم نمیگیرد

هستی ات را عدم نمیگیرد

 

دل لبریز از محبت تو

حسرت و درد و غم نمیگیرد

 

وقت احسان شبیه بارانی

کرم تو به کم نمیگیرد

 

معجزات علی اصغری ات

تا ابد وقفه هم نمیگیرد

 

مهربانی ت زندگی بخش است

هیچ پایانی ام نمیگیرد

 

از کریمان روزگار کسی

جای تو در کرم نمیگیرد

 

نوکرت در تمام سختی ها

غیر ذکر تو دم نمیگیرد

 

غصه دار است انکه ماه رجب

از شما یک حرم نمیگیرد

 

یا من ارجوه من علی اصغر

راحت روح من علی اصغر

 

لب تو اعتبار زمزم داشت

چشم تو ایه ایه مریم داشت

 

اخرین سوره ی حسینی تو

و شفاعت فقط تو را کم داشت

 

ای که فصل الخطاب بودی و

کربلا با تو مهر خاتم داشت

 

سند غربت پدر با تو

تا همیشه حدیث محکم داشت

 

مادرت با تو بدو امدنت

ذکر لالایی محرم داشت

 

نام باب الحوائجي شما

روی هر زخم کهنه مرهم داشت

 

نام تو استجابت دعوات

بر بلندای نام تو صلوات

 

با تو راه غدیر خواهد ماند

ذکر نعم الامیر خواهد ماند

 

با تو در اوج بام مأذنه ها

یا علی یا امیر خواهد ماند

 

هر که اخر گدای تو نشود

مستمند و فقیر خواهد ماند

 

هر کسی که نشد گرفتارت

تا همیشه اسیر خواهد ماند

 

دست های تو کوچک اما پر

کرمت بی نظیر خواهد ماند

 

نام باب الحوائجی یعنی

دست تو دست گیر خواهد ماند

 

در بنی هاشم اینچنین بوده

کودکش مثل شیر خواهد ماند

 

بر ابالفضل و بر علی اصغر

نام ماه منیر خواهد ماند

 

افتاب حقیقتی مولا

تو جواز شفاعتی مولا

 

روضه ی کربلا علی اصغر

خون بهایت خدا علی اصغر

 

گره ای نیست تا که وا نشود

با نگاه شما علی اصغر

 

رو به معراج میرود روحم

وقت فریاد یا علی اصغر

 

ذکر امن یجیب مضطر ها

دم مظلومنا علی اصغر

 

پدر و مادرم به قربانت

جان من رو نما علی اصغر

 

روی دست پدر رفیع شدی

ناگهان سوختی رضیع شدی

 

گل عمر تو در خطر باشد

گل چرا دائم السفر باشد

 

متمایز ترین شهیدانی

حرمت سینه ی پدر باشد

 

امده عصر روز عاشورا

لب خشک تو جلوه گر باشد

 

تیر بی رحم حرمله نامرد

از گلوی تو پهن تر باشد

 

کوفه ای یا هنوز زیر خاک؟

مادرت از تو بی خبر باشد

 

مادرت بعد داغ لبهایت

دائمأ زخم بر جگر باشد

 

بیت اخر ستاره میخواهم

کربلایی دوباره میخواهم

 

حسن کردی

اشعار شهادت حضرت امام هادی(ع) - حسن لطفی

 

هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را

هزار شُکر که داریم امامِ هادی را

 

هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز

لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را

 

سلامِ ما برسانید ای کبوترها

که بشنویم علیک السلامِ هادی را

 

چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی

خطاب می کند: آقا ، غلامِ هادی را

 

بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست

نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست

 

بر آستان تو مژگانِ ما که عادت کرد

به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد

 

کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت

کسی که رفت به این روضه‌ها عبادت کرد

 

همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند

سبوی خویش پُر از چشمه‌ی سعادت کرد

 

برای عمه سادات  در قفس رفتی

و شیر عرض اردت به این سیادت کرد*

 

پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند

روا بود که گریبان امام پاره کند*

 

تو را زِ خانه‌ی خود با عذاب آوردند

تو را به گوشه ای اما خراب آوردند

 

به روی خاک نشستی و شام را دیدی

که عمه های تو را با طناب آوردند

 

یتیم‌های گرسنه به بند زنجیر و

رسید وقتِ طعام و کباب آوردند

 

من از امام زمان شرم دارم از این خط

که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند

 

شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند

به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند

 

(حسن لطفی۹۶/۱۲/۲۹)