اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – آرمان صائمی

 

به نام عشق..به نام خدا...به نام حسن

به نامِ نامىِ مولا كه شد امامِ حسن

 

شب ولادت او ماه ميهمانى شد

خودِ خداست دمِ دّر به احترامِ حسن

 

خوشا به حال كسى كه غلامِ حيدر شد

خوشا به حال خودم كه شدم غلامِ حسن

 

تمام قافيه ها بهر مصرعى آمد

حسن تمام خدا و خدا تمامِ حسن

 

هواى شعر من امشب هواى باران است

لب خدا به خدا گرم يا حسن جان است

 

نشان بده به همه عينِ لايزالى را

بيا و پر بكن اين دست هاى خالى را

 

ميانِ شورِ مناجات نام تو كافيست

چه احتياج ابوحمزه ى ثمالى را؟

 

تويى كه هر قدمت شان كبريا دارد

تويى كه سبز نمودى همه حوالى را

 

كريم آل عبايى..نشد ندارى تو

و مستجاب نمودى تو هر محالى را

 

قسم به كعبه كه عيناً خودِ مطافى تو

غريب آل على..عين و شين و قافى تو

 

چقدر با كرمت مستجابمان كردى

تو كه ز خجلت خود قطره آبمان كردى

 

هميشه بيش تر از حد انتظارى تو

مويز بوده ايم و تو شرابمان كردى

 

همينكه نوكر تان گشته ايم ممنونيم

همينكه خاك قدومت حسابمان كردى

 

چقدر يكه و تنها چقدر درويشى

چقدر از غم غربت خرابمان كردى

 

به لطف گام تو گل شد گلاب آقاجان

و نوكرت شده عاليجناب آقاجان

 

خدا سپرد فلك را به اختيار تو

كه حيدرى شده شان اقتدار تو

 

هنوز پرچم تو بين أوليا بالاست

حسين فاطمه نازد به اعتبار تو

 

ميانِ كوچه نشين تا كه راه بند آيد

در اين ميان خدا گشته بى قرار تو

 

اگر نبود كسى پا ركابتان باشد

ببين كه هست سرم بى قرار دار تو

 

تمام ايل و تبارم فداى تو آقا

منم گداى گداى گداى تو آقا

 

آرمان صائمى

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

نیمه ی ماه خدا شد ، ماه پیدا میشود

میرسی از راه و راه از چاه پیدا میشود

بر در این خانه حتما راه پیدا میشود

آری اینجا هم گدا هم شاه پیدا میشود

 

تا خدا یک جلوه بنماید حسن را آفرید

ظاهرا یک جا دوباره پنج تن را آفرید

 

در مسیرت هر کجا پا می نهی ،دل ریخته

بس که حسن بی حساب از آن شمایل ریخته

زود پیدا میشوی هرجا که مشکل ریخته

دور تا دور شما همواره سائل ریخته

 

آسمان ها را نمک پرورده ات میساختی

هر زمانی هر کجا که سفره می انداختی

 

خیل عشاقیم بر ما تهمت دیوانه چیست

صید تو بودن فقط عشق است آب و دانه چیست

لطف تو دریاست دیگر کاسه و پیمانه چیست

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست

 

گر گدا کاهل بود هم تو کرامت میکنی

سائلت را از کرم غرق خجالت میکنی

 

چه کسی گفته که دستان شما در بند بود

لال باد آنکه بگوید صلح تو لبخند بود

صلح تو جنگ است از این حیث بی مانند بود

دشمنت هرگز نفهمیده ست ، یک ترفند بود

 

کربلایی را میان صلح خود طی کرده ای

این تو بودی در جمل فتنه را پِی کرده ای

 

هر زمانی غیر تو بر هرکه رو انداختم

زود شرمنده شدم یعنی تو را نشناختم

زندگی را برده ام چون که به تو دل باختم

در خیال خود برای تو حرم ها ساختم

 

عاقبت قر تو هم دارای گنبد میشود

عاقبت روزی مدینه مثل مشهد میشود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – امیر علوی

 

از عشق و عاشقی چند ساله بنویسم

و از نیاز خودم از پیاله بنویسم

 

قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم

زمین دور وبرم را ز اشک گل بکنم

 

دوباره نیمه ی ماه خدا دلم لرزید

نوا و صوت عجیبی در آسمآن پیچید

 

خبر رسیده که خیر عظیم در راه است

خبر رسیده که مردم کریم در راه است

 

من از طفولیتم کاسه لیس این خوانم

بزرگ گشته ام اینجا و از گدایانم

 

ندار و خانه به دوشم قرار من آقا

امید زندگیم اعتبار من اقا

 

چقدر سفره ی آقا برو بیا دارد

چه عزتی سر این سفره ها گدا دارد

 

ذلیل امده بودم عزیز دیر شدم

به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم

 

غذای بیت الحسن خورده ام که سیر شدم

فقیر امده بودم ببین امیر شدم

 

به زیر پرچم تو صاحب مقام شدم

به اسم نوکر این خانه احترام شدم

 

تو امدی و دو چشم حسود ها کور است

همان زنی که لعین است و پست منفور است

 

تو خنده کردی و بر شاعران غزل دادند

به خیل کاسه به دستان خم عسل دادند

 

حسن حسن ز روی این لبم نمی افتد

عجب حرارتی دارد تبم نمی افتد

 

تمام زندگیم را به تو بدهکارم

به جان مادرم آقا که دوستت دارم

 

امیر علوی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - محمد حسین رحیمیان 

 

نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم

گره کور نداریم فقیر حسنیم

نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم

کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم

 

پیرو راه حسینیم و پریشان حسن

همه گویند به ما بی سر و سامان حسن

 

در دل مادرمان فاطمه جایی داریم

منصب نوکری شاه وفایی داریم

از عنایات حسن نان و نوایی داریم

خودمانیم چه روزی و بهایی داریم

 

روی هر شاپرکی را به خدا کم کردیم

رمضان تا رمضان دور حسن می گردیم

 

حال دادند به ما باز چه بی اندازه

تازه شد ماه خدا حال و هوایش تازه

رمضان از قدمش گشت پر از آوازه

شده استان کرم صاحب یک دروازه

 

باز هم خیره کننده شده این شادی دل

آمده روز شریف حسن آبادی دل

 

دست و دل بازترین مرد در این دنیا اوست

اولین معجزه فاطمه و مولا اوست

دل پر از شوق گدایی است اگر آقا اوست

بانی تا ابد خیریه زهرا اوست

 

همه فخر حسین است علمداری او

الگوی حضرت عباس وفاداری او

 

ارث پیغمبری اش دلبری و آقایی است

مثل بابا دل او قیمتی و زهرایی است

قمر فاطمه و یوسف هر لیلایی است

عاشقش هر که نشد عاقبتش رسوایی است

 

دلبران روی زمین هر چه بگردند زیاد

تا حسن هست نباید به کسی دل را داد

 

اوج آنجاست که کوبیده شده پرچم او

باغ رضوان خدا گوشه ای از عالم او

هرکسی مرد خدا هست شده آدم او

هر دل بی سر و پایی نشود محرم او

 

عاشق معرفتش فاطمه و شاه حنین

دست بر دامن او زینب و عباس و حسین

 

کیست مانند حسن مومن و تسلیم خدا

در دلش مثل علی نیست به جز بیم خدا

ثروتش مثل خدیجه شده تقدیم خدا

کافی دشمن او سوره تحریم خدا

 

صلح او کنده ز جا پرچم شیطانی را

حیدری گشت ز غوغای سکوتش دنیا

 

هیچ مردی به جهان مثل حسن تنها نیست

دیده ای نیست که از بی کسی اش دریا نیست

شب عید است ولی دور و برش غوغا نیست

حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانیست

 

علت غربتش این است که سرباز علی است

پهلوان جمل و یار سرافراز علی است

 

محمدحسین رحیمیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مدح حضرت امام حسن مجتبی(ع) - وحید قاسمی

 

اشعار مدح حضرت امام حسن مجتبی(ع) - وحید قاسمی

 

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

 

ای آینه ی حسن خدا، یوسف مصری

با آمدنت تخته کند زود دکان را

 

بازار سر زلف تو  از بسکه شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

 

وصف مژه ها و خم ابروت مرا کشت

زحمت نده صیاد دگر تیروکمان را

 

با تکه کلافی به وصال تو رسیدم

زهرا به حسابم زده این سود کلان را

 

تا سفره ی احسان کرم خانه تان هست

سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را

 

زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت

انداختی از چشم همه دیرمغان را

 

ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم

بهترکه بچسبیم همین نقد جهان را

 

با طشت نگو، کوچه ی غم خون جگرت کرد

ترسم که به زینب برساند جریان را

 

وحید قاسمی

 

*******************

 

اشعار مدح حضرت امام حسن مجتبی(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست

بدون مِهر تو از آب شد سراب درست

 

نگاه کردن تو خلقت است تکویناً

نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست

 

خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست

خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست

 

اگر قبول کنی من تراب نعلینم

مرا برای تو کرده ابوتراب درست

 

یکی برای حسین و یکی برای حسن

از این دو قطره فقط می شود شراب درست

 

بتول در عوض پیرهن برای حسین

برای صورت تو می کند نقاب درست

 

بقیع مظهر آبادی است پس عرش است

بهشت نیز شده از همین خراب، درست

 

«عتاب یار پری چهره» را کشیدم من

اگر چه هم نشود کار با عتاب درست

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از سایت روضه

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - اسماعیل شبرنگ

 

وقتی نظر به حاجت بسیار می کنیم

تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم

 

تا که به دادمان برسد نسخه ی طبیب

خود را دوباره خسته و بیمار می کنیم

 

ویرانه ایم و با دمش آباد می شویم

وقتی یقین به قدرت معمار می کنیم

 

او آمده به جود و کرم آبرو دهد

مثل همه به رحمتش اقرار می کنیم

 

ماه خدا به نیمه رسید و دم اذان

با ذکر سبز یا حسن افطار می کنیم

 

در این شب خجسته که بابا شده علی

عیدی ما رسیده ز دست خود ِ علی

 

دنیا چشیده طعم مسیحایی تو را

هر لحظه دیده جلوه ی مولایی تو را

 

یوسف به قعر چاه غریبی، بسنده کرد

وقتی که دید نور تماشایی تو را

 

آری خدا همه هنرش را به رخ کشید

با دست خود رقم زده زیبایی تو را

 

چشم زمانه در تن دنیا ندیده است

یکدم لباس صبر و شکیبایی تو را

 

این وسعت کرامت تو ... ایهاالکریم

اثبات کرده صحبت آقایی تو را

 

ما را خدا نوشته فقیر عطای تو

صدها هزار حاتم طایی گدای تو

 

دریای التفات شما موج می زند

رو به سواحل دل ما موج می زند

 

در بین ربنای سحر های عاشقی

بی وقفه " التماس دعا " موج می زند

 

نام تو را که می برم احساس می کنم

لحظه به لحظه عطر خدا موج می زند

 

هر جا که می روم به تو برمی خورم ... حسن

اصلاً حضور تو همه جا موج می زند

 

حتماً برای دیدن فیض کرامت است ...

اینجا اگر که خیل گدا موج می زند

 

دیگر نمی شود به غم و غصه دل اسیر

دست مرا بگیری اگر ... ایها المُجیر

 

خورشید بی کرانه ی صبح ازل تویی

یکّه سوار عرصه ی علم و عمل تویی

 

در لحظه ی سرودن ِ از " عین " و " شین " و " قاف "

واژه به واژه بانی شعر و غزل تویی

 

لب واکن و به تلخی دوران امان نده

حالا که التماس لبان عسل تویی

 

از بس کریمی و به همه لطف می کنی

آقا میان اهل کرم، بی بدل تویی

 

هستی همیشه در همه جا یار مرتضی

پرچم به دست جبهه ی سرخ جمل تویی

 

ذکر لبان تو همه دم ناد فاطمه

هستی بزرگ و سید اولاد فاطمه

 

خاک مدینه مقبره ی جسم پرپرت

جانم فدای خاک مزار مطهرّت

 

خواهد نشانمان بدهد غربت تو را

خاکی اگر شده پر و بال کبوترت

 

ما جان نثار غربت عظمای زینبیم

دشمن کجا و مرقد زیبای خواهرت

 

لطف تو دست خالی ما را گرفته است

شد التماس و حاجت قلبی ّ نوکرت

 

از کنج آستان بقیع خودت، شبی

ما را ببر به کرببلای برادرت

 

آقا بیا و دیده ی ما را جلا بده

امشب به ما مجوّز کرببلا بده

 

بستم دخیل، حاجت خود را هنوز هم

بر دامن کرامت تو شاه با کرم

 

در هر امامزاده فقط گریه می کنم

با یاد قبر خاکی تو، ماه بی حرم

 

مانده به روی شانه ی زخمی ّ صبر تو

سنگینی کمرشکن کوه رنج و غم

 

دستی رسید و غنچه ی عمر تو چیده شد

وقتی که مانده بود به گلخانه یک قدم

 

لرزید آسمان و زمین لحظه ای که تو

دربین کوچه داد زدی  : " وای مادرم "

 

زلف سیاه رنگ تو شد، یک شبه سپید

در بین کوچه های مدینه شدی شهید

 

اسماعیل شبرنگ

برگرفته از پایگاه بی پلاک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - محسن عرب خالقی


این حرف ها حرف دل یک یا کریم است

غصه نخور ای دل خدای ما کریم است

 

از مشکلات اقتصادی بیم مان نیست

تا ذکر لب ها لا اله الّا کریم است

 

هرکس پی رزقش به هر در میزند لیک

روزی ما از روز اول با کریم است

 

آن که خدا ما را گدای او نوشته

یک چشمه یک دریا نه یک دنیا کریم است

 

امشب شب تغییر در ضرب المثل هاست

هر چه گدا کاهل بود آقا کریم است

 

آن کس که رزق عشق من را مینویسد

بر سینه ام نام حسن را مینویسد

 

چشم انتظار این سحر چشم سحر ها

در جستجوی این قمر چشم قمرها

 

کوه نمک آمد بگو هرجا که رفتی

شیرین تر از قند است اینگونه خبرها

 

مولا پدر شد مصطفی صاحب پسر شد

پس خوش به حال این پسر با این پدر ها

 

کوری چشم شور آن بیوه زنی که

میترسد از فردای سبز این پسرها

 

باید عقیقه کرد باید حرز انداخت

باید بپوشانی رخش را از نظرها

 

مولای ما اسپند میسوزاند امشب

زهرا برایش چار قل میخواند امشب

 

آن حضرتی که عالمی در محضرش بود

از کودکی عیسا مرید منبرش بود

 

زهرا از او نوبر نمود آیات حق را

پیغمبری کوچک برای مادرش بود

 

العزةُ لله این ذکر شریف

نقش نگین حلقه ی انگشترش بود

 

پیش جذامی ها به رحمت می نشست و

هم سفره با هر مستمند کشورش بود

 

هر روز میلرزید اگر بین وضویش

از ترس قبر و خوف روز محشرش بود

 

با اینکه رفته حج پیاده بیست باری

گوید چه گویم پیش حق از شرمساری

 

فرمایشاتت چون چراغ بین راه است

در پای درست هرکه ننشیند تباه است

 

فرموده ای که دستگیری ار فقیران

محبوب تر از اعتکاف چند ماه است

 

فرموده ای که غفلت از یاد خداوند

از ریشه های اصلی نخل گناه است

 

فرموده ای هرکس که حسن خلق دارد

چون روزه دار دائم الذکر و صلاح است

 

هرکس که با نامحرمی خلوت نماید

مثل کسی باشد که پیش پرتگاه است

 

امشب به نام یاکریم العفو گوئیم

با یاعلی و یاعظیم العفو گوئیم

 

محسن عرب خالقی

اجرا شده توسط حاج محمد رضا طاهری در شب پانزدهم ماه رمضان ۹۱

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - جواد حیدری

 

لطف مقدر

 

من و ماهی که سر تا سر خدایی است

من و ماهی که پایان جدایی است

 

من و مهمانی قرآن و عترت

که ثقلین نبی در حق نمایی است

 

نمی دانم چه کس کرده دعایم

که هر چه دارم از فیض دعایی است

 

کنم تا اینکه جبران گذشته

وجودم طالب فیض و عطایی است

 

توکل بر خدا کردم که گفتند

بیا امشب که عید مجتبایی است

 

خدا باب کرم را باز کرده

گنه بخشی زنو آغاز کرده

 

خدا تفسیر کوثر کرده امشب

عجب لطفی مقدرکرده  امشب

 

به زهرا نام مادر را عطا کرد

گلی تقدیم حیدر کرده امشب

 

لقب بر یک زن پست و عقیمه

معین لفظ ابتر کرده امشب

 

برای شرح اسم یا کریمش

به دنیا لطف دیگر کرده امشب

 

حسن را سفره دار خانه ی خود

خدا تا روز محشر کرده امشب

 

حسن آمد خدا معروف گردید

به احسان وکرم موصوف گردید

 

حسن را باید از قرآن شناسیم

به بطنِ کهف و الرحمن شناسیم

 

حسن را باید از کوثر ،نباء ،نور

ز بسم الله تا پایان شناسیم

 

حسن که سوره ی المومنون است

امیر جنت و رضوان شناسیم

 

حسن را وقت سفره پهن کردن

که دارد دست پر احسان شناسیم

 

حسن که در جمل حیدر ترین است

چو رعد و برق بر عدوان شناسیم

 

حسن را زینب کبری شناسد

نبی و حیدر و زهرا شناسد

 

نبی گوید لب خندان حسن جان

زند بوسه بگوید جان حسن جان

 

به لبخندی ملیح و مادرانه

بگوید بانوی قرآن حسن جان

 

علی ما بین شُکر حق تعالی

بگوید با دل شادان حسن جان

 

ملائک همره جبریل گفتند

به قربان تو انس و جان حسن جان

 

شده تسبیح و ذکر ما تولّا

چه در ظاهر چه در پنهان حسن جان

 

حسن جان ای حسن جان روزی ماست

که بین ذکر ها این ذکر احلاست

 

حسن سبزی باغ مصطفی بود

که از ما قبل خلقت مجتبی بود

 

و ما ادرک ما لیله شنیدی ؟

حسن قدر شب قدر خدا بود

 

سحر با مادرش میرفت سجده

همیشه محرم خیر النسا بود

 

کنار مادر خود در مناجات

به هنگام قیامش روی پا بود

 

ورم میکرد پای ام زینب

حسن هم ناظر آن صحنه ها بود

 

حسن که کودگار دلبری بود

قسم بر روی ماهش مادری بود

 

حسن میخانه در میخانه دارد

دوصد مست به کف پیمانه دارد

 

همانکه هر کسی که شد حسینی

ز لطف او دل دیوانه دارد

 

خودش فرمود : زوار حسینم

بداند پهلوی من خانه دارد

 

کریمی که هنوز اندر مدینه

عطا بر هر گدا مردانه دارد

 

به شهر مادرش که بی مزار است

حرم دارد ؟نه یک ویرانه دارد

 

الهی مرقدش را ما بسازیم

که تا محشر بر این خدمت بنازیم

 

جواد حیدری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت آقا امام حسن مجتبی(ع)

 

 اشعار ولادت آقا امام حسن مجتبی(ع) - سید حمیدرضا برقعی

 

.... ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

 

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و  زحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

سید حمیدرضا برقعی

**

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

گدا که فرق ندارد...

 

یگانه ای و نداری شبیه و مانندی

که بی بدیل ترین جلوه خداوندی

 

معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست

عسل بیاوری از آن لبی که می خندی

 

به قصد کشتن شاعر شدند هم پیمان

دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!

 

تمام عرش خدا در طواف گهواره

نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی

 

به نیمه رمضان و میان صوت اذان ...

رطب رسیده به دستان آرزومندی

 

نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش

نمی رسید به آن  لحظه ی خوشایندی

 

نوشته اند تو را از بهشت آوردند

نوشته اند ز عطری که می پراکندی

 

لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک

نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی

 

برای خیل غلامان چه خوب مولایی!

برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!

 

گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است

درِ امید به روی کسی نمی بندی

 

هادی ملک پور

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته