اشعار شهادت امام حسن عسگری(ع)

 

اشعار شهادت امام حسن عسگری(ع) – محمد علی کاروان

 

مستیم، مست باده ی انگور عسگری

پس حد به ما زدند به دستور عسگری

 

تقصیر ما نبود که انگور شد شراب

تابیده بود بسکه به ما نور عسگری

 

تقصیر طعم چایی شیرین سامراست

افتاده است در سر ما شور عسگری

 

گلدسته هم ز شدت مستی خراب شد

در "سر من رئا" شده کیفور عسگری

 

ما را غم قیامت و هول حساب نیست

تا دست ماست نامه ی مهمور عسگری

 

محمد علی کاروان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام حسن عسگری(ع)

 

اشعار شهادت امام حسن عسگری(ع) – حسن لطفی

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

 

عطرِ سرداب را نفهمیده

آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد

 

چشم بر خاکِ آن اگر بکشیم

آسمان هم به گَردِ ما نرسد

 

سامرا رفته‌ها به من گفتند

هیچ جایی به کربلا نرسد

 

از کفن کردنی دوباره بخوان

تا که روضه به بوریا نرسد

 

با حسینیم با حسن هستیم

ما گدای دو یاحسن هستیم

 

نام ما را که از قدیم نوشت

از گدایانِ این حریم نوشت

 

تا خدا حال و روز ما را دید

بعدِ نام حسن کریم نوشت

 

تاکه پیشِ تو درد دل کردیم

نام ما را خدا کلیم نوشت

 

دلِ ما را اسیر کرد آنکه

بال جبریل را گلیم نوشت

 

رفته بودیم مشهد و آقا

بازهم روزیِ عظیم نوشت

 

سامرا واجبیم ، امام رضا

نه کبوتر که یا کریم نوشت

 

با حسینیم با حسن هستیم

ما گدای دو یاحسن هستیم

 

این طرف صحن صاحب کرم است

آن طرف یک غریب بی حرم است

 

این طرف هرچه هست زائر هست

آن طرف بی چراغ بی علم است

 

این طرف احترام می‌بینی

آن طرف ناسزا که دَم‌به‌دم است

 

سامرا شد خراب فهمیدم

چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

مادری اند هر دوتا آقا

موسپید است هرکه غرقِ غم است

 

پیش‌هر دو به گریه می‌شنوی

روضه‌ی پهلویی که محترم است

 

با حسینیم با حسن هستیم

ما گدایِ دو یاحسن هستیم

 

کاش پلکت کمی تکان بخورد

به زمین ورنه آسمان بخورد

 

پسرت آمده است تا جگرت

زخم کمتر از این و آن بخورد

 

ظرفِ آبی به دستهایش تا

پدر آبی نفس زنان بخورد

 

می‌خورد ظرف هِی به دندانت

چه کند آب نیمه جان بخورد

 

خوب شد کودکت ندیده لبت

ضربه از چوبِ خیزران بخورد

 

روی پیشانی‌ات فقط چین است

آه اگر سنگ بی امان بخورد

**

عمه مانده است زیر هر ضربه

که مبادا به دختران بخورد

 

دختران تشنه‌اند و با خنده

لقمه‌ی خویش را سنان بخورد

 

با حسینیم با حسن هستیم

ما گدای دو یاحسن هستیم

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) - قاسم نعمتی

 

سامرا ، باز با صفا شده ای

درحریمت برو بیا داری

اربعین پا به پایِ کرببلا

زائر و دسته ی عزا،داری

**

باز هم گنبدِ طلائی تو

مثلِ مشهد ز دور معلوم است

همه دانند زیرِ این گنبد

مدفن دو امام معصوم است

**

معرفت حکم میکند اینجا

وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم

همه یادی کنیم این شبها

از تمام مدافعانِ حرم

**

تا ابد یادمان نخواهد رفت

راهِ ما در مسیرِعاشوراست

در کنارِ دعایِ صاحبمان

امنیت زیرِ سایه شهداست

**

همه دلخوشیِ ما این است

لااقل یک حسن حرم دارد

صبح و ظهر و غروب سفره بپاست

بسکه صاحب حرم ، کرم دارد

**

اهلِ بیت رسول این ایام

به غم وغصه ها اسیر شدند

راستی بین بچه هایِ علی

این حسن ها چه زود پیر شدند

**

چشم خود باز کرد و باگریه

پسر خویش را نگاهی کرد

دست انداخت دورِ گردنِ او

لب او را رویِ لبش آورد

**

زیر لب گفت : الوداع پسرم

بعداز این موسم جدائی هاست

این بیابان نشینی ماها

همه اش ارث مادرت زهراست

**

بعد از آنکه زدند مادر را

جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد

شادی از خانواده ما رفت

بیت الاحزان شبی که ویران شد

**

عصمت الله پشت در افتاد

پایِ دشمن به خانه اش واشد

آنقدر با قلاف کوبیدند

استخوانهایِ بازویش تا شد

**

محسنِ بی گناه را کشتند

دادِ زصدیقه را در آوردند

فضه و جد ما به پشتِ در

جسم ششماهه دفن میکردند

**

تشنه قدری آب بودم من

لب عطشانِ من تکان می خورد

کی به پیش نگاهت ای بابا

لب من چوبِ خیزران می خورد

**

عمه ات هست و مادرت هم هست

نه میانِ نگاههای حرام

وای از ماجرایِ بزم شراب

وای از ازدحام شهرِ شام

**

آستینها حجاب سر میشد

بین آن گیر و دار در بازار

چه کسی دیده است دعوایِ

زن و یک نیزه دار در بازار

 

قاسم نعمتی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) - امیر عظیمی

 

باز هم می شود حسینیه

وسعت قلب درد پرورتان

سامرایی شدیم و می گوییم

تسلیت، تسلیت امام زمان

 **

تسلیت ای به درد ها مأنوس

تسلیت ای بَقیَّتُ الزَّهرا

بیت الاحزان سینه ات اینبار

پُر شده از مصیبت بابا

 **

این حسن ها چقدر مظلومند

این غریبی ز قبرشان حاکیست

این حسن ها عجیب مادری اند

از همین رو قبورشان خاکی است

 **

دشمنان خبیث این دو حسن

قلب شان را به زهر آغشتند

آتش افکنده اند در دلشان

هر دو را آه، خون جگر کشتند

 **

یابن زهرا ببین ز سوزش زهر

پدرت مثل بید می لرزد

دم آخر درون کاسه ی آب

جان مولا! چه دید می لرزد

 **

دید دور از حضور یک سقّا

در حرم حرف قحطی آب است

دید در قتلگاه، بین دو نهر

لب جدش حسین بی تاب است

 **

پدرت، لحظه های آخر عمر

آب از دست پاکتان نوشید

دم آخر پسر نداشت حسین

تشنگی از گلوش می جوشید

 **

قاتلش با لگد به پهلویش

صورتش را به خاک ها چسباند

روی جسمش نشست آن ناپاک

خنجرش را به گردنش که نشاند...

 **

با یکی نه، دوازده ضربه

ناله ی مادری به گوش رسید

خواهری از فراز تل نالان

سمت گودی قتلگاه دوید

 

امیر عظیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) - محسن حنیفی

 

ز عرش، فاطمه تا که دم حسن جان داد

دوباره اشک من آمد کمی به من جان داد

 

برای غربت آقای سامرا باید

هزار دفعه شکست و مرتباً جان داد

 

میان حجره جوانی ز درد می لرزید

جوان موی سپید غم و محن جان داد

 

دوباره یک حسن ازداغ کوچه ها دق کرد

جوانی اش همه شد صرف سوختن جان داد

 

ز بس که آه کشید و به روضه دم بگرفت

که جای فاطمه من را بیا بزن «جان داد»

 

امام پاره گریبان روضه ها پر زد

امام گریه کن شاه بی کفن جان داد

 

دوباره با لب تشنه ز کربلا می خواند

شبیه جدّ خودش دور از وطن جان داد

 

دوباره حجره او گوشه ای شد از گودال

حسین شد، وسط دست و پا زدن جان داد

 

محسن حنیفی

برگرفته از سایت بی پلاک

**
ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته