اشعار سال جدید - عید نوروز

 

اشعار امام زمان(عج) - سال جدید

 

چه گریه دار گذر کرد از خیابان ها

کسی که بود حواسش به ما پریشان ها

 

چه کرده دیدن این شهرها به قلبش که

بریده از همه و رفته در بیابان ها

 

اگر چه نیست به فکرش کسی، به فکر همه است

همیشه بوده دعایش نجات انسان ها

 

هزار سال گذشت از حکایت غیبت

ز هجر یکسره ویران شدند کنعان ها

 

سوار کشتی امنش شو سلامت باش

به فکر باش می آید زمان طوفان ها

 

به هجر انس گرفته ام به وصل محتاجم

دلم شکسته ی وصل است و بند هجران ها

 

بهار زندگی ما، بهار نزدیک است

خوش است سر بشود با تو این زمستان ها

 

یکی یکی همه ی نوکران سفر کردند

به پیش مادر سادات با حسین جان ها

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 24 اسفند 95

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - سال جدید

 

اشعار امام زمان(عج) – نوروز – عبد الحسین مخلص آبادی

 

سالی که نکوست...

 

قلبم چو کویر و چشم هایم دریاست

یک سال گذشت و غصه هایم بر جاست

 

ای کاش کنار هفت سینم بودی

این سفره ی ما بدون تو بی معناست

 

امسال بیا منتقم آل علی

امسال به نام مادر تو زهراست

 

امسال سر سفره ی زهرا هستیم

"سالی که نکوست از بهارش پیداست"

 

این فاطمیه کنار مان می آیی؟

با شوق ظهور روضه خواندن زیباست

 

امروز برای مادرت خیمه زدی؟

ای وای امام بی نشانم تنهاست

 

فردا به کدام رو به رویت نگرم؟

فردا که حساب حشر هم دست شماست

 

امسال بیا برای ما گریه نکن

تو گریه نکن عزیز٬ مشگل از ماست

 

عبدالحسین مخلص آبادی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - سال جدید - بهار

 

اشعار امام زمان(عج) – سال جدید – قاسم نعمتی

 

پس مزن یار مسیحا دل بیمار مرا

آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا

 

قدر یک عمر فقط گریه بدهکارم من

کرمی کن بپذیر عمر بدهکار مرا

 

پهن کردم سر راه تو بساطی دل شب

تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا

 

پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده

به کناری نزدی پرده اسرار مرا

 

گردنی کج سر پایین به پناه آمده ام

شود آیا سر و سامان بدهی کار مرا

 

آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم

تا که اسباب شفاعت کنی اقرار مرا

 

آخر کار شده شوق شهادت دارم

پس به تأخیر میانداز تو دیدار مرا

 

خاک جبهه چقدر بوی وصالت دارد

کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا

 

ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد

بین جبهه بنگر شاهد گفتار مرا

 

حال مهمان شده ای....وقت پذیرایی ماست

بشنو این روضه بین در ودیوار مرا

 

مادرت پشت در افتاد و صدازد پسرم

با تن سوخته جان داد و صدازد پسرم

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته