اشعار مسیر کوفه تا شام

 

اشعار مسیر کوفه تا شام – نوید اسماعیل زاده

 

هر لحظه از خدا طلب مرگ ميکني

وقتي که دشمنت بلد راه ميشود 

ته مانده ي نفس زدنِ صبح تا غروب

صرف کشيدن دو سه تا آه ميشود

**

در موج اشکهاي خودت غرق ميشوي

با اين همه مصيبت و داغي  که ديده اي

نسبت به گام قبلي خود پيرتر شدي

کم کم به شانه هاي رقيه رسيده اي

**

"آب طلب نکرده هميشه مراد نيست"

شايد سريعتر بشود انکسار تو

حالا که چند قطره فقط آب خورده اي

حالا که شير هست ولي شير خوار تو..

**

حالت شبيه محتضر رو به قبله است

دردسري شده به سلامت رساندنت

از بعد ديدن سر اصغر به نيزه ها

تغييرکرده لهجه ي لالاي(ي) خواندنت

**

دلتنگ گرپه هاي کسي ميشوي که او

آرام سرسپرده به اغوش نيزه ها

"اين گريه ها براي تو اصغر نميشود"

لالايي تو پر شده در گوش نيزه ها

 

نوید اسماعیل زاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مسیر کوفه تا شام

 

اشعار مسیر کوفه تا شام - جواد حیدری

 

فهم هرکس که رسیده خاکسار زینب است

قلب ما گر درد دارد بی قرار زینب است

 

چشم ما از خود ندارد اشک؛ زهرا لطف کرد

مثل چشمه، چشم شیعه اشکبار زینب است

 

ظاهرا کرب و بلا باشد خزان عمر او

در حقیقت روز عاشورا بهار زینب است

 

راه را تا کربلا نه تا خدا هموار کرد

این که ما در راه باشیم انتظار زینب است

 

ما رأیت گفته است الا الحسین کِی دیده است

روی خونین حسین آئینه دار زینب است

 

آمدن در قتلگاه و بوسه بر حنجر زدن

گفتن ذکر تقبّل افتخار زینب است

 

هرکه میگوید ندارد معجری باور نکن

نور هجده سر حجاب باوقار زینب است

 

صورت او شد کبود آبرویش مال ماست

هرچه داریم امنیت از اعتبار زینب است

 

مشکل امر فرج با دست او وا میشود

بر خود مهدی قسم این کار کار زینب است

 

جواد حیدری

باتشکر از آقای بهاری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مسیر کوفه تا شام

 

بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر

با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر

 

مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها

در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر

 

از کــوچــه نــگــاه و قیــح یــهــودیــان

بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می کنم پدر

 

حــالا بـرو به قـصر ولی نیـمه شب تو را

بـا گــریه های خویش خبر می کنم پدر

 

این گریه جای خطبه کوبنده مـن است

من هم شبیه عمه خطر می کـنم پدر

 

بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر

از فـکـر بوسـه صــرف نــظر می کنم پدر

 

شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو

- خورشید روی نیزه- سحر می کنم پدر

 

امـشب اگـر که بوسه نگیرم من از لبت

در ایــن قـمــار عشق ضرر می کنم پدر

 

وحید قاسمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مسیر کوفه تا شام

 

تو روي ني و من از تو چقدر فاصله دارم

و از خودم به خدا چون نمرده ام گله دارم

 

به جرم اينكه يتيمم مرا به بند كشيدند

و جان به لب شدم ازبسكه زخم سلسله دارم

 

از اينكه گم شدم آن شب چه حرفها كه شنيدم

چه خاطرات بدي از مسير قافله دارم

 

براي سعي صفاي سرت و مروه جانم

تو فكر ميكني آيا توان هروله دارم؟

 

چه شد كه رفتي و ديگر سراغ من نگرفتي؟

دلم گرفته مگر من چقدر حوصله دارم؟

 

به روي خار دويدن كجا و نيزه نشيني

مرا ببخش كه گفتم به پايم آبله دارم

 

مصطفی متولی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته