اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)

 

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)

 

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من

زهرای من حبیبه ی من مهربان من

 

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟

دیگر شدم بدون عصا آسمان من

 

مانده هنوز بستر تو گوشه ی اتاق

با لاله اش چکار کنم باغبان من؟

 

ماندست چند تار مویت بین شانه ای

چشمم که خورد تیر کشید استخوان من

 

راحت بخواب درد کشیدن تمام شد

راحت بخواب درد کشیده جوان من

 

کابوس لحظه های علی نقش قبر توست

فکرش به هم زدست زمین و زمان من

 

چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت

آخر کجاست قبر تو راز نهان من

 

گفتم در جدید بسازند بعد تو

تا میخ ها دوباره نگیرند جان من

 

حالا دگر تمام شده امتحان تو

حالا دگر شروع شده امتحان من

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 11 اسفند 94

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه – شهادت حضرت زهرا(س)

 

اشعار فاطمیه – شهادت

 

درد پهلو خوب ... نه بدتر شده این روزها

چهره زهرا چه درد آور شده این روزها

 

از سر و وضع پریشان علی فهمیده اند

خانه وی بی سر و همسر شده این روزها

 

از بغل زهرا و بستر همتراز هم شدند

حجم زهرای علی کمتر شده این روزها

 

فاطمه قوتش نود روزست خونِ دل خوریست

علتش اینست گر لاغر شده این روزها

 

گریه زهرا برای بی کسی حیدر است

درد ، علی باشد که بی یاور شده این روزها

 

هی حلالیت طلب می کرد از اهل حرم

یک کمی حس کرده درد سر شده این روزها

 

فاطمه نان دو روز بعد خود را پخته بود

بهر فردای حسین پیراهنش را دوخته بود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه  - مدح - سری سوم

 

اشعار فاطمیه  - مدح – سید محمد حسینی

 

یقینا در محبت هیچ کس مادر نخواهد شد

و بی شک مادری صدیقه ی اطهر نخواهد شد

 

کسی را با تو یارای تقابل نیست مادر جان

تمام سوره ها یک آیه از کوثر نخواهد شد

 

غبار چادرت پیغمبری از جنس آیینه است

هر آنکس با تو ایمان آورد کافر نخواهد شد

 

قیامت چیست غیر جلوه ی زهرایی زهرا

بدون مادر ما تا ابد محشر نخواهد شد

 

دعا کن مادرم گاهی برای خود پس از مردم

مگو با من که احوالت از این بهتر نخواهد شد

 

هم از مسمار معلوم است هم از دوده ی دیوار

یقین دارم در این خانه دیگر در نخواهد شد

 

هزاران بیت شعر فاطمی گفتیم باور کن

یکیشان هم (مدینه شهر پیغمبر) نخواهد شد

 

سید محمد حسینی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمود مربوبی

 

میان باید و شاید، همیشه درگیر است

کسی که پایِ دلش در حصارِ زنجیر است

 

نخورده غصه‎ی روزی، گدایِ این خانه

که لطفِ صاحبِ خانه، بدون تاخیر است

 

نبرده رنج، چه گنجی به ما عطا کردند

که عاشقِ تو شدن، بهترین تقدیر است

 

به دل وصال تو را وعده داده‎ام هر دم

ظهورت آرزوی هر جوان و هر پیر است

 

زبان ز شرحِ فراقِ تو قاصرست، آری

حدیث هجر تو را، خون دیده تفسیر است

 

گناه بین من و تو جدایی افکنده

همیشه نامه‎ی من، پر ز جرم و تقصیر است

 

خودت برای ظهورِ خودت دعایی کن

که ناله‎هایِ دلِ من، بدون تاثیر است

 

بیا و بند بزن چینی دل من را

دل شکسته ی من مستحق تعمیر است

 

نگو که از من آلوده ناامید هستی

برای نوکرِ خوبی شدن، نگو دیر است

 

کسی که در وسط کوچه قد عَلَم کرده

چه شد که گوشه‎ی خانه چنین زمین‎گیر است؟

 

چه آمده به سرش بین آن در و دیوار؟

که در سنین جوانی ز زندگی سیر است

 

شبیه عاشقِ چشم انتظار می گرییم

به حال مادرتان زار زار می گرییم

 

محمود مربوبی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه – امام حسن(ع)

 

اشعار فاطمیه – امام حسن(ع) – محسن حنیفی

 

وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد

گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد

 

بر طعنه های تند و تیز داس لعنت

نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد

 

مشتش گره کرده سرش فریاد میزد

بنچاق را میخواست از مادر بگیرد

 

جای گلاب از آن گل آتش گرفته

با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد

 

یک گوشواره عهد را با گوش بشکست

امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد

 

بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو

باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد

 

با گریه های مجتبی برگشت مادر

میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد

 

بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد

باید که طفل خویش را در بر بگیرد

 

می رفت خانه باغبان تنها نماند

تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد

 

او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد

اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد

 

محسن حنیفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه

 

اشعار فاطمیه –  حسن لطفی

 

از چشم های بچه ها دنیا بیاُفتد

وقتی که در بستر تنِ بابا بیاُفتد

 

بابا که بیمار است بیمار است دختر

بابا نباشد از غذا حتیٰ بیاُفتد

 

دختر که بی بابا شود باید بدانی

پیش از تمام بچه ها از پا بیاُفتد

 

از دستمالی که سرش بسته است زینب

امید دارد این تبِ بالا بیاُفتد

 

وقتی که شانه می زند می میرد از درد

وقتی که او پا می شود مولا بیاُفتد

 

پیداست تا پیشِ بقیع رَدِ مسیرش

از قطره خونی که در این صحرا بیاُفتد

 

بر شانه یِ دو کودکش می آید اما

یا خم شود از درد پهلو یا بیاُفتد

 

خاکِ مزارش را به سر می ریزد ای داد

آنقدر می گرید خودش آنجا بیاُفتد

 

مانند آن در ، سایبانش را شکستند

تا سایبانش بر سرِ آنها بیاُفتد

 

طوری زمین خورده که پلکش وا نگردد

طوری زدندش تا به رویش جا بیاُفتد

 

در شام هم می گفت دختر بچه بابا

ای کاش راهت یک سحر اینجا بیاُفتد

 

باید توقع داشت پهلویی نماند

 وقتی که دختر زیر دست و پا بیاُفتد

 

وقتی که دستش می رود جای دو چشمش

حَق می دهی این طفلِ نابینا بیاُفتد

 

تا سنگ فرشِ کوچه های شام را دید

دلشوره دارد از سَرِ نِی ها بیاُفتد

 

با تاب خوردنهایِ نیزه گفت عمه

آنقدر اینجا می زنندش تا بیاُفتد

 

بابا گذشت از من دعایی کن مبادا

دست کسی بر گیسویی تنها بیاُفتد

 

هر بار می بیند تنش را عمه جانش

بد جور یادِ مادرش زهرا بیاُفتد

 

حسن لطفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه - زبانحال مولا(ع)

 

اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع)

 

يك چشم تو خواب و يكى بيدار مانده

بانوى خوبم، تا سحر بيدار مانده

 

زانو بغل كردم، شدم خيره به بستر

مثل كسى كه بر سرش آوار مانده

 

قرآن بخوانم؟ هم تو هم من جان بگيريم؟

از فرصت ديدار يك مقدار مانده

 

با دستها دنبال مهر و جانمازى

سيلى كه خوردى، چشمهايت تار مانده

 

انگار بدجور استخوانت جوش خورده

بعد از دو ماه، اين دردِ بدكردار مانده

 

در شعله چادر سوخت، زهرا سوخت، در سوخت

امّا صحيح و سالم اين مسمار مانده

 

از خانه تا مسجد، ميان كوچه ديدم

خون تو روى كاگلِ ديوار مانده

 

قبل از نماز مغرب از بس سرفه كردى

ديگر از آن سجاده يك گلزار مانده

 

امشب كه غسلت مى دهم، مى فهمم آخر

كه زير اين چادر چقدر اسرار مانده !

 

نصف شبى ديدم حسن رفته به كوچه

دارد خودش را مى زند، غمبار مانده

 

يك كم بجاى نان به فكر بچه ها باش

در اين مصيبت خانه، خيلى كار مانده

 

گفتى خودم بايد حسينم را بشويم

چه حكمتى در پشت اين اصرار مانده

 

موهاى زينب شانه خورد و شانه افتاد

شانه به موهاى حسين انگار مانده

 

يك روز برمى گردى و مى بينى آن روز

موهاى او در دست نيزه دار مانده

 

اين قوم زن را مى زنند، آن هم چه راحت

در بين شان اين رسمِ ناهنجار مانده

 

دو مرتبه ناموس من را مى زنند، واى

كوچه گذشت، اما سر بازار مانده

 

اجرا شده توسط حاج منصور در 3 اسفند 94

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه – مدح - سری دوم

 

اشعار فاطمیه – مدح

 

مظهر توحيدى و پنهان و پيداى منى

انتهاى خواهش و اوج تقاضاى منى

 

سائلِ دستِ بفرماهاى امروز توام

اعتبار سربلندى هاى فرداى منى

 

آنچه تسكين مى دهد جان مرا يا فاطمه است

من همان رودِ پر از موجم، تو درياى منى

 

ليلة القدرى، كسى هرگز نمى فهمد تو را

هرچه هم بالا بيايم باز بالاى منى

 

در ميان سجده ها بهتر تو را حس مى كنم

بس كه تو مثل خداوند تعالى منى

 

تو همين كه رد شدى از كوچه ى تاريك شهر

با غبار چادرت اِنّا هَديناى منى

 

مرد مى خواهد كه از آتش مرا بيرون كند

پس يقين دارم كه در محشر تو آقاى منى

 

در قنوت تو يهودى نيز سهمى مى برد

چه رسد من كه پى درد و مداواى منى

 

مادرى يعنى همين كه من گنهكارم ولى

تو به فكر توبه اى، انگار تو جاى منى

 

من همين كه پيش تو باشم خيالم راحت است

خاطرم جمع است مشغول تماشاى منى

 

در ازاى نوكرى دينار و درهم رو نكن

تو به تنهايى تمام دين و دنياى منى

 

در ميان بستر ات هم خانه دارِ حيدرى

گرچه شد قدّت خميده باز طوباى منى

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 1 اسفند 94

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) - هفتمین روز شهادت بی بی

 

مگه یادم میره شبای غربت

مگه یادم میره اون همه تهمت

مگه یادم میره کردن جسارت

 

رفتی شد حیدر آواره یازهرا

رفتی شد زینب بیچاره یا زهرا

 

مگه یادم میره اون روز خونبار

مگه یادم میره ضربه ی مسمار

مگه یادم میره اون در و دیوار

 

بی تو دنیا بی سامونه یازهرا

حیدر با غم ها میمونه یا زهرا

 

مگه یادم میره کبودی روت

مگه یادم میره دردای پهلوت

مگه یادم میره زخم رو بازوت

 

آتش... سیلی... صورت... بازو... یازهرا

حیدر میشه تنها بانو یا زهرا

 

مگه یادم میره زندگی با تو

مگه یادم میره بانو صداتو

مگه یادم میره اون خنده هاتو

 

رفتی شد حیدر آواره یازهرا

رفتی شد زینب بیچاره یازهرا

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه

 

سلام فاطمیه باز پر زدم به هوایت

 سلام بر تو و بر اشک های صاحب عزایت

 

 سلام صاحب عزا جان فدای بغض گلویت

 سلام صاحب عزا جان فدای سوز صدایت

 

 نشسته اند دو تا چشم من گرسنه و تشنه

به پای سفره ی اشکت به شوق آب و غذایت

 

 دوباره گرد یتیمی گرفته آینه ات را

غبار چادر خاکی نشسته روی عبایت

 

 گدا رسیده و سوگند می خورد که بمیرد

اگر تو روضه بخوانی شبی برای گدایت

 

طناب بسته شده دور دست های علی را

بیا که باز کنی با ظهور عقده گشایت

 

نوشته اند که زهرا میان آن در و دیوار

ز سوز سینه دعای ظهور خوانده برايت

 

اجرا شده توسط حاج محمد رضا طاهری در شب اول فاطمیه 94

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س)

 

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س)

 

خواب ديده ام كه رفتني شده ام

تا چه افتد خلاصه تعبيرم

زحمت ماندن مرا نكشيد

من همين كنج خانه مي ميرم

**

بعد نه سال زندگي ديدي

آن صفاي قديم كم كم رفت

رفتنم يا نرفتنم باتوست

تو بگويي نرو نخواهم رفت

**

تا كه از خانه ميروي بيرون

مي روم يك كنار مي افتم

شب كه خوابم نمبرد از درد

روز هم چند بار مي افتم

**

ياد داري شب عروسيمان

عرش را گلفروش من كردي

من كه يادم نمي رود اصلا

گوشواره به گوش من كردي

**

تا كه از راه آمدي گفتم

آفتاب يگانه ام آمد

دست من را به دست تو دادند

گفتم آقاي خانه ام آمد

**

همه ي صورتم اذيت شد

 راه من را كه بست دركوچه

جان اين بچه ها ببخش مرا

گوشواره شكست دركوچه

**

طيّ نه سال زندگي با هم

هيچ چون و چرا نمي كرديم

خواب برچشممان نمي آمد

تا كه هم را دعا نمي كرديم

**

درد بسيار غصه هم بسیار

چون گرفتارها اسيرشدم

فضه مي گفت كه شكسته شدم

جان زهرا چقدر پير شدم ؟

**

اي امام مدينه حيف از تو

كه مغيره به تو سلام كند

( امام علی ) : راستي اي حبيبه اسما كو

(بی بی ) : رفته تابوت را تمام كند

**

اين حسين مرا كه مبيني

حرفي از سينه پهلويش نزدم

تو خودت شاهدي كه از اول

 بي وضو دست بر مويش نزدم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه – مدح

 

اشعار فاطمیه – مدح –  محمد حسین ملکیان

 

نور با آینه وقتی متقابل باشد

ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد

 

نور، زهراست و آئینه علی، ذره کجاست

که در این بین فقط عاطل و باطل باشد

 

برترین خلقت دنیاست،‌عجب نیست اگر

که علی نیز به زهرا متوسل باشد

 

رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است

قبله بایست به سمتش متمایل باشد

 

اگر این طرز نماز است که او می‌خواند

ترس دارم که نماز همه باطل باشد

 

دل محال است ولی عقل دلش می‌خواهد

بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد

 

یک نفر آمده در را به لگد می‌کوبد

پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد

 

نیمرخ می‌شود، انگار علی آمده است

ماه ، دیگر به دلش نیست که کامل باشد

 

 محمدحسین ملکیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته