اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – پوریا باقری

 

بنویسید به بالینِ همه باباها…

یک پسر ، خوب تر است از همه ی دنیاها…

 

بنویسید به روی سَرِ هر مجنونی ،

سهمِ او خونِ دل است از شَعَفِ لیلاها

 

تا گدای دَرِ ارباب و پسرها هستم

نخورم غصه ی امروز و غمِ فرداها

 

پسری آمده امروز ، که همتایش نیست

اَشْبَهُ النّاس به “حیدر” ، “نبی” و “زهرا” ها

 

حیدری زاده ی دیگر به جهان چشم گشود

عطر و آئینه بدست ، آمده اند حوراها

 

پسرِ حضرتِ لیلاست ، طبیعی است که با

تیغِ ابرویِ دو سَر ، دل بِبَرد از ماها

 

السّلام ای نبی و حیدر و زهرا و حسین

السّلام ای پسرِ سبطِ کریمِ طاها

 

بگذر از نیلِ دلم ، معجزه ای برپا کن

دانش آموزِ تو هستند همه موساها

 

تیغ ، در دست بگیر و سَرِ ما را تو بزن

عاشقان ترس ندارند از این فتواها

 

روزِ محشر بخدا دست به دامانِ توأم

به دلم راه ندارد خطرِ عقباها…

 

نبضِ تو باعثِ جوشیدن آب است ، ولی

پیشِ چشمان تو شد خشک ، همه دریاها

 

به فدای لبِ عطشانِ تو و بابایت

تشنه لب ، معرکه کردی وسطِ صحراها

 

آه… نامِ تو علی بود و عدویت نامرد…

چقَدَر ضربه ی شمشیر ، ز بی پرواها

 

بدنت دانه ی تسبیح شد و ریخت بهم

تَنِ تو گم شده انگار ، به زیرِ پاها

 

پدرت آمده و گریه کنان میگوید:

یک پسر ، خوب تر است از همه ی دنیاها…

 

پوریا باقری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

کردند در میخانه من را مست باده

دارد چقدر اینجا گدایی استفاده

 

کوثر هوس کرده دل حیدر پسندم

بالا نشینم کرده یک ساغر چه ساده

 

با یا علی و یاعلی معراج رفتم

برده مرا تا عرش این پای پیاده

 

از چشمهای من بهشت افتاده وقتی

طوبای لیلا در مدینه بار داده

 

میگفت در گوشش اذان میگفت اقامه

امشب علی هم داشت حالی فوق العاده

 

کاری ندارد از همه سلمان بسازند

وقتی تصدق میکنند این خانواده

 

حال خوشی در خلوت محراب داریم

امشب حسابی کار با ارباب داریم

 

یار گدای بی سر و سامان حسین است

مجنون لیلاییم لیلامان حسین است

 

آنکس که می میرد برای گریه ماییم

آنکس که عشقش کرده رسوامان حسین است

 

خیر از جوانی دیده ایم الحمدلله

ماها که یک عمر است دنیامان حسین است

 

دیوانه ی روی علی بن الحسینیم

بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است

 

ذاتاً علی اکبر کرم دارد نگاهش

بسکه  دوچشمش مثل آقامان حسین است

 

پایین پا سکوی پرواز به بالاست

آنجا که سر جمع دعاهامان حسین است

 

مارا کنار سفره با آقا نشاندند

رزق مناجات سحرها را رساندند

 

ابروی او دائم سر پیکار دارد

یوسف کجااینقدرها بازاردارد

 

از آستینش در می آید صد چو میثم

از بسکه نخل چشمهایش بار دارد

 

کار توسل های ما بالا گرفته

چون جلوه از هرپنج تن بسیار دارد

 

هم شانه ی عباس می آمد  که گفتند

بین مدینه مجتبی هم یار دارد

 

از بس شده دلتنگ آغوش پیمبر

دایم به بوسیدن حسین اصرار دارد

 

وقت سحر بین مصلای قیامت

صوت اذانش بیشتر بازار دارد

 

دیدیم در توحید چشمش ماسوا را

اول خدا دوم خدا سوم خدا را

 

تقسیم کردند از نگاهش نورها را

می، کرده اند از لعل او انگورها را

 

قدری نمک از سفره اش روزی مان شد

بعدا" خریدند از جوانها شور ها را

 

ما را سوار کشتی ارباب کردند

نزدیکتر دیدیم با او دورها را

 

تنزیل اسم اعظم حیدر فقط اوست

عیسا شفا داده است با او کورها را

 

دیدیم چون موسی شب هشت محرم

زیر نقاب چهره ی او طورها را

 

اکبر یکی دوتا سه تا ... پس چند اکبر؟

 فهمیده ایم از کثرتش منظورها را

 

در کربلا محشر به پا کرد و زمین خورد

لشکر برایش کوچه وا کرد و زمین خورد

 

وقتی مسیر روزدن فرقی ندارد

جان تو یا که جان من فرقی ندارد

 

او تشنه ی بابا و بابا تشنه ی او

این چار لب با یک دهن فرقی ندارد

 

آنجا که قصد نیزه ها نسل خلیل است

ابن الحسین ابن الحسن فرقی ندارد

 

این پیکری که جوشنش هم ارباً ارباست

 با یک تن بی پیرهن فرقی ندارد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 28 اردیبهشت 95

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – قاسم نعمتی

 

دل حرم می شود سحرگاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

 

قطره ی آب در مرور زمان

می کند در حجر اثر گاهی

 

دل من سخت تر ز سنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

 

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

 

یعنی آن قدر بی بها هستم

نیستم لایقِ نظر گاهی

 

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب می شود خبر گاهی

 

بنده ای را که دست و پا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

 

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر ازین جا کنی گذر گاهی

 

پسری که کریم زاده بود

می کند جلوه ی پدر گاهی

 

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

 

تو مطهر شدی ز هر چه بدی

تا بگوئی ز نسل لم یلدی

 

صد و ده بار هو کشم ز جگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

 

همه ی دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا «علیک معتمدی»

 

گر تو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

 

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

 

نوه ی ارشد دو دریایی

موجی از عشق گاه جذر و مدی

 

جای مادر بزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

 

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

 

جز برای دل ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

 

تا خدا پرده از رخ تو کشید

چشم عباس مرتضی را دید

 

تا که بابا تو را صدا می کرد

محشری در حرم به پا می کرد

 

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبرِ خدا می کرد

 

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا می کرد

 

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا می کرد

 

آتش روی بام خانه ی تو

کوچه ها را پر از گدا می کرد

 

هر کسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا می کرد

 

دور از چشم شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا می کرد

 

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا می کرد

 

گوشه ای می نشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

 

بعد می گفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

 

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

 

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دم داری

 

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جداگانه یک حرم داری

 

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

 

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهیِ بر عجم داری

 

تو که باب الحوائجی بی شک

بس که آقایی و کرم داری

 

یک قدم تو عقب تر از عباس

بر سر دوش خود علم داری

 

شانه هایت ز بس مودب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

 

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بر دل کفار

 

زره مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

 

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ی حق حیدر کرار

 

هم چو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

 

ضجه ی کوفه را در آوردی

ای ابر مرد عرصه ی پیکار

 

هر طرف تاب می دهی تیغت

پشته سازی ز کشته ی بسیار

 

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

 

لب نهادی بر آن لبان خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

 

کی محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

 

تا که دل کنده از تو بابا شد

بال های شهادتت وا شد

 

ناگه از دشت یک صدا آمد

ناله ی ای پدر بیا آمد

 

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

 

پیرمردی کنار نعش جوان

با سر زانو از قفا آمد

 

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

 

آن چنان نعره زد علی ولدی

ناله اش بین که تا کجا آمد

 

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

 

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

 

با تن ریخته به هم چه کند

نوبت یاری عبا آمد

 

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چون که مادر به کربلا آمد

 

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) –  محسن حنیفی

 

غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست

بهشت با غزل مدح تو معادل نیست

 

به موی تو شب و با روی تو سحر کردم

کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست

 

تو نور نافله های شب حسینی ، پس

بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست

 

تمام خلق برایت اگر عقیقه شوند

به تار موی تو سوگند باز قابل نیست

 

به اعتقاد من از روح پاک محروم است

به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست

 

رسیدی و به نگاهی دل از همه بردی

تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی

 

دو چشم مست تو دُکّان کیمیاگری است

به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است

 

فرشته های موکّل تو را طواف کنند

که دستمزد طوافت حسین باوری است

 

زهیرها همه پایین پای تو جمعند

که کار خاک قدومت زهیر پروری است

 

برای ساحت ابروی تو سر آوردم

سرم فدا نشود حاصل سبک سری است

 

شده است نام تو ذکر همه رجز خوانها

طنین نام علی مایه ی دلاوری است

 

رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند

یلان ز چرخش تیغ تو زهره می ریزند

 

سبو و ساغر و مستی و جام و مینا ... تو

پیمبر و حسنین و علی و زهرا ... تو

 

غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین

تمام عالمیان بنده اند و آقا ... تو

 

به خاک پای تو افتاده ، بید مجنونم

و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو

 

تو مجتبای حسینی و راه بندانِ

همیشگی سر کوچه و گذر با .. تو

 

تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای ، پس حال

بگو بهانه ی خلقت نبی شود یا تو

 

تو مس ذات خدایی تو مست توحیدی

میان کرببلا چون علی درخشیدی

 

به پهنه ی گیتی پهن ؛ خوان تو باشد

زمین زمین تو و آسمان تو باشد

 

حسین را تو حدیث الست می خوانی

حدیث ها چه خوش است از زبان تو باشد

 

عقیده دارم از اول ، صدای مرد ظهور

به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد

 

به زیر قبه ، سحر ، غالبا دل مردم

کنار شش گوشه میهمان تو باشد

 

عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار

عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد

 

تمام کرببلا از تن تو سهمی برد

تمام کرببلا پس از آن تو باشد

 

عبای خود به زمین پهن کرده بابایت

که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد

 

کنار پیکر تو تا نداده بابا جان

بلند شو پدرت را به خیمه برگردان

 

محسن حنیفی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

 اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - حسن لطفی

 

روزی که بال میزدم اما پری نبود

روزی که حلقه میزدم اما دری نبود

 

روزی که باده عربده میزد حریف کو

حل میشدم درون مِی و ساغری نبود

 

روزی که در میان تمامی عقل ها

مستانه نعره میزدم و حنجری نبود

 

روزی که عشق بود و خداوند عشق را

غیر از حسین آینه ی دیگری نبود

 

دیدم حسین گرم طوافی عجیب بود

بر دلبری که هم قدمش محشری نبود

 

میخواستم که دل بسپارم نیافتم

میخواستم که سر بدوانم سری نبود

 

آنروز حکم حضرت حق حیدری شدیم

ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم

 

باید شنید از دو لبت یا حسین را

باید که دید روی لبت یا حسین را

 

از آن شبی که خنده زدی در میان مهد

هر شب علی علی شده لالا حسین را

 

با هیچ چیز عالم عوض نه نمیکند

ارباب ما شنیدن بابا حسین را

 

هر پنج وعده تا که اذان تو میرسد

مبهوت میکند همه حتی حسین را

 

این سان که خیره خیره تو را میکند نگاه

باید که دید وقتی تماشا حسین را

 

وقتی به روی دامن زینب نشسته ای

گویا گرفته حضرت زهرا حسین را

 

باغ بهشت را گرو باده داده ایم

دیوانگان حضرت ارباب زاده ایم

 

وقتی که باز میکنی از رخ نقاب را

بیچاره میکنی ز پی ات آفتاب را

 

انگشت بر لب اند تمامی قاب ها

داری ز بس که چهره ی ختمی مآب را

 

جبریل هم گمان کنم اینجا مردد است

آورده در حضور تو امّ الکتاب را

 

شکر خدا برای گره های کور ما

آورده ای هزار دم مستجاب را

 

چشم پدر ز شوق و شعف برق میزند

وقتی سلام میکنی عالیجناب را

 

زینب برای عرض ادب سجده میکند

تا دست میکشی سر و یال عقاب را

 

تو حیدری که آمده تکرار میشوی

وقت نبرد تیغ علمدار میشوی

 

در خاک میروند تمام سوارها

با دیدن تو ای نفس ذوالفقارها

 

حتی هنوز بین دلیران زبانزد است

یک صحنه از حضور تو در تار و مارها

 

تو میزدی به سینه ی لشگر ولی چه سود

یک تن نبود دور و برت از فرار ها

 

تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند

صدها هزار دست و سر نابکارها

 

از ناز ضرب شصت تو بد مست میشود

شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها

 

از ناز ضرب شصت تو تکبیر میکشد

عباس، وقت دیدن این کارزارها

 

نامت حماسه ای ست که پیدا نمیشود

هر یوسف که یوسف لیلا نمیشود

 

حسن لطفی

با تشکر از آقای سعید آموزگار

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - موسی علیمرادی

 

وقتي كه طبع من بدمد سورشعر را

در واژ ه ها به عشق تو محشر شود به پا

 

تا اينكه جايي از غزلت جايشان شود

هر واژه اي به سمت خدا دست بر دعا

 

در بين حرف ها به تمناي وصف تو

با عين و لام و يا بشود كعبه اي بنا

 

بايد خدا خودش بنويسد ز وصف تو

يا اين قلم به دست من و شعر از خدا

 

شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت

بي انتهايي و غزلت نيست كار ما

 

بايد براي شعر شما جبرييل شد

حتما به وحي هاي الهي دخيل شد

 

آهوی طبع من به هوایت رمیده است

آوارگی عشق تورا برگزیده است

 

ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است

نامت غزل بلندی قدت قصیده است

 

باران شناسنامه دست کریم تو

مهر شناسنامه چشمت سپیده است

 

عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای

در آسمان دو قرص قمر را ندیده است

 

جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم

وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است

 

با خلق توخدا به نبوت اشاره كرد

با قامتت به روز قيامت اشاره كرد

 

باعشق تو تمام دلم عشق ميكند

تا مينويسم از تو قلم عشق ميكند

 

نه اينكه ما فقط به تو دلداده ايم بس

با عشق تو خداي تو هم عشق ميكند

 

هم تو كريم و هم پدر و هم قبيله ات

بر خانواده تو كرم عشق ميكند

 

وقتي به پيش چشم پدر راه ميروي

بر قامتت قدم به قدم عشق ميكند

 

وقتي كنارحضرت عباس ميرسي

از اين سپاه چشم حرم عشق ميكند

 

 

قلب پدر از عشق تو تسخير مي شود

روحش به چشمهاي تو زنجير مي شود

 

صاحب نفس شدي مسيحاي ديگري

اصلا خودت بگو كه علي يا پيمبري

 

می بینمت تورا به بلندای بالها

از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری

 

با اين قداستي كه تو داري مساجدي

بايد بنا شود به رهي گر تو بگذري

 

بر آسمان اگر كه نگاهت گذر كند

خورشيد را به نور خود از روي ميبري

 

آقا مگر كه عاشق تو ميشود نبود

ليلاي زاده هستي و استاد دلبري

 

تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است

معنای اوج قله پرواز عاطفه است

 

پر بود چشمهای حسین از محبتت

پربود چشمهای ترت از نجابتت

 

وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی

مومن شدند چندنفر بر نبوتت

 

اما تمام دشت به یک بار نیزه شد

وقتی شنید از رجز تو اصالتت

 

جاداشت از فلک برسد صوت لافتی

هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت

 

معراج تو میان حرایی زنیزه است

چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت

 

بابا به پیش پیکر تو محتضر شود

در بین یک عبا بدنت مختضر مشود

 

موسی علیمرادی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت علی اکبر(ع)

 

 اشعار میلاد حضرت علی اکبر(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

 

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

 

هر شب نصیب سفره شهرمدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

 

ای سر به زیر از همگان سر بلند تر

تسکین عمه بود غروری که داشتی

 

خلقاً و منطقاً همه شکل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

 

این آفتاب تو ست که خورشیدمان شده

یا که پیمبر است دوباره جوان شده

 

چشمان تو همین که نهان می شود علی

عمه برای تو نگران می شود علی

 

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند

هر روز سال، روز جوان می شود علی

 

بی اختیار یاد صدای تو می کنم

هرلحظه ای که وقت اذان می شود علی

 

روزی سه بار پشت بلندای مأذنه

آقایی تو اشهد ما می شود علی

 

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت

الله اکبر از تو از الله اکبرت

 

باید برای طور کلیمی درست کرد

یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

 

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

 

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

 

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم   

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

 

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدم آفتاب را

 

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

 

نور جبین نیمه شب در تهجدٌت

در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

 

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره

من از تو دارم این دل خانه خراب را

 

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

 

**

هنگام روبرو  شدن کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

 

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

 

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

 

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

 

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

 

فرزند لافتی که به جز این نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

 

ای آفتاب روشن شبهای کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

 

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

 

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

 

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا

 

هر چند دیدنی است ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

 

نزدیک تر به مرقد آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

 

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشمان محتضرم را نگاه کن

 

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

 

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

 

باور نمی کنی که علی پیر تر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

 

اصلا بیا بجای تمنّا جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

 

بعد ار تو فصل، فصل دلم بی قرار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته