اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار ولادت حضرت زینب(س) – وحید محمدی

 

خلق و خوی و خصال دخترها

بیشتر می رود به مادرها

 

دختران می زنند چون مادر

گره محکمی به معجرها

 

دختران عشیره زهرایند

مردهای عشیره حیدرها

 

موقع پهن کردن سفره

کمک مادرند دخترها

 

خورده نان های سفره ی مولا

می رسد بیشتر به قنبرها

 

عشق هم نیست بی شباهت به

حس بین تو و برادرها

 

زیر پایت نگاه کن بی بی

می خورد چشمتان به نوکرها

 

درک اوج کرامتت دارد

بیشتر بستگی به باورها

 

پیش مردم بدم نکن بی بی

دست خالی ردم نکن بی بی

 

آیه آیه، خدا خدا زینب

نور توحید هل اتی زینب

 

راحت روح مصطفی زهرا

راحت روح مرتضی زینب

 

قاری خطبه های یاحیدر

جلوه ی صبر مجتبی زینب

 

ای امام یقین و صبر و رضا

مظهر عفّت و حیا زینب

 

شیرِ مردان کربلا عبّاس

شیرِ زن های کربلا زینب

 

در مقامات عشق باید گفت

ما کجا و شما کجا زینب

 

به یقین در مقام تو جاری است

حکم کلی “انّما” زینب

 

و کتاب شکوه تو درس است

لفظ لفظ و هجا هجا زینب

 

با تمام وجود می گویم

السلام علیکِ یا زینب

 

السلام علیک، بی تابم

جان مولا بیا و دریابم

 

پر زدم باز در هوای شما

در هوای پر از خدای شما

 

وقتی از راه آمدی خم شد

آسمان بوسه زد به پای شما

 

سال ها مانده بر دلم بی بی

داغ دیدار کربلای شما

 

مشهد من به جای معصومه

کربلا رفتنم به جای شما

 

همه ی حاصلم فدای علی

جان ناقابلم فدای شما

 

مدح خواندن فقط برای علی

روضه خواندن فقط برای شما

 

زینبیه فدا شدن عشق است

و شهید شما شدن عشق است

 

نوکر بی وفا نمی خواهی

من گدایم گدا نمی خواهی

 

رو سیاه همیشه را بی بی

آه می خواهی یا نمی خواهی

 

به خدا خوب می شوم یک روز

حرّ شرمنده را نمی خواهی؟

 

به جوانی اکبرم بپذیر

و نگو که مرا نمی خواهی

 

می شود باز هم بپرسی که

سینه زن، کربلا نمی خواهی؟

 

بین این شاعران درباری

شاعری بی نوا نمی خواهی؟

 

بی نوایم بیا قبولم کن

و برای خدا قبولم کن

 

مست این حس ناب می مانیم

نوکر بوتراب می مانیم

 

به شهیدان تو بدهکاریم

وای اگر بی جواب می مانیم

 

تا دعاهای مادرت زهرا

بشود مستجاب می مانیم

 

با علی عهد بسته ایم امروز

پای این انقلاب می مانیم

 

پای این بیرقیم و منتظر

شمس پشت حجاب می مانیم

 

در دل ماست شور هم عهدی

تا بیاید ندا … انا المهدی

 

وحید محمدی

برگرفته از سایت حدیث اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

گرامیداشت یوم الله 22 بهمن - جواد محمد زمانی

نسل رودیم ، زاده دریا

موج خیزیم و صاحب ژرفا

 

همچو شمعیم پاک و روشن دل

مثل پروانه‌ایم بی‌پروا

 

ما چو کوهیم ، با وقار ، آرام

اهل صبریم اهل صبر امّا

 

گر بخواند به رزممان رهبر

گر که ما را به صف کند مولا

 

می‌زنیم آنچنان به گُرده خصم

که نماند تنی ازو برجا

 

هست همت نصیب ما امروز

هست نصرت از آن ما فردا

 

می‌رسد صبح مرگ اسرائیل

می‌رسد شام دفن امریکا

 

روزی آخر نماز می‌خوانیم

در شبستان مسجد الاقصی

 

این همان وعده است، وعده او

وحده لا اله الا هو

 

جاده آورد عطر رحمت را

دشت سرشار شد نجابت را

 

آی باران دوباره جاری کن

در زمین چشمه ی کرامت را

 

با حضور تو دل به یاد آورد

خاطرات امام امت را

 

آن امامی که یاد ازو دارند

سروها ، کوه‌ها ، صلابت را

 

آن امامی که خوب باور داشت

که جدا نیست دین سیاست را

 

یادمان داد پایداری را

یادمان داد استقامت را

 

گاه از انقلابمان می‌گفت

تا بدانیم قدر نعمت را

 

آن امامی که مرد ایمان بود

پیر رزمندگان لبنان بود

 

البشاره که صبح ایمان است

روشن از پرتو اش دل و جان است

 

مستم از آفتاب ساعت هشت

آفتابی که از خراسان است

 

نغمه ای باز میرسد بر گوش

نغمه ای که بسی خروشان است

 

از دل فکه پاوه اندیمشک

از طلائیه فاو بستان است

 

شور صحرا به یمن مجنون است

شور دهلاویه به چمران است

 

باز عطر دوکوهه می آید

حاج احمد مگر سخنران است ؟

 

باکری کاوه باقری همت

چقدر بزم ما چراغان است

 

ای جوانان ز یادمان نرود

هرچه داریم از شهیدان است

 

آن دلیران معرکه که هنوز

دشمن از نامشان هراسان است

 

ای جوانان ز راه برگشتن

نقض عهد است نقض پیمان است

 

عهد بستیم یادمان نرود

خیز تا آنکه کاروان نرود

 

چه قدر مانده تا سحر برسد؟

از فضا بوی مشک تر برسد

 

دشمن ما هنوز منتظر است

عمر این انقلاب سر برسد

 

جاده‌ها اسب شوق زین کردند

تا ز هنگامه‌ها خبر برسد

 

باش تا صبح دولتت بدمد

باش تا مژده ظفر برسد

 

جمعه‌ها بی‌قرار می‌گویند:

روزی آن یار از سفر برسد

 

روزی آن یار می‌رسد، آری

دشت‌ها می‌شوند گلکاری

 

یا رب آن عطر ناب را برسان

حضرت آفتاب را برسان

 

آن سوار دلیر را بفرست

عزمِ پا در رکاب را برسان

 

خیمه عمرمان عطش دارد

یا ابالفضل آب را برسان

 

انقلاب از دعای او باقی است

صاحب انقلاب را برسان

 

گره از کار عاشقان واکن

و جهان را دوباره شیدا کن

 

جواد محمد زمانی