اشعار مناجات با امام زمان(عج) - علی زمانیان

 

ندبه خوان با دو چشم تر جمعه

رفت مادر به سمت در جمعه

 

كوچه را شست،آب و جارو كرد

مثل هرهفته مثل هر جمعه

 

سر كوچه نشست تا خود ظهر

تا بیایى تو از سفر جمعه

 

چهل و چند سال منتظر است

آه!بس نیست اینقدر جمعه؟

 

تشنه ام اى همیشه رود بیا

مادرم تا نرفته زود بیا

 

چشم در راه شنبه تا جمعه

مى كشد آه شنبه تا جمعه

 

مادرم سفرۀ اباالفضلش

هست در ماه شنبه تا جمعه

 

بعضى اوقات روضه مى خواند

ناخود آگاه شنبه تا جمعه

 

عوضش من نمى كنم یادى

از شما گاه شنبه تا جمعه

 

زودتر آخرین قدم برگرد

دارم از دست مى روم برگرد

 

خیلى از اهل دردها رفتند

مردهاى نبردها رفتند

 

چه جوان ها كه بى تو پیر شدند

چقَدَر پیرمردها رفتند

 

درهمین چندسال خیلى از

جمع مهدیه گردها رفتند

 

عده اى خوب رو سفید شدند

به امید شما شهید شدند

 

ما ولى خوب دربه در نشدیم

گریه كردیم خونجگر نشدیم

 

شرم دارد كه بعد این همه سال

سیصد و سیزده نفر نشدیم

 

تو خبردار بودى از ماها

ما ولى از تو باخبر نشدیم

 

زودتر جان مادرت برگرد

تا ازاین روسیاه تر نشدیم

 

كى شود تا كه با شما باشیم

یك شب جمعه كربلا باشیم

 

مى شود بشنوى صداى مرا

السلام علیك هاى مرا

 

آل یاسین جمعه شب هایم

اثرى مى دهى دعاى مرا

 

مى دهى دست پنجره فولاد

رزق و روزى كربلاى مرا

 

به حساب فرج ذخیره كنید

این همه یا رضا رضاى مرا

 

بین روضه مرا نبر از یاد

نیمه شب پشت پنجره فولاد

 

علی زمانیان

اشعار امام زمان(عج) - روز عرفه - حاج محمود ژولیده

 

قربان چشم یار که مانده به راه من

از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

 

من از قرارگاه شب قدر آمدم

حالا غروب مزدلفه شد پناه من

 

بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم

دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

 

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی

با من بگو بیا که تویی از سپاه من

 

هرقدر طی کنم به تو جانا نمیرسم

آخر بگو که چه باشد گناه من

 

این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست

آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من

 

حاج محمود ژولیده

برگرفته از سایت دوستداران حاج منصور

اشعار امام زمان(عج) - محمد فردوسی

 

آقای من تنها در این دور و زمانه

 بار فراقت میکشم بر روی شانه

 

 کاری زدستم برنمی آید...ببخشید

جز اینکه صبح جمعه میگیرم بهانه

 

آقا اجازه می دهی تاکه بگویم...

...حرف دل خود را به شکل عامیانه

 

مانند اجدادت، تو هم خیلی غریبی

دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه

 

خیمه نشین ؛مانند آن خانه نشینی...

...که بسته شد دست غیورش ظالمانه

 

هرکس به فکر زندگی و رشدخویش است

فکر سال و دخل و خرج سالیانه

 

کاری به کار تو ندارد آنکسی که

از حرص و آز افتاده بین دام و دانه

 

جای دعا و پند و اندرز و روایت

گردیده گوش ما همه پر از ترانه

 

پیداست آقا،جای عکس جمکرانت

تصویر نامحرم روی دیوار خانه

 

اینجا فقط با هیزم دنیا و شهوت

از هر وجودی میکشد آتش، زبانه

 

دنیا پرستی باعث آن شد بماند

بر بازوی زهرا نشان تازیانه

 

باید مراقب بود، شیطان در کمین است

میپاشد او بذر گنه را دانه دانه

 

بااین بدی و بی وفایی دارم اکنون

از پیشگاهت التماسی عاجزانه

 

آقا، دعا کن در مسیر تو بمانم

با لطف تو باشم گدای آستانه

 

محمد فردوسی

 

اشعار امام زمان(عج) - وفات حضرت ام البنین(س) - قاسم نعمتی

 

دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن

رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن

 

یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا

یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن

 

با نگاهی بده خاکستر عمرم بر باد

این جگر سوخته ، رسوای همه عالم کن

 

من زمین گیر شدم باز قدم پیش گذار

التفاتی کن و این فاصله ها را کم کن

 

گریه از اول خلقت شده ارثیه ی ما

فکر چشمان پر از اشک بنی آدم کن

 

دیگر این نوکر تو گریه کن سابق نیست

پای بر دیده نه و چشم مرا زمزم کن

 

می رسد بوی تو اما خبری نیست زتو

یوسفا چاره این شام پر از ماتم کن

 

کاش می شد که شبی خواب ترا می دیدم

 دوستم داری اگر ، قلب مرا محکم کن

 

دست و پا می زنم از دور نگاهی بکنی

گوشه چشمی به من و ناله پر دردم کن

 

نازداری تو و ، ناز تو کشیدن سخت است

رحمی آخر به من و کوچکی قلبم کن

 

به علمدار قسم پای رکابت هستم

شانه ی گرم مرا تکیه گه پرچم کن

 

همچنان ام بنین سوز و نوا دارم من

هوس یک سحر کرببلا دارم من 

 

قاسم نعمتی

اشعار امام زمان(عج) - جواد پرچمی

 

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است

برای گریه شدن آبشار هم خوب است

 

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا

کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

 

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا

ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

 

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است

امید دادن این بی قرار هم خوب است

 

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند

ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

 

مرا ببند که من جای دیگری نروم

برای عبد فراری حصار هم خوب است

 

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است

کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

 

اگر نشد برسم من به پابوسی تو

برای این دل من وصف یار هم خوب است

 

برای اینکه به دست آورم دلت را من

قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

 

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم

که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

 

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم

برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

 

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد

امید آمدنت بر مزار هم خوب است

 

جواد پرچمی

برگرفته از وب سایت حاج منصور ارضی

اشعار امام زمان(عج) - مناجات

 

اشعار امام زمان(عج)

 

 

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

از شما دور شدن زار شدن هم دارد

 

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند

عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

 

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت

چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

 

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم

دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

 

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست

بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

 

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده

این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

 

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

 

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!

این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

 

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم

عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار امام زمان (عج ) - اشعار انتظار

 

بالی برای رفتن تا آسمان بده

راهی برای دیدن رویت نشان بده

ما مردمان ساده دل این زمانه ایم

اصلا خودت بیا و دعا یادمان بده

ما با سه شنبه های شما خو گرفته ایم

اندازه لیاقتمان جمکران بده

برگرد و تکیه بر روی دیوار کعبه کن

ظهری به وقت شرعی زهرا اذان بده

خود را معرفی کن و یابن الحسن بخوان

و بعد قبر مادر خود را نشان بده....

 

محسن اصلانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج)  - اشعار انتظار

 

اشعار امام زمان - علی اکبر لطیفیان

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

 گاهی غبار جاده‌ی لیلا کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام درد می‌کشم

 شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره‌ها واشود همین

 اصلا بنا نبود ز سر واکنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی‌کنم

 حق می‌دهم که بنده‌ی دنیا کنی مرا

من سالهاست میوه‌ی خوبی نداده‌ام

 وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا؟

آقا برای تو نه برای خودم بد است

 هر هفته در گناه تماشا کنی مرا

من گم شدم تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

 وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

 شاید غلام خانه‌ی زهرا کنی مرا

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته