اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
در زدن! وای اگر نوبتِ مادر برسد
وای اگر مادرمان، زود دمِ در برسد
هان! اگر مادرتان پشت در آمد به دفاع
نگذارید که اُستادِ لگد، سر برسد
مادری یک تَنه در کوچه اگر گیر افتاد
لااقل داد بزن، زود برادر برسد
مادرِ حامله، چادر بسرش نیست هنوز
وای اگر دستِ کسی بر نخِ معجر برسد
از پذیراییِ هیزم خبرش نیست هنوز
شعله برخواست که تا سورهٔ کوثر برسد
تازیانه زدن اینجاست، به زن باب شود
ارثِ مادر ز همینجاست به دختر برسد
پای این قوم به این خانه اگر باز شود
ریسمان است که بر گردنِ حیدر برسد
غاصبان حقِّ علی را چه شتابان بردند
نگذارَند که تا دفنِ پیمبر برسد
هیچکس نیست مگر!؟ جانِ علی در خطر است
حضرت فاطمه باید که به سنگر برسد!؟
پشتِ در، سینهٔ مادر چو ز مسمار شکست
بی گمان کار به گودال و به خنجر برسد
ذکرِ «لاحَول» به لب داشت و میگفت حسین
آه، ایکاش که این ناله به خواهر برسد
دستِ عباس جدا بود و سرش بر نیزه
دستِ خناس مبادا که به معجر برسد
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 26 دی ماه 96
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – محمد جواد شیرازی
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب
کمکم کن که به محراب نمازم بروم
تا به آرامگه راز و نیازم بروم
گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز
من به سجده برسم کار تمام است عزیز
تا به محراب بیاید دل من غوغا شد
چند باری وسط راه نشست و پا شد
تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد
آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد
در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم
تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم
وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد
وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد
حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد
بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد
بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده
فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده
شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد
مادرم باز مرا در بغلش می گیرد
تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش
با چه شور و شعفی باز دویدم سویش
نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد
بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد
خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم
دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم
سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت
شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت
چقدر در وسط دود تنش می لرزید
وقت برداشتن نان بدنش می لرزید
تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست
به روی دست خودش دسته ی جارو را بست
بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد
وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد
گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من
گفت: باید که بشویم حسنینم را من
آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست
آب می ریخت حسین و حسنش را می شست
لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند
آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند
بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت
آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت
بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد
با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد
رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت
با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت
ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد
داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد
اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا
بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – محمد جواد شیرازی
سه ماه...
آب شدی، آبروی این خانه
سه ماه...
سوختی از درد مثل پروانه
سه ماه...
با غم خون های تازه درگیری
سه ماه...
دست به دیوار خانه می گیری
سه ماه...
پا شدی از بستر و زمین خوردی
سه ماه...
خیره شدی بر در و زمین خوردی
سه ماه...
لاله دمیده به روی پهلویت
سه ماه...
می شود اصلا ندیده ام رویت
سه ماه...
نیمه شب و اشک های پنهانی
سه ماه...
نافله ات را نشسته می خوانی
سه ماه...
آرزوی مرگ می کنی هر شب
سه ماه...
شانه نخورده به گیسوی زینب
سه ماه...
هق هق روز و شب حسن بودی
سه ماه...
بغض گلوی حسین من بودی
سه ماه...
در قفس گریه هام محبوسم
سه ماه...
رفتنت از خانه گشته کابوسم
سه ماه...
گرد و غبار دلم نخوابیده
سه ماه...
نور طلوعت به من نتابیده
سه ماه...
پشت در خانه سخت می سوزم
سه ماه...
فکر غم ماجرای آن روزم
سه ماه...
دیدن وضع تو بی قرارم کرد
سه ماه...
میخ در خانه شرمسارم کرد
سه ماه...
غیرت من سوخت دم به دم زهرا
سه ماه...
منتظر خنده ی توام زهرا
سه ماه...
روضه ی این خانه هم نشد کافی
سه ماه...
هست لباسی به گریه می بافی
سه ماه...
فکر حسین غریب و عطشانی
سه ماه...
می شود از داغ او پریشانی
سه ماه...
از سر شب تا به صبح می نالی
سه ماه...
گریه کن ماجرای گودالی
سه ماه...
روضه ی ما ختم شد به عاشورا
سه ماه...
گریه ی ما نذر سیدالشهدا
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – پوریا باقری
امروز حالت بهتر است اما
انگار ، طور دیگری هستی
پوشیه ات را باز کردی و ...
معجر به پیشانی خود بستی
امروز بوی نان تو آمد
خانه دوباره گرم شد زهرا
گفتم خدا را شکر انگاری
تو ماندنی هستی در این دنیا
یک دست بر جارو گرفتی و...
یک دست دیگر بر کمر داری
خانه خرابم کرده ای بانو
از حال و روز من خبر داری؟
بعد از سه ماه و پنج روز حالا
روی تو را دیدم امید من
انگار خیلی فرق کردی ای...
"تازه جوان" مو سپید من
ای با صلابت ، همسر حیدر
قامت کمانت کرده این دنیا
جان علی کمتر بزن جارو
دلخوش نکن این بچه هایت را
زینب به جای تو در این مدت
در کار "خانه" محشری کرده
این روزها در حق این خانه
هم "مادری" هم "خواهری" کرده
انگار حرف رفتنت ، حتمی است
انگار تنها میشود ، حیدر
باشد ، خداحافظ عزیز من
ای تکیه گاه فاتح خیبر
یادت بماند وعده گاه ما
گودال خون آلود عاشورا
آنجا که نیزه رو به پایین و...
فریاد زینب ، میرود بالا
پوریا باقری
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – قاسم صرافان
ما که با هم یه روز از عالم بالا اومدیم
پس چرا تنها میری؟ ما مگه تنها اومدیم
بیتو این خونه پر از غصه، پر از دل تنگیه
میدونی بی تو مدینه غروباش چه رنگیه؟
دیگه تو چشمای کی عکس خدا رو ببینم؟
بعد از این رو به کدوم آینه باید بشینم؟
میدونم باید بری، اینجا دیگه جای تو نیست
کوچهی این آدما جای قدمهای تو نیست
میدونم وقتی بری، تنهاترین ماهی میشم
منم از اینجا میرم، کبوتر چاهی میشم
وای اگه شور مناجاتتو از شب بگیرن
وای اگه سایهتو از رو سر زینب بگیرن
وای اگه فردا حسین سراغ مادر بگیره
وای اگه بهونَهتو حسن ز حیدر بگیره
آسیاب دستی صداش هنوز تو گوشم میخونه
ذکر «یارب یارب»ت همیشه یادم میمونه
خدا میدونه فقط یه آرزو رو دلمه
که بیام خونه بگم: سلام! کجایی فاطمه؟
قاسم صرافان
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – علی اکبر لطیفیان
این که دارد میرود از خانه ، سامان من است
بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است
نیست دیگر هیچ امیدی برمداوای دلم
اینکه افتاده به جانش درد،درمان من است
گریه هایش گریه درد است،درد بی کسی
فاطمه گریان پهلو نیست ، گریان من است
بازهم ازحق کعبه برنخواهد داشت دست
فاطمه دست شکسته ش هم به دامان من است
لااقل گیسوی زینب را کمی شانه بزن
فاطمه جان شانه کردن حق طفلان من است
اینکه بین دنده یک دنده گیر افتاده است
ظاهرا آه تو اما باطنا جان من است
میهمان سرزده خوب است ، لیک اینگونه نه
چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟
چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه
گیسوان سوخته حالا پریشان من است
آی مردم در جوانی آخر کارم شده
اول این زندگی گرم ، پایان من است
بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن
خانه آباد را با رفتنت ویران نکن
علی اکبر لطیفیان
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – رضا باقریان
تا روضه میگیرم برای رفتن تو
پیشم تداعی میشود خندیدن تو
آوار میگردد همه عالم به فرقم
وقتیکه میآید زمان خفتن تو
در خواب هم ذکر لبت ناد علی بود
جانم فدای این علی جان گفتن تو
همراه طفلان تو ای بانوی عالم
ماتم بگیرم با ز خانه بردن تو
هرگز نخواهد رفت از یادم عزیزم
آن لحظهی از کوچهها برگشتن تو
جانم به لب میآید ای روح و روانم
در بینِ خانه با زمین افتادن تو
با دستهای خستهام ماندم چگونه……
…..آبی بریزم روی گلبرگ تن تو
رضا باقریان
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – مجتبی خرسندی
این گریه های بی سخن اشکال دارد؟
یا این که چشمان حسن اشکال دارد؟
هرروز می شوئی سه دفعه پیرهن را
زهرا مگر این پیرهن اشکال دارد؟
گفتی : بزن، باشد، ولی دست علی را
بستن جلوی چشم من اشکال دارد
وقتی که می دانی کسی پشت دری هست
پس با لگد وارد شدن اشکال دارد..!
یعنی نمی دانست با آن دست سنگین
سیلی زدن در گوش زن اشکال دارد؟
سخت است در شب دفن کردن ، آه اما
دفن جنازه بی کفن اشکال دارد...
یک جای دیگر هم زن غساله می گفت:
من مطمئنم این بدن اشکال دارد...!!!
مجتبی خرسندی
*******************
اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) – آرمان صائمی
بوى نانت مدینه را پر کرد
با تن خسته کار کردى باز؟
من که گفتم غذا نیازى نیست
إز چه رو پس تو بار کردى باز؟
ظاهراً بهترى خدا را شکر
نفست جا به جا نشد امروز؟
به گمانم که تب ندارى...نه
زخم سینه که وا نشد امروز؟
بچه ها را ببین چه خوش حال اند
رنگ شادى به خانه أم برگشت
خوب کردى که پا شدى خانم
چشمم إز شوق دیدنت تر گشت
راستى!براى این در هم
فکر هایى میان سر دارم
قصد دارم اگر خدا خواهد
در سالم به خانه بگذارم
فکر چیزى نباش زهرا جان
تو فقط استراحتت را کن
خانه دارى خانه ات با من
فکر زخم و جراحتت را کن
آرمان صائمى