اشعار ولادت حضرت امام هادی(ع) - محمد حسن بیات لو

 

آسمانیست جلوه های شما

روی چشمان ماست جای شما

 

حضرت جبرئیل با بالش

طاق نصرت زده برای شما

 

هرکسی که شنیده گفته چنین

 بی نظیرست ربنای شما

 

 همه ی برگ های پاییزی

 میشود سبز زیر پای شما

 

 با دو دستان خالی ام دارم

 چشم امید بر عطای شما

 

 و برای قیامتم کافیست

 نخی از گوشه ی عبای شما

 

از مسیر خطا برم گرداند

 روشنایی رد پای شما

 

 افتخار تمام ما این است

شده آقای ما -گدای شما

 

شب برای خودش سلیمان است

 زائر صبح سامرای شما

 

 عشق ما بر شما ارادی نیست

 عشق ما جز امام هادی نیست

 

ای صفا بخش انجمن هادی

رونق یاس و یاسمن هادی

 

گل خوش عطر و بوی زیبارو

علت رویش چمن هادی

 

دهمین نور محض آل الله

پدر دومین حسن هادی

 

در جمال تو منعکس شده است

روشنایی پنج تن هادی

 

در قنوتت فرشته ها بودند

به دو دست تو بوسه زن هادی

 

بی نظیری در انتقاد و کلام

هستی استاد در سخن هادی

 

شیر در پرده را که جان دادی

روح  تازه  بده به من هادی

 

روز محشر در ازدحام بیا

نام ما را صدا بزن هادی

 

همه محتاج یک دعای توایم

حاجت قلب مرد و زن هادی

 

واکن از کاروبار ما گره را

 تا ببینیم ماه سامره را 

 

آستانت همیشه پا بر جا

 ابتدایت همیشه نا پیدا

 

 ای علی چهارم شیعه

 نوه ی اول امام رضا

 

 ایها الهادی  ای امام نقی

دهمین حجت ای امام هدی

 

 صاحب اقتدار و شوکت حق

 رهبر و مقتدای مذهب ما

 

 با وجودت همیشه مینازیم

  به تمام اهالی بالا

 

 اعتقادات ما درست شده

 با فرازهایی از دعای شما

 

 جامعه ساز ماست جامعه ات

 نسخه ی رشد روح انسانها

 

 نگذاری به سینه ها داغ

 دیدن  صحن  سامرایت را

 

 در زمانت سه بار شد تخریب

 بارگاه  شریف کرب و بلا

 

 ای ولی خدا زبانم لال

 تو کجا مجلس شراب کجا؟

 

ظرف غمهای تو لبالب بود

اشک تو نذر اشک زینب بود

 

محمد حسن بیات لو

برگرفته از سایت حدیث اشک

اشعار ولادت حضرت امام هادی النقی(ع) - مسعود یوسف پور

 

خورشيد پر تلألو هفت آسمان شدي

ذي الحجه شهير زمين و زمان شدي

 

با اهدنا الصراط تو شد راه ، مستقيم

وقتي كه حمد خواندي و تفسير آن شدي

 

تكثير گشته آيه ي اياك نعبد

از آن زمان كه هادي اهل جهان شدي

 

ابن الجواد ! تا كه گدايت شديم ما

مثل پدر كريم شدي ، مهربان شدي

 

تا سفره هاي دست كريم تو پهن شد

ما ميهمان شديم ، تو هم ميزبان شدي

 

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

 

هر وقت شيعه سائل و محتاج مي شود

درياي لطف و جود تو مواج مي شود

 

دل را به دست غير تو هرگز نمي دهم

از اين قضيه عشق تو انتاج مي شود

 

پرهاي جبرئيل نگاهم در آتش است

وقتي كه خاك پاي تو معراج مي شود

 

در امتحان رشته عشق و ولاي تو

هر كس كه زير ده شده اخراج مي شود

 

تو پادشاه كشور ديني بدون شك

گاها عمامه بر سر تو تاج مي شود

 

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

 

امروز آمديم كه عيدي به ما دهيد

يك گوشه ، يك كنار به ما نيز جا دهيد

 

چشمان ما به دست شما خيره گشته اند

تا كه مجوز سفر سامرا دهيد

 

از اين چل و دو سال فقط لحظه اي بس است

تا با اشاره اي دل ما را جلا دهيد

 

از التماس پر شده دستان خاليم

وقتش شده كه تكه نان بر گدا دهيد

 

گفتند كه بلا سبب قرب مي شود

بي زحمت اي طبيب به ما هم بلا دهيد

 

امروز بر دريچه قلبم نزول كن

لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن

 

مسعود يوسف پور

برگرفته از وبلاگ حدیث اشک

اشعار ولادت حضرت امام هادی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام هادی(ع) - رضا رسول زاده

 

سايه ي لطف

 

شروع عشق به نام خدا به نام شما

من آفریده شدم تا شوم غلام شما

 

هزار شکر نبوده هنوز روی سرم

به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما

 

کبوتر دل من که نمی پرد همه جا

از آن زمان که گرفتار شد به دام شما

 

برای آنکه جنان را فقط نگاه کند

نشسته است شب و روز روی بام شما

 

خوشا به حال کسی که شده در این دنیا

مسیر زندگی اش روشن از کلام شما

 

شما تمامی دار و ندار من هستید

تمام عمر همه اعتبار من هستید

 

جهان به زیر قدوم تو خار می گردد

نفس زنی همه عالم بهار می گردد

 

برای عرض ارادت به محضرت، خورشید

به سمت گنبد تو رهسپار می گردد

 

یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب

میان صحن تو مثل غبار می گردد

 

اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم

هزار بار به پایت نثار می گردد

 

اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه

یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد

 

همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد

و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد

 

دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی

نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی

 

نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم

تمام حاجت من آستانه ات هادی

 

بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب

برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی

 

به عرش نقل محافل بیان مدح شماست

و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی

 

تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود

شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی

 

تو آمدی که بدانم جلال يعني چه !

تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !

 

بگیر دست مرا تا به سامرا ببری

بگیر دست مرا عرش کبریا ببری

 

ببین که دور و بر من غریبه بسیار است

بگیر دست مرا ، یار آشنا، ببری

 

تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان

بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری

 

همه یقین من این است راه حق آنجاست

به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری

 

به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا

مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...

 

که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا :

"میان آن همه لشكر ...حسين... وا...تنها..."

 

رضا رسول زاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته