اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)

  

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) – حامد عسگری

  

با دستای زخمی و تاول زده 

خودم مشك سوراخ رو برداشتم

رقیه تو گوشاش گوشواره بود

یه شمشیر چوبی اگه داشتم

 

چقدر سعی کردم که بابابزرگ 

سرش از جلو عمه مون نگذره

توی آتیش خیمه ها سوختم

که دودش تو چشم رقیه نره

 

همینا که نامه نوشتن بیا 

همینا که از معرفت دم زدن

عمو کاش بودی و می دیدی که

چقد سیلیاشونو محکم زدن

 

یه چیزایی دیدم توی کربلا 

که حرفام همش نقطه چین می خوره

مث روضه خونا کنایه بگم

که مَردم یه روزی زمین می خوره

 

بمونه که ما بچه ی فاطمه 

بمونه که ما زاده ی حیدریم

ما مهمون که بودیم، چرا توی شام

شراب و لب و خیزران... بگذریم

 

حامد عسگری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) - قاسم نعمتی

 

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی

از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی

 

از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه

دنبال عمه هام دویدم به کودکی

 

آن شب که در مقابل من عمه را زدند

فریاد الفرار شنیدم به کودکی

 

عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی

من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی

 

آن شب که درخرابه سر آمد میان مان

چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی

 

با کعب نی لباس همه پاره پاره شد

بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی

 

یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست

این را به گوش خویش شنیدم به کودکی

 

در مجلس شراب که شخصیتم شکست

من آستین صبر جویدم به کودکی

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) - حسن لطفی

 

آخرین شاهد

 

عاقبت آه کشیـدم نفس آخر را

نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

 

روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را

 

آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم

شکر، ای زهر ندیدم سحـری دیگر را

 

باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است

باورم نیست تماشای تنی بی سر را

 

باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود

دیدن سوختن چارقد دختر را

 

غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک

غارت پیرهـن و غـارت انگشتر را

 

ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت

نیـزه هایی که ربـودند سر اصـغر را

 

آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم

تا که همبازی من زد نفس آخر را

 

کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم

بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را

 

چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم

سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را

 

حسن لطفی

**

برگرفته از وبلاگ امام رئوف

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام محمد باقر(ع)

 

السلام علیک یابن شهید

 

در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام،صبر خود ز کف داده

**

کاروان دل شکسته ی من

رهسپار بقیع ویران است

زائرم،زائر امامی که

از غمش سینه بیت الاحزان است

 **

با سلامی به محضرت آقا

پر کشیدم شبیه بال نسیم

السلام علیک یابن شهید

السلام علیک یابن کریم

 **

آسمان کبود چشمانم

باز امشب بهانه می گیرد

در جوار مزار خاکیتان

مرغ دل آشیانه می گیرد

 **

روز و شب دارم این نوا آقا

از چه بی بارگاه گردیدی

با هزاران مُرید درگاهت

از چه رو بی پناه گردیدی

 **

ای امامی که غربت ارث شماست

شعله می بارد از گلستانت

زهر کینه چه بر سرت آورد

پدر و مادرم به قربانت

 **

گر چه از زهر کینه می سوزی

شعله های غم تو دیرینه است

قدر کرب و بلا،بلا داری

این همان راز آه آیینه است

 **

خاطرات درون ذهنت را

نیمه شب ها مرور می کردی

یاد غم های روز عاشورا

پلک خود را نمور می کردی

 **

دیده ای در سنین کودکی ات

بین گودال،جسم بی سر را

چه کشیدی در آن غروب غریب

تا شنیدی صدای مادر را

 **

ضرب سیلی و صورت نیلی

ظلم های امیه را خواندی

زیر لب با نوای جانسوزت

روضه های رقیّه را خواندی

 **

لا به لای صدای تیر و کمان

ناله های رباب می آمد

چه بلایی سر علی آمد

که حسین با شتاب می آمد

 **

مشک سقّا و اشک اهل حرم

گویی از حلقه اش نگین افتاد

لحظه ها لحظه های غارت شد

تا که عباس بر زمین افتاد

 

محمد فردوسی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب 

ادامه نوشته