اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

نیمه ی ماه خدا شد ، ماه پیدا میشود

میرسی از راه و راه از چاه پیدا میشود

بر در این خانه حتما راه پیدا میشود

آری اینجا هم گدا هم شاه پیدا میشود

 

تا خدا یک جلوه بنماید حسن را آفرید

ظاهرا یک جا دوباره پنج تن را آفرید

 

در مسیرت هر کجا پا می نهی ،دل ریخته

بس که حسن بی حساب از آن شمایل ریخته

زود پیدا میشوی هرجا که مشکل ریخته

دور تا دور شما همواره سائل ریخته

 

آسمان ها را نمک پرورده ات میساختی

هر زمانی هر کجا که سفره می انداختی

 

خیل عشاقیم بر ما تهمت دیوانه چیست

صید تو بودن فقط عشق است آب و دانه چیست

لطف تو دریاست دیگر کاسه و پیمانه چیست

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست

 

گر گدا کاهل بود هم تو کرامت میکنی

سائلت را از کرم غرق خجالت میکنی

 

چه کسی گفته که دستان شما در بند بود

لال باد آنکه بگوید صلح تو لبخند بود

صلح تو جنگ است از این حیث بی مانند بود

دشمنت هرگز نفهمیده ست ، یک ترفند بود

 

کربلایی را میان صلح خود طی کرده ای

این تو بودی در جمل فتنه را پِی کرده ای

 

هر زمانی غیر تو بر هرکه رو انداختم

زود شرمنده شدم یعنی تو را نشناختم

زندگی را برده ام چون که به تو دل باختم

در خیال خود برای تو حرم ها ساختم

 

عاقبت قر تو هم دارای گنبد میشود

عاقبت روزی مدینه مثل مشهد میشود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – امیر علوی

 

از عشق و عاشقی چند ساله بنویسم

و از نیاز خودم از پیاله بنویسم

 

قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم

زمین دور وبرم را ز اشک گل بکنم

 

دوباره نیمه ی ماه خدا دلم لرزید

نوا و صوت عجیبی در آسمآن پیچید

 

خبر رسیده که خیر عظیم در راه است

خبر رسیده که مردم کریم در راه است

 

من از طفولیتم کاسه لیس این خوانم

بزرگ گشته ام اینجا و از گدایانم

 

ندار و خانه به دوشم قرار من آقا

امید زندگیم اعتبار من اقا

 

چقدر سفره ی آقا برو بیا دارد

چه عزتی سر این سفره ها گدا دارد

 

ذلیل امده بودم عزیز دیر شدم

به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم

 

غذای بیت الحسن خورده ام که سیر شدم

فقیر امده بودم ببین امیر شدم

 

به زیر پرچم تو صاحب مقام شدم

به اسم نوکر این خانه احترام شدم

 

تو امدی و دو چشم حسود ها کور است

همان زنی که لعین است و پست منفور است

 

تو خنده کردی و بر شاعران غزل دادند

به خیل کاسه به دستان خم عسل دادند

 

حسن حسن ز روی این لبم نمی افتد

عجب حرارتی دارد تبم نمی افتد

 

تمام زندگیم را به تو بدهکارم

به جان مادرم آقا که دوستت دارم

 

امیر علوی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س)

 

شب دهم رمضان –  روضه حضرت خدیجه(س) - مهدی رحیمی

 

آنان که التفات به دنیا نکرده اند

با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند

 

خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند

در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند

 

با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ

خود را درون قلب کسی جا نکرده اند

 

در آینه اگر به رخ خویش زل زدند

غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند

 

چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند

با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند

 

اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم

با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم

 

آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم

با راه های آدمیت آشنا شوم

 

گر با شکست خویش به محبوب می رسیم

کاری بکن که پیش همه برملا شوم

 

از لحظه های بی هدف زندگی من

من را بگیر تا که کمی با خدا شوم

 

ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است

حتی مسیر قافله فرقی نکرده است

 

یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا

پایان این معامله فرقی نکرده است

 

این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف

با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است

 

ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم

نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم

 

وقتش رسیده است مرا هم جدا کنید

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

 

آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند

از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند

 

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت

حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

 

آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است

آری خدیجه است که امشب به بستر است

 

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش

آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است

 

دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد

بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است

 

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است

 

هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست

سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است

 

ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز

مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است

 

سرمایه ی محبت زهراست دین او

دینش به این دلیل از اسلام بهتر است

 

با غصه های شعب ابیطالب آمده

این دور جام فکر کنم دور آخر است

 

بی وقت می رود به سر ماذنه بلال

توی گلوی ماذنه الله و اکبر است

 

تا دخترش بزرگ شود مثل مادری

عمری به جای فاطمه حامی حیدر است

 

بانو چه می کشید ز غم های دخترش

آنجا که حد فاصل دیوار تا در است

 

بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش

سنگ صبور دختر غمدیده مادر است

 

رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است

امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

 

مهدی رحیمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد جواد پرچمی

 

در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد

آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد

 

هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان

کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد

 

وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان

تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد

 

یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد

بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد

 

ما را ضرر این است که این بار بماند

درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد

 

در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟

بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد

 

باید که مرا کعبه به مقصود رساند

بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد

 

بخشید نگاهت همه را اول این ماه

پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد

 

این چرب زبان بودن ما از سر عشق است

از ترس که این گونه بیان ها نمی ارزد

 

وقتی که جوارح همگی روزه نباشند

این بستن لب ها و دهان ها نمی ارزد

 

گر یاد محرم نکنم با لب تشنه

لب تشنگی این رمضان ها نمی ارزد

 

خوب است که همراه دعا روضه بخوانم

بی نام حسین اشک روان ها نمی ارزد

 

با روضه ی گودال دل فاطمه خون شد

وقتی که به همراه سری شمر برون شد

 

محمد جواد پرچمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - ماه رمضان

 

اشعار امام زمان(عج) - وداع با ماه رمضان - مهدی مقیمی

 

ما را در اوج دل نگرانی نگاه کن

بر این بهار رو به خزانی نگاه کن

 

امشب غریبه نیست میان من و شما

قدری به نوکرت خودمانی نگاه کن

 

مثل خدا که در رمضان خوب می خرد

آقا تو هم به ما رمضانی نگاه کن

 

این دل برای آمدنت زیر و رو شده

این دل شده است خانه تکانی نگاه کن

 

بد کرده ام اگر که جوانی نموده ام

جرم مرا به دید جوانی نگاه کن

 

عجل علی ظهورک یابن الحسن، بیا

حیف است پشت ابر بمانی نگاه کن

 

نیمی زعمر، در هوس کربلا گذشت

نیمی دگر به مرثیه خوانی نگاه کن

 

عباس چون علیست جبینش شکافته

زینب چو فاطمه است کمانی نگاه کن

 

مهدی مقیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

از عمر، سهمم جز خجالت نیست اصلاً

غیر از پشیمانی و حسرت نیست اصلاً

 

از چشمت افتادم که افتادم به ذلّت

بی آبرو را قدر و قیمت نیست اصلاً

 

هر سمت میرفتم تهش بن بست میشد

دلمرده را نور هدایت نیست اصلاً

 

تفصیر این بار گناهم شد که در من

حال بکا، حال عبادت نیست اصلاً

 

آلوده دامانی بدستم کار داده

جوری که امید شفاعت نیست اصلاً

 

جا میزنم در راه حق با یک اشاره

افسوس دیگر استقامت نیست اصلاً

 

خیری نمی بیند ز عمرش بی تعارف

در هر دلی شوق زیارت نیست اصلاً

 

ری کربلای ماست ما در کربلاییم

در عاشقی حرف مسافت نیست اصلاً

 

از مرده احیا کردنش اثباتمان شد

خاکی به دنیا مثل تربت نیست اصلاً

 

زینب میان این اراذل ای برادر

در گوشه گودال راحت نیست اصلاً

 

یک جای سالم نیست تا زینب ببوسد

بوسیدنت انگار قسمت نیست اصلاً

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

اشعار مناجات  –  علی اکبر لطیفیان

 

مخلوق خدا قیمت اگر میگیرد

از آه شب و اشک سحر میگیرد

 

در آتش عشق، ما گلستان دیدیم

از بین شرر خدا شجر میگیرد

 

در مسلک ما سوختگان هجران

پروانه چو سوخت تازه پر میگیرد

 

شیرینى عشق آن چنان است که نخل

از میثم تمار اثر می گیرد

 

در وقت شهادت بغلش میگیرند

آنکه غم یار را به بر میگیرد

 

بر سر نگذاشت هر کسى تربت دوست

فردا که شود، خاک به سر میگیرد

 

در اصل به معشوق خیانت کرده

دستى که ز دست غیر زر میگیرد

 

مرغ ملکوت خاکدان شانش نیست

از خاک فقط زاد سفر میگیرد

 

دنیا به خدا مزرعه آخرت است

زین مزرعه هر کسى ثمر میگیرد

 

گر سختى آخرت به باور برسد

دنیاطلبى را ز بشر میگیرد

 

آن آخرتى که آنچنان ملتهب است -

- فرزند تقاص از پدر میگیرد

 

روزى که به فاطمه همه محتاجند

- حتما همه را مد نظر میگیرد -

 

همسایه من ! حال مرا نیز بپرس

همسایه ز همسایه خبر میگیرد

 

ما زنده از آنیم که فرزند خلیل

میاید و بر دست تبر میگیرد

 

میاید و انتقام مظلومان را

با سیصد و سیزده نفر میگیرد

 

على اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - شعر استقبال از ماه مبارک رمضان

 

فکری برای وضع بد این گدا کنید

باشد قبول من بدم اما دعا کنید

 

هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود

قرآن به نیت من بیچاره وا کنید

 

بی دردی‌است دردِ من در به در شده

بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید

 

برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز

در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید

 

بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟

قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید

 

در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است

اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟!

 

یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا

آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید

 

لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام

در راه زینبیه سرم را جدا کنید

 

عمری‌است بنده‌ی سر کوی رقیه‌ام

اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید

 

بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید

اهل خرابه نافله ها را رها کنید

 

تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد

یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید

 

این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد

 قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 11 خرداد 95

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی

 

منم اهلِ آبادیِ آب ها

منم خانه بر دوشِ گرداب ها

 

به چشمم ببین خانه ی خویش را

بنا کرده ام رویِ سیلاب ها

 

من از اهِل دریایم و می شوم

بدونِ تو مانند مُرداب ها

 

خیالِ تماشای آبادیت

ربوده زِ چشمانِ من خواب ها

 

نوای نِی اَم ، آتشین تر شدم

که می سوزم از آهِ بیتاب ها

 

بیا تا که از طرحِ اَبروی تو

بسازیم تا کعبه محراب ها

 

کجایی که جامِ محبت زدیم

همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم

 

قدم زن، دلم جمکرانی شده

قنوتِ زمین آسمانی شده

 

و در مسجد کوفه یِ قلبِ من

دوباره به پا ندبه خوانی شده

 

بدون تو در کوچه های بهشت

تمامیِ گل ها خزانی شده

 

نصیبِ دلی که به دنبالِ توست

فقط حسرتی جاودانی شده

 

نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست

نشانت چرا بی نشانی شده

 

در این جامِ خالی شرابی بریز

که هنگامه ی سر گِرانی شده

 

به آئینه بندانِ چشمم بیا

قدم زن به دامانِ چشمم بیا

 

قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست

خداوندیِ این حرم دستِ توست

 

نوشتم رویِ کعبه ی سینه ام

اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست

 

مرا می نویسی فدایت شوم

که از روزِ اول قلم دستِ توست

 

در این ازدحامِ گدا آمدیم

که آئینه هایِ کَرَم دستِ توست

 

تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان

تمنایِ هر زیر و بَم دست توست

 

طپش های قلبِ خدا هم تویی

ظهور و وجود و عدم دست توست

 

تو را خوانده ام تا حسابم کنی

مبادا که روزی جوابم کنی

 

علی چهره ای بس که حیدر شدی

که آئینه دارِ پیمبر شدی

 

دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی ست

که با زلفِ خود سایه گستر شدی

 

حسینی و دل می بَری از همه

حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی

 

تو زیباترین عشقِ پروردگار

تو گیراترین جامِ کوثر شدی

 

بده گیسوان را به دستانِ باد

که عالم ببیند چه محشر شدی

 

در این فصل پاییزیِ بی کسی

تو خورشیدِ گل های پرپر شدی

 

شبِ ما زمستانی و سردِ سرد

بهشتم ! به گلخانه ات باز گرد

 

بزن آتشم شعله ات پا گرفت

که کارِ من و عشق بالا گرفت

 

بزن آتشم نازِ چشمت که چشم

به دنبال تو راهِ دریا گرفت

 

چه گلهای یاسی که مجنون عشق

فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت

 

به نامت سلیمانِ دل سکه زد

شفا را زِ دستت مسیحا گرفت

 

برای تماشای اعجازِ تو

پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت

 

نداریم ظرفیتت را که حق

تو را بینِ قاب معما گرفت

 

منم بغضِ سر در گمیِ شما

مرا کشتی از قبل، کجایی بیا

 

حسن لطفی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

ایلیایی ام از دهات شما

از تبار ترنمات شما

 

آسمان ها همیشه گم بودند

پای هر سبزه ی حیات شما

 

روزگارم گذشته شکر خدا

در جوار لب فرات شما

 

کوزه ام را دوباره پر کردم

از سر چشمه ی نجات شما

 

 

زندگی مرا چه شیرین کرد

نفس شاخه های نبات شما

 

سفره ام پهن خانه ام سر سبز

برکت دارد از زکات شما

 

آب و نانم رسیده از آن روز

که نشستم سر بساط شما

 

پنج نوبت به پشتان هستیم

وقت حی علی الصلوة شما

 

الغرض داده است بر دستم

با دو دستش خدا برات شما

 

شکر از ایل کربلا هستیم

ما زمین خورده ی شما هستیم

 

به سمرقند یا بخارایی

یا به شن زارهای صحرایی

 

محملت بی غبار و راهت سبز

خوش نشین بر براق ریبایی

 

سر راهت قبیله ی مجنون

پشت سر چشم های لیلایی

 

آی بالا بلند کشمیری

کی به این آب و خاک می آیی

 

لهجه ات هاشمی و زینب وار

مثل نهج البلاغه شیوایی

 

تا بدین ناز میروی آقا

میبری از خدا شکیبایی

 

صید کردی نگاه آهو را

یعنی آقا ز نسل زهرایی

 

به هوایت پریدنم عشق است

به رهت سر بریدنم عشق است

 

نامتان رنگ کیمیا دارد

ریشه در باور خدا دارد

 

نامتان از کجا تراوش کرد

که جنین حس ربنا دارد

 

بر عقیق دلش نوشته خدا

چقدر نامتان صفا دارد

 

سرنوشت من و شما زیباست

چارده قرن ماجرا دارد

 

چارده قرن نه پیش از عشق

پیش از پیش ابتدا دارد

 

جبرئیل از شعاع تو دانست

که خدا جلوه تا کجا دارد

 

چارده تن میان یک قاب اند

که در آن عکسی از شما دارد

 

بابی انت سید السادات

بر تو و خاندان تو صلوات

 

خانه لبریز بوی اسپند است

غرق گل های الوند است

 

پای دیوار بین شب بو ها

لاله ی دامن دماوند است

 

شب عید است حاجتش بدهید

پشت در یوسف آرزومند است

 

زود معراج میرود یعنی

ناز این طفل با خداوند است

 

پدرت سیر میشود ؟ هرگز

لب تو کهکشانی از قند است

 

از نگاه علی و زهرا باز

سهم نرگس همیشه لبخند است

 

دل ما بند توست یا عباس

نقش سربند توست یا عباس

 

عرش خود را در این سرا گم کرد

کنج ایوان سامرا گم کرد

 

بسکه چرخید در مدار شما

که زمین خط استوا گم کرد

 

آسمان با درخشش چشمت

ماه را با ستاره ها گم کرد

 

برد خورشید از محضرتان

در نواحی ناکجا گم کرد

 

باز هم در هجوم مشتاقان

نوح آمد ولی ردا گم کرد

 

خوش به چشمی که با تماشایت

بین محراب قبله را گم کرد

 

با غمت خاک سرشته شد بیا

روی پیشانی ام نوشته شد بیا

 

آتش سینه ی نیستانی

که مناجات ماه شعبانی

 

جمکران دلم گرفته ببین

میرود بی تو رو به ویرانی

 

ما قنوتی ترک ترک خورده

تو زلالی شبیه بارانی

 

از شما بر بهشت می ارزد

کاسه آبی و خرده ی نانی

 

باز باران گرفته تا دم صبح

در قنوتت مگر چه میخوانی

 

جمعه ای باز هم گذشت نشد

که رهایم کنی ز حیرانی

 

جمعه هایی که دیر می آیند

جمعه هایی عجیب و طولانی

 

راستی در کجای این خاکی

کربلا یا که در خراسانی

 

بادها می وزند و میگویند

شاید امشب بقیع میمانی

 

گاهی از بوی سیب میفهمم

علقمه رفته ای به مهمانی

 

شاید امشب مدینه ای شاید

یا که شاید دمشق میمانی

 

هرکجایی همیشه قلبت شاد

هرکجایی سرت سلامت باد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) –  علی اشتری

 

ابر کرم که نم‌نم باران درست کرد

از این کویر خشک، گلستان درست کرد

 

دل را تجلّیات خداوندی سحر

خانه‌خراب زلف پریشان درست کرد

 

دستی کریم آمد و با دستگیری‌اش

ما را گدای نیمه‌ی شعبان درست کرد

 

ما را سر قرار خودش بیقرار ساخت

دنبال خویش، بی سر و سامان درست کرد

 

پس نادرست سجده نکردیم، این جناب...

کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

 

با دست‌پخت فاطمه نانی درست کرد

از ما کنار سفره سلیمان درست کرد

 

ما سائل قدیمی زهرا و حیدریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

با جذر و مدّ پلک تو دریا بلند شد

نوح و خلیل و آدم و موسی بلند شد

 

مریم به دور کعبه‌ی نرگس طواف کرد

عیسی به شوق روی مسیحا بلند شد

 

یک دست روی سینه و یک دست روی سر

یوسف به پای یوسف زهرا بلند شد

 

مجنون شدند اهل سماوات تا زمین

تا گرد و خاک محمل لیلا بلند شد

 

ما سربلندهای همین سروری شدیم

وقتی که سایه‌ات به سر ما بلند شد

 

هرجا که نام تو برسد واجب‌القیام

باید به احترام تو از جا بلند شد

 

ما غیر نام محترمت را نمی‌بریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

مائیم و مستمند نگاه شما شدن

قبل از رسیدن رمضان، با خدا شدن

 

از من مرا بگیر و خودت را به من بده

باید به راه عشق تو از خود جدا شدن

 

باید درست توبه کنم، اینچنین بد است

می‌ترسم از عقوبت این بی‌حیا شدن

 

از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد

با باخبر ز نامه‌ی اعمال ما شدن

 

یا ایّهاالعزیزِ مناجات‌های ما

خوب است با صدای تو از خواب پا شدن

 

گاهی خودم برای خودم نقشه می‌کشم

ای کاش با تو راهی کرب و بلا شدن

 

ما تشنه‌ی زیارت ارباب بی‌سریم

چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

 

علی اشتری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)

 

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – جواد پرچمی

 

ما را در این شبها تمنا می نویسند

مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند

 

من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم

آخر مرا هم پای دریا می نویسند

 

اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی

کلب نگهبان همین جا می نویسند

 

ایل و تبارم را که نوکر می نویسند

ایل و تبارت را که آقا می نویسند

 

امشب برای ما کمی باران بخواهید

هر آنچه می گویی همان را می نویسند

 

این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را

پروازهای رو به بالا می نویسند

 

جمعی شما را رب ماها می نویسند

جمعی شما را جای بابا می نویسند

 

چشم من و دست کریمت مهربانا

امشب صدایت می زنم من یا ابانا

 

موجم که دارم میل طوفانی شدن را

حین شعف پاره گریبانی شدن را

 

با سائلت بودن دگر از یاد بردم

من آرزوهای سلیمانی شدن را

 

مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم

دارد تمنای چراغانی شدن را

 

اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید

دارم سرِ آیینه بندانی شدن را

 

آقا به جان خاک پایت قصد کردم

از نو بنا سازم مسلمانی شدن را

 

از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم

اذن دخول ماه مهمانی شدن را

 

حتی به شوق لیله القدرش ندادیم

این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را

 

تو لیله القدری و خورشید زمینی

تو آخرین تیر امیرالمومنینی

 

وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد

آقا کجا هستی کجا معنا ندارد

 

بیماری ما غفلت از یاد نگار است

دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد

 

من که گناهم را کمی هم کم نکردم ...

در معصیت این حرفها معنا ندارد

 

تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر

آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد

 

ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم

بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد

 

باید که نوکر سوی اربابش بیاید

از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد

 

وقتی تو از دست دلم راضی نباشی

یا ربنا یا ربنا معنا ندارد

 

نگذار بین غفلت کبری بمانیم

باید میان غیبت کبری بمانیم

 

باید فراق و سوختن باشد همیشه

در به دری از مرد و زن باشد همیشه

 

پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه

باید اویسی در قرن باشد همیشه ...

 

آواره ی صحرا نماییدم چه باک است

مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه

 

ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه

ای کاش نامت رب من باشد همیشه

 

بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب

دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه

 

من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ...

یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه

 

اصلا میان ما دو تا باید همیشه

حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه

 

امشب سخن از جمکران جایی ندارد

جز کربلا این دل تمنایی ندارد

 

جواد پرچمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته