اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – محسن صرامی

 

چشم ما تنها فقط باشد به دستان كريم

لب نبايد زد در اين عالم به جز نان كريم

 

پس حسن آمد كه ما را سائل اين در كند

بيشتر از انتظار ماست،احسان كريم

 

ميشود خود ميزبان حاتم و امثال آن

هركسي تنها شود يكبار مهمان كريم

 

دوست دارم سامرا ساكن شوم تا زنده ام

دوست دارم باشد اين ديوانه دربان كريم

 

هي گدا،پشت گدا،پشت گدا،پشت گدا

خلوتي هرگز ندارد بيت سلطان كريم

 

بي نياز از هر دوعالم ميشود اينجا گدا

پادشاهي ميكند ريزه خور خوان كريم

 

ميرساند رزق را بي آنكه بر رو آورد

بارها حس كرده ام الطاف پنهان كريم

 

منكه مستم مست مست تاك هاي عسگري

راضي ام،راضي از اين مستي به قرآن كريم

 

محسن صرامی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – مهدی رحیمی

 

به روی بال ملائک سوار می آید

برای آمدنِ آن سوار٬ می آید

 

بگو به لب که برای گرفتن حاجت

چقدر یا حسن امشب به کار می آید

 

به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم

چه کاری از من و از اختیار می آید

 

چقدر روی تو بر آسمان سامرّا

شبیه ماه به شب های تار می آید

 

خیال وصل تو تنها برای سامرّاست

که با مدینه سر تو کنار می آید

 

برای خاطر فرزند خویش می آیی

شبیه شیر که شب از شکار می آید

 

بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند

یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید

 

مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت

خُمار می رود از تو خُمار می آید

 

شبیه دور حرم در زیارت ارباب

به زائران تو پس کِی فشار می آید؟؟

 

حسین آمده یک بار٬ چیست غیر کَرَم

دلیل این که حسن هم دوبار می آید

 

حسن شدی که بگوید به تو امام حسن

حسن شدن به تو با افتخار می آید

 

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند

دوتا کریم در عالم برای ما باشند

 

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند

کبوتران همه راهی سامرا باشند

 

دلیل خوشه ی انگور عسکری این است

که تاک ها ننشینند روی پا باشند

 

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت

تمام  شهر به عشق شما گدا باشند

 

حسن  شدی که به هنگام بردن نامت

بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند

 

حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم

همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

 

حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛

به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند

 

حسن شدی که غریبی غریب تر باشد

که زائران تو در بین کوچه ها باشند

 

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد

که خادمان تو در شهر کربلا باشند

 

مهدی رحیمی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

خبری آمده که نوبت محشر شده باز

خبری آمده که دوره غم سر شده باز

خبر از معجزه سوره کوثر شده باز

خبری آمده که فاطمه مادر شده باز

 

روزی اهل زمین رحمت بسیار شده

هادی فاطمه امروز پسردار شده

 

ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام

ای امام بن امام بن امام بن امام

ای که با یاد تو شد خانه دل ها آرام

دوستی با تو حرام است به اولاد حرام

 

عشق تو جان به همه مرده دلان می بخشد

به گدای تو خدا کون و مکان می بخشد

 

تو همان حضرت از عقل فراتر آقا

عالم از مقدم تو گشته منور آقا

حسن دوم زهرایی و حیدر آقا

پدر منتقم آل پیمبر آقا

 

فارغی از همگان و همگان پابندت

منتقم پروری و مصلح کل فرزندت

 

سامرای تو سراسر ، خود فردوس خداست

سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست

سامرا قبله مقصود تمام فقراست

کعبه و میکده و خانه امّید ماست

 

باز هم دست تمنا سوی این در داریم

ما هوای حرم سامره در سر داریم

 

آسمان مثل زمین منتظر فرمانت

برده هوش از همگان معجزه چشمانت

بوسه بر خاک قدومت زده زندانبانت

جان ما چیست مگر تا که شود قربانت

 

پسر حیدری و حق به تو عزت داده

دشمنت هم به بزرگیت شهادت داده

 

من همیشه به دعای سحرت محتاجم

سنگ گردیده دلم بر نظرت محتاجم

شده آواره و بر بال و پرت محتاجم

بی پناهم به ظهور پسرت محتاجم

 

آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت

آمدم تا که رفیقم بکنی با پسرت

 

ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توایم

تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توایم

ما کجا و تو کجا ؟ وصله ناجور توایم

اربعین زائر شش گوشه به دستور توایم

 

اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا

اربعین گفتم و کردم هوس کرببلا

 

یاد آن دم که رسیدیم به دلدار بخیر

یاد آن هروله با لشکر زوار بخیر

یاد بین الحرمین و حرم یار بخیر

یاد پابوسی ارباب و علمدار بخیر

 

ار بعین فارغِ از غصه دنیا بودیم

اربعین همسفر زینب کبری بودیم

 

محمد حسین رحیمیان

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – رضا باقریان

 

همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد

برای توست اگر شعر، مشتری دارد

 

تو از تبار که هستی سلاله‌ی زهرا

که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد

 

تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش

ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد

 

صفات حق همه جمعند در صفات شما

اگر که کفر نباشد برابری دارد

 

همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت

ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد

 

خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته

که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد

 

تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی...

...که اینچنین جلواتِ پیمبری دارد

 

تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا

زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد

 

در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند

عروس فاطمه به به، چه اختری دارد

 

عروس فاطمه از هر پیمبری امشب

به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد

 

صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش

مدینه فخر کند که چه گوهری دارد

 

زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت

شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد

 

تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم

به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد

 

تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا

زمینِ سامره در خویش عسکری دارد

 

زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد

زمینِ سامره نامِ مطهری دارد

 

همیشه سایل این خانواده محتاج است

همیشه دست توسل به محضری دارد

 

رضا باقریان

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – رضا باقریان

 

مسیر شهر مدینه ستاره باران بود

و کوچه کوچه‌ی این راه، ریسه بندان بود

 

مُقَّربان الهی به صف شده بودند

هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود

 

سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر

ملک به شکل بشر آمد و غزل‌خوان بود

 

چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی

و هرچه قدر بخواهی گدا فراوان بود

 

حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت

در انتهای همین کوچه‌ها پریشان بود

 

بشارت از در و دیوار کوچه می‌بارید

ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود

 

جنون به حَدِ خودش می‌رسید هر لحظه

بشیر آمده و دست به گریبان بود

 

فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون

زمان زمانِ رسیدن، ملک گل‌افشان بود

 

نفس به سینه گرفت و، صدا نمی‌آمد

فقط طنینِ صدا، آیه‌های قرآن بود

 

ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که

حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود

 

نسیمِ باد صبا می‌وزید نیمه‌ی شب

مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود

 

تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت

که مور دور و برِ خانه‌ی سلیمان بود

 

از این طرف همه میخانه‌ها شده آباد

از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود

 

سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند

عبورِ خانه‌ی وحیٍ خدا گلستان بود

 

پیمبران الهی جلوس می‌کردند

طبیب می‌رسد از راه، وقت درمان بود

 

فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد

خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟

 

خبر رسید که آمد امامِ یازدهم

زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود

 

رسید و روشنی آورد با قدم‌هایش

و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود

 

به یمن مقدم مولود خانه‌ی زهرا

امامِ هادی علیه السلام، خندان بود

 

نگاهِ فاطمه در چهره‌اش هویدا شد

برای اهل نظر این عقیده آسان بود

 

کشید پرده به رویش ستاره‌ی زهره

ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود

 

کسی رسیده که حاتم گدای او بود و

همیشه سفره‌ی او پهن و از کریمان بود

 

کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی

به فکر سفره‌ی خالیِ مستمندان بود

 

کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود

خلاصه خانه‌ی او مجمعِ محبان بود

 

رضا باقریان

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – رضا قاسمی

 

سرمان گرمِ عطش بود ، که باران آمد

ابر رحمت به سر خاک بیابان آمد

 

کنج این خلوتِ سرما زده می‌لرزیدیم

که نگاه تو به امداد زمستان آمد

 

تلخیِ کام همه با دَم تو شیرین شد

تا به لبها عسلِ ذکر "حسن جان" آمد

 

تا فضای دهن از نام همه خالی شد ...

گلِ ذکر تو به مهمانیِ گلدان آمد

 

تا که دیدند گدای توام و خاک نشین

دیدم از سمت تو قالی سلیمان آمد

 

افتخار است ، که در خانه‌ی تو پادری‌ام

همه جا جار زدم خاک درِ عسکری‌ام

 

ای که قلبم شده با عشق تو آرام ، سلام

به شما می‌دهد این سائل گمنام ، سلام

 

به شکار دل من آمدی و صید شدم

پس به تو می‌دهم اینجا وسط دام ، سلام

 

آمدی میکده را مست قدومت کردی

همنوا با لب ما داده به تو جام ، سلام

 

گر چه بین قفس انداختنت ... اما بعد ...

به شما داد همان شیر ، که شد رام ، سلام

 

حسرت روی تو را داشت ، ولی هر شب و روز

داد کعبه به تو با جامه‌ی احرام ، سلام

 

عشق ما پای قدوم تو سر انداختن است

کارمان پیش نگاهت سپر انداختن است

 

حاضرم نذر نگاهت بدهم دنیا را

تا که شاید بدهی راه ، تو آقا ما را

 

برگه‌ی نوکری‌ام را نکنی تا ... آقا

دارم امّید ، که رویش بزنی امضا را

 

گم شدم از نظر خلق ، به عشق تو فقط

تا نشانم بدهی گنبد سامرّا را

 

کاش یک شب بشوم خادم صحن حرمت

تا که جارو بکشم خاکِ کفِ آنجا را

 

می‌دهم قول ، اگر زائر صحن تو شدم

بکنم نوکری تک تک زائرها را

 

با دعاهای تو و حضرت هادی پدرت

کاش یک روز ، بیایم حرمت با پسرت

 

تو دعا کن که دعاها به ثریا برسد

تا که امر فرج از عالم بالا برسد

 

مستجاب است دعاهای تو حتما آقا

پس بخواه آخر این قصه به فردا برسد

 

آه ، یعقوب ، بکن رحم به کنعانی‌ها

تو دعا کن که مگر یوسف زهرا برسد

 

جسم بی روح همه منتظر هوی شماست

کاش بر پیکر این قوم ، مسیحا برسد

 

تو دعا کن که پس از این همه یلدای فراق

صبحِ موعودِ خدا ؛ روزِ خوشِ ما برسد

 

بانی اصلی میلادِ گلِ لبخندت

سال بعدی بشود کاش ، خودِ فرزندت

 

رضا قاسمی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – رسول رشیدی راد

 

کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد

مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد

 

کسی که بر سفر عشق می شود راهی

گرفته جان به کف مردی و جگر دارد

 

کسی که پای در این ره نهاده می داند

که امتحان و بلاها به هر گذر دارد

 

به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است

به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد

 

در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق

امید وصل شب جمعه از سحر دارد

 

به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است

دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است

 

خدا به عشق تو خندید بار یازدهم

که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم

 

خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود

به قدر فهم بشر در قرار یازدهم

 

قرار داد شما را برای اهل جنون

برای اهل ولایت نگار یازدهم

 

حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو

نصیب ما شده در روزگار یازدهم

 

شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه

پر از شکوه علی، شهریار یازدهم

 

در امتداد غدیری امام اهل یقین

مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین

 

دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را

ردیف کرده همه واژه های زیبا را

 

که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل

کشد به قالب تصویر روی لیلا را

 

به شاخسار لبت موج هر تبسم تو

به دلبری زده بر هم سکون دنیا را

 

اسیر هر گره زلف تو هزاران دل

گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را

 

گرفته آینه را حسن احسن الحسنت

که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را

 

غزل ز عهده ی وصف تو به در نمی آید

که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید

 

ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی

عزیز هادی و خورشید سروری هستی

 

عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر

چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی

 

فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد

اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی

 

تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت

تمام قد به علی رفته، حیدری هستی

 

همین که نام قشنگت حسن شده یعنی

کریم هستی و البته مادری هستی

 

کریم هستی و امید این گداهایی

تو دومین حسن نسل پاک زهرایی

 

به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه

که از وجود شما دارد این بقا کعبه

 

هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده

که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه

 

نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست

که می کند همه دم سجده بر شما کعبه

 

تو استجابت دستان خالی ام هستی

که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه

 

گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است

حق آفریده به دنبال کربلا کعبه

 

تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا

تو منتهای تمنای کعبه ای آقا

 

به ذره پروری از عالمی کریمانه

همیشه داشته ای التفات شاهانه

 

تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید

همیشه گرم طواف است مثل پروانه

 

تلاش دشمنت این بود ابترت خواند

به راز نام شما نیست شیعه بیگانه

 

تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد

به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه

 

تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی

که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه

 

چه می شود که به دل نور معرفت بدهی

پیاله ای می انگور معرفت بدهی

 

شنیده ای تو همیشه غم صدایم را

قبول کرده ای از من کم دعایم را

 

خدا نوشته شروع مرا به نام شما

اسیر خود بنویسید انتهایم را

 

نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت

تمام عمر همه پنج شنبه هایم را

 

به دست های کریمت دخیل شش گوشه

سپرده ام دل با غصه آشنایم را

 

برای من بنویس ای کریم و امضا کن

برات کرببلا و اذن سامرایم را

 

بیا برای همیشه فقط همین یکبار

بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار

 

رسول رشیدی راد

اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مهدی رحیمی

 

از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر

پس اگر عبدالعظیم،عبدالکریمی بیشتر

 

ای سفیر حضرت هادی برای جامعه

برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر

 

در نماز این حرم فهمیده ام از راه ها

هم صراطی هم صراط المستقیمی بیشتر

 

بی حرم جد تو بود و بارگاهت اینچنین

بوی غربت می دهد از هر حریمی بیشتر

 

بعد معصومه میان واجب التعظیم ها

اسوه ی احسن برای زندگیمی بیشتر

 

روضه ای برپاست از سوی ملائک بی گمان

در حریمت آمده هرجا نسیمی بیشتر

 

کربلایی هرشب جمعه به عشق مجتبی

در بقیعش جمعه شب ها را مقیمی بیشتر

 

روضه ی ارباب را با جان خود حس کرده ای

برده ای از گندم ری چون شمیمی بیشتر

 

مهدی رحیمی

اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مهدی رحیمی

 

بنوشان به ما از می ناب خود

که ماه جهانی و ‌مهتاب خود

 

نگه دار تهران دماوند نیست

تویی و‌ دعای به محراب خود

 

کلام گهربارت از «جامعه» ست

گهربار ما و گهریاب خود

 

امام دهم هم خیال تورا

نموده چنین راحت از باب خود

 

تو هم انتظار فرج می کشی

پس از مرگ خود هم به سرداب خود

 

حرم را حرم کرده ای با حسین

مرا برده ای سمت ارباب خود

 

که در شهر ری عکس شش گوشه را

نگه داشتی در دل قاب خود

 

درو چون که می گشت گندم به ری

تو چون شمع در جمع اصحاب خود؛

 

از آن روضه می ساختی،جمع را

پریشان و گریان و بی تاب خود

 

مهدی رحیمی