شعر ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) - آرش براری

 

در آسمان مدینه ستاره باران بود

ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود

 

خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم

عجیب نیست اگر شهر نور افشان بود

 

ملائکه همگی آمدند روی زمین

از ازدحام ملک شهر راه بندان بود

 

فرشته ها هم از آن سفره شام میخوردند

ولیمه علی و فاطمه فراوان بود

 

شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود

چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود

 

چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد

عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود

 

در آسمان و زمین شور و جشن و همهمه است

شب عروسی و عقد علی و فاطمه است

 

شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست

همه مخارج این جشن با حساب خداست

 

اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود

علی میان همه اول انتخاب خداست

 

برای دادن پاسخ اگر تامل کرد

رسول منتظر دیدن جواب خداست

 

سزات مهریه فاطمه، علی باشد

برای اینکه علی مظهر کتاب خداست

 

ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید

چرا که نزد علی هست و در حجاب خداست

 

کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد

همیشه مستحق آتش عذاب خداست

 

به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد

به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد

 

از این به بعد تو همخانه علی هستی

علیست شمع و تو پروانه علی هستی

 

نبی سپرد به دست وصی نگینش را

از این به بعد تو دردانه علی هستی

 

اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر...

تویی و صاحب میخانه علی هستی

 

بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد

تو رزق و روزی روزانه علی هستی

 

اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر

بدون شک که تو هم شانه علی هستی

 

فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند

خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند

 

خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد

شب عروسی او پیش دخترش باشد

 

خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را

خدیجه نیست که همراه همسرش باشد

 

چه روسری و لباس عروسیش ساده است

خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد

 

کنار چادر او میکشد به روی زمین

خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد

 

چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست

کنار سفره عقدش برابرش باشد

 

خدیجه نیست برایش حنا درست کند

برای شام عروسی غذا درست کند

 

آرش براری

اشعار ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س)

 

اشعار ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) - وحید قاسمی

 

پیوند آسمانی

 

 فضای شهرمدینه دوباره روحانی است

  نماز پنجره هایش چقدر عرفانی است

 

 مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب

 در آسمان و فلک جشن نور افشانی است

 

 عجب شبی ! همه جا ریسه بسته جبرائیل

 عجب شبی ! همه ی کهکشان چراغانی است

 

 ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت

 چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی است !

 

 فرشته ها سرشان گرم رقص و...؛ میکائیل

 به فکر پخت و پز ِ سوروساتِ مهمانی است

 

درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند

کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند

 

ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد

 گرفته اند حسودان کور دل غمباد

 

 وضو گرفته و با احترام باید گفت:

 -جناب حضرت داماد ، شاخه ی شمشاد-

 

 تمام آینه های مدینه غش کردند

 نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد

 

 کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد

 به این عروس سر ِ سفره زیر لفظی داد

 

 ترانه ی لب داوود خوش صدا این است:

 علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد

 

خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند

بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند

 

وحید قاسمی

 

... نُه سال بعد:

آن دوره عشق و صفا یادش بخیر

اون روزگار با صفا یادش بخیر

شب عروسی یادته بابات میگفت:

پیرشی به پای مرتضی.... یادش بخیر

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(ع)

 

 
اشعار ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)

 

پیوند مهر و ماه

 

سرتاسر مدينه پر از شوق و شور بود

لبريز از طراوت و غرقِ سرور بود

 

از آسمان شهر پيمبر در آن پگاه

صد آسمان ملائكه گرم عبور بود

 

وقت نزولِ سوره‌ي ياسين و هل أتي،

هنگامه‌ي تجلي آيات نور بود

 

بال فرشته فرش قدمهاي آفتاب

روبند ماهتاب ز گيسوي حور بود 

 

عطر بهشت از نفس باغ مي چكيد

تا اوج عرش زمزمه هاي حضور بود

 

عالم از عطر ياس مدينه معطر است

پيوند آسماني زهرا و حيدر است

 

مي خواستند تا كه بمانند يار هم

همدل ترين و هم نفس روزگار هم

 

بي زرق و برق ، ساده‌ي ساده شروع شد

پيوند آسماني شان در كنار هم

 

«سرمايه هاي اصلي شان مهر و عاطفه

بي اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»

 

 بر اعتماد شانه‌ي هم تكيه داشتند

سنگ صبور يكدگر و راز دار هم

 

بودند هر پگاه دل انگيزتر ز عشق

گرم طلوع روشنِ خورشيد وار هم

 

چشم بد از جمال دو خورشيد دور باد

چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد

 

هم ، ماوراي حد تصور كمالشان

هم ، ماسواي ذهن و تخيل جلالشان

 

آنجا كه سوخت بال و پر آسمانيان

بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان

 

بايد كه درس زندگي آموخت تا ابد

از بورياي كهنه و ظرف سفالشان

 

در جام كوزه روشني خمّ سلسبيل

كوثر شراب خانگي لايزالشان

 

كي مي توان به واسطه‌ي اين مثالها

پرواز كرد تا افق بي مثالشان

 

آئينه‌ي ظهور صفات خدا شدند

ياسين و نور شدند هل أتي شدند

 

بر شانه هاي عرش خدا خانه داشتند

نه نه ، كه عرش را به روي شانه داشتند

 

اين ساکنان عرش خدا از همان ازل

چشمي به چند روزه‌ي دنيا نداشتند

 

هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو

اما هميشه خويِ كريمانه داشتند

 

سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت

همواره لحظه هاي صميمانه داشتند

 

گل داده بود باغِ بهشت اميدشان

يعني چهار غنچه‌ي ريحانه داشتند

 

ما جرعه نوش چشمه‌ي جاريّ كوثريم

دلداده ايم ، شيعه‌ي زهرا و حيدريم

 

یوسف رحیمی

 

... نُه سال بعد:

آن دوره عشق و صفا یادش بخیر

اون روزگار با صفا یادش بخیر

شب عروسی یادته بابات میگفت:

پیرشی به پای مرتضی.... یادش بخیر

 

***

 ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته