اشعار شهادت حضرت امام علی(ع)

 

 

 

وصال

 

میان قبله محراب ناله ها کردم

به هرقنوت برای همه دعا کردم

 

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

 

گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا

ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

 

میان گودی محراب تا زمین خوردم

عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

 

تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی

ببین به صورت خونین تورا صدا کردم

 

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم

ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم

 

دلم زبس نگران نگاه زینب بود

دوشانه حسینین خودم رها کردم

 

محارمند کنون دور دخترم اما

اشاره جانب گودال کربلا کردم

 

تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود

به پیش دیده زینب گلو بریده شود

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مناجات با خدا - اشعار ماه مبارک رمضان

 

اشعار وداع با ماه رمضان - علی اکبر لطیفیان

 

 گدا مانده هنوز

 

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

 

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

 

عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه

سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز

 

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

 

گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

 

گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

 

وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز

 

یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

 

هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی

دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

 

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز

 

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

 

علی اکبر لطیفیان

**

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت آقا امام حسن مجتبی(ع)

 

 اشعار ولادت آقا امام حسن مجتبی(ع) - سید حمیدرضا برقعی

 

.... ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

 

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و  زحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

سید حمیدرضا برقعی

**

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

گدا که فرق ندارد...

 

یگانه ای و نداری شبیه و مانندی

که بی بدیل ترین جلوه خداوندی

 

معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست

عسل بیاوری از آن لبی که می خندی

 

به قصد کشتن شاعر شدند هم پیمان

دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!

 

تمام عرش خدا در طواف گهواره

نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی

 

به نیمه رمضان و میان صوت اذان ...

رطب رسیده به دستان آرزومندی

 

نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش

نمی رسید به آن  لحظه ی خوشایندی

 

نوشته اند تو را از بهشت آوردند

نوشته اند ز عطری که می پراکندی

 

لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک

نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی

 

برای خیل غلامان چه خوب مولایی!

برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!

 

گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است

درِ امید به روی کسی نمی بندی

 

هادی ملک پور

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات - سید محمد میرهاشمی

 

نامه سياه را به حرم ره نمي دهند

اهل گناه را به حرم ره نمي دهند

 

گمراهي است حاصل عمر گذاشته ام

گم كرده راه را به حرم ره نمي دهند

 

در پشت در نشسته ام و باورم شده

هر بي پناه را به حرم ره نمي دهند

 

ديگر چه جاي تيره دل خسته اي چو من

وقتي كه ماه را به حرم ره نمي دهند

 

تكيه به اهل بيت كن اينجا و پس بيا

بي تكيه گاه را به حرم ره نمي دهند

 

اين باب را كليد ز اشك سحر بساز

بي سوز و آه را به حرم ره نمي دهند

 

آن نور فاطمي سحري جلوه كرد و گفت

هر روسياه را به حرم ره نمي دهند

 

سید محمد میرهاشمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته