اشعار ولادت امام موسی بن جعفر(ع) - یوسف رحیمی

 

هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو

از بس سرودني ست مضامين چشم تو

 

چشم جهان به مقدمت اي عشق روشن است

از اولين دقايق تکوين چشم تو

 

ما را اسير صبح نگاه تو کرده است

آقا کرشمه هاي نخستين چشم تو

 

از ابتداي خلقت عالم از آن ازل

شيعه شدم به شيوه‌ی آئين چشم تو

 

ميشد چه خوب نور خدا را نگاه کرد

از پشت پلکت از پس پرچين چشم تو

 

 

امشب شکوه خلد برين ديدني شده

وقتي شده ست منظر و آئينه چشم تو

 

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب

امشب به لطف لهجه‌ی شیرین چشم تو

 

چشم تو آسمان سخا و کرامت است

آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

 

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است

در انتظار لحظه‌ی آمین چشم تو

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

چه عالمي ست عالم باب الحوائجي

با توست نورِ اعظم باب الحوائجي

 

مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق

داری به دست خاتم باب الحوائجی

 

در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی

بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

 

در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

 

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیز واهمه باب الحوائجی

 

دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

 

صحن و سرات غرق گل ياس مي شود

وقتي که ميهمان تو عباس مي شود

 

در ساحل سخاوت درياي کاظمين

مائيم و خاک پاي مسيحاي کاظمين

 

با دست هاي خالي از اينجا نمي رويم

ما سائليم، سائل آقاي کاظمين

 

رشک بهشتيان شده حال کسي که هست

گوشه نشين جنت الاعلاي کاظمين

 

نور الهي از همه جا موج مي زند

توحيدي است بسکه سراپاي کاظمين

 

داریم در جوار حرم، حق آب و گِل

خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

 

ما ريزه خوار صحن و سراي کريمه ايم

اين افتخار ماست، گداي کريمه ايم

 

در سايه سار کوکب موسي بن جعفريم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فيضش به گوشه گوشه‌ی ايران رسيده است

يعني گداي هر شب موسي بن جعفريم

 

هستي ماست نوکري اهل بيت او

ما خانه زاد زينب موسي بن جعفريم

 

قم آستان رحمت آل پيمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

 

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

 

چشم اميد اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مشرب موسي بن جعفريم

 

حتي قفس براش مجال پرندگي ست

مديون ذکر و يارب موسي بن جعفريم

 

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش

دلخون ز ناله و تبِ موسي بن جعفريم

 

آتش زده به قلب پريشان، مصيبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

 

از طعنه هاي دشمن نادان چه مي‌کشيد

بين کوير، حضرت باران چه مي‌کشيد

 

در بند ظلم و کينه‌ی قوي ستمگري

تنها پناه عالم امکان چه مي‌کشيد

 

خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بين اين قبيله‌ی عصيان چه مي‌کشيد

 

با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها

با حال خسته گوشه‌ی زندان چه مي‌کشيد

 

شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد

باباي بي شکيب و پريشان چه مي‌کشيد

 

اما دلم گرفته ز اندوه ديگري

طفل سه ساله گوشه‌ی ويران چه مي‌کشيد

 

با ديدن سر پدرش در ميان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه مي‌کشيد

 

وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان

خونين شده تلاوت قرآن چه مي‌کشيد

 

مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:

اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت

 

یوسف رحیمی

اشعار میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق(ع)

 

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص) – رحمان نوازنی

 

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی

قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی

 

هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

 

اول خودت برای خودت جلوه کردی و

خود را برای خود به تماشا گذاشتی

 

نوری شبیه نور خودت آفریدی و

در او شکوه ذات خودت را گذاشتی

 

این نور را به پهنه عرش خودت زدی

خورشید را به عالم بالا گذاشتی

 

حمد تو را که خواند تو گفتی که "احمدی"

به به ! چه خوب رسم مسما گذاشتی

 

نوری از آفتاب جدا کردی و سپس

یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی

 

تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم

او را "علی" صدا زدی ؛ اما گذاشتی

 

چندین هزار سال بگذرد از سر عاشقی

تا اینکه عشق راتو به اجرا گذاشتی

 

یعنی که عشق، عشق علی و محمد است

یعنی برای عشق دو لیلا گذاشتی

 

اما دو عشق صادره مبنا نداشتند

پس روی عشق پایه و مبنا گذاشتی

 

مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه

پس عشق را حضرت زهرا گذاشتی

 

اینگونه بود خلقت عالم شروع شد

خلقت از این سه نور معظم شروع شد

 

تنها تویی که تکیه به باغ ارم زدی

بین حیاط خلوتی حق قدم زدی

 

غیر از بهشت فاطمه که در سینه تو بود

در سیزده مزار بهشتی حرم زدی

 

لوح و قلم که دست نگارین تو رسید

ای خوش نگار! نام علی را قلم زدی

 

گاهی خودت علی شدی و روی دوش خود

تا بر فراز کعبه احمد قدم زدی

 

از رحمت خودت گرفتی و از هیبت علی

آن را به دست فاطمه خود به هم زدی

 

تا یک حسن درست شد و یک حسین؛ عشق

تا اینکه هی بریزد از این عالمین ؛عشق

 

باید برای فاطمه منبر بیاورند

تا مدحتی برای پیمبر بیاورند

 

زهرا اگر که مادر پیغمبر خداست

باید نبی شناسی از او در بیاورند

 

خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس

تنها برای اوست که کوثر بیاورند

 

در واقع اولین نبی و آخرین نبی است

فرقی نداشت  اول و آخر بیاورند

 

پیغمبران کبوتر نامه برش شدند

تا در هوای او همه پر در بیاورند

 

او آفتاب بود اگرسایه ای نداشت

او با خدا یکی شد و همسایه ای نداشت

 

گلدسته های عرش به نام محمد است

تنها خدا ی عرش ، امام محمد است

 

آنقدر دلرباست، که بال فرشته ها

همواره صید دائم  دام محمد است

 

از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟!

ذکر علی علی می جام محمد است

 

این را خود علی به همه عاشقانه گفت:

که مرتضی عبید و غلام محمد است

 

حوریه چیست جز گل لبخند روی او

باغ بهشت چیست؟سلام محمد است

 

باید در آینه به جمالش نگاه کرد

باید علی شناس شد و روبه ماه کرد

 

خلق عظیم  تو دل ما را اسیر کرد

دست کریم تو دل ما را فقیر کرد

 

این عطر خلق و خوی صمیمانه تو بود 

دین را برای مردم ما دلپذیر کرد

 

آری گرسنه های طمع را میان شهر

این زندگی ساده تو سیر سیر کرد

 

تا اینکه ما به خوف و رجا بنده اش شویم

حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد

 

آن سجده های ابری و بارانی شما

سجاده  را به گریه در آورد و پیر کرد

 

ما را به سجده های خودت رنگ و بو بده

بر جانماز غفلت ما آبرو بده

 

یکشب ظهور کن تو به غار حرای من

یعنی به بخوان دو آیه زچشمت برای من

 

به نفس پاک تو که همان نفس حیدر است

فریاد می زنم که تویی مرتضای من

 

من آخرالزمانیم آقا شروع کن

ایمان بریز روی من از ابتدای من

 

من در طواف گنبد خضرا شنیده ام

اینجا طواف کرده کبوتر به جای من

 

این روزها مدینه پر از دود و آتش است

شهر مدینه ات شده کرببلای من

 

 پهلوی در شکسته و مادر به بستر است

این اجر آن همه زحمات پیمبر است

 

رحمان نوازنی

 **

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار آغاز امامت امام زمان(عج)

 

اشعار آغاز امامت امام زمان(عج) - وحید قاسمی

 

تاجگذاري

 

عالم امكان سراسر نور شد

شيعه بعد از سالها مسرور شد

 

پور زهرا تاج برسر مي نهد

بر همه آفاق فرمان مي دهد

 

حكم تنفيذش رسيده از سما

نامه اي با مُهرو امضای خدا

 

مي نشيند بر سرير عدل و داد

آخرين فرمانرواي  ابرو باد

 

پادشاه كشور آيينه ها

تك سوار قصه ي آدينه ها

 

امپراتور زمين و آسمان

حُكمران سرزمين بي دلان

 

پهلوان نامي افسانه ها

تحت امرش لشگر پروانه ها

 

لشگري دارد بزرگ و بي بديل

افسرانش نوح و موسي و خليل

 

عرشيان و قدسيان فرمانبرش

مردمان مهربان كشورش

 

ساحران مصر مبهوت اند و مات

از نگاه نافذ و افسونگرش

 

ساقيان و مي فروشان جملگي

مست لايعقل شدند از ساغرش

 

عالمان حوزه هاي علم عشق

درس ها آموختند از محضرش

 

نام هاي شاعران شيعه را

ثبت كرده ابتداي دفترش

 

خيمه اي سبز و محقر قصر او

پايتختش شهر سبز آرزو

 

خادمان بارگاهش اولياء

كاتبان نامه هايش اوصياء

 

يوسف مصري سفير دولتش

پير كنعان هم وزير دولتش

 

در حريمش قدسيان هو مي كشند

فطرس و جبريل جارو مي كشند

 

خيمه اش دارالشفاي خاكيان

قبله گاه اصلي افلاكيان

 

عطرسيب و ياس دارد خيمه اش

گرمي و احساس دارد خيمه اش

 

بیرق عباس پيش تخت او

تكيه گاه لحظه هاي سخت او

 

چادري خاكي درون گنجه اش

گوشواري سرخ بين پنجه اش

 

نيمه شبها عقده ها وا مي كند

مخفيانه گنجه را وا مي كند

 

بوسه باران مي شود با شوروشين

گوهر انگشتر جدش حسين

 

وحید قاسمی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت محسن(ع)

 

پشتٍ در تا جای یار من گرفت

شعله ی در را بر سر دامن گرفت

 

میخ کارش وصل کردن بود حیف

میخِ در یار مرا از من گرفت

 

از خجالت جای آتش جای دود

رنگ سرخی، صورت آهن گرفت

 

در همانجا پشت درب باغچه

غنچه ی نشکفته ام مدفن گرفت

 

بی حیایی که ز بغض باغبان

خنده ی گل را از این گلشن گرفت....

 

....بعد ها در نامه ای که داده بود

کشتن یار مرا گردن گرفت

 

گفته بود آن روز وقتی فاطمه

پشت درب خانه اش مأمن گرفت....

 

....بر دلِ در آنچنان با پا زدم

که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت

 

پیمان محمدپور

**

برگرفته از سایت نای دل

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام رضا(ع)

 

اشعار شهادت امام رضا(ع)

 

باز امسال هم به لطف خدا

قسمتم شد دوماه گریه کنم

دعوتم کرد حضرت زهرا

زیر این خیمه گاه گریه کنم

**

تا بیایم به روضه ارباب

مادرش فاطمه صدایم کرد

خواهرش لطف کرده و جزوِ

سینه زن های کربلایم کرد

**

هر شبی که به مجلسی بودم

زیر یک بیرق و علم رفتم

روضه ها شد زیارت دوره

پای هر روضه یک حرم رفتم

**

گاه شش گوشه گاه خیمه و گاه

 علقمه قتلگاه و یرانه

هر شبی یک طرف مرا میبرد

این دل بی قرار دیوانه

**

روضه ها کاروان شد و من هم

پا به پایش به هرکجا رفتم

کربلا کوفه شام و آخر کار

شهر پیغمبر خدا رفتم

**

در مسیر دو ماهه ی روضه

بر حرم ها دخیل میبستم

انتهای زیارت دوره

زائر مشهد الرضا هستم

**

السلام علیک یا سلطان

باز کن در گدایتان آمد

باز هم این کبوتر جلدِ....

....صحن ایوان طلایتان آمد

**

آمدم پیش تو که بیمه شود

اجر دوماه نوکری آقا

آمدم تا لباس مشکی را

از تنم در بیاوری آقا

**

در جواب دو ماه عزاداری

آستان بوس مرقدم کردی

بعد از این شش دهه حسین حسین

کربلایی مشهدم کردی

**

آمدم پشت پنجره فولاد

دردها گفته و شفا ببرم

کاش یک لقمه حضرتی بدهی

تا برای مریض ها ببرم

**

آمدم با عزای اربابم

به عزای تو مبتلا بشوم

آمدم این دفعه ز مشهد تو

راهی شهر کربلا بشوم

**

میروم هر رواق و هر غرفه

چه حریمی دل مرا بردی

راستی در کدام گوشه صحن

زهر دادند و تو زمین خوردی

**

در کدامین حیاط از سوزِ

 آتش زهر دست و پا زده ای

در کدامین رواق آقا جان

پسر خویش را صدا زده ای

**

غالباً  قلب خسته ی بابا

شاد گردد ز دیدن فرزند

تو هم از این جهت به روی جواد

وقت دیدار میزدی لبخند

**

آه آقا ز روضه ی تو دلم

باز هم یاد کربلا افتاد

تو زدی خنده  و ولی ارباب

در کنار پسر ز پا افتاد

**

پدری با شتاب آمد و دید

تن فرزند ارباً اربا بود

خواست بوسد ولی مگر آیا

جای سالم میان اعضا بود

**

امر کردی که فرش جمع شود

تا که بر روی خاک جان بدهی

اینچنین خواستی که روضه آن

شاه لب تشنه را نشان بدهی

**

تو ولی بین حجره بسته

تک و تنها اگرچه جان دادی

کی دگر غرق خاک و خون زیر

دست و پاهای اسب افتادی

 

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید 

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - مهدی چراغ زاده

 

روضه مکشوف

 

حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است

اشک او راوی یک عمر غم و آزار است

روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است

قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است

 

داغهایی که کشیده است همه معروف است

پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است

 

در نماز شب و هنگام دعا می گرید

صبح با گریه او باد صبا می گرید

یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید

بعد چل سال بیادش همه جا می گرید

 

قصد این بار من از شعر که آقا بوده

قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده

 

زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد

یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد

غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد

از همان روز حسن با پدرش می سوزد

 

کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد

غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد

 

نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده

زهر در بین غم و غربت او گم بوده

قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده

دست سنگین همان کافر دوم بوده

 

ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود

بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود

 

داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند

قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند

داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند

بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند

 

چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه

گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا...

 

((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))

قصه کرببلای تو کمر می شکند

دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند

بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند

 

صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد

چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد

 

مهدی چراغ زاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص)

 

اشعار رحلت حضرت رسول(ص) - مسعود اصلانی

 

داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

 

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود

ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

 

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم

جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

 

ما امت توأیم و علی هم کنار توست

  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

 

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم

ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم

 

هم ناله های امشب مولای امتیم

ما سوگوار رحلت بابای امتیم

 

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند

بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

 

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد

بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

 

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو

بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند

 

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و

با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

 

تو باغبان امتی و جای اجر تو

یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

 

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد

داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند

 

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست

در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

 

 مسعود اصلانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته