اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع)

 

اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

اي حضرت معشوق اي ليلاترينم

من از همه پروانه ها شیدا ترینم

 

سنگ ملامت خورده عشق تو هستم

يعني ميان عاشقان رسوا ترينم

 

 تو آيه هاي مصحف پيغمبراني

بهر تلاوت كردنت شيواترينم

 

اي كيسه بر دوش سحرهاي محله

مرد كريم سامرا ؛ آقاترينم

 

ما ريزه خوار دولت عشق توهستيم

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

 

 اندازه ي ما چشم تو ديوانه دارد

مجنون ميان خانه ي ما خانه دارد

 

تو آشنای کوچه های آسمانی

بالاتر از فهم اهالی جهانی

 

فهمیدن شأن و مقام تو محال است

تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی

 

رد قدم های همیشه جاری ات را

تا مرزهای بی نهایت می رسانی

 

وقتی که می آیی کنار جانمازت

دنبال خود خیلی ملک را می کشانی

 

تو ابتدا و انتها اصلاً نداری

مثل خدائی و همیشه جاودانی

 

ای روشنی مطلق شب های تارم

پروردگار بی مثال هر چه دارم

 

من از مساكين قديم سامرايم

از آن سوي دنيا چه آوردي برايم

 

اين روزها كه مرقدت گنبد ندارد

من یا کریم خاکی صحن شمایم

 

آقایی تو فرصت مسکینی ام داد

پس خوش به حال دست هایم که گدایم

 

دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم

این چشم هایت میکشاند تا کجایم

 

خیراتیِ دور سر سجاده ی توست

خاکستر بال و پر پروانه هایم

 

صبح ازل ما را گدایت آفریدند

مثل دخیل سامرایت آفریدند

 

ای بی نظیری که پر از آیات رازی

مثل خداوندی و از ما بی نیازی

 

هر صبح از بام بلند آسمان ها

با چشم های روشنت خورشید سازی

 

صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت

باید به این چشمان شهلایت بنازی

 

جبریل را دیدیم با خیل ملائک

در آن بهشت صحن تان میکرد بازی

 

تو از همین قطعه زمین سامرا هم

فرمانروای سرزمین های حجازی

 

مرد بهشتی زمین ای بی مثالم

ای آب جاری کویر خشکسالم

 

نذر تو كردم اين پر خاكستري را

اين دست هاي خالي پشت دري را

 

ديشب دعا كرديم تا اين كه خداوند

هرگز نگيرد از تو ذره پروري را

 

شرح كمالات تو را يك روز خوانديم

ديديم در تو سيره ي پيغمبري را

 

صد بار دنيا امتحان كرد و نداديم

يك ذره از مهر امام عسگري را

 

ما خاكسار صبح و شام اهل بيتيم

فرداي محشر هم غلام اهل بيتيم

 

امشب اگر دست شما بالا بيايد

اميد آن داريم كه آقا بيايد

 

دستي ببر بالا كه در اين فصل سرما

در خانه هاي ما كمي گرما بيايد

 

دستي ببر بالا كه در اين خشكسالي

آقاي ما با هيبت سقا بيايد

 

دستي ببر بالا كه در يك جمعه سبز

آن انتقام ظهر عاشورا بيايد

 

اين روزها با ذوالفقار مرد كوفه

بهر تقاص چادر زهرا بيايد

 

امشب دلم سمت افقـهاي ظهوراست

چشم انتظارظهـرفرداي ظهور است

 

علی اکبر لطیفیان

باتشکر از آقای علی صالحی عزیز

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ورود حضرت فاطمه معصومه(ٍس) به شهر قم

 

اشعار ورود حضرت فاطمه معصومه(ٍس) به شهر قم - سید مصطفی فهری

 

سرگشته ی مسیر عبور برادری

تو از تمام فاطمیان، زینبی تری

 

آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز

الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری

 

الحق که خون فاطمه جوشیده در رگت

الحق که ماده شیری از اولاد حیدری

 

بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی

گفتی امام را  ز غریبی در آوری

 

گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست

چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری

 

کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد

معصومه ای و نایب زهرای اطهری

 

شمعی و در طواف تو پروانه های شهر

نور تو را گرفته همه خانه های شهر

 

مشهد اگرچه دل به قدوم تو بسته بود

قم بی قرار بر سر راهت نشسته بود

 

کوفه کجاست خاک خجالت به سر کند

زان دم که دست عمه ی سادات بسته بود

 

از راه دور آمده بود و غریب بود

از محنت فراق ، غریبانه خسته بود

 

با بالهای زخمی خود اوج میگرفت

جایی که آسمان و زمینش گسسته بود

 

القصه کوفه با دل زینب چه ها نکرد

پیشانی و نماز و دلش را شکسته بود

 

چشمش اگرچه بسته، ز بیداد خسته بود

دستش اگرچه خسته، به زنجیر بسته بود

 

معصومه ای و تاج سر خانه های شهر

آباد شد به یمن تو ویرانه های شهر

 

از ناقه سر برون کن و بین ازدحام را

این شور و شوق گفتن بانو سلام را

 

مأمون کجا و جاه ولیعهد فاطمه

داده خدا به مسندتان این مقام را

 

باران گل گرفته و فریاد میزند:

این شهر زیر هر قدمت احترام را

 

هم دختر امامی و هم عمه ی امام

هم خواهری " چو زینب کبری " امام را

 

با روضه هات بغض دل شهر پاره شد

داری بنا که زنده کنی یاد شام را

 

یاد حضور زینب و جشن یهودیان

یاد سر بریده و بزم حرام را

 

آباد بود اگرچه همه خانه های شهر

کارش کشید گوشه ی ویرانه های شهر

 

سید مصطفی فهری

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - جواد پرچمی

 

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است

برای گریه شدن آبشار هم خوب است

 

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا

کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

 

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا

ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

 

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است

امید دادن این بی قرار هم خوب است

 

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند

ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

 

مرا ببند که من جای دیگری نروم

برای عبد فراری حصار هم خوب است

 

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است

کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

 

اگر نشد برسم من به پابوسی تو

برای این دل من وصف یار هم خوب است

 

برای اینکه به دست آورم دلت را من

قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

 

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم

که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

 

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم

برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

 

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد

امید آمدنت بر مزار هم خوب است

 

جواد پرچمی

برگرفته از وب سایت حاج منصور ارضی

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص)

 

اشعار ولادت آقا رسول الله(ص) - محمد حسین رحیمیان

 

ای گل سر سبد طایفه ی آقاها

ای بزرگ همه بی مثل و همتاها

 

هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب

تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها

 

نمک روی تو دیوانه کند مجنون را

کشته و مرده ی رویت همه لیلاها

 

پیش اعجاز دو چشمان سیاهت آقا

شده بی رنگ حنای همه عیساها

 

هر که امروز گرفتار نگاهت گردید

نکند وحشتی از بی کسی فرداها

 

شعبه ی عرش شده از قدم تو دنیا

هر کجا حرف شود از تو بهشت است آنجا

 

با تو شد روز تر از روز، شب غربت ما

شده نابود غم بی کسی و غربت ما

 

مثل هر کس که کسی هست میان عالم

شد گدایی درِ خانه تو عادت ما

 

ما نبودیم اگر که تو نبودی آقا

هست زیر سر تو آمدن و خلقت ما

 

سنگ خوردی تو که ما خدعه شیطان نخوریم

خون دل خوردن تو گشت همه ثروت ما

 

گوشه ی کوچکی از چشمه لطفت این است

نوکری تو و اولاد تو شد قسمت ما

 

ما مسلمان شده ی دختر و داماد توأییم

نسل در نسل همه آدم اولاد توأییم

 

عقل و هوش همه ی خلق شده حیرانت

به فدای تو و توحید تو و عرفانت

 

آن قدر عاشق تو هست خدایت آقا

که به قرآن خودش خورد قسم بر جانت

 

دم به دم مکتب تو حرف جدیدی دارد

همه علم خلاصه شده در قرآنت

 

مرده را گوشه نگاه تو مسیحا سازد

کرده دیوانه مرا معجزه چشمانت

 

دشمنت هم ز تو جز رحمت و ایثار ندید

خوش به حال دل آن کس که شد از یارانت

 

در سماوات و زمین و ملک و جن و بشر

ما ندیدیم کسی را ز شما خاکی تر

 

تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی

همه هستند غلام و تو فقط آقایی

 

پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست

محشری بی مثلی معجزه ای غوغایی

 

کار ما هست فقط عشق به تو ورزیدن

کار تو هست فقط دلبری و لیلایی

 

چه مقامی به تو داده است خدایت آقا

دلخوشی علی و زندگی زهرایی

 

چه قدر عشق میان تو و زهرایت بود

تو شدی فاطمی و فاطمه شد بابایی

 

رفتی و قامت زهرای جوان تو خمید

نود و پنج شب از درد به خود می پیچید

 

محمد حسین رحیمیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار آغاز امامت حضرت ولیعصر(عج) - محمود مربوبی

 

فوج مَلَک دُور و بَرَش دارد نگارم

یک آسمان زیر پرش دارد نگارم

 

باید تمام عرشیان چاوش بخوانند

تاج ولایت بر سَرَش دارد نگارم

 

صبرش علی خویش حسن صبرش حسینی

خُلقی چو جدّ اطهرش دارد نگارم

 

نامی دِگر از حاتمِ طاعی نمانده است

از بس گدا در محضرش دارد نگارم

 

حتّی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست

الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

 

از اولّ غیبت به شیعه بوده معلوم

فکری برای آخرش دارد نگارم

 

وقتِ فرج شمشیر حیدر را به دستی

قرآن به دستِ دیگرش دارد نگارم

 

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و

شش ماههِ طفلِ پرپرش دارد نگارم

 

کوری چشم دشمنان لطفی مداوم

بر این نظام و رهبرش دارد نگارم

 

ما در پیِ دیدارِ رویِ یار هستیم

از غَمزه ی چشمان او بیمار هستیم

 

 محمود مربوبی

برگرفته از وب سایت دوستداران حاج منصور