ای مادر...ای مادر...
یک طرف تو مجروحی...
فاطمه ز جا برخیز....
شوهرت تک و تنهاست...
یک طرف تو مجروحی...
فاطمه ز جا برخیز....
شوهرت تک و تنهاست...
اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) - محمود مربوبی
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
**
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
**
در سَر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینهء خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
**
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
می گفت: امان از دل زینب... می سوخت
**
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
**
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کی بر بدن برادرش رقصیدند؟
کی دست کسی به معجرش افتاده
**
او خواهر یک امام بود و زینب....!
او شاهد احترام بود و زینب....!
که راهی شهر شام بود؟ و زینب
در مجلسی از حرام بود؟ و زینب
محمود مربوبی
برگرفته از وبلاگ تب می
**
ادامه اشعار در ادامه مطلب
اشعار ولادت حضرت امام حسن عسگری(ع) - علی اکبر لطیفیان
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
آنها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت
روی زمین اگر حسن عسگری نداشت
آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم میکند تویی
آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم میکند تویی
آنکه برای پر زدن سامرایی ام
هرشب دعا برای پرم میکند تویی
آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه ، در به درم میکند تویی
آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد
بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد
امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
امشب دعا کنید بیاید نگار ما
آیات روشنایی شبهای تار ما
امشب دعا کنید بیاید در این خزان
فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
امشب دعا کنید بیاید گل خدا
تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
مرکب سوار آل علی تک سوار ما
آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
حتی نبود سجده ی سجاده یار ما
زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
علی اکبر لطیفیان
با تشکر از آقای هادی وصال
**
ادامه اشعار در ادامه مطلب
محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد
محملت بود و... خیل ِ استقبال
کم محلی نشد زبانم لال
دم قم گرم! سربلند شدیم
ازدعای ِ تو بهره مند شدیم
دم قم گرم ! احترام گذاشت
هرچه گل داشت،روی ِ بام گذاشت
قم نگاهش لبالب ازشرم است
شام ویران که نیست! خونگرم است
پاکی و حُجب،باورِ چشمش
قدم میهمان سرِ چشمش
چادرت ذره ای غبارندید
آفتابی به نی سوار ندید
با مَحارم به قم رسیدی ،شکر
سردروازه ای ندیدی، شکر
دست ِ بیعت به طبل جنگ نخورد
به غرورت کلوخ و سنگ نخورد
قم کجا کوفه ی خراب کجا
تو کجا زینب و رباب کجا
گوشه ی معجرت نمور نبود
خبر داغی از تنور نبود
ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرپای ِ شمر نماند
هرچه شد،شد! رسیده جان برلب
ای امان ازغریبی ِ زینب
عمه ات اشک ِ ارغوان را دید
خنده ی نحس ِ خیزران را دید
ته گودال ِ پربلا را دید
تن ِ پامال ِ چکمه ها را دید
کوفه را بی عصای ِ پیری رفت
خاک عالم سرم، اسیری رفت
وحید قاسمی