اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

ز چه رو دل نسپاریم  بر این باورها

که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها

 

کیست همچون تو که لب تشنه ی جامش باشند

از همان نخستین همه آب آورها

 

باز هم کار دل ما به شما افتاده

شکر لله که اسیریم به آقا ترها

 

دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه

تا بگیریم ز دستان شما ساغرها

 

ازدحام است سر کوی شما اذن بده

لااقل ما بنشینیم همین آخرها

 

هرکسی نام کسی برد و سرش بالا رفت

ما که از لطف تو داریم سری در سرها

 

ذره تا نام تو را برد به خورشید رسید

هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید

 

بین چشمان شما نور خدا ریخته اند

پنج تن را به سراپای شما ریخته اند

 

از همان صبح نخستین ز اضافات گلت

طرح ایجاد دل اهل بکا ریخته اند

 

هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست

نمک روی تو در منظره ها ریخته اند

 

یک نفر از در این خانه نرفته نومید

گرچه در راه شما خیل گدا ریخته اند

 

روی پیشانی ما نام شما حک شده است

روی پیشانی تو کرب و بلا ریخته اند

 

چقدر نام دل آرای شما شیرین است

شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است

 

قد و بالای شما حال و هوایی دارد

نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد

 

تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت:

یا رب این کیست عجب زنگ صدایی دارد

 

میروی زیر قدم های تو دل میریزد

یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد

 

قدری آهسته برو جز تو مگر این بابا

که دگر پیر شده باز عصایی دارد

 

همه دیدند پس از دوره شدن در میدان

سر آن یال عقابت چه حنایی دارد

 

قبل از آن که برسد پیش تنت خورد زمین

کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد

 

بنویسید عمویی ز حرم زود رسید

آن عمویی که سر دست عبایی دارد

 

جمع کردند به هر شکل تن اکبر را

چه بسازند پریشانی آن مادر را

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*******************

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - جواد پرچمی

 

عاشقی را کمی خطر باید

دل مجنون و در به در باید

 

وصل بی درد سر گوارا نیست

همره وصل درد سر باید

 

تا رسیدن به خانه ی لیلا

بار بستن از این گذر باید

 

مهر اولاد را مجو از دل

جستجو کردن از جگر باید

 

صدقه دادن پسر داران

از همه هرچه بیشتر باید

 

این پدر را چنین پسر باید

این پسر را چنان پدر باید

 

کربلا درس میدهد به همه

زیر پای پدر ،پسر باید

 

السلام ای صفای شش گوشه

عرش پایین پای شش گوشه

 

آمدی جذبه ی چمن باشی

اسوه ی نسل سینه زن باشی

 

آمدی تا که غرق ذات خدا

آمدی غرق خویشتن باشی

 

امدی تا که بعد پیغمبر

حاجت مردم قرن باشی

 

آمدی ای عصای دست حسین

پسر دیگر حسن باشی

 

آمدی تا که نسل ابراهیم

را تو مهتاب انجمن باشی

 

روح زهرا و مصطفی و علی

سه نفر بین یک بدن باشی

 

با چه ظرفیتی توانستی

یک تنه کل پنج تن باشی

 

لیله القدر در نزول اکبر

اشبه الناس بالرسول اکبر

 

سدره المنتهی ثمر داده

باغ آئینه برگ و بر داده

 

نوکران را ز خانه ی ارباب

حضرت عشق تاج سر داده

 

خاک پای تو بر دل سنگم

ارزش کیمیا و زر داده

 

حاجت مانده ی مرا ارباب

با نگاه تو بیشتر داده

 

بس که سر مست گشته او گویی

به حسن هم خدا پسر داده

 

مرتضی اشک شوق می بارد

نوه داری چه لذتی دارد

 

یاد دادی بهار بودن را

نفس خود را مهار بودن را

 

و تو آموختی چه خوب آقا

از حسن سفره دار بودن را

 

دست تو هر صلاح و شمشیری

حسن حس کند ذوالفقار بودن را

 

به تو آموخته بوسه ی حیدر

فاتح کارزار بودن را

 

وسط معرکه ندارد خصم

چاره ای جز فرار بودن را

 

بال جبریل آرزو دارد

زیر پایت غبار بودن را

 

یاد دادی به ما کنار پدر

سر به زیر و کنار بودن را

 

یوسف اهل خانواده تویی

در امامت امام زاده تویی

 

از نگاه تو سروری می ریخت

معجزات پیمبری می ریخت

 

وجنات تو فاطمی بود و

از تو رفتار حیدری می ریخت

 

زیر سجاده ی مناجاتت

بال جبریل عجب پری می ریخت

 

سر بازار یوسف حُسنت

فقط از عرش مشتری می ریخت

 

از اذانت فقط نه از نامت

سرّ الله اکبری می ریخت

 

همه با وصله ی تو در خانه

بس که از تو برادری می ریخت

 

یاعلی زیر رقص شمشیرت

سر یل های لشگری می ریخت

 

تا شود دور چشم هر بد دل

صدقه می دهد ابوفاضل

 

از خداوند مان چه میگویی

از مسیر جنان که میگویی

 

دل بابا به وجد می آید

دم مغرب اذان که میگویی

 

تو بیا و خودت مرا برسان

به همان آسمان که میگویی

 

کاش باشم همان که میخوایی

کاش باشم همان که میگویی

 

از غلامان حلقه برگوشم

به روی چشم آن که میگویی

**

پشت پایت دعای بابا بود

ربنا ربنای بابا بود

 

عطش تو مجال رفع عطش

از لب و بوسه های بابا بود

 

خواهران بعد رفتنت گفتند

علی اکبر عصای بابا بود

 

ولدی یا علی؛ علی ولدی

آخرین ناله های بابا بود

 

آنچه در بین خنده ها گم شد

گریه بی صدای بابا بود

 

به پسر ارث میرسد ز پدر

کفن تو عبای بابا بود

 

چشم تو روشن ای غیور حرم

عمه آمد میان نامحرم

 

جواد پرچمی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - هادی جانفدا

 

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

 

تو جلوه کردی و ما نیز می پرستیمت

به دین نیاز نباشد خدا که می خواهیم

 

و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَ الاَنهار

و چند تایی از این آیه ها که می خواهیم

 

به روز واقعه تنها رها نکن ما را

در آن بساط یکی آشنا که می خواهیم

 

به فرض روز جزا، بر عذاب تن بدهیم

بهشت هم که نباشد تو را که می خواهیم

 

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

 

اگر که روز قیامت حسابمان نکنی

به زندگی سفر کربلا که می خواهیم

 

ببینم  آنکه  مرا  نوکر  آفریده  تویی؟

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده ی شعرم خیال برگردد

 

بدون تو من از این ماه بر نمی گردم

اشاره کن به دو ابرو  هلال برگردد

 

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

 

به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

 

اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

 

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی از این سطر لال برگردد

 

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

 

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

 

از این به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

 

تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

 

تو آسمان بلند همیشه ی مایی

قبیله ات همه خوب و شما هم آقایی

 

اراده می کنی انگور می شود پیدا

تو شهد جان حسینی ، تو تاک لیلایی

 

بهانه می کنی از تشنگی که برگردی

تو دائماً به تمنّای  روی بابایی

 

زبان بزن به زبانش ببین که تشنه تر است

نگو که آب نخوردی تو روح دریایی

 

زبان قافیه لال از نوشتن این بیت

شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی

 

ز داغ تشنگی ات سال و ماه می سوزد

هنوز قلب امیر سپاه می سوزد

 

هادی جانفدا

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - مسعود اصلانی

 

دل می رود به دل شدگان اقتدا کند

شاید کسی بیاید و او را سوا کند

 

از آیه های حمد مدد می شود گرفت

باید وسیله ای گره ی بسته وا کند

 

من خاک زاده ام و نشسته ام که یک نفر

این خاک تیره را به نظر کیمیا کند

 

تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست

دستی بلند شد که دلم را دعا کند

 

جمعیتی است پشت در خانه ی حسین

یعنی کریم آمده فکر گدا کند

 

امروز اولین پسرش را حسین دید

پس می رود عقیقه ی او را ادا کند

 

در آسمان شب زده مهتاب را ببین

ارباب زاده نه خود ارباب را ببین

 

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن

مجنون شدن اسیر به پای علی شدن

 

ماه حسین جان به فدای رسیدنت

این شغل ماست ، شغل فدای علی شدن

 

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد

چشمش تو را گرفت برای علی شدن

 

بی خود دل حسین برایت نمی تپید

این است رسم جاذبه های علی شدن

 

حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو

مانند فاطمه است سوای علی شدن

 

وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است

راهی دشت کرب و بلای علی شدن

 

در گوش باد قصه ای از آسمان بگو

الله اکبر ، اکبر لیلا اذان بگو

 

 مسعود اصلانی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - صابر خراسانی

 

عاشق آن است که پر می گیرد

فقـط از  عشق خبر می گیرد

از جگر آتش اگر می گـیرد

عشق را مدّ نظر می گیرد

 

منطق منـطقه ی ما عـشق است

مذهب مطلقه ی ما عـشق است

 

بی دل آن است که دل داده به تو

کار و بارش فقط افتاده به تو

سجده کرده خود سجاده به تو

می رسد آخر این جاده به تو

 

راهی جاده ی مجنون شدنیم

بس که آماده ی مجنون شدنیم

 

مـا همه در به در لیلاییم

بیشتر دور و بر لیلاییم

سائل پشت در لیلاییم

زیر دِین پـسر لیلاییم

 

تو علی اکبر لیلا هستی

نوه ی اول زهرا هستی

 

کیستی محشر در گهواره

فاتح خیبر در گهواره

یا که پیغمبر در گهواره

خنده ات اکبر در گهواره

 

همه را یاد نبی می انداخت

یاد میلاد  نبی می انداخت

 

صابر خراسانی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - رضا رسول زاده

 

دل مجنون هميشه با ليلاست

مي رود سوي هر كجا ليلاست

 

قدم عاشقي كه برداري

بعد از آن اختيار با ليلاست

 

تپش قلب تو ، نمي دانم

تپش قلب من كه يا ليلاست

 

آنكه از كار من گره بگشود

با دو دست گره گشا ليلاست

 

بسته آنكه دخيل زلفم را

به سر زلف كربلا ليلاست

 

كشش عشق تا كه پا بر جاست

دل اسير مزار پايين پاست

 

پسر پهلوان اربابم

مرتضاي جوان اربابم

 

اي عصاي پدر ، علي اكبر

اي كه هستي توان اربابم

 

قمر دوم بني هاشم

اي مه آسمان اربابم

 

دامنت را نمي دهم از دست

لحظه اي هم به جان اربابم

 

تو كريمي و از تو شامل ماست

كرم خاندان اربابم

 

نشده دست رد به كس بزني

سفره دار مدينه چون حسني

 

جز خدا كس نبود در دل تو

من كجا ! مدحت خصائل تو

 

كار من نيست كار جبريل است

تا گدايي كند ز سائل تو

 

كيستي كه معاويه مي گفت

به اميرانش از فضائل تو

 

تا ببيند جمال پيغمبر

چشم عباس بود مايل تو

 

به نبي رفته بين اهل البيت

بيشتر از همه شمائل تو

 

اشبه الناس به رسولي تو

نوه ي ارشد بتولي تو

 

در شجاعت دلاوري اكبر

در بلاغت تو حيدري اكبر

 

با تمام كريم هاي شهر

در سخاوت برابري اكبر

 

پدرت گفته خلقا و خلقا

تو سراپا پيمبري اكبر

 

سر و دست است كه زمين ريزد

بزني گر به لشكري اكبر

 

مشك بر دوش پيش چشم حسين

تو ابالفضل ديگري اكبر

 

اي ستون خيام ثارالله

اي ذبيح قيام ثارالله

 

از تو دارم همين غلامي را

كس ندارد چنين مقامي را

 

تا كه ميخانه را به هم ريزم

پيش رويم گذار جامي را

 

السلام عليك يابن حسين

مي دهي پاسخ سلامي را؟...

 

...كه فرستاده ام زند بوسه

آن قدم هاي بس گرامي را

 

لب خشك تو ظهر عاشورا

شرمگين كرد تشنه كامي را

 

تشنه لب بودي و دويست نفر

زير تيغ تو رفت از آن لشكر

 

در حصاري كه تو شدي تنها

بوسه اي زد عمود فرقت را

 

ريخت خون تو روي چشم عقاب

اشتباهي تو را كشيد كجا !؟

 

وسط جمعيت تنت گم شد

دشمنان علي همه پيدا

 

بر تن تو ز بغض مي كوبيد

هر كه مي برد نيزه اش بالا

 

با تن قطعه قطعه روي زمين

تو صدا مي زدي : بيا بابا

 

پدرت را كه ديد عمه ي تو

مو پريشان دويد عمه ي تو

 

رضا رسول زاده