اشعار مناجات با خدا - یاسر مسافر

 

فردای محشر کار دشوار است ای دل

بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل

 

هر کس که حب فاطمه در دل ندارد

آنجا یقینا بی کس و کار است ای دل

 

کار شفاعت های زهرا گفته اند با

دستان مقطوع علمدار است ای دل

 

هرکس که بی عش علی و فاطمه زیست

بی غصه و درد است و بی عار است ای دل

 

دنیا اگر چه ظاهری زیبنده دارد

در باطنش بسیار غمبار است ای دل

 

دیدی چه آورده بروزم حب دنیا ؟

این قلب و این چشمم چه بیمار است ای دل

 

چشمی که صد جا رفته و برگشته اصلا

کی در پی دیدار دلدار است ای دل ؟

 

از بسکه در تنهایی و غربت به سر برد

یوسف به دنبال خریدار است ای دل

 

هرکس نمی داند که یوسف را بها چیست

محو شلوغی های بازار است ای دل

 

ای دل بیا چشم انتظار یار باشیم

از هرچه غیر از عشق او بیزار باشیم

 

یاسر مسافر

 

 *******************

 

اشعار مناجات با خدا - علی اکبر لطیفیان

 

بوی پرواز

 

ما که حالا چنین زمین گیریم

روزگاری در آسمان بودیم

پر پروازمان که وا می شد

می پریدیم و بی نشان بودیم

**

خوب بودیم و خوب می دیدیم

پاک بودیم و پاک می رفتیم

متدیّن بدون بار گناه

زیر خروار خاک می رفتیم

**

همه در زیر سایه ی قرآن

همه مشغول زندگی بودیم

لحظه های جوانی خود را

در مناجات و بندگی بودیم

**

بر سر شانه هایمان هر شب

کیسه های کریم می بردیم

نان افطار سفره هامان را

از برای یتیم می بردیم

**

لقمه نانی که بود می خوردیم

کی به فکر غذای فردا بود

اهل از خود گذشتگی بودیم

دلمان دل نبود دریا بود

**

هر شب جمعه کنج خانه مان

سر سجاده ی دعا بودیم

با همان ذکر السلام علیک

زائر صحن کربلا بودیم

**

هر کجا خیمه می زدیم با خود

کوله بار امید می بردیم

شاد بودیم از اینکه هر لحظه

روی شانه شهید می بردیم

**

ناگهان بین ناگهانی ها

پای شیطان به خانه ها وا شد

 عطر سجاده هایمان هم رفت

جبرئیل از کنارمان پا شد

**

ناگهان بین ناگهانی ها

باد آمد بهارمان را برد

بوی پرواز رفت و همراهش

بوی آغوش یارمان را برد

**

کم کم از ذکر حق که دور شدیم

روزی آسمان مان کم شد

 می دویدیم از پی دنیا

ولی از سفره نانمان کم شد

**

کاروان رفت و عده ای رفتند

عده ای بین چاه افتادند

عده ای در مسیر خود ماندند

عده ای بین راه افتادند

**

 عده ای رفته و شهید شدند

عده ای بی بها عزیز شدند

 عده ای تا خدا سفر کردند

عده ای هم اسیر میز شدند

**

از دل زندگی ما بوی

عمر بی استفاده می آید

از سر سفره های ما حالا

بوی خمس نداده می آید

**

ای شهیدان راه عشق و وفا

خوش به حال شما و بال شما

پیش ارباب یاد ما هستید؟

منم و غبطه ی وصال شما

**

باید این روزهای پاییزی

یک نفر با بهار برگردد

از برای نجات این دنیا

وارث ذولفقار برگردد

**

با هزاران امید می گویم

آفتابا امام ما برگرد

یا ایالغوث یا اباصالح

جان زهرا تو را خدا برگرد

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ امام رئوف

 

   *******************

 

اشعار مناجات با خدا - حسین ایزدی

 

ما را به حق ساقی کوثر قبول کن

با ناله های هر شب حیدر قبول کن

 

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

ما را به حق پهلوی مادر قبول کن

 

ما غیر گریه، تحفه برایت نداشتیم

این قطره را تو چند برابر قبول کن

 

تاج غلامی تو به شاهی نمی دهیم

ما را همیشه رعیت و نوکر قبول کن

 

خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است

حالا که رو زدم به تو دیگر قبول کن

 

از بار معصیت کمرم درد می کند

یعنی منم شکسته و مضطر قبول کن

 

تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای

ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن

 

حسین ایزدی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

  *******************

 

اشعار مناجات با خدا - محسن حنیفی

 

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست

 

همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست

 

مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم

که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست

 

فقط تو مشتری دست خالی ام هستی

اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست

 

اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد

کمک که وضعیتم ، وضع رو به راهی نیست

 

تو دست یخ زده ام را گرفتی و انگار

به نامه ی عملم اصلاً اشتباهی نیست

 

دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال

اگرچه بنده ی تو عبد دل بخواهی نیست

 

به روضه روزه ی خود باز می کنم زیرا

برای روزه که بی روضه جایگاهی نیست

 

سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا

سلام بر لب زخم تو سید الشهدا

 

محسن حنیفی

برگرفته از سایت بی پلاک

 

    *******************

 

اشعار مناجات با خدا

 

خراب آمده ام تا کنی تو آبادم

هزار شکر نگفتند ز چشمت افتادم

 

خراب باده ی عَفوم، ببخش رسوا را

مُقِّر و مُعترفم از هزار بیدادم

 

مدد نمیشوم آقا به غیر دستانت

بگیر دست مرا با تمام ایرادم

 

بدون وجه تو سوگند سخت محتاجم

که هرچه آبرویم داده ای ز کف دادم

 

من از عِقاب تو سوی خودت گریزانم

گناه میکنم و باز میکنی یادم

 

همیشه بنده ی دربست خود صدایم کن

خدا نکرده نکن از اطاعت آزادم

 

اگرچه سوی تو آلوده دامن آمده ام

ولی به اسم تو سوگند پاک بنیادم

 

میان این همه مهمان بعید میدانم

که مفتضحم بکنی در میان افرادم

 

نشاندی ام به کنار خداییان اما

هزار مزه ندارد سکوت و فریادم

 

به زیر بال خود افتاده بودم اما زود

رسید دست عطای کسی به فریادم

 

سحر گشود به رویم تمام دردها را

دمی که ناله رب الحسین سر دادم

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دوم ماه رمضان92

 

   *******************

 

اشعار مناجات با خدا - محمود قاسمی

 

گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری

گرچه من دربدرم، راه ندی حق داری

 

بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه

خورده اينجا گذرم، راه ندی حق داری

 

همه جا پرسه زدم غير در خانه ی تو

حال بشكسته پرم، راه ندی حق داری

 

از رفيقان شهيدم به خدا جاماندم

حال كه يك نفرم، راه ندی حق داری

 

گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند

بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری

 

بس كه تو شاهد عصيان مني امشب كه

من گداي سحرم، راه ندی حق داری

 

به اميدم كه كسي باز شفاعت  بكند

طفل شش ماهه مگر باز وساطت بكند

 

محمود قاسمي

برگرفته از پایگاه بی پلاک

 

  *******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - احسان محسنی فر

 

از نسیم سحری روح به جانم دادند

چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند

 

تا شدم هم نفس محفل رندان سحر

لذت زمزمه و آه و فغانم دادند

 

باورم نیست که با این همه عصیان و قصور

ره به مهمانی ماه رمضانم دادند

 

بهترین وقت ملاقات خدایی است نماز

فیض دیدار به هنگام اذانم دادند

 

ضعف روزه ز تن ناقص من رخت ببست

بهر انجام عبادات توانم دادند

 

نام آقا نمک سفره ی افطار من است

کرم حضرت یار است که نانم دادند

 

هر چقدر دور شدم باز عطایم کردند

توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند

 

ناسپاسی به سر نعمت حق باعث شد

که حواله به سرای دگرانم دادند

 

مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم

به کرم خانه ی ارباب مکانم دادند

 

به خدا آرزویی ندارم هیچ دیگر

حرم کرب و بلا را که نشانم دادند

 

دلم از روز ازل هست گرفتار حسین

به غلامی درش نام و نشانم دادند

 

در همان روز که هر کس ز کسی بگریزد

از تولای علی برگ امانم دادند

 

بخداوند قسم شور حسین می گیرم

روز محشر اگرم اذن بیانم دادند

 

احسان محسنی فر

 

 *******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - مهدی رحیمی

 

رمضان آمد و من آمده ام

باز هم قید خودم را زده ام

 

راه گم کرده ترین بنده منم

پیش چشمان تو شرمنده منم

 

میزبانی و منم مهمانت

لقمه ای اشک بده از خانت

 

رمضان آمده با طعم دعا

سفره انداخته اند در همه جا

 

سر این خوان همه نوع آدم هست

شاه اگر هست گدایی هم هست

 

عمر یک سال جلوتر رفته

از خودم حوصله ام سرفته

 

یازده ماه گناه آلودم

من همانم که همیشه بودم

 

چشم، حقّ بدنم را خورده

هر کسی خواست دلم را برده

 

خو گرفته است به بن بست خودم

طاقتم طاق شد از دست خودم

 

سالها در تن خود گم شده ام

تاجر سفره ی گندم شده ام

 

لحظه هایم به تجارت رفته

از کفم این همه فرصت رفته

 

مددی من به خودم برگردم

جان بگیرم به تنم برگردم

 

روسیاهم  خدایا چه کنم ؟

بی پناهم خدایا چه کنم؟

 

من بدم شاه ولی بد نکند

پشت در آمده  را رد نکند

 

مهدی رحیمی

 

    *******************

 

اشعار مناجات با خدا - پیمان طالبی

 

مانده در درد و رنج... درمانده

با دلی پرگناه آمده ام

این منم ؛ بنده ای خطاکارم

خسته و روسیاه آمده ام

**

 این منم آنکه بعد مدت ها

عقل او یادی از جنون کرده

نوکری بد که با گناهانش

قلب ارباب خویش خون کرده

**

 داد و فریاد میزنم اینجا

تا که شاید توجهت را جلب

بس که کردم گناه آخرسر...

...اندک اندک شدم قسی القلب

**

سفره گسترده و برای من

لقمه ای از کرم نمی آید

اشک من توی چشم زندانی ست

در دعا گریه ام نمی آید

**

سائلان را ز خانه رد کردن

تو خودت گفته ای که ننگین است

دست من سوی تو دراز شده

ما گدائیم، شغلمان این است

**

هرچه کردی گناه بود ای دل!

گاه با نیت ثواب اما...

آبرویم چو آب از کف رفت

خانه ات... خانه ات خراب اما...

**

 من کبوتر ... سپید.... زاده شدم

که مرا غرق در سیاهی کرد

مهربان! با تمام این اوصاف

با من خسته دل چه خواهی کرد؟

 

پیمان طالبی

 

   *******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - صابر خراسانی

 

لحظه ها میل بندگی دارند

وقت  ادعیه خوانی دل شد

چشم را باید  اشک پاشی کرد

وقت خانه تکانی دل شد

**

حال و روز زمین چه دیدنی است

آسمان رخت نو به تن کرده است

سالروز تولد ماه است

چقدر شب ستاره آورده است

**

رد پای فرشته ها روی

جانماز زمین شکوفا شد

همه دل تنگ این هوا بودند

غنچه ی سـبز ربنا وا شد

**

بزم عشقی خدا به پا کرده است

همه دعوت شدند و مهمانند

خوش نشینان  سفره ی افطار

ریزه خوار بهار قرآنند

**

در همین  لحظه های نورانی

باری از دوش یک نفر بردار

روزه داری فقط نخوردن نیست

چون علی کیسه ی سحر بردار

 

صابر خراسانی

 

  *******************

 

اشعار مناجات با خدا - محمد فردوسی

 

باور نمی کنم که مرا هم خریده ای

آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای

 

لایق نبوده ام بنشینم کنار تو

با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای

 

هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام

اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای

 

با این همه گناه و خطایی که داشتم

هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای

 

گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا

امّا هنوز در بر من آرمیده ای

 

من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام

ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای

 

ماه مبارک است و دلم شد سرای تو

از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای

 

شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای

گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای

 

وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم

آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای

 

محمد فردوسی

 

 *******************

 

اشعار مناجات با خدا - یوسف رحیمی

 

من را هميشه خواندي و نشناختم تو را

از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را

 

اين بنده‌ی اسير معاصي و نفس را

از درگهت نراندي و نشناختم تو را

 

بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی

با من هميشه ماندي و نشناختم تو را

 

بر خان رحمت و کرم و استجابتت

عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را

 

شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را

بر جان من چشاندي و نشناختم تو را

 

با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا

تا کربلا رساندي و نشناختم تو را

 

یوسف رحیمی

 

*******************

 

اشعار مناجات با خدا - محمد فردوسی

 

در پیشگاه قدسی تو ای خدای من

می دانم اینکه رنگ ندارد حنای من

 

از بس که توبه کردم و توبه شکسته ام

چنگی به دل نمی زند این توبه های من

 

با اینکه مُهر خاتمه خورده به نار تو

آزاد و خودسر است عنان هوای من

 

یا رب ببین که از سر تکرار معصیت

دیگر شکسته قبح معاصی برای من

 

گر تو مرا رها کنی از دست می روم

بی لطف تو شود دل دوزخ سرای من

 

ای مالکی که فضل بریّه از آن توست

دستی بکش به روی سر بی نوای من

 

سوگند می خورم به مقام ربوبیت

جز آستان تو نبوَد التجای من

 

آن فطرسم که در پی قنداقه آمدم

یعنی شکسته بال و پر ربّنای من

 

امشب بیا به خاطر ارباب بی کفن

منّت گذار و درگذر از این خطای من

 

جان حسین ... روزی ما را رقم بزن

امضا نمای تذکره ی کربلای من

 

محمد فردوسی

 

*******************

 

اشعار مناجات با خدا - سید محمد میر هاشمی

 

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

 

فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود

جای آنست بر افعال خودم گریه کنم

 

تا شبی پنجره رحمت حق باز شود

هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم

 

ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد

به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم

 

نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده

جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم

 

راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام

ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم

 

من پرستوی حرم بودم و دور افتادم

تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم

 

کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید

منکه جا مانده امیال خودم گریه کنم

 

قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم

سخت بر این دل بد فال خودم گریه ککنم

 

نشدم معتکف خیمه نورانی یار

بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم

 

مددی تا به غریبی نگارم نالم

همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم

 

سید محمد میرهاشمی