اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - مهدی نظری

 

آقا تو را چون حیدر کرار بردند

در پیش چشم بچه های زار بردند

 

تو آن همه شاگرد داری پس کجایند

آقا چه شد آنشب تو را بی یار بردند؟

 

این اولین باری نبود این طور رفتید

آقا شما را اینچنین بسیار بردند

 

وقتی شما فرزند ابراهیم هستی

 قطعاً شما را از میان نار بردند

 

آنشب میان کوچه ها با گریه گفتی...

که عمه جان را هم سر بازار بردند

 

یاد رقیه کردی آنجا که شما را

پای برهنه از میان خار بردند

 

این ظاهر درهم خودش می گوید آقا

حتما شما را از سر اجبار بردند

 

سخت است اما آخرش تابوت تان را

 آقا هزاران شیعه در انظار بردند

 

مهدی نظری

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - وحید قاسمی

 

نه رواقی، نه گنبدی، حتی

سنگ قبری سرمزار تو نیست

غیرمُشتی کبوتر خسته

خادمی، زائری، کنار تو نیست

**

بغضهایم کجا دخیل شوند

پس ضریحت کجاست آقاجان

روضه خوان ها چرا نمی خوانند

گریه ها بی صداست آقاجان

**

گنبدی نیست تا دلم بپرد

پابه پای کبوتران شما

کاش می شد که دانه ای گیرم

امشب از دست مهربان شما

**

حرف ِ گلدسته را نباید زد

تا حسودان شهر بسیارند

از شما خانواده آقاجان

درمدینه همه طلبکارند

**

حیف آن چاهها که حیدر کند

چقدر مادرت دعاشان کرد

عوض آن همه محبت ها

این مدینه چه خوب جبران کرد

 **

کاش ایران می آمدی آقا

نزد ما اهلبیت محترمند

پیرمظلوم بی حرم، اینجا

پسران تو صاحب حرمند

**

کاش ایران می آمدی آقا

مُلک ری قبله ی ولا می شد

مثل مشهد برایتان اینجا

مشهد الصادقی بنا می شد

**

کاش ایران می آمدی آقا

قدمت روی چشم ما جا داشت

کاش خاک شلمچه و فکه

عطریاس عبایتان را داشت

**

کاش ایران می آمدی آقا

مردمش رأفت و حیاء دارند

ریسمان دست هم نمی بندند

همه دلهای با صفا دارند

**

کاش ایران می آمدی آقا

در مدینه غریب افتادید

من بمیرم برایتان؛ گیر ِ

عده ای نانجیب افتادید

**

کاش ایران می آمدی آقا

مردمش از مغیره بیزارند

حرمت گیسوی سپیدت را

در مدینه نگه نمی دارند

**

کاش ایران می آمدی آقا

نوکری تو کم ثوابی نیست

همه جا از فضائلت گویند

صحبت ازمجلس شرابی نیست

 

وحید قاسمی

 

*********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - محمد حسین رحیمیان

 

بازهم بی کسی یک آقا

باز هم ماحرای دست و طناب

پیش چشمان آسمانی ها

باز شهر مدینه گشته خراب

**

باز هم زنده شده در این کوچه

قصه ی تلخ آتش و خانه

خودشان را به زور جا کردند

شعله ها روی بال پروانه

**

آبرو دار این دیار چرا ؟

شده بی تکیه گاه و بی یاور

نا نجیبانه سوی او آمد

بی کسی و غریبی حیدر

**

پیرمرد قبیله شد هدفِ

آتش و تازیانه و تهدید

مَرد ها مرده اند در این شهر

به غریبیش دشمنش خندید

**

حرمت کعبه ی مدینه شکست

تا شده ظالمانه زانویی

شکر حق در میان این خانه

بار شیشه نداشت بانویی

**

بی خدا ها نگه نمی دارند

حرمت سن و سال آقا را

وای من باز هم در آوردند

اشک های دو چشم زهرا را

**

بچه های سقیه در دل شب

«عزت و احترام را بردند »

پا برهنه بدون عمامه

وحشیانه امام را بردند

**

بس دویده به پشت یک مرکب

نفس پیرمرد گشته تمام

قد او را خمیده تر کرده

ناسزا و جسارت و دشنام

**

کربلا را به چشم خود می دید

روضه خوان امام کرببلا

کرده داغ رقیه را زنده

پشت مرکب دویدن آقا

 

محمد حسین رحیمیان

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - رضا رسول زاده

 

باز روي سر تو ريخته اند

شعله پشت در تو ريخته اند

 

گريه ات را كه بهانه كردند

باز هم حمله شبانه كردند

 

ريسمان بسته به بازوي تو شد

باز زخمي روي ابروي تو شد

 

رحمي آن خصم پليد تو نداشت

حرمت موي سفيد تو نداشت

 

پشت مركب تن پاكت بردند

پا برهنه روي خاكت بردند

 

كو عباي تو و عمامه ي تو ؟

پر ز خاك است چرا جامه ي تو ؟

 

اشك چشم تر تو مي ريزد

قلب اين دختر تو مي ريزد

 

گيسويت از چه پريشان شده است

دخترت ديده و گريان شده است

 

ببريدش ولي با لشكر نه !

مي زنيدش ؟ جلوي دختر نه ...

 

پيرمرد است مراعات كنيد

احترامي حق سادات كنيد

 

پيرمرد است زمينش نزنيد

تازيانه به جبينش نزنيد

***

گرچه آتش به سرايت زده اند

با لگد بر روي پايت زده اند

 

گرچه بردند تو را نيمه ي شب

سر برهنه شده پشت مركب

 

ولي هرگز تن تو تير نخورد

به خدا جسم تو شمشير نخورد

 

پيكرت پهن به گودال نشد

زير پا جسم تو پامال نشد

 

داغ فرزند تو را پير نكرد

نيزه اي بر دهنت گير نكرد

 

خيزران بر لب تو بوسه نزد

به رگت زينب تو بوسه نزد

 

كسي از پشت سرت را نبريد

جلوي ديده ي زهرا نبريد

 

ناگهان ولوله و غوغا شد

بر سر نعش حسين دعوا شد

 

يكي آمد كه عصا را ببرد

ديگري خواست عبا را ببرد

 

به كلاخود سرش رحم نكرد

به زره يا سپرش رحم نكرد

 

همه ي پيكر او غارت شد

پاي تا به سر او غارت شد

 

رضا رسول زاده

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)

 

درشب غصه دلم رنگ سحر میخواهد

وقت پرواز شده بال سفر میخواهد

 

غربت شهر مدینه همه جا معروف است

روضه اش خون دل و دیده تر میخواهد

 

حرمت موی سپیدم که در این شهر شکست

قصه ای شد که سرانجام جگر میخواهد

 

همه قوت من را اثر زهر گرفت

آهم از بغض ترک خورده اثر میخواهد

 

نیمه شب دشمن و بی حرمتی اش یادم هست

او چه از جان منِ سوخته پر میخواهد

 

طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد

بردن پیر مگر چند نفر میخواهد؟

 

آتش و هیزم و کوچه همه اش تکراری ست

غم این صحنه فقط ضربه ی در میخواهد

 

نه عمامه به سرم بود زمین افتادم

نه کسی دور و برم بود زمین افتادم

 

جام چشم من بی تاب پر از غم میشد

داشت لبریز غم و گریه ی نم نم میشد

 

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب

از نفس های من سوخته دل کم میشد

 

بند نعلین و کهن سالی و رنج کوچه

به زمین خوردن من داشت مسلم میشد

 

ماه شوال که حال دل من را میدید

با زمین خوردن من داشت محرم میشد

 

بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت

در نظر روضه ی گودال مجسم میشد

 

آه چقدر نیزه و شمشیر بساط قتل...

...تشنه ی خسته به گودال فراهم میشد

 

پنجه ی قاتل بی رحم به جانش افتاد

با سر زلف خودش داشت معمم میشد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

دارم براي رنگ تنت گريه ميكنم

پايِ نفس نفس زدنت گريه ميكنم

 

باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟

يا بردن تو بردن با احترام بود؟

 

باور كنيم شأن تو را رد نكرده است؟

اين بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟

 

گرد و غبار، روي تو اي يار ريختند

روي سر تو از در و ديوار ريختند

 

هرچند بين كوچه تنت را كشيد و برد

دستِ كسي به رويِ زن و بچه ات نخورد

 

باران تير و نيزه نصيب تنت نشد

دست كسي مزاحم پيراهنت نشد

 

اين سينه ات مكانِ نشست كسي نشد

ديگر سر تو دست به دست كسي نشد

 

علي اكبر لطيفيان

 

*********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - ماشاالله دهدشتی

 

شب بود و سر گرم نماز آخرش بود

غرق مناجات و دعا با دلبرش بود

 

از زیر پایش جا نمازش را کشیده است

مَردَک نفهمید پیش چشم دخترش بود؟

 

وضع بدی شد ، سر برهنه ، پا برهنه...

اما نه... گویا بال جبریل بر سرش بود

 

در شعله ها می سوخت اما بیشتر از

تصویر مولایی که در چشم ترش بود

 

باید گریز ِ فاطمی زد بین روضه

آنقدر این آقا به فکر مادرش بود

 

آری شبیه چادر مادر عبایش

انگار پای دشمنی روی پرش بود

 

جبریل آمد بعد دفنش اندکی برد

از تربت پاکی که روی پیکرش بود

 

ماشاالله دهدشتی

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - علی صالحی

 

گوشه‌ي بستر مرگ افتاده

پيرمردي كه غريب و تنهاست

پاي تا سر بدنش مي‌لرزد

اثر زهر ز رنگش پيداست

**

حال و روزش چه قَدَر پائيزي‌ست

همه‌ي برگ و برش مي‌سوزد

از لب خون‌شده‌اش معلوم است

پاره پاره جگرش مي‌سوزد

**

اشكهايش به غمِ ساعاتي

كه خدايي شده مي‌افزايند

رنجهايي كه كشيده دارند

باز در خاطره‌اش مي‌آيند

**

يادش آيد شب جانسوزي كه

حُرمت خانه‌اش از كينه شكست

آن قَدَر ضربه‌ي پا خورد آخر

در ِكاشانه‌اش از كينه شكست

**

لحظاتي كه ميان آتش

چارچوبِ درِ خانه مي‌سوخت

گريه مي‌كرد به آن روزي كه

پشت در مادر ِخانه مي‌سوخت

**

موقع مرگ دوباره آقا

ياد ، از خاطره‌اي ديگر كرد

يادِ آن خاطره‌ي تلخي كه

جگر سوخته را پرپر كرد

**

پيرمردي ز نفس افتاده

پابرهنه پِِيِ مركب مي‌رفت

مثل آن دختركي كه پشتِ

قافله ماند و دلِ شب مي‌رفت

**

دختري كه همه روز و همه شب

به لبش نام پدر را مي‌بُرد

به خداوند اگر عمه نبود

زير آماج كتك ها مي‌مرد

 

علي صالحي

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - حسین قربانچه

 

وقتی آن بی صفت از چشم، حیا را انداخت

با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت....

 

دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست

تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت

 

ذکر یا فاطمه بر روی لبش داشت ولی

ضربهء سیلی آن مرد، صدا را انداخت

 

با سر شیخ حرم تا سر شوخی وا شد

یکی عمامهء آن مرد خدا را انداخت

 

وسط کوچه که افتاد، صدا زد: وای از

نیزه هایی که شه کرببلا را انداخت

 

یکی انگشت اشاره سوی نسوان می برد

آهِ زینب زد و آن بی سر و پا را انداخت

 

حسین قربانچه

برگرفته از وبلاگ تب می

 

************************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - یوسف رحیمی

 

شب جمعه به لب نوا دارد

نفسش بوي کربلا دارد

 

به روي سر در حسينيه اش

پرچم صاحب اللوا دارد

 

بارها گفته کربلا رفتن

پا برهنه عجب صفا دارد

 

روضه مي خوانَد اشک چشمانش

مگر اين روضه انتها دارد؟

 

هر کسي که دلش حسيني شد

سهمي از آن همه بلا دارد

 

نيمه شب شعله مي کشد آتش

از دري که حريم ها دارد

 

آمده اين کسي که دنبالش

از جسارت مگر اِبا دارد؟

 

پا برهنه، کشان کشان، مي بُرد

نه عمامه وَ نه عبا دارد

 

وسط کوچه دست بسته ي او

يک مدينه غم و عزا دارد

 

به رويش تيغ مي کشند اما

آهِ مظلوم ماجرا دارد

 

آمد اينجا پيمبر خاتم

آري اين مرد هم خدا دارد

 

او پي فرصتي ست تا هر دم

روضه ي کربلا به پا دارد

 

آتشش مي زند غمي جانسوز

ولي از گفتنش حيا دارد

 

حرف از عمه جان سادات است

شرح اين روضه ، روضه ها دارد

 

مي رسد بر فراز تل زينب

ناله ي وا محمدا دارد

 

حنجري تشنه ذکر حق گويان

خنجري تشنه از قفا دارد ...

 

پيکري غرق خون رها مانده

و سري روي نيزه جا دارد

 

مي رسد وارثش به خون خواهي

خون اين کشته خونبها دارد

 

یوسف رحیمی

 

*******************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)

 

دارد ميان هيئت خود گريه ميكند

با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند

با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند

دارد براي غربت خود گريه ميكند

 

آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت

بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت

 

مشعل به دستها وسط خانه ريختند

يك عده بي هوا وسط خانه ريختند

اموالِ خانه را وسط خانه ريختند

جمع ِحسودها وسط خانه ريختند

 

بين نماز بود و مجالش نداده اند

حتي امان به اهل و عيالش نداده اند

 

بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است

ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است

تنها ميان درد سر و يادِ مادر است

افتاده است پشت در و يادِ مادر است

 

شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد

بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد

 

اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته

آرام تر هنوز عبا بر نداشته

نعلين خويش را به خدا بر نداشته

شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته

 

او را كشان كشان وسط كوچه ميكِشند

در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند

 

اين غُصه را به نام مدينه سند زدند

بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند

در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند

ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند

 

از بس دويده خميده شده،بي رمق شده

اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده

 

گيرم خميده در بر انظار رفته است

پاي برهنه از سر بازار رفته است

گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است

با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است

 

شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است

در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - محمد حسین رحیمیان

 

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

 

از نعره مستانه یک نامسلمان

آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو

 

دست خدا را باز بستند این جماعت

آقا چه خالی بود جای مادر تو

 

با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد

آن شب نبود عمامه ای روی سرتو

 

پای برهنه پشت یک مرکب دویدن

نگذاشت نایی در میان پیکر تو

 

در کوچه های خلوت شهر مدینه

تنها غریبی بود یار و یاور تو

 

دیدند خیلی داغدار کربلایی

شام غریبان شد به پا در محضر تو

 

جای هزاران سحده شکرانه دارد

خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو

 

محمد حسین رحیمیان

 

*********************

 

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) - وحید محمدی

 

باز از دعای مادر نام آشنای ما

امشب بساط روضه به پا شد برای ما

 

خون گریه می کنند تمام ستاره ها

همراه چشم های زمین پا به پای ما

 

از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است

بوی مدینه می دهد این گریه های ما

 

یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز

خون کرده اند بر جگر مقتدای ما

 

با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند

تا که نمک زنند به زخم عزای ما

 

یک پیرمرد پای پیاده ! چه روضه ای !

خاکی به سر کنید از این ماجرای ما

 

شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟

این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما

 

وحید محمدی

برگرفته از وبلاگ بیت های سوخته