اشعار ولادت امام رضا(ع) – علی اکبر لطیفیان

 

تا خدا و دم خدایی توست

معجزات امام رضایی توست

 

یا امام الرئوف، یا سلطان

شغل ایرانیان گدایی توست

 

تیغ ابروت کشته می طلبد

سر ما را بزن هوایی توست

 

ازدحامی که این حرم دارد

از وفور گره گشایی توست

 

دادن برگه ی امان النّار

گوشه ای از هنرنمایی توست

 

آنچه ما را کبوترت کرده

هنر گنبد طلایی توست

 

گرچه دعبل نمی شوم اما

افتخارم غزلسرایی توست

 

سائلی پشت این درم عشق است

گوشه ی کنج این حرم عشق است

 

به بد و خوب عنایتی داری

بین دستت چه رحمتی داری

 

همه جا صحبت تو پیچیده

چه رئوفی چه رأفتی داری

 

چقدر مثل جدّ خود هستی

با فقیران چه الفتی داری

 

بنِشین، از خجالت آب شدم

ایستاده! چه عادتی داری

 

آنقدر محشری که دور ضریح

لحظه لحظه قیامتی داری

 

هرکه با لهجه ای تو را خوانَد

از همه فرقه رعیتی داری

 

به همه گفته ام امام رضا

چه دل با محبتی داری

 

سرخوش از لطف بی حدت هستم

حاجی حجّ مشهدت هستم

 

می خری هر دل پریشان را

بنده ی عاصی و پشیمان را

 

تو و معصومه خواهرت آقا

عزّتی داده اید ایران را

 

هیچ طعمی ندارد ای آقا

مزه ی زعفران و سوهان را

 

عطر و بوی غذای حضرتی ات

در حرم می کشد سلیمان را

 

هر ملک غبطه می خورد وقت

هم غذائیت با غلامان را

 

رخصتی ده که زائرت باشیم

عرفه یا که عید قربان را

 

با شما رحمت خدایی هست

کربلا هم نشد رضایی هست

 

می نویسم رضا به جای حسین

می نویسم رضا رضای حسین

 

آنقدر حاجت مرا داده

تا بِگریَم فقط برای حسین

 

آمده بین خاک ایران تا

همه باشیم خاک پای حسین

 

هر غریبی که آشنایش شد

بیشتر گشته آشنای حسین

 

دست لطف و دعای بارانش

یادگاری است از دعای حسین

 

شاعری هم نخواست تا باشد

دعبلش وقف بچه های حسین

 

کوله باری پر از سلامش داشت

هرکسی رفت کربلای حسین

 

کاش می شد حبیب او باشم

مثل ابن الشبیب او باشم

 

غصه اش خواست بر ملا بشود

پای گریه به شعر وا بشود

 

این تعجب نداشت در بیتش

روضه ی کربلا بپا بشود

 

گفت: ابن الشبیب تا حالا

دیده ای سر ز تن جدا بشود؟

 

یا که سر ز تن جدا هم شد

از روی سینه از قفا بشود

 

وسط رفت و آمد نیزه

نِگهش سمت خیمه ها بشود

 

پیرهن جای خود، ز کثرت گرگ

تن یوسف ز هم سوا بشود

 

ناله ای زد ز عمق دل نگران

گفت: ابن الشبیب عمّه مان

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ امام رئوف

 

********************

 

اشعار ولادت امام رضا(ع) – یوسف رحیمی

 

از عالمي بريدم و اينجا رسيده ام

يک عمر بال و پر زدم اما رسيده ام

 

اين قطعه با تمام زمين فرق مي کند

انگار من به عرش معلّي رسيده ام

 

با قلب من تمام حرم حرف مي زند

شايد دگر به عالم معنا رسيده ام

 

از اين به بعد صحبت لب تشنگي خطاست

وقتي به پاي‌بوسي دريا رسيده ام

 

کي بي شفاي اين دل درمانده مي روم

حالا که من به صحن مسيحا رسيده ام

 

من از خدا به غير تو چيزي نخواستم

با یک نگاه خود بگو آیا رسيده ام؟

 

توفيق خاکبوسي تو لطف خواهري ست

اینجا به فضل دختر موسي رسيده ام

 

قلبم کبوتر حرم زينب قم است

در هر سلام منتظر يک عليکُم است

 

مهر تو را زلالي باران نوشت و بعد

فردوس را ز خاک خراسان نوشت و بعد

 

با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»

حب تو را قبولي ايمان نوشت و بعد

 

از تربت قدوم تو خاک مرا سرشت

عشق تو را براي دلم، جان نوشت و بعد

 

ای مهربان تبسم هر روزه‌ ی تو را

صبح سپيد مردم ايران نوشت و بعد

 

در سايه‌ ی تجلي شمس الشموسي ات

خورشيد را چراغ شبستان نوشت و بعد

 

وقت طواف قبله‌ ی هفتم رسيده بود

ما را ز خيل گوشه نشينان نوشت و بعد

 

بسته به چشم هاي تو شد سرنوشت ما

يک خنده‌ ی رضايتت آقا بهشت ما

 

هر کس به يک نگاه تو دل داد يا رضا

از بند غصه ها شده آزاد يا رضا

 

بار نخست از سوي آزادي آمدم

اما دلم به دام تو افتاد يا رضا

 

از مرقد کريمه رسيدم که شد دلم

یک يا کريم صحن گُهرشاد يا رضا

 

با هر فراز جامعه شد هم‌صداي من

در صحن جامع رضوي، باد يا رضا

 

من را بس است مرحمت گوشه چشمي ات

در بين حجره هاي پريزاد يا رضا

 

در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم

از بس کنار پنجره فولاد يا رضا…

 

…حرف از زيارت و حرم و کربلا زدم

گفتم ز عيدي و شب ميلاد يا رضا

 

من دست خالي آمده ام توشه دست توست

اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست

 

بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت

 

بسته دخيل گنبد مينا به گنبدت

باب الاجابت همه‌ ی اهل عالم است

حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت

 

بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره

از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت

 

«باب الجواد راه ورودي به قلب توست»

امشب شفيع ما شده جود محمدت

 

تا هست روضه‌ ی تو به جنت چه حاجتي‌ست

دارد بهشت، حسرت ديدار مشهدت

 

بيت الحرام در نظرم جلوه مي کند

وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت

 

دارد زيارت تو ثواب هزار حج

جانم فداي نام تو يا ثامن الحُجج

 

اي آفتاب جود و سخا أيها الرئوف

آئينه‌ ی اميد و رجا أيها الرئوف

 

تو ملجأ توسل هر دلشکسته اي

امشب بگير دست مرا أيها الرئوف

 

ديدم به محضر تو رسیده ست شاعری

حتي گرفت از تو عبا أيها الرئوف

 

خود را به حلقه هاي ضريح تو بسته است

درمانده اي براي شفا أيها الرئوف

 

در این حرم ملائکه هم از نگاه تو

دارند التماس دعا أيها الرئوف

 

مي گفت عارفي که خدا را قسم دهيم

امشب همه به حق تو يا أيها الرئوف

 

حالا کنار پنجره فولاد آمديم

با اشک و آه و شور و نوا أيها الرئوف

 

اذن عروج تا ملکوتم به دست توست

جا مانده ايم از شهدا أيها الرئوف

 

ما را به روز حشر و جزا رو سپيد کن

اين کشتگان عشق خودت را شهيد کن

 

یوسف رحیمی

 

**********************

 

اشعار ولادت امام رضا(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم

لحظه شادی و غم دست به دامان توایم

 

گر نیاییم به پابوسی تو می میریم

همگی ماهی دریای خراسان توایم

 

تا خدا هست خدا دلخوشی ما این است

شیعه شاه نجف ملت ایران توایم

 

همه یک جور به دنبال بهشتند ولی

ما بهشتی شده گوشه ایوان توایم

 

گرچه ای شاه تو در کشور ما مهمانی

ما نمک گیر تو و سفره احسان توایم

 

تاکه حرف تو شود ما سر و پا نشناسیم

اصلا آقا به تو یک جور دگر حساسیم

 

بی نگاه تو محال است دلی شاد شود

هر که افتد به دل دام تو آزاد شود

 

نفس آلوده ام اما تو کمک کن آقا

دل بیچاره من صحن گوهرشاد شود

 

آن قدر هست اسیر تو شدن شیرین که

عاشقت در هوس افتاده که فرهاد شود

 

لحظه دیدن تو هر که بیفتد بر خاک

عجبی نیست اگر شاخه شمشاد شود

 

می کند این دل من میل پرستیدن تو

هر کجا که سخن از پنجره فولاد شود

 

از تو در عمر کمم معجزه هایی دیدم

هر زمان آمدم این خانه وفایی دیدم

 

دل من هست ز گهواره هوایی شما

لقبم گشته مسلمان و خدایی شما

 

سائلی ٍ در ٍ این خانه هنر می خواهد

من کجا وجهه این شغل ، گدایی شما

 

کار هر روز و شبم سجده شکر است فقط

که شدم هموطن شیخ بهایی شما

 

وصیت کرده ام آقا به تمام دنیا

روی قبرم بنویسند فدایی شما

 

همه ترس من این است رهایم بکنید

به خدا مردن من هست جدایی شما

 

غیر تو هیچ کسی مونس و غمخوارم نیست

زیر این چرخ کسی مثل خودت یارم نیست

 

من که از نسل غلامان وفایت هستم

روزگاری است گرفتار عطایت هستم

 

روزی دنیوی و معنوی ام را دادی

من نمک گیر تو و دست دعایت هستم

 

به وفای تو قسم زندگی ام هست همین

تو برای من و من نیز برایت هستم

 

چند روزی است سؤالی ز حضورت دارم

حیف تو نیست که من نیز گدایت هستم

 

جان هر کس که عزیز است ببخشم آقا

باعث درد سر و سر به هوایت هستم

 

همه ثروت من منت آقایی توست

پر پرواز دلم نام مسیحایی توست

 

از تو و از حرمت بوی خدا می آید

عطر سیب حرم کرببلا می آید

 

پادشاهی به جهان ضامن آهو نشده

«این لباسی است که تنها به شما می آید»

 

هر دم از مسجد و میخانه و ویرانه و کاخ

سوی دربار تو ای شاه گدا می آید

 

با سلامی به سوی گنبد نورانی تو

حال هر کس که غمی داشته جا می آید

به خداوند قسم واشدن هر گره ای

از ید قدرت این صحن و سرا می آید

 

حرمت سنگ صبور دل بیچاره ماست

کاظمین و نجف و سامره و کرببلاست

 

محمد حسین رحیمیان

 

********************

 

اشعار ولادت امام رضا(ع) – محمد جواد پرچمی

 

باز دارم به سر هوای ضریح

دل من تنگ شد برای ضریح

 

دوست دارم رها شوم از خود

در میان سر و صدای ضریح

 

چقدر دل شکستگی خوب است

در حریم پر از دعای ضریح

 

دست های پر از تمنّایی

می خورد روی حلقه های ضریح

می شود خوبتر خدا را دید

در همان یا رضا رضای ضریح

 

واجب است به هر عاشق

سجده ی شکر عشق پای ضریح

 

حرم ثامن الحجج رفتم

من هزاران هزار، حج رفتم

 

ای که چون من هزارها داری

آسمانی پُر از دعا داری

 

دست هایم دخیلتان هستند

بسکه دستِ گره گشا داری

 

از گدا هم کریم می سازی

بس که اعجاز کیمیا داری

 

من هوای تو را به سر دارم

تو هوای دل مرا داری

 

هر چه بیمار هم بیاید باز

تو برای همه دوا داری

 

دل شکسته کسی به من می گفت:

خوش به حالت امام رضا داری

 

در ِ این خانه را زدم عشق است

کفتر جلدِ مشهدم عشق است

 

آمدی مستجابمان کردی

یک پیاله شرابمان کردی

 

چقدر خوب شد برای سفر

یا رضا انتخابمان کردی

 

شب به دنبالمان فرستادی

از خجالت که آبمان کردی

 

سنگِ کم قیمت و کمی بودم

واقعاً دُرّ نابمان کردی

 

این همه خوب دورتان بود و

باز ما را حسابمان کردی

 

ذرّه بودیم و هیچ بودیم و

آمدی آفتابمان کردی

 

نور شمس الشّموس نور شماست

یا رضا ارضِ طوس طور شماست

 

زلف آشفته ی پریشان را

حالِ این بلبل غزلخوان را

 

تو ببین و برام خالی کن

حجره ی روبروی ایوان را

 

پایتخت رفیع سلطنتَت

بنده کرده دو صد سلیمان را

 

تا نقاب از رُخت کنار زدی

شیعه کردی تمام ایران را

 

ناقه ات تا رسید نیشابور

سجده کردند جام سلطان را

 

مرد سلمانی ِ شما دارد

همه ی رتبه های سلمان را

 

نجف و کربلای ما کردند

جنّت مشهد خراسان را

 

به حرم پر زدم خدا را شکر

زائر مشهدم خدا را شکر

 

ما ندیدیم بام از این بهتر

هیچ جا احترام از این بهتر

 

آهوی دام ِ آهویت هستم

نیست صیاد و دام از این بهتر

 

از تهِ دل سلام همسایه

ای سلام السلام از این بهتر

 

با جُذامی ، غلام ، همسفره

من ندیدم مرام از این بهتر

 

برتر از حاکمی، سلیمانی ست

تو بگو که کدام از این بهتر

 

نوکر خانه ی تو باشم من

که نباشد مقام از این بهتر

 

غیر نوکر شدن چه می خواهم؟

جز کبوتر شدن چه می خواهم؟

 

اشک با من سرود غم با تو

نوحه ی گریه دار و دَم با تو

 

گفتن شعر ِ روضه ها با من

جلوه دادن به محتشم با تو

 

ناله از دل زدن فقط با من

کربلا کردن دلم با تو

 

گذری کن شبی به روضه ی ما

چشم با این گدا، قدم با تو

 

دست با من، به سر زدن با من

زدنِ خیمه و علم با تو

 

روضه خواندن برای تو با من

گریه های مُحَرمم با تو

 

روضه خواندی تو ای امام غریب

جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب

 

جَدِّ ما را سوارها کشتند

بین گودال بارها کشتند

 

جَدِّ ما یک نفر ولی او را

لشگری از هزارها کشتند

 

اعتبار تمام عالم را

جمع بی اعتبارها کشتند

 

نعل ها گرد و خاک می کردند

جَدِّ ما را غبارها کشتند

 

خواهرش را پس از بریدن سر

خنده ی نیزه دارها کشتند

 

وای از داغ عصر ِ روز ِ دهم

وای از ضربه ی دوازدهم

 

محمد جواد پرچمی

برگرفته از وبلاگ امام رئوف

 

**********************

 

اشعار ولادت امام رضا(ع) – محمد بختیاری

 

تا که از صورتش نقاب افتاد

ماه در کاسه ی شراب افتاد

شعله در جان آفتاب افتاد

لحظه ای از لبش حجاب افتاد

دهن حوض کوثر آب افتاد

 

مادری کودکی بغل کرده

گریه را بین خنده حل کرده

یک بغل نور را غزل کرده

خانه را شیشه ی عسل کرده

خانه در شوق بی حساب افتاد

 

نفسم را شرار آه گرفت

آه من دامن گناه گرفت

عقل ها را به یک نگاه گرفت

با نگاهش دوباره ماه گرفت

سایه اش روی ماهتاب افتاد

 

آه را گفته ام که طوفان شو

به دلم گفته ام پریشان شو

مثل آیینه شو نمایان شو

با شراب لبش مسلمان شو

که در ایمان ما عذاب افتاد

 

از دعای تو باغ سجاده

همطراز قنوت گل داده

اختیار از سر من افتاده

چونکه سوغاتی تو شد باده

هرکسی گوشه ای خراب افتاد

 

طاق عرش است قوس ابرویت

جلوه ای از خدا شده رویت

دام دلهاست پیچش مویت

غبطه خوردم به حال آهویت

که به لطفت از التهاب افتاد

 

شوق دیدار می برد راهم

لب دریا که میرسم کاهم

هرزمانی که زائر شاهم

اولش زائر قدمگاهم

راه در کاسه ی گلاب افتاد

 

راه ، بین من و تو فاصله نیست

عشق ، پابند صبر و حوصله نیست

بین ما غَش در معامله نیست

غیر بوسه برای من صله نیست

در دلم شوق یک جواب افتاد

 

بین باد و مباد خشکم زد

دَمِ باب الجواد خشکم زد

کنج صحنش زیاد خشکم زد

حاجتم را که داد ، خشکم زد

گریه این بار مستجاب افتاد

 

چشم بی گریه ، چشمه ی تلف است

چشم تر ، همپیاله ی صدف است

دُرّ گریه ، نتیجه ی نجف است

گفت : آغوش ما از اینطرف است

دل به دست ابوتراب افتاد

 

محمد بختیاری

 

**********************

 

اشعار ولادت امام رضا(ع) – رضا رسول زاده

 

دلي از بند غم آزاد دارم

ز عمق سينه ام فرياد دارم

 

فتاده در سرم شور زيارت

هواي پنجره فولاد دارم

 

اگر آهوي حيرانم رضا جان

خوشم مانند تو صياد دارم

 

خدا داند كه من چه خاطراتي

ميان صحن گوهر شاد دارم

 

خراسان را هميشه خاك بوسم

غلام حضرت شمس الشموسم

 

چو زائر مي شوم در مشهد تو

نظر تا مي كنم بر مرقد تو

 

كبوتر مي شوم پر مي گشايم

كه بنشينم به روي گنبد تو

 

برايم دانه مي ريزي و من هم

شوم مديون لطف بي حد تو

 

نديدم تا به حالا سائلي را

كه گويد ديده ام دست رد تو

 

دوباره بر گدايت رافتي كن

مرا مهمان خان حضرتي كن

 

دل زائر اگر بشكست اينجا

به قدر و قيمتش پيوست اينجا

 

اگر مهمان تازه وارد آيد

برايش سفره اي پهن است اينجا

 

خبرها حاكي از اين است جبريل

ميان زائران بنشست اينجا

 

مدينه رفته ها گويند عطري

ز شهر ياس سرشارست اينجا

 

ضريحت مي دهد بوي مدينه

دلم را مي كشد سوي مدينه

 

منم كه عاشق كوي رضايم

خراب و مست از جوي رضايم

 

به زلف او گره خورده دل من

اسير بوي گيسوي رضايم

 

دخيل ضامن آهو بمانم

من آن آواره آهوي رضايم

 

ميان زائرانش رو سياهم

كه من شرمنده ي روي رضايم

 

اگر آقا كند بر ما دعايي

شوم با لطف او كرب و بلايي

 

به غربت جان سپردي اي رضا جان

به زهر كينه مردي اي رضا جان

 

به دور از تربت مخفي مادر

دمادم غصه خوردي اي رضا جان

 

براي ديدن روي جوادت

تو ساعت ها شمردي اي رضا جان

 

همه زخم زبان هايي كه خوردي

ميان سينه ات بردي رضا جان

 

خدا را شكر كه تيري نخوردي

به گودالي تو شمشيري نخوردي

 

رضا رسول زاده