اشعار شب دوم محرم

 

مردی از کوفه بعید است بیا برگردیم

هیئتش وعده وعید است بیا برگردیم

 

غم نخور راه تو را بست بیا برگردیم

خانه ی مادری ام هست بیا برگردیم

 

قدر کافی به غم و غصه دچارم کافیست

طاقت دیدن داغ تو ندارم؛ کافیست

 

این همه داغ به روی جگرم کافی نیست؟

زخم های فدک بال و پرم کافی نیست

 

چقدر دلهره و غم سر پیری دارم

پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

 

پدرم گفت که گودال بلا می بینم

سر نی زلف پریشان تو را می بینم

 

حرمله تا نرسیده ست بیا برگردیم

نقشه ای تا نکشیده ست بیا برگردیم

 

خواهرم ؛ حق بده والله که بی تقصیرم

خار هم پای تو یک روز رود می میرم

 

طاقت نیزه به پهلوت ندارم؛ دارم؟

طاقت پنجه به گیسوت ندارم؛ دارم؟

 

بعد تو جان علی ماندن من جا دارد؟

نیزه خوردن به گلوی تو تماشا دارد؟

 

اگر شاعر اسن شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

***********************

 

اشعار شب دوم محرم – محسن حنیفی

 

او تا رسيد گريه ی دنيا شروع شد

سينه زني عالم بالا شروع شد

 

اين حس مادرانه كه دست خودش نبود

دلشوره هاي زينب كبري شروع شد

 

وقت مرورخاطره هاي گذشته شد

اشك حرم ميانه ی صحرا شروع شد

 

ذكرحديث پيرهن سرخ كودكي

حرف از لباس يوسف زهرا شروع شد

 

وقتي لباس حنجر او را خراش داد

صحبت ز طشت و حضرت يحيي شروع شد

 

واللهِ ها هنا ذُبِح طفلُنا الرَّضيع

ديگر لهوف خواني آقا شروع شد

 

واللهِ هاهنا سُبيَ...روضه خوان بس است

شرمندگي حضرت سقا شروع شد

 

يك تيغ كند كارخودش را تمام كرد

غارت نمودن تنش اما شروع شد

 

محسن حنیفی

برگرفته از سایت بی پلاک

 

********************

 

اشعار شب دوم محرم - علی اشتری

 

رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم

این سفر بار گران است بیا برگردیم

 

صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود

خواهرت دل نگران است بیا برگردیم

 

چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده

قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم

 

صحبت از دیده ی دریایی عباس شده

تیرها بین کمان است بیا برگردیم

 

ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات

خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم

 

خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده

رنگ این خاک همان است بیا برگردیم

 

یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ

لشگری چشم چران است بیا برگردیم

 

علی اشتری

 

***********************

 

اشعار شب دوم محرم – شهاب الدین خالقی

 

کاروانی رسیده است از راه

کاروانی که توشه اش خون است

می نویسد خدا سفرنامه

وصف لیلا و شرح مجنون است

**

بوی صفین می رسد به مشام

که حسن قاسم و علی ست حسین

شاید اینجا غدیرخم باشد

علی اکبر چه منجلی ست حسین

**

پیش دارالشفای لطف شما

زخم دل نیز مرهمی دارد

کرم و بخشش شما تا هست

رو سیاهی چه عالمی دارد

**

تو سلیمان کربلا بودی

پیش پای تو نامه می چیدند

دیوها از همه پیامبری

فقط انگشتر تو را دیدند

 

شهاب الدین خالقی

 

***********************

 

اشعار شب دوم محرم – مجتبی حاذق

 

او که دل کشته ی چشمان سیاهش باشد

می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد

 

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

 

خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟

 

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

 

نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

 

چه گناهی زده سر از دل مولا؟ شاید...

...اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

 

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد؟

 

مجتبی حاذق

برگرفته از وبلاگ حسینیه