اشعار امام زمان(عج) - محرم
اشعار امام زمان(عج) - محرم - علی عباسی
تفسیر عشق، درس الفبای کربلاست
لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست
باز این چه شورش است که درخلق عالم است
نیل فرات تشنه موسای کربلاست
عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت
عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست
باید علی شود زکریای کربلا
وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست
مجنون کجاست تا که ببیند چه چشم ها
دنبال ردّ محمل لیلای کربلاست
بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
ای با خبر ز سرّ معما ،شما بگو
ای روضه خوانِ ناحیه ،آقا ،شما بگو
آهی بکش، به باد بده دودمان ما
شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما
صمصام انتقام خدا صبرمان دهد
یک شب اگر شما بشوی روضه خوان ما
تاریخ را ورق بزن، از کربلا بگو
برگرد چارده سده پیش از زمان ما
این خون نوشته ای که تو خواندیش «ناحیه»
این بی کسی که باد فدایش کسان ما
این روضه های باز که با السلام هاش
لکنت گرفته است سراپا زبان ما
شأن نزول کیست که خون گریه می کنی؟
ای کاش کارد بگذرد از استخوان ما
ارباب مقتل، عازم آن سوی نیزه هاست
ای وای بر دلم... سندش روی نیزه هاست
آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت
گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت!
از پایکوب اسب سواران شنیده ام
بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت
پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت
انگشتری که با خودش آورده بود کو؟
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت
چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها
همراه کاروان خود، ای کاش زن نداشت
حق با شماست، شام و سحر گریه می کنید
جای سرشک خون جگر، گریه می کنید...
علی عباسی
**********************
اشعار امام زمان(عج) - تاسوعا - حسن لطفی
با غمت مي خرم آقا خوشي عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد اين غم را
چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد
قسمتم كرد خدا سينه زدن با هم را
ريشه ي بيرقتان عزتمان بخشيده
از سرم باز مكن سايه ي اين پرچم را
دم من هست حسن بازدمم هست حسين
تا نفس هست نگير از نفسم اين دم را
نمك روضه ما را خود زينب داده
شور ما زنده كند خيل بني آدم را
علم رايت العباس بلندم كرده
مادرت داده به من اين سند محكم را
مادرت جان مرا نذر عمو جانت كرد
حرمم بخش علاجي بكني دردم را
حسن لطفی
********************
اشعار امام زمان(عج) - علی ناظمی
بوی ظهور می رسد از کوچه های ما
نزدیک تر شده به اجابت دعای ما
دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما
این هفته هم سه شنبه شب جمکران گذشت
پاسخ نداشت این همه ، آقا بیای ما
ما از ندیدنت به خدا شکوه می کنیم
ای امتداد هرشب یا ربنای ما
دیگر به آخر خط دوری رسیده ایم
ای انتهای غیبت تو ابتدای ما
این پنج روزه نوبت ما ، کاش با تو بود
بر روی رد پای تو می بود پای ما
یک جمعه گریه های تو را درک می کنیم
عجل ، امام منتقم کربلای ما
علی ناظمی
********************
اشعار امام زمان(عج) - هشتم محرم - عباس احمدی
آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد
کاش می آمد و از دور تماشا میکرد
فال من ،یوسف گمگشته اگر می آمد
با دل مرده ی من کار مسیحا میکرد
گرچه پرونده ی اعمال سیاهی دارم
کاش می آمد و با این همه امضا میکرد
من اگر منتظر واقعه ی او بودم
کِی قرار دل ما امشب و فردا میکرد
کاش می آمد و یک شب وسط سینه زنی
در عزای پدرش ناحیه نجوا میکرد
شب هشتم وسط روضه ی اربا اربا
گریه بر تشنگی اکبر لیلا میکرد
من یقین دارم اگر کرب و بلا داشت حضور
بر سر نعش علی یاری بابا میکرد
یا که در هلهله ی آن همه نامحرم هرز
مهدی ما کمک زینب کبری میکرد
عباس احمدی
*******************
اشعار امام زمان(عج) - محرم - حسن لطفی
بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را
به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را
ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد
به كربلا برساني كبـوترِ خـود را
به ما بهشت نوشتند ما نمي خواهيم
كنارِ خويش نگه دار نوكرِ خود را
كنارِ شانه ي لرزان تو چه مي چسبد
به پاي تو بگذارم شبي سـرِ خود را
بصيرت است همين روضه و به اين بيرق
گـره زديـم تمـاميِ بـاورِ خود را
به جمعِ سينه زنانت رسيده ام هر شب
به پـا كنيد همه شورِ محـشرِ خود را
حسين گفتنِ ما دستِ ما نبود از توست
بگو به زمـزمـه، ذكرِ مـكرر خود را
بـراي عمّه تان نـذر كرده ايم آقـا
بياوريم نـفسهاي آخرِ خود را
حسن لطفي
برگرفته از وبلاگ شبگرد بین الحرمین
********************
اشعار امام زمان(عج) - ششم محرم - عباس احمدی
گفتند میایی ؛خودت هم بی قراری
ما منتظر ماندیم و طی شد روزگاری
در جستجوی خیمه ی سبزی که گفتند...
آواره ایم آواره ی کوه و صحاری
بچه که بودم مادرم هر جمعه میگفت :
می آید از سمت مدینه تک سواری
چشم دلم افسوس که کور است و دیری ست
فهمیده ام باید بسازم با نداری
ما بی شما خیلی دوامی هم نداریم
این عمرها را نیست دیگر اعتباری
مُردند پیران و جوانان پیر گشتند
خیلی مصیبت دارد این چشم انتظاری
آقا بیا از این جهان رفع ستم کن
بر هم بزن رسم و رسوم برده داری
آل خلیفه تا به کی باید بگیرد
با کُشته های شیعه عکس یادگاری
آقا نمیخواهم که وقتت را بگیرم
میدانم امشب با عمویت وعده داری
میدانم امشب آمدی با یاد قاسم
بر زخم جان مجتبی مرهم گذاری
قاسم که خود شیواترین نوع غزل بود
حالا شده چون جمله های اختصاری
عباس احمدی
*******************
اشعار امام زمان(عج) - ششم محرم
ما که در فطرت ذاتی به خدا محتاجیم
بیشتر از همه بر کرببلا محتاجیم
به همین سینه زدن، ناله زدن، گریه و شور
ما به این نوکریِ بزم عزا محتاجیم
به دم نوحه، به مظلوم کشیدن، به دعا
به حسینیه و این حال و هوا محتاجیم
روزمان شب نشود تا که نگوییم حسین
ما به ذکر تو به همراه بکاء محتاجیم
شهدا سینهزن اکبر لیلا بودند
ما به فرهنگ اصیل شهدا محتاجیم
ما به آنکس که در این خیمهی تو جان داده
تا شفاعت کند او روز جزا محتاجیم
زشت باشد که سر نوکرت از تن نرود
تا رود این سر ما پای شما محتاجیم
ما فقط نه، که همه خیل رسل میگویند
یابنزهرا ،به تو ای خون خدا محتاجیم
ما گدای حسن و نسل کریمش هستیم
ریزه خوار کرم طفل یتیمش هستیم
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
********************
اشعار امام زمان(عج) - ششم محرم - حسن لطفی
هر كه محروم است از تو مَحرم مِیخانه نیست
هر كه با آتش نمی جوشد دلش پروانه نیست
من اویسم قسمتم انگار دیدارت نشد
از قَرَن می آیم و ارباب امّا خانه نیست
گشتم و گفتند بر این روضه ها سر می زنی
بانی این اشك ها جز چشم صاحب خانه نیست
من حسینی زاده ام از شیر و اشكِ مادرم
سینه ام با آتشِ عشق شما بیگانه نیست
حس این دیوانگی تقصیر خاك كربلاست
سال ها در كربلا گشتیم جز دیوانه نیست
باز هم موی شما با ناله ها آشفته شد
كار گیسوی پریشان شما با شانه نیست
مثل زن های پسر از دست داده آمدیم
خانه ی چشمان ما از سیل جز ویرانه نیست
بس كه امشب گل به غم های یتیمت ریختیم
آه دیگر لاله ای در گوشه ی گلخانه نیست
حسن لطفی
*******************
اشعار امام زمان(عج) - پنجم محرم - حسن لطفی
سوختيم از هق هق ات ؛از گريه هايت سوختيم
دور از ديدار ، امّا در هوايت سوختيم
باز با چشمانِ خود گشتيم دنبالِ شما
باز گم كرديم عطرِ ردِّ پايت سوختيم
ابن طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت...
رو زدن هايت شنيديم ...از دعايت سوختيم
کاش با هارون مکّی نسبتی ما داشتیم
در تنور عشق میدیدی برایت سوختیم
مي چكد از دستمالِ گريه ات خون آبه تا
مادرت از هوش رفت؛ از هاي هايت سوختيم
چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هايت خاكي اند
يك دهه شرمنده از حالِ عزايت سوختيم
كربلا يك روز ما را قسمتِ خود مي كند
كربلا ديدي كه از طفلي به پايت سوختيم
دستهامان را گرفته دست هاي يك يتيم
باز هم با روضه هاي مجتبايت سوختيم
حسن لطفي
برگرفته از وبلاگ شبگرد بین الحرمین
********************
اشعار امام زمان(عج) - علی اکبر لطیفیان
نوشته اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمند تکامل به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری
یگانه منتقم خون کربلا برگرد
قسم به عمه مظلومه ات بیا برگرد
علی اکبر لطیفیان
*******************
اشعار امام زمان(عج) - چهارم محرم
همیشه شامل الطاف بیکران هستیم
چرا که تحت نظرهای آسمان هستیم
تو یاد مائی و ما یاد هرکسی جز تو
تو فکر مائی و ما فکر آب و نان هستیم
نه از تو حرف شنفتیم و نه سخن گفتیم
هماره مایه ی ننگیم ما ؛زیان هستیم
اگر که ابر تویی ما کویر بی آبیم
اگر بهار تویی ما همه خزان هستیم
کسی که گمشده پشت گناه ماهاییم
تو آشکاری و ماییم که نهان هستیم
به انتظار خودت امتحان مکن ما را
که ما رفوزه ی هر روز امتحان هستیم
اباالرحیم تو هستی و با وجودت ما
همیشه صاحب بابای مهربان هستیم
به یاد عمه ی سادات اشک میریزیم
برای عمه ی سادات روضه خوان هستیم
به یاد محمل عریان و کوچه و بازار
به یاد نیزه ی خورشید کاروان هستیم
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار امام زمان(عج) - کاظم بهمنی
از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نرسيديم و نديديم تو را
روزي ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را
شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني
در جواني که دويديم و نديديم تو را
چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را
گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را
سعي کرديم كه شبي خواب ببينيم تو را
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را
مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را
فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بريديم و نديديم تو را
لا اقل کاش دم خيمه ي تو جان بدهيم
تا بگوييم : رسيديم و نديديم تو را
کاظم بهمنی
*******************
اشعار امام زمان(عج) - سوم محرم
در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غصّه کنعان به ما رسید
ما سال ها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید
با زلف خویش زلف دلم را گِره بزن
شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید
باید کویر می شدم و خشک می شدم
کردی دعا و این همه باران به ما رسید
یک لحظه چشم از دلِ بی تاب بر ندار
دور از تو غم، به سرعت طوفان به ما رسید
از ما همیشه درد سر ما به تو رسید
از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید
دل های ما کنارِ شما آبرو گرفت
آقا چقدر از کرَمَت نان به ما رسید
ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی
لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید
خوب است وقت روضه تو ما را خبر کنی
شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید
یکبار هم از نیابت ما کربلا برو
توفیق هرچه هست ز جانان به ما رسید
کارِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود
حبِّ رقیه ای شدن آسان به ما رسید
برگرفته از سایت دوستداران حاج منصور
********************
اشعار امام زمان(عج) - محرم - محمد رسولی
درونِ طالعِ امسالِ ما خدا بنویس
هر آنچه خیر كه باشد برای ما بنویس
ببین گناه دلم را ز پا در آورده
برایِ این دلِ درمانده ام شِفا بنویس
درونِ دفترِ خود از میانِ منصب ها
همیشه روبرویِ اسمِ من، گدا بنویس
بیا و یكسره كن كار را دگر امسال
خودت ظهورِ خودت را دگر بیا بنویس
بیا برایِ من و اربعینِ امسالم
اگر كه زحمتِتان نیست، كربلا بنویس
دوباره كرب و بلا گفتم و دلم لرزید
خودت كمك كن و باقیِ روضه را بنویس
اگر كه حرفِ سر و پیكر است و انگشتر
همه جدا شده ها را جدا جدا بنویس
كفن به دردِ تنِ زخمی اش نمی خورده
برای ما كمی از رازِ بوریا بنویس
ببخش خاطرتان را اگر می آزارم
اگر كه صحبتِ سیلی است بی هوا بنویس
محمد رسولی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار امام زمان(عج) - دوم محرم - حسن لطفی
اگر عبورِ تو یك شب نصیبِ ما گردد
نصیبِ چشمِ ترم خاكِ كربلا گردد
حسین گفتنِ تو می كند حسینیه ام
حسین گو كه حرم در دلم بنا گردد
حسین گو كه مرا اوّلِ دهه بكُشی
بگو كه حق عزایت كمی ادا گردد
تو می رسی كه سلامی كنی به گریه كُنش
اگر برای شما روضه ای به پا گردد
كمی ز شانه ی خود این غُبار را بتكان
كه تربت حرمش خرج این عزا گردد
قرار بود مرا عاقبت به خیر كنند
نوشت مادرتان سهم ما گدا گردد
غرض ز مجلستان دركی از بصیرت هاست
مباد آن كه به یك ناله اكتفا گردد
ز ما گذشت عزیزم ولی خدا نكند
فراق هم به فراق تو مبتلا گردد
جراحتی به جگر داری و از آن ترسم
به یادِ عمّه تان زخم بسته وا گردد
حسن لطفی
********************
اشعار امام زمان(عج) - محرم - حسن لطفی
بوي سيبِ حرم از سمتِ سحر مي آيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر مي آيد
روز و شب كارِ شما گريه شده مي دانم
باز از دامنتان بويِ جگر مي آيد
كاشكي قدر بدانيم جواني ها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر مي آيد
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دست شكسته به كمر مي آيد
روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است
هر كه در سايه ي اين بيرق اگر مي آيد
مي رسد جمعه اي و پيشِتو دم مي گيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع به سر مي آيد
تا كه آبي بزند بر لبِ لب تشنه ي ما
مادرِ سينه زنان زود ز در مي آيد
كفنم پيرهنِ مشكيِ من كاش شود
رنگِ مشكي به كفن هم چقدر مي آيد
علت اول دیوانگی ماست حسین
باز از مستيِ ديوانه خبر مي آيد
حسن لطفی
برگرفته از وبلاگ یاشبیر
********************
اشعار امام زمان(عج) - اول محرم
اگر چه چشمِ تري زير آن قدم داريم
دوباره مثل دو چشمت هواي غم داريم
نگاهِ فاطمه ما را رعيتت كرده
هزار شكر كه ما نسبتي به هم داريم
دوباره مادرتان چاي روضه را دم كرد
دوباره بين حسينيه و تو دم داريم
دوباره وقتِ زمين خوردنِ تو آمده است
دوباره يك دهه غم هاي پشتِ هم داريم
تو بوي كرب و بلا مي دهي... بيا بنشين
تو شالِ خاكي و ما حسرتِ حرم داريم
از آن زبانِ مقدس از آن لبانِ كبود
اميد گفتنِ يك بار نوكرم داريم
براي آنكه بسوزيم شعله مي خواهيم
براي آنكه بميريم گريه كم داريم
بيا به خاطر ام البنين بده اذني
كه كشته گانِ شب روضه ي علمداريم
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
اشعار امام زمان(عج) - اول محرم - عباس احمدی
دیدم به خواب ، آن آشنا دارد می آید
دیدم كه بر دردم دوا دارد می آید
دیدم كه با شال عزا و چشم گریان
مولایمان صاحب عزا دارد می آید
تو بانی این روضه ای دریاب ما را
آغوش خود بگشا گدا دارد می آید
امشب نمی دانم چه سریّ هست كاینجا
بوی شهیدان خدا دارد می آید
در این دهه خط مقدم هیئتِ ماست
از جبهه بوی كربلا دارد می آید
اینجا صدای گریه و عطر و مناجات
از سنگر رزمنده ها دارد می آید
آقا سوالی داشتم، از سمت گودال
آوای وا اُمّا چرا دارد می آید
آقا بگو جدّت مراقب باشد آخر
یك خنجر تیز از قفا دارد می آید
آتش به جان خیمه ها افتاده از درد
پایان تلخ ماجرا دارد می آید
همراه با آن قافله با دست بسته
یك خانم چادر سیا دارد می آید
عباس احمدی
برگرفته از وبلاگ حسینیه