اشعار ماه مبارک رمضان – علی اکبر لطیفیان

 

حتى اگر نبخشد این چشم‌تر می‌ارزد

این دور هم نشینى وقت سحر می‌ارزد

 

جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نیست

هر وقت می‌نشیند در پشت در می‌ارزد

 

گریه م گرفت و دیدم دست مرا گرفتند

پیش کریم خیلى خون جگر می‌ارزد

 

من که توقع قرب از هیچکس ندارم

اصلا همین که هستم این دور و بر می‌ارزد

 

چون طفل خانه برگشت او را بغل بگیرند

پس گم شدن براى مهر پدر می‌ارزد

 

هر طور می‌پسندى بشکن دل گدا را

هرچه شکسته‌تر شد دل بیشتر می‌ارزد

 

فرموده اند روزه یعنى على ؛ یقینا...

...کار علیست مردم روزه اگر می‌ارزد

 

چون سنگ ریزه ما را بین نجف بینداز

ریگ نجف به قدر صد کوه زر می‌ارزد

 

یک یا على به جاى العفو پاکمان کرد

این یا على براى ما آنقدر می‌ارزد

 

هر چه خراب کردم دیدم درست کردى

ویرانه بودن من از این نظر می‌ارزد

 

گر تو نمی‌پسندى تغییر ده قضا را

از کوى نیکنامان یک آن گذر می‌ارزد

 

حداقل به کار حسین که می‌آییم

اینبار را ضرر کن ما را بخر...می ارزد

 

علی اکبر لطیفیان

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب نهم رمضان 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

سالها فکر من این است که تو الزاماً

از دعای چه کسی این همه خوبی با من

 

لحظه به لحظه دقیقه به دقیقه هر آن

لطف بی حد تو شد شامل من اما من

 

جرم کردم عوضش فضل تو را می‌طلبم

نرخ تعیین کنم اینجا وسط دعوا ؛ من

 

کاش آنگونه که رود از وسط دشت گذشت

بگذری از من و آلودگی این دامن

 

گر بنا هست نبخشی و معطل بکنی

این همه عبد گنهکار چرا تنها من

 

همنشینان گنه کار من از اول ماه

همگی دوست خوب توشدند الا من

 

مهر العفو خودت را بزن امشب بلکه

صبح محشرنشوم مَعطل یک امضا من

 

سفر قبر چه نزدیک شده پس باید

کوله و بار مهیا کنم از اینجا من

 

در همه عمر فقط دغدغه ام این بوده

خوب‌تر جلوه کنم در نظر زهرا من

 

اگر امروز مرا خرج حسینش نکنی

چه جوابی بدهم پیش علی فردا من

 

هر حسینی که به لب‌های من آمد دیدم

خیلی از فاصله‌ها کم شده از تو بامن

 

روضه کرببلا خوانده شد و از این فیض

دل به امید تو بستند همه حتی من

 

خواهری گوشه‌ی گودال صدا کرد حسین

چه کنم بی تو عزیزم وسط صحرا من

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم رمضان 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

روی زخم پرم اینگونه دوا را مگذار

شرط خود را گذر از عالم بالا مگذار

 

هرچه خوردم ز خودم بوده نه تو ؛ شرمنده

قدر یک لحظه مرا پس به خودم وامگذار

 

مثل طفلی که فراری شده باشد هرجا

خواستم از تو شوم دور ؛ خدایا مگذار

 

کرده ستارالعیوبی تو تنبیه مرا

ریزپرونده ی من را به تماشا مگذار

 

از یقین دور شدن حال مرا برزخ کرد

ببرم سمت خودت بین دو دنیا مگذار

 

پیش زهرای تو از فرط خجالت مُردم

مرده را بین مزارش را تک و تنها مگذار

 

آمدم دیر ولی زود ببخشم ، ببرم

خواستی میروم از پیش تو اما مگذار

 

خوب حالا وسط کهف خودت جا دادی

این سگ گم شده را جان علی جا مگذار

 

خانه ی چشم مرا اشک حسینت شسته

باز هم عیب ندارد تو در آن پا مگذار

 

بگذار این شب جمعه رسم کرب و بلا

ساعت مرگ مرا امشب و فردا مگذار

 

به رقیه قسمت میدهم این نیمه شبی

حسرت گریه او را به دل ما مگذار

 

عمه میگفت عزیزم چقدر پیرشدی

این قدر این کمر خم شده را تا مگذار

 

به سر و صورت خودمیزدم و میگفتم

بی حیا سر به سر صورت بابا مگذار

 

اینقدر چوب مزن طعنه به ناموس مزن

داغ بر روی دل حضرت زهرا مگذار

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در دعای کمیل 15 خرداد 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

باز هم توبه کنان پشت درت آمده ام

شب به امید عطای سحرت آمده ام

نظری کن که پی یک نظرت آمده ام

نفس آلوده به سوی گذرت آمده ام

 

یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم

زشت این است رخ از روی تو برگردانم

 

نعمتم دادی و با نعمت تو بد کردم

مهلتم دادی و تقصیر مجدد کردم

لطف کردی عوضش غفلت بی حد کردم

بارها آنچه ز من بر نمی‌آمد کردم

 

چه کنم عذر مرا گر نپذیری امشب

کاش از این بی سرو پا دست بگیری امشب

 

چشم من خشک شده حال بکا نیست که نیست

جرأت معصیتم هست حیا نیست که نیست

دست بی خیر مرا اذن دعا نیست که نیست

خبری در دلم از نور خدا نیست که نیست

 

تا بخواهی تو در این قلب هوس هست که هست

حس وابستگی ام بر همه کس هست که هست

 

بار عام از تو رسیده است که دعوت شده ام

یکی از سفره نشینان ضیافت شده ام

خوب شرمنده این رسم رفاقت شده ام

باز بد جور هوایی زیارت شده ام

 

کربلا قبله دلهاست دلم تنگ شده

شاهد حال من آقاست دلم تنگ شده

 

پدری آمده آرام کند دختر را

زینب اینجاست که بوسه بزند حنجر را

آمده زنده کند خاطره مادر را

آخر دم رفتن زده محکم گره معجر را

 

چقدر خواسته با گریه از او ، تا نرود

می دود پشت سر شاه که تنها نرود

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب سوم رمضان 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجت با خدا

 

هر آنچه ساخته بودم همش خراب شده

چقدر زندگیم بی حساب کتاب شده

 

گناه کار که دارد در آه می‌سوزد

عذاب نیست همین از خجالت آب شده؟

 

خوشا به حال کسی کز دَرَت جواب گرفت

بدا به حال منِ از دَرَت جواب شده

 

گناه رابطه‌ی ما دو را به هم زد و رفت

چقدر رابطه ام با خدا خراب شده

 

گناه‌های فراموش کرده‌ی خود را

حساب کردم و دیدم همه حساب شده

 

نیامدم که ببخشی و یا نبخشی تو

من آمدم که ببینی دلم کباب شده

 

کرم زیاد که باشد نتیجه اش این است

دعا نکردم و گفتند مستجاب شده

 

اگر به مهر علی باز می‌درخشم من

به ذره ای نظری کرده آفتاب شده

 

ترابم و به جهنم نمی‌برند مرا

علی برای همین کار ابوتراب شده

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

اگر چه باز زدم زیر هر قرارم من

نبند در به رویم با تو کار دارم من

گناهکارم اگرچه امیدوارم من

ترحمی بکن امشب که زار زارم من

 

سلامتی تنم را به معصیت دادم

مریض خواهش نفسم برس به فریادم

 

دعای خیر نکردم دعا مصیبت شد

شفا ز غیر گرفتم شفا مصیبت شد

به سجده رفتم و دیدم ریا مصیبت شد

نماز و روزه‌ی من شد قضا مصیبت شد

 

کسی شدم که به نفس احترام می‌کردم

سر حلال تو فکر حرام می‌کردم

 

گذشت شور جوانی چقدر پیر شدم

ز ناتوان شدنم سوختم حقیر شدم

غرور کاذب من رفت و سربه زیر شدم

گناه چیره به قلبم شد و اسیر شدم

 

گدای خلق شدم از مواجب افتادم

زفیض مستحب و فیض واجب افتادم

 

دوباره سفره‌ی لطف تو باز شد این شب ها

دوباره مجلس گریه به پاشد این شب ها

زمان عاشقی بنده‌ها شد این شب ها

تمام خواهش من کربلا شد این شب ها

 

که این حرم همه‌ی عمر قبله گاه من است

پناه عالمیان تا ابد پناه من است

 

تپش تپش دل زهرا حسین می‌خواند

مسیح بهر مداوا حسین می‌خواند

چه کرده است که دنیا حسین می‌خواند

نماز میت ما را حسین می‌خواند

 

کسی نبود بخواند نماز آقا را

به سُم اسب کشیدند خمس طه را

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب یازدهم رمضان 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد حسن بیات لو

 

در باز کن که خسته ترین بنده آمده

تنها و  سر به زیر و سر افکنده آمده

 همراه با امید به آینده آمده

با این که دیر آمده شرمنده آمده

 

شرمنده اش نکن که گرفتار میشود

خط و نشان نکش که دلش زارمیشود

 

غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟

با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟

 مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟

رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟

 

مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی

با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی

 

رویم نمیشود که صدایت کنم خدا

درکوله بار بندگی ام نیست جزخطا

با این دلی که نیست درونش به جز ریا

یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا

 

من ازخودم به خاطرمعصیت عاصی ام

شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام

 

در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا

بغض شکسته حال بکا میدهی مرا

بی قیمتم اگرچه؛ بها میدهی مرا

با یادخود به سینه صفامیدهی مرا

 

میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی

روشن ترین ضمیردل بنده ها تویی

 

غفلت حصار بسته به دور و بر دلم

رحمی نما به گریه و چشم تر دلم

مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم

نامت نوشته ام به روی سر در دلم

 

راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند

با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند

 

حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات

شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات

 آشفته حالی و دل بیمار بنده ات

تنها تو هستی با خبر از کاربنده ات

 

پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش

در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش

 

محمدحسن بیات لو

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

ماندم چه کنم پیش تو شرمندگی ام را

دادم به گناهان شرف بندگی ام را

برهم زده این نفس همه زندگی ام را

نادیده بگیرید سرافکندگی ام را

 

هرچند بدم پیش کریم آمده ام من

با دست گرفتار درش را زده ام من

 

جای تو شدم بنده ی دینار ببخشید

دل داده ام عمریست به اغیار ببخشید

کارم شده معصیت و انکار ببخشید

هربار خطا کردم و هربار ببخشید

 

این بار گنه از من و این مغفرت از تو

در چنته ی من نیست به جز معذرت از تو

 

پرحرف شدم هر سخنم گشت وبالم

یک تکه زبان در دهنم گشت وبالم

از غیر غمت سوختنم گشت وبالم

این میل ریا داشتنم گشت وبالم

 

هیچ ازتو خبر نیست به هر راز و نیازم

پیدا شده هر گمشده ام وقت نمازم

 

با اینکه حقیریم سرخوان حسینیم

ما ریزه خور سفره احسان حسینیم

از مهد الی اللحد پریشان حسینیم

عمریست که سینه زن و گریان حسینیم

 

کاش از جگرم سنگ عقیقی بتراشد

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در دعای کمیل 21 فروردین 94

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – روضه حضرت علی اصغر(ع) – محسن ناصحی

 

مشغول کار هستی و در زیر آفتاب

 حس می کنی که بین تنوری ؛ پُر التهاب

 

هم تشنه ای و هم رمضان نه محرّم است

 کافی است اینکه روزه بگیری بدون آب

 

تو روزه ای و کودک تو تشنه مانده است

بی اختیار روضه ی تو می شود رباب

 

در زیر آفتابی و هی چنگ می زنی

 بر انعکاس تشنه ی صحرایی از سراب

 

چشمت سیاه می رود و باز می شود

 این روضه پیش چشم تو قدر یکی دو باب

 

در خیمه ای و دست تو گهواره ی علی است

 ای کودکم ! عزیز دلم ! ناز من ! بخواب

 

حتماً عمو برای تو آبی می آورد

با گریه هات مادر خود را نده عذاب

 

از هوش می روی، دو سه ساعت گذشته است

پا می شوی، سوال تو مانده است بی جواب

 

آخر گناه کودک شش ماهه ات چه بود؟

 افطار آمده است و نگاهت به ظرف آب

 

محسن ناصحی

برگرفته از سایت بی پلاک

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – سید پوریا هاشمی

 

خاکی اَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم

آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم

 

چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم

چقدر پیش تو احساس خجالت کردم

 

جای تو دل به همه دادم و خارم کردند

رحم کن بر من ساده که حماقت کردم

 

دارد این عمر تلف می شود و می بینم

نه شدم عابد درگاه نه همت کردم

 

مزه ی نام حسین از دهنم دیگر رفت

بس که هی پشت سر خلق تو غیبت کردم

 

دست احسان تو را پس زدم و کج رفتم

جای تو با خود ابلیس رفاقت کردم

 

به امانت شرف و ثروت و جاهم دادی

من آلوده خیانت در امانت کردم

 

یاد بی کس شدنم ، یاد تو افتادم من

سر این سفره فقط صحبت حاجت کردم

 

نظری کن که دگر سمت معاصی نروم

خسته ام بس که از این نفس شکایت کردم

 

نخورد مهر عذاب تو به پیشانی من

همه ی عمر فقط سجده به تربت کردم

 

لذت ماه مبارک سفر کرببلاست

میل شب های حرم میل زیارت کردم

 

تو خودت شاهد من باش که در هیئت ها

از تن بی سر ارباب روایت کردم

 

نیزه دار آمد و افتاد به جان بدنش

وای من کهنه حصیری شده دیگر کفنش

 

سید پوریا هاشمی

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – موسی علیمرادی

 

پریش آمده ام با دلی پریشان تر

به مو پریشی زینب بیا ز من بگذر

 

همیشه گرمی آغوش تو پناه من

کجاست دست تو ای مهربان تر از مادر

 

کدام در بزنم درد خود به که گویم

خدا نکرده بگویی اگر برو دیگر

 

شنیده ام که نوازشگر غریبانی

به شوق دامن تو آمدم خدا با سر

 

ز بسکه در نزده در به روی من واشد

نه در زدن بلدم نه گدایی از این در

 

من اولین نفری نیستم که می بخشی

خبر ز رحمت تو دارد این گدا بهتر

 

نگاه تو که سریع الرضاست از آن رو

رضا نشد که ببیند مرا به دیده تر

 

بدون دُر صدفی لایق خریدن نیست

بخر مرا که پرم از محبت حیدر

 

الا که پرده نینداختی در این دنیا

بیا و پرده  مینداز باز در محشر

 

که آه شرم من از چشم مادرم زهرا

بسا برای من از آتش است سوزان تر

 

مرا به دست حسینت سپردی از اول

مرا  به دست حسینت بده دم اخر

 

 هوای گریه پایین پا به سر داردم

هوای روضه بی سر نماز بالا سر

 

موسی علیمرادی

 

***********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – موسی علیمرادی

 

آمدم دیر آمدم اما به هر حال آمدم

دل شکسته ، دل پریش و بی پر و بال آمدم

 

آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور

بس گنهکارم خدا آشفته احوال آمدم

 

دور از تو ، من شکستم زیر بار معصیت

من الف رفتم ز درگاهت ولی دال آمدم

 

با گره بر زلف تو وا میشود این بخت من

شب به شب در زلف تو دنبال اقبال آمدم

 

فرصت گفتن ندادی زود بخشیدی مرا

هاج و واج از مهربانیّ ات چنین لال آمدم

 

روزی اشک محرم ، فاطمیه دست توست

یک شبِ دنبال کسب رزق یک سال آمدم

 

دانه ای را دام کن تا که گرفتارش شوم

درپی مهدی پی آن خط آن خال آمدم

 

قتلگاهم را خدا در روضه امشب جور کن

 که برای روضه های سخت گودال آمدم

 

موسی علیمرادی