اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

زبان عرض دعای مرا درست کنید

نمی روم که مرا با "بیا" درست کنید

 

رفیق‌ها همه دورم زدند و تنهایم

خراب کردم اما شما درست کنید

 

خریدنی است بنای دل شکسته اگر

از این شکسته بنا "ربنا" درست کنید

 

هوای کار مرا داشتی نفهمیدم

دوباره کار مرا بی هوا درست کنید

 

برای من که نشسته کنار اهل سحر

از این به بعد لباس گدا درست کنید

 

حساب هم بکشید از گناه من امشب

ولی حساب مرا با "رضا" درست کنید

 

نمی روم ز در خانه اش به جایی تا

ز بنده، بنده‌ی خوب خدا درست کنید

 

اگر که راه ندارد مرا "نبخشیدن"

ولی یکی دو سفر کربلا درست کنید

 

 اگر که کرببلا گوشه‌ی حرم هم نه

بناست عاشقانت را کجا درست کنید

 

فقط به حرمت گودال قتلگاه حسین

مرا میان همین روضه‌ها درست کنید

 

هنوز این لب خشکیده آب می‌خواهد

که گفته پای سرش سر صدا، درست کنید

 

برای آن تن عریان اگر که هست کفن

اگر که نیست دو سه بوریا درست کنید

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیستم رمضان 94

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – مظاهر کثیری نژاد

 

روزها می رود به امیدی

که شب قدر را دعا بکنم

 

بلکه یک شب میان این همه شب

"یا رب العفو" را صدا بکنم

 

بیش از آنی که دوستت دارم

دوست دارم فقط ریا بکنم

 

درد دارم، مریضِ بد حالم

باید اندیشه ی دوا بکنم

 

مشکلم جز "ظَلَمتُ نَفسی" نیست

به خودم تا چه حد جفا بکنم؟

 

از خدا می رسد به من نوری

هر شبی که خدا خدا بکنم

 

شب قدری دعای من این است:

"از خدایم کمی حیا بکنم"

 

یا که یک روز بین رکن و مقام

به امام خود اقتدا بکنم

 

روز قبل از وفات، در عتبات...

سجده بر مهر کربلا بکنم

 

مظاهر کثیری نژاد

برگرفته از سایت بی پلاک

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد حسین رحیمیان

 

وقت خوش دعا شده، دست مرا بگیر

درهای خیر وا شده دست مرا بگیر

 

کرده جواب، هر کس و ناکس مرا خدا

این درد بی دوا شده، دست مرا بگیر

 

این التماس هام به جایی نمی رسد

بی رنگ این حنا شده، دست مرا بگیر

 

مثل قدیم از تو خجالت نمی کشم

این بنده بی حیا شده، دست مرا بگیر

 

قربانی گناه شد اخلاص سابقم

قلبم پر از ریا شده، دست مرا بگیر

 

بی آبرویی ام علنی شد، نشانه اش

دوری کربلا شده، دست مرا بگیر

 

جان همان که با لب تشنه دم غروب

سر از تنش جدا شده، دست مرا بگیر

 

محمد حسین رحیمیان

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – موسی علیمرادی

 

به این طریق خدایی کسی کجا بکند

که ما خطا بنماییم او عطا بکند

 

نه بندگی نه رفاقت نه عاشقی کردیم

برای کار نکرده چه لطف ها بکند

 

همیشه وعده او حق و وعده ما پوچ

که ما جفا بنماییم او وفا بکند

 

همیشه بر همه باریده و ندیدم من

برای رحمت خود خوب و بد سوا بکند

 

در انتظار گدا نیست تا که در بزند

به هر کجا که گدا هست سفره وا بکند

 

برای آن که به معراج بنده راببرد

میان  کرببلا عرش را بنا بکند

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که قبل بندگی ات او به تو عطا بکند

 

منی که عرضه توبه  ندیده ام در خویش

مگر خدا زگناهان مرا جدا بکند

 

مگر به حق علی و به حق آل علی

به این امید نگاهی به سوی ما بکند

 

چه فرق میکند آن کس که معرفت دارد

علی علی بکند یا خدا خدا بکند

 

چه می شود که بمیرم کنارشش گوشه

عجب خیال خوشی کرده ام خدا بکند

 

موسی علیمرادی 

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محسن عرب خالقی

 

هر چه میبینم خودم را در نهانم بیشتر

دامن از گرد عبادت می تكانم بیشتر

 

چشمهایم دستهایم بند بند پیكرم

یك به یك اهل ریایند و زبانم بیشتر

 

جز سبكباری به محشر احتیاج بنده نیست

هرچه سودم بیشتر باشد زیانم بیشتر

 

آنكه عمری آرزوی بودنم را داشته است

زهر می ریزد كنون در استكانم بیشتر

 

رو به دشمن بوده ام از پشت خنجر خورده ام

هر چه دور از دوستان باشم امانم بیشتر

 

من به هركس دست دادم او به من رودست زد

با رفیقانم خدا كرد امتحانم بیشتر

 

تا نیفتادم نفهمیدم كه شادی می كنند

دشمنانم بیش اما دوستانم بیشتر

 

كوه هم اندازه ای دارد،نمیدانم چرا

میكشم بار غمت را از توانم بیشتر

 

ابرهای كینه را از سینه ام پس می زنم

تا درخشد مهر تو در آسمانم بیشتر

 

محسن عرب خالقی

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد جواد پرچمی

 

گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها

پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

 

گرچه تو خوبی من بدم ،هر بار گفتی آمدم

توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یار ها

 

صد بار گفتم عاقبت یک بار توبه میکنم

آخر نمی آید چرا یکبار این یکبار ها

 

من هر کجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

 

دلمرده گشتم از گناه، دلخسته ام از اشتباه

دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدار ها

 

وقتم کم و راهم دراز، با این گدا قدری بساز

هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها

 

سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

پس خوش به حال لذت خوابیدن هوشیارها

 

گاهی ادا،گاهی قضا،گاهی خدا،گاهی خطا

خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

 

گیرم مدد کاری برای کار من پیدا نشد

نام علی وا می کند آخر گره از کارها

 

من سالها دیوانه ایوان طلای حیدرم

یكروز ما را میبرد شوقش به سوی دارها

 

گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها

 

محمد جواد پرچمی

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا - ناصر دودانگه

 

معصیت بود،که سوزاند، عبادات مرا..

برنگرداند به من ، حس مناجات مرا...

 

ناگزیر است گدا دم زعطایت بزند...

نیمه شب، عبد گنهکار صدایت بزند

 

خسته و بی کس ام و غربت یک شهر بس است

بی پناه آمده ام، طرد نکن، قهر بس است

 

با امید آمده ام شاه، فقیرم چه کنم؟

ترسم این است گنهکار بمیرم چه کنم؟

 

من شب اول قبرم چه حسابی دارم

گر بپرسند چه داری؟ چه جوابی دارم؟

 

منم و وحشت قبری که ز هرسو برسد

کاش آن لحظه فقط ضامن آهو برسد...

 

یاد دادند به ما، وقت دعا سجده کنیم

غافرالذنب بخوانیم تو را، سجده کنیم

 

مهر تو در دل ما هست، نمی‌سوزانی

تو سری را که به سجده ست، نمی‌سوزانی

 

پوستی را که لطیف است نمی‌سوزانی

بدنی را که ضعیف است نمی‌سوزانی

 

تو پشیمان شده‌ها را که نمی‌سوزانی

جلوی حرمله ما را که نمی‌سوزانی....

 

هر سحر ورد زبانی تو، الهی العفو

رب شهر الرمضانی تو، الهی العفو

 

ناصر دودانگه

 

**********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

لطفى كن و دوباره لياقت به من بده

رزق دعا و فيض اطاعت به من بده

 

توبه شكستن عادت هر روزه ام شده

امشب كرامتى كن و همّت به من بده

 

چه زود پيرى آمد و چه زود عمر رفت

وقتش رسيده گريه ى حسرت به من بده

 

حتّى سر نماز پىِ خودنمايى ام

بى حرمتى چقدر ! خجالت به من بده

 

هرقدر بد شدم كرمت باز كم نشد

خوبى بس است قحطى نعمت به من بده

 

حال و هواى وقت سحرهاى من چه شد؟

مثل قديم شوق عبادت به من بده

 

رسوا شدم بخاطر همرنگ بودنم

پس انقطاع دل ز جماعت به من بده

 

درمان درد من همه اش خاك كربلا است

محض رضاى فاطمه تربت به من بده

 

من را حرم ندیده صدا میزنند آه

تا کی فراغ؟ اذن زیارت به من بده

 

تا که به داغ اهل حرم آشنا شوم

هول و هراس لحظه غارت به من بده

 

حالی شبیه پیکر زخمی خواهری

درلحظه شکستن حرمت به من بده

 

پروانه بود و بال و پرش را کسی گرفت

در ازدحام پوشیه اش را کسی گرفت

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید