شعر مدح مولا امیرالمومنین(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

روزگارم با غلامى على سر میشود

هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود

 

بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من

چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود

 

جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم

حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود

 

شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم

شان سلمانش فقط صدجلددفتر میشود

 

نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست

فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود

 

یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن

این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود

 

از همینجا میشود فهمید-با مهر على-

عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود

 

محضر یاد على و محضر “نادعلى”

هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود

 

ذات فیاض “امین الله” ” امینى” پرور است

هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود

 

قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را على

علتش این است داماد پیمبر میشود

 

بیشتر کار برادر را برادر میکند

حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود

 

کار خیر ما کنار حب تو میایستد

دوبرابر ، سه برابر….صد برابر میشود

 

معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست

دلدل ات رد میشود سنگ همه زر میشود

 

تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند

تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود

 

هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت

با تو بیعت میکند بعدا پیمبر میشود

 

دوستى از دوستان دوستان تو اگر

در جهنم هم که باشد آخرش در میشود

 

طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام

کودک است امروز, در آینده قنبر میشود

 

این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد

سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود

 

زان طرف سنگ نشانى هم ندارد فاطمه

زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود

 

“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد

شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود

 

حال من چون حال بیماری است زیر دست تو

هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود…..؟

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

********************

 

 شعر مدح مولا امیرالمومنین(ع)  - ایام بعد از شهادت

 

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده

جز او کسی به جای پیمبر نیامده

جز او برای فاطمه همسر نیامده

از کعبه جز علی احدی در نیامده

یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

 

هرگز نمی شود علم عشق سرنگون

عشقش کشیده است ، دلم را به خاک و خون

پایان کار عاشق او چیست ، جز جنون

او گرد خاک پای علی شد که تا کنون

سردار مثل مالک اشتر نیامده

 

گیرم نبی نبود ، وصی نبی که بود

مسند نشین بی بدل این اریکه بود

مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود

باید خدا شوی که بفهمی علی که بود

کاری که از بنی بشری بر نیامده

 

ابروش وقت جنگ ، کم از ذوالفقار نیست

دنیا اگر خراب شود بیقرار نیست

در مکتبش ضعیف کشی افتخار نیست

مولا که در مبارزه اهل فرار نیست

این کارها به فاتح خیبر نیامده

 

اولاد مرتضي همه بالذات دلبرند

قرآن ناطقند و شفیعیان محشرند

شاهان روزگار غلامان قنبرند

خدام عرش گوش به فرمان حیدرند

دور و برش که قحطی نوکر نیامده

 

رفتی گشت چشم هزاران یتیم تر

با رفتنت شدند یتیمان یتیم تر

من از ازل اسیر توام یا قدیم تر

ای خانواده ات همه از هم کریم تر

از سفره تو با برکت تر نیامده

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

شعر مدح مولا امیرالمومنین(ع) - مهدی علی قاسمی

 

عالم فدای خاک درت یا ابوتراب

هستم اسیر و در به درت یا ابوتراب

 

امشب ملائکه همگی صف کشیده اند

بهر طواف دور سرت یا ابوتراب

 

موسی و خضر و یوسف و یعقوب بوده اند

عمری گدای یک نظرت یا ابوتراب

 

عیسی اگر که معجزه اش زنده کردن است

این گوشه ای است از هنرت یا ابوتراب

 

"لا فرق بینک...." به خدا غرق حیرتم

رب خوانمت و یا بشرت یا ابوتراب

 

چشم رسول بوده به هنگام کارزار

بر دست های معتبرت یا ابوتراب

 

در مدح تو بس است همین قدر گفته اند:

جوشن نداشت پشت سرت یا ابوتراب

 

بی شک دعای فاطمه در بین جنگ ها

بوده مدافع و سپرت یا ابوتراب

 

یک تکه استخوان بدهی تا ابد بس است

افتاد اگر به ما گذرت یا ابوتراب

 

آیند سوی تو همه ی شیعیان به حشر

همچون گدا به دور و برت یا ابوتراب

 

ما ریزه خوار لطف حسینیم تا ابد

ما سائلیم بر پسرت یا ابوتراب

 

ذُخرالحسین و پشت و پناهش که بوده است

در کربلا به جز قمرت یا ابوتراب؟

 

هر بار آمدم به نجف مست گشتم از

فیض زیارت سحرت یا ابوتراب

 

از بس نخورده است هوای نجف به ما

گردیده ایم خون جگرت یا ابوتراب

 

ای کاش عاقبت سحری در حریمتان

باشم غلام و رفتگرت یا ابوتراب

 

هر کس ندیده صحن تو را غصه میخورد

هر کس نرفته کرب و بلا غصه میخورد

 

مهدی علی قاسمی