اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع
اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - مجتبی خرسندی
نه ضریحی ، نه رواقی و نه سقاخانه ای
چشمها چیزی نمیبینند جز ویرانه ای
زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی
کفتری پیدا نخواهد کرد آب و دانه ای
بغض ها خالی نخواهد شد مگر با اشک ها
کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه ای
چشمها پیمانهی اشکند در این سرزمین
هرکه زائر میشود پر میکند پیمانه ای
روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد
پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه ای
روز و شب گرم طواف قبله های خاکیاند
با دوچشم کاسهی خون دستهی پروانه ای
کافران مامور اجرای امور دین شدند
کعبه باز افتاده در دست بت بیگانه ای
غیر ویرانی چه دارد؟ هرکجا افتاده است
سایهی عالم نماها بر سر میخانه ای؟
عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور
گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه ای
مجتبی خرسندی
*******************
اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - محسن ناصحی
آنقدر خسته ام ، قدمم پا نمی دهد
گاهی مسیر از من عابر کلافه است
وقتی پیاده راهی این جاده می شوم
حتی برای من چمدان هم اضافه است
سنگینی سفر به بلندای جاده هاست
امّا سفر به سادگی یک اشاره است
کافی است رو به قبله سرت را تکان دهی
بال خیال وا کنی و نیمه های شب
پشت دری که بسته خودت را نشان دهی
اصلاً به شرطه ی دم در اعتنا نکن!
حس می کنم که پنجره رو به روی من
دارد به عمق خاطره ها باز می شود
بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد
تاریخ عقده های من آغاز می شود
من ، جائیم که زهر دل کوزه را شکست
آنجائیم که مادر این چفیه سرخ ها
با شرطه های فتنه گر و ظالم آمده است
با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده ، باز
تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است
دارم برای قبر حسن شمع می برم!
این درد از مدینه مرا برد کربلا
از کربلا کنار امامی مرا به شام
پر می کشم به بوی سَم از شام تا بقیع
جایی که دیر می رسم و زهر را امام...
از این بلا پناه به سجّاده می برم..
اینجا کمی به حال خودم فکر می کنم
جایی که فتنه دست فشرده است در گلوم
راهِ نجات از خفگی شیعه بودن است
رو می کنم به مدرسه باقرالعلوم
آب و هوا عوض نکنم دیر می شود
شب مانده است و هرچه که هی سعی می کنم
از لابلای پنجره ها تو نمی روم
هر قدر هم که راه مرا سد کنند ، باز
تا صبح می نشینم و از رو نمی روم
حتی شده تمام تنم شمع می شود!
می گریم و به کوچه میایم ، هنوز هم
این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست
تاریخ از زمان علی باز مانده است
ما دست بسته ایم اگر ، از طنابهاست!
لعنت به شرطه ای که سبب ساز فتنه شد..
اینبار هم به آخر تشییع می رسم
تابوت روی شانه اهل تشیّع است
شاید به یاد مادر بی قبر این امام
این گوشه از بقیع چنین کم توقع است
بی گنبد و رواق ، حرم دیدنی تر است...
محسن ناصحی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - حامد جولازاده
ما فقیرم فقط با فقرا میسازیم
برسد از تو اگر درد و بلا میسازیم
کم اگر هست ولی لطف حسینی حسنی ست
سالیانی ست که با نان شما میسازیم
هفت پشتم همگی نوکر دربار تو اند
نسل در نسل برای تو گدا میسازیم
کاش در صحن بقیع تو حیاطی بزنیم
عاقبت ما حرمت را بخدا میسازیم
یک ضریح عجمی هدیه ی ما بر حسن است
مثل شش گوشه ی شاهه کربلا میسازیم
کوری چشم حسودان تو حتی آقا
کفش داری تو را نیز طلا میسازیم
عاقبت ساخت و ساز حرمت با عجم است
کارگر میشوم صحن تو را میسازیم
نذر کردیم همه؛ گنبد زیبای تو را
مثل گنبد غریب الغربا میسازیم
حامد جولا زاده
برگرفته از سایت حدیث اشک
********************
اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - محمد بیابانی
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما
نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر
ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی
پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر
دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد
ندیدم هیچ جا را از بهشت تو گلستان تر
تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب
ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر
رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت
چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر
تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو
تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر
برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را
بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
محمد بیابانی
********************
اشعار هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع - مهدی نظری
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی می شد بریزی آب بر قبرحسن
کاش اینجا داشت شبها روضه خوانی لااقل
کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد
کاش می شد تا سحر اینجا بمانی لااقل
کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع
زائران را خوب می شد که نرانی لااقل
کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب
پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل
کاش میدادیم با یک روضه ام البنین
قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل
کاش درخاک بقیع اذن زیارت داشتیم
کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم
آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد
خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد
مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست
ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد
کارفرما مهدی و ما پا رکابش می شویم
اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد
گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود
چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد
چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود
قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد
هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود
دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود
صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست
روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست
چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است
در مدینه چارتا نور خداهم دیدنیست
می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت
در میان کاسهٔ آبی شفاهم دیدنیست
چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند
چارتاخورشید این صحن و سرا هم دیدنیست
در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو
بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست
از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع
تابش گلدسته های کربلاهم دیدنیست
مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت
گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت
حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است
حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است
ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو
درکدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است
در کجایت نیمه شبها مرتضی سینه زده
در کجایت رد پای اشکهای حیدر است
گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است
کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است
گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب
کربلا آرامگاه لاله های پرپر است
گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند
کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است
من نمیدانم که محسن هست آنجا یا که نه
در عوض کرببلا قبر علی اصغر است
در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع
یک جوان ارباً ارباً نیست قطعا ای بقیع
مهدی نظری