اشعار عید سعید غدیر خم
اشعار مدح مولا (ع) – علی اکبر لطیفیان
چیزی به جز نامت برای ما سند نیست
جز حرف عاشق هیچ چیزی مستند نیست
این خانه لو رفته ست در جمع گدایان
اینجا کسى که دست خالى می رود نیست
بیچاره ای دیدم نشسته در مسیرت
بیچاره جز اینجا که جایی را بلد نیست
گیرم بخواهم بشمرم فضل على را
اندازه ی فضل و کراماتش عدد نیست
وقتى شنیدم مادر شیر است نامش
فهمیدم اصلا فاطمه ، بنت اسد نیست
به وصف ذاتش آیه اى نزدیک تر از
این آیه هاى قل هو الله احد نیست
این قلب من میل نجف دارد دوباره
راهی برای این دلی که می طپد نیست ؟
ما تجربه کردیم چندین بار ، دیدیم
پشت در این خانه هم انگار بد نیست
این آبروداری که ماها می شناسیم
هر چه بلد هست آبروریزی بلد نیست ...
علی اکبر لطیفیان
*********************
اشعار عید سعید غدیر خم – حسین قربانچه
از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد
بت پرستی که ز بوی عشق می گیرد مدد
مسلم و کافر ندارد نام مولایم علی
مثل اکسیری نهفته در دل هر خوب و بد
از تمام خانه هایی که گدا را می خرند
من فقط پشت در این خانه را هستم بلد
نیست از نام علی نامی بلند آوازه تر
نیست فرقی بین او با قل هوالله احد
ما علی گفتیم اما مرتضی وقتِ نَبرد
ذوالفقارش را به جز با ذکر یا زهرا نزد
هر که از عشق علی مرتضی دم می زند
حق به نامش سر در فردوس پرچم می زند
هر کسی پای تو را بوسید آقا می شود
چشمه ای که پای تو جوشید دریا می شود
هر کسی گم کرده راه بندگی را عاقبت
در صراط المستقیم قرب پیدا می شود
از نگاهی که به سلمان کرده ای پیداست که
کافر دین با نفسهای تو مِنّا می شود
فرق بین شاه و رعیت نیست در فیض حضور
هر که می آید در ایوان نجف جا می شود
خوش به حال امّتی که طبق گفتار نبی
مرتضی در خانه ى آن قوم بابا می شود
ما و احسان قدیمت یا صراط المستقیم
اِهدنا سوی حریمت یا صراط المستقیم
از رطوبت های چشمان تو شبنم شد درست
شبنم افتاد و زمین گل گشت آدم شد درست
نوح را نجّار کرد عشق علی و بعد از آن
بهر قوم نوح یک کشتی محکم شد درست
رَد نعلین علی را دید رویش پا کشید
تا که زیر پای اسماعیل زمزم شد درست
اسم اعظم بود و در عیسی تجلی کرد و بعد
آن دم احیا گر عیسیَ ابنِ مریم شد درست
آنقدر خرمای کال از دکّه ى تمار برد
تا که آخر کار و بار دخل میثم شد درست
در غدیر خم پیمبر چند ساعت داد زد
آی مردم با ولایت دین خاتم شد درست
آفتاب دین پیمبر، تو قمر بودی علی
یک شبی را با چهل تن تا سحر بودی علی
ساقی امشب میگساری ها به وصلت منجر است
چون به جای کاسه لبهایم کنار کوثر است
جرعه نوشم کن، خرابم کن، بیندازم ز پا
زانویم پیش شما افتاده باشد بهتر است
چند تا رکعت رکوعت را بیفزا، پشت در
در میان سائلان دعوا سر انگشتر است
عرش را در زیر پا داری وگرنه کِی کسی
جای پاهایش به روی شانه ى پیغمبر است
سرزده کافیست تا که عازم میدان شوی
تار و مار رقص شمشیر تو صدها لشگر است
از دم تیغت گذر کردند سرها بی شمار
لا فتی اِلّا علی لٰا سیف اِلّا ذوالفقار
ای سر تو یک سر و گردن سر از سردارها
ای به امید تماشایت همه بازارها
پیش ما بیچاره ها سر کردن از نقص تو نیست
تو گل باغ ولایی در کنار خارها
مادران از کودکی دادند یاد بچه ها
با علی باش و مشو دل ناگَرانِ کارها
تو همین که فاطمه باشد کنارت کافی است
می روند از دور تو بعد پیمبر یارها
بعد پیغمبر تویی با خانه ای که سوخته
با غم زهرا و آن دردانه ای که سوخته
مانده جای غزوه های سخت و سنگین بر تنت
سر به زیر آورده با تیغ نگاهت دشمنت
آخر ای مولا تو را با جنگهایت بنگریم
یا به آن بچه یتیم شهر، کولی دادنت
آن مدالی که غدیر انداختی را بنگریم
یا طنابی که می افتد دور دست و گردنت
آنقدر طولی نینجامد تو را لبخندها
زود می آید زمان وای زهرا گفتنت
همسرت را پیش چشمان تو آتش می زنند
شعله ى کین را می افروزند روی گلشنت
من پِیِ شعر و کمی اجلال باشم بهتر است
روز عیدی اصلاً آقا لال باشم بهتر است
حسین قربانچه
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار عید سعید غدیر خم – قاسم نعمتی
روی لب گفتند بخٍ یا علی
زیرلب گفتند حرفی با علی
حال بر دست پیغمبر شاد باش
بعد از آن آماده بیداد باش
آنکه اول بهر بیعت می دوید
نقشه ی قتل پیغمبر را کشید
عقده بدر و احد ابراز شد
فتنه ای با نام دین آغاز شد
وقت آن شد تا سوابق روشود
روی اصلی منافق روشود
مردم از راه حقیقت گم شدند
شاخه های گل همه هیزم شدند
در بهشت قرب احمد آمدند
درمیان خانه زهرا را زدند
دستهایی که به روی دست بود
خالق هستیِ هرچه هست بود
با عمامه دورگردن بسته شد
امت واحد هزاران دسته شد
ناله زهرا ی اطهر می رسید
خویش را دنبال حیدر می کشید
بوسگاه مصطفی آتش گرفت
فاطمه سرتا به پا آتش گرفت
چادر ی که برتر از سجاده بود
زیر پای این و آن افتاده بود
فاطمه می گفت بابا می زدند
مرتضی می گفت زهرا می زدند
قاسم نعمتی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار مدح مولا (ع) – سید نیما نجاری
عالم فدای یک سر موی تو یاعلی
منظومه ی تمام نمای خدا علی
عادت به سجده سمت نجف دارد این سرم
“أصبحت زائرا لک یا…” مرتضی علی
از قندهای صحن نجف میشود مدام
سوهان پزی حوالی مشهد بنا علی
ای باب علم…باب بشر…ای ابوتراب
پا تا به سر خدایی و سرتا به پا علی
باید که از بنای تو معبد درست کرد
وقتی خدا نشانده به جایش تو را علی
سردار بی زره…سپه یک تنه…امیر
فرماندهی کل قوا…لافتی…علی
آیا رکوع کرده به سوی تو دشمنت
یا که ز ترس گشته کمر ها دوتا علی
کار عدو به چرخش تیغت نمیکشد
آنجا که با غضب بتکانی عبا علی
با مثنوی به سمت شما راه میروم
آقا ! تصدقت…نظری کن به ما علی؛
وقت نبرد، با ملک الموت دم مزن
از میمنه به میسره را ، هی بهم مزن
دشمن ز هیبت تو دگر پا نمیشود
مشتت اگر گره بشود وا نمیشود
ترسم که قطعه قطعه نمایی شکار را
کمتر لعاب ده بدن ذوالفقار را
قداره را به دور سرت هی تکان مده
هی ذوالفقار را به عدویت نشان مده
شمشیرِ مست کرده همی رقص میکند
تیغ عرب چرا عجمی رقص میکند؟!
جان علی ببین که شدم غرقه در شعف
صفحه جهان و مرکز پرگار آن نجف
یک شب دلم شدید برای حرم گرفت
شکر خدا نماز شب مادرم گرفت
وقت ورود ، حال گدایت خراب بود
وقت خروج ، حضرت عالیجناب بود
با سنگفرش صحن حرم عشق میکنم
با هر دوتا قدم…سه قدم عشق میکنم
پر کرده اند دور سرم را ملائکه
من مست کرده ی نجفم یا ملائکه؟
مولای من بیا و مرا مستجاب کن
یک بار هم مرا سگ کویت حساب کن
سید نیمانجاری