اشعار ماه محرم - مدح حضرت زینب(س) - جعفر ابوالفتحی

 

برای اینکه بیفتم ، به پای حضرت زینب

به اشک دیده نوشتم ، برای حضرت زینب

 

خدا کند بنویسد مرا ملیکه ی باران

همیشه گریه کن گریه های حضرت زینب

 

به آسمان رود و کار آفتاب نماید

هر آنکسی که شود مبتلای حضرت زینب

 

به هوش آید و در دم ز قبر، زنده در آید

به گوش مرده رسد گر ، نوای حضرت زینب

 

برو تو حاتم طایی، مرا به خنده نینداز

عطای چون تو کجا و عطای حضرت زینب

 

مدافعان حریمش به روی سینه نوشتند

گدای حضرت زینب، فدای حضرت زینب

 

خدا کند که شبیه مدافعان حریمش

بدون سر بروم تا سرای حضرت زینب

 

منی که قالی شوقم به زیر هر قدم او

چه بهتر است شوم نخ نمای حضرت زینب

 

بهشت عشق بسیط است در کنار ضریحش

صفای جنت حق از صفای حضرت زینب

 

دمی نیاز نداری به تاج و تخت سلیمان

توراست تاج گدایی گدای حضرت زینب

 

جعفر ابوالفتحی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  جواد پرچمی

 

هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد

شبانه روز دم از زلف یار باید زد

 

هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد

تمام نیروی خود را به کار باید زد

 

تنی که خرج نشد را به گور باید برد

سری که خرج نشد را به دار باید زد

 

برای آنکه به ما غمزه ای نشان بدهی

در سرای تو را چند بار باید زد؟

 

بنا نبود که عاشقی کنی محل ندهی

ز کم محلی معشوق زار باید زد

 

جبین شکستن ما التیام زخم دل است

که سر به خاک تو بی اختیار باید زد

 

برای مثل تویی آبشار باید شد

ز گریه طعنه به ابر بهار باید زد

 

ببند حلقه قلاده مرا به درت

به پای عبد فرار ی حصار باید زد

 

از این به بعد برای تو ناز خواهم کرد

که گاه پیش تو زیر قرار باید زد

 

سر مرا بستان و پر مرا برسان

که سر بریده  پر از این دیار باید زد

 

مبند راه مرا با مژه که میمیرم

که گفته بر روی ما ذالفقار باید زد

 

من آخرش همه را میکشم به سوی حرم

که عشق را سر هر کوچه جار باید زد

 

مخواه ز آتشت آرام باشم ای تشنه

به یاد حنجر خشکت هوار باید زد

 

جواد پرچمی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم

 

چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین

با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین

 

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است

در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین

 

در مناجات شب جمعه نمی دانم چه شد

 خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین

 

ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها

آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین

 

نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی

نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین

 

کل ارض کربلا من تازه می فهمم چرا

در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین

 

عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو

با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  حسین ایزدی

 

مسیحِ چشم تو از ابتدا نجاتم داد

همین که اسم تو آمد خدا نجاتم داد

 

نوشته اند مرا از ازل گدای حسین...

چه خوب قصه شاه و گدا نجاتم داد

 

هزار مرتبه تا آمدم سقوط کنم...

دعای لحظه ی گودال ها نجاتم داد

 

من سیاه کجا ؟ خانه ی کریم کجا؟

یکی نبود بپرسد چرا نجاتم داد؟

 

دعا بدون قسم بر تو بی اثر شده بود

قسم به نام تو دادم دعا نجاتم داد

 

میان غفلت و ظلمت دلم ز دستم رفت

ولی ز دست زمانه بلا نجاتم داد

 

کسی که دل به تو داده دلش نمی میرد

محبت تو ز دست فنا نجاتم داد

 

همین که صفحه ی دل پر شد از سیاهی ها

دو قطره گریه برای شما نجاتم داد

 

همیشه گردن ما زیر دین کرب و بلاست

قسم به مادرتان کربلا نجاتم داد

 

حسین ایزدی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  محمد جواد شیرازی

 

بی ذکر یا حسین عطایی نخواستیم

جز گوشه ی حسینیه جایی نخواستیم

 

درد و دوای جمله ی ما گشته با حسین

ما بی حسین درد و دوایی نخواستیم

 

 حا، ضمه، سین و فتحه و یا و سکون و نون

 جز یک "حسین" هیچ نوایی نخواستیم

 

بی "معجزه" تمامی ما بنده ات شدیم

ما از شما که "چوب عصایی" نخواستیم

 

ما را رها مکن ز در خانه ات حسین

قلاده را ببند، رهایی نخواستیم

 

یک عمر می شود که زمان دعای خویش

غیر از برات کرب و بلایی نخواستیم

 

عطر و نسیم سیب حرم رَهنمای ماست

بهرِ نماز، قبله نمایی نخواستیم

 

جز راه دوست راه دگر کفر مطلق است

اصلا بدون دوست خدایی نخواستیم

 

ما سائلان نانِ تنور سه ساله ایم

ما قرص نانِ حاتم طایی نخواستیم

 

محمدجواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  قاسم نعمتی

 

بداند عالم امکان حسین جان من است

به آیه آیه قرآن حسین جان من است

 

به آه فاطمه و عشق بازی زینب

قسم به ذکر حسین جان حسین جان من است

 

میان مملکت عشق در کتاب جنون

نوشته خون شهیدان حسین جان من است

 

نه جبرئیل و ملائک که از سرادق عرش

بگفت حضرت یزدان حسین جان من است

 

در احتضارم اگر بر سرم نیاید او

نمی دهم به کسی جان حسین جان من است

 

نکیر و منکر اگر سر به سینه ام بنهند

بخواند این دل سوزان حسین جان من است

 

به آن امیر که صاحب عزای ایران است

قسم به شاه خراسان حسین شاه من است

 

به بوسه گاه نسیم از گلوی نیزه سوار

قسم به موی پریشان حسین جان من است

 

قاسم نعمتی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم

 

بر تشنه محال است که آبی نفرستند

از ساغرشان جرعه شرابی نفرستند

 

بین دو حرم هروله کردیم، محال است

از چشمه‌ی زمزم می‌نابی نفرستند

 

باور نتوان کرد سلامی بفرستیم

آنگاه از این خانه جوابی نفرستند

 

دیوار حرم شُسته به اشک است، بگویید

تا قمصریان عطر و گلابی نفرستند

 

بی گریه تباکی کن و بی اشک تظاهر

حاشا که بر این گریه ثوابی نفرستند

 

عمریست اگرچه وسط نیل نشستیم

از برکت این خانه عذابی نفرستند

 

لب تشنه نبودیم در این شهر وگرنه

بر تشنه محال است که آبی نفرستند

 

در کرب و بلا قافیه‌ی شعر به هم ریخت

بر تشنه محال است که آبی بفرستند

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  قاسم نعمتی

 

بر وادی وصال بر این دل نوا دهید

با اشک دیده سینه ی ما را جلا دهید

 

یک بار هم ز لطف قدم  رنجه ای کنید

بر نوکران بی سروپا هم بها دهید

 

سر بر کنیم و منتظر مقدم شما

منت دهید و کلبه ی مارا صفا دهید

 

از بس کرم به روی کرم دارد این حرم

لب وا نکرده حاجت هر بی نوا دهید

 

یک گوشه ی نگاه شما کیمیا کند

بر خاک پای خویش عیار طلا دهید

 

خواهید اگر که روسیهان معتبر شوند

فیض غلامی حرم خود به ما دهید

 

قدری گناه حائل ما و خدا شده

راضی شوید و آشتیمان با خدا دهید

 

تا آنکه روضه خوان حریم شما شویم

بر ما ز سوز فاطمه حزن صدا دهید

 

حیف است آرزو به دل از این جهان رویم

لطفی کنید و تذکره ی کربلا دهید

 

قاسم نعمتی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم  - سید پوریا هاشمی

 

ما که کل سال پای روضه ها غم میخوریم

غصه ی اتمام این ده روز را کم میخوریم 

 

هرسه شنبه صبح یا که هرشب جمعه کمیل

باده ی تقوای خود را پای پرچم میخوریم

 

یک برنج از ظرف نذری تو مارا بس حسین

رزق طول سال خود را از محرم میخوریم

 

ما چنان سرویم از وقتی برایت خم شدیم

تا تو هستی کی زمین با قامت خم میخوریم؟   

 

باتو درهر مشکلی راه نجاتی هست لیک

مطمئنا بی تو بر دیوار محکم میخورم 

 

تو بزرگی پس بزرگی کن شفاعت کن حسین

ورنه چوب معصیت ها را دمادم میخورم

 

در جوانی پاک بودن شیوه عشاق توست

شرمساریم از شما که غصه ات کم میخورم 

 

تربت کرب و بلا درمان کل دردهاست

وقت های ناخوشی یک ذره مرهم میخوریم

 

داغ اکبر داغ قاسم داغ سقا داغ مشک

غصه هایت را میان روضه هم میخوریم 

 

ما محرم زاده ایم کل سال آواره ایم

روزها یاد تنت ، شب یاد مشک پاره ایم

 

سید پوریا هاشمی 

برگرفته از وبلاگ تب می

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  علی اکبر لطیفیان

 

بهترين فيض را به من دادند

به سوالم جواب لن دادند

 

عاشقان وصال تو اول

به مکافاتِ عشق تن دادند

 

روز، تحصيل ساختن کردم

شب که شد درس سوختن دادند

 

هجر تلخ است، از همين تلخي ست

خواب شيرين به کوهکن دادند

 

يوسف من! به دست اين يعقوب

جاى پيراهنت کفن دادند

 

عاشقان وقت خمسِ دل دادن

پنج پنجم به پنج تن دادند

 

ما که آواره ايم و دربدريم

اشتباها به ما وطن دادند

 

ما مرتب اگر چه در نزديم

اين کريمان مرتباً دادند

 

به همه زر ولى به من کشکول

از همه بيشتر به من دادند

 

کربلاى حسين رفتن را

از سرسفره حسن دادند

 

بچه ها راحتند با عمه

کار را دست شيرزن دادند

 

چادر پاره را به نيزه زدند

نيزه اى هم به پيرهن دادند

 

کربلا مي برد مرا؟...ديدم...

...به سوالم جواب لن دادند

 

علي اكبر لطيفيان‌

برگرفته از سایت روضه

 

*********************

 

اشعار ماه محرم – سید پوریا هاشمی

 

تا که روزی گدایان از کریمان میرسد

رزق اشک چشمهای ما فراوان میرسد

 

هر کجا که روضه باشد فقر ریشه کن شده

مطمئنا بر سر هر سفره ای نان میرسد

 

فاطمه چشم انتظار یک حسین از سوی ماست

تا که میخوانم "حسین "از مادرش "جان "میرسد

 

ما هزار و چهارصد سال است پای پرچمیم

قدمت این نوکری ما به سلمان میرسد

 

نه فقط ما اهل سنت نیز مدیون تواند

خیر بسیار شما بر هر مسلمان میرسد

 

سرنوشت هرکسی از تو جدا شد آتش است

تو ز قلبش میروی و زود شیطان میرسد

 

آبرویم پیش مردم از غلامی شماست

مور اینجا رتبه اش تا به سلیمان میرسد

 

مشکلاتم گرچه بسیار است اما راحتم

تا تو هستی پابه پای درد درمان میرسد

 

خشکسالی علتش این است کم یاد توایم

یاد تو باشیم کل سال باران میرسد

 

کربلای ما نیابت از علی موسی الرضاست

چون که دعوتنامه از شاه خراسان میرسد

 

پنجره فولاد او دارالبرات کربلاست

لطف این آقا به ما پیدا و پنهان میرسد

 

هرچه کنعان گشت دنبال تنت سودی نداشت

آخرش فهمید عطرت از بیابان میرسد

 

سهم زینب از سر بر نیزه ات خون دل است

مزد حمل سر ولی بر نیزه داران میرسد

 

هرچه خواهش کرد سر را دوُر از محمل نکرد

اشک چشمانش اثر بر خنده قاتل نکرد

 

 سید پوریا هاشمی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  محمد جواد شیرازی

 

دوباره بغض و کمی آه، علتش این است

حرم نرفته بمیرم...خجالتش این است

 

سلام می دهم از بام خانه سمت حرم

ببخش نوکرتان را بضاعتش این است

 

هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا

محبت و کرم یار سرعتش این است

 

به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین

تمام لذت فرهاد و خلوتش این است

 

رقیق شد دل آلوده از گناهم باز

کمی ز معجزه ی چای هیئتش این است

 

به قطره قطره ی اشکم ملک خورَد غبطه

که اشکِ روضه ی ارباب قیمتش این است

 

شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست

چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است

 

عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد

که جذبه ی نظرِ یار، قدرتش این است

 

محبتش زِ ازل با گلم شد آغشته

که ماجرای من و عشق قدمتش این است

 

هوایِ مملکتِ سینه زن سیاسی هست

که گریه های سیاسی بشارتش این است

 

خوشا میانِ عزا جان دهم، همه گویند

غلامِ کویِ حسینیه قسمتش این است

 

 محمد جواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  سعید پاشازاده

 

فرقی ندارد كه جهنم یا بهشت است

هرجا كه میگویم حسین آنجا بهشت است

 

هر روز از این روضه به آن روضه دویده

حق دارد آنكه گفته این دنیا بهشت است

 

چشمی كه از داغت نمی بارد جهنم

چشمی كه از داغت شود دریا بهشت است

 

شش گوشه را از شش جهت دیدیم و گفتیم

از هر جهت این كعبۀ زیبا بهشت است

 

بالا و پایینی ندارد خانۀ تو

بالای سر فردوس و پایین پا بهشت است

 

با جبر ما را عاشق خود كن كه فردا

در اختیار حضرت زهرا بهشت است

 

گفتند زهرا زائر شب های جمعه است

گفتیم زیر پای مادرها بهشت است

 

خیمه به خیمه سوخت دست و پای طفلان

در آتشی كه شعله هایش تا بهشت است

 

سعید پاشازاده

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  محسن حنیفی

 

من را دوباره راهی تا قبر او کنید

از باب قبله با حرمش رو به رو کنید

 

جز لحظه‌های مویه بر او قیمتی نداشت

گر شرح زندگی مرا مو به مو کنید

 

هنگام دفن کردن من نوحه دم دهید

چشم مرا به مرثیه صاحب سبو کنید

 

بعد از وفات بر سر خاکم نایستید

در خاک کربلا بدنم جستجو کنید

 

او روز حشر با تن بی‌سر که می‌رسد

من را ذبیح مقدم او از گلو کنید

 

یک روز می‌رسد همه اهل حسینیه

در ظّل عرش با خود او گفتگو کنید

 

محسن حنیفی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  سعید خرازی

 

منِ ناقابل اگر تشنهٔ دیدار توام

از طفولیتم ارباب گرفتار توام

 

نیستم مستحق این همه لطف و کرمت

تا نفس می‌کشم‌ای شاه بدهکار توام

 

جان زهرا بَرِ کسی مشت مرا باز نکن

هر چه هستم به تو وابسته‌ام و خار توام

 

تو به پیشانیِ من مُهرِ قبولی زده‌ای

تا بدانند همه نوکر دربار توام

 

گریه کردن به تو را مادر من یادم داد

فخرم این بس که سیه پوش و عزادار توام

 

چه شود لحظهٔ مرگم همه بینند که من

دست بر سینه‌ام و مات به رخسار توام

 

سعید خرازی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم –  محمد جواد شیرازی

 

هوای قلب، حسینی… دو چشم بارانی است

هوای میکده از نام دوست رحمانی است

 

گرفته شور محبت همه وجودم را

جدایی من و عشق حسین ویرانی است

 

برای روزی خود رو به هیچ کس نزدم

همیشه روزی نوکر، قدیمَ الاحسانی است

 

اسیر موی حسینم چرا که عاقبتِ

جدایی از سر زلف حسین حیرانی است

 

بجز حسین ندارم کسی و می دانم

کنارش از صفِ بهتر ز من، فراوانی است

 

شبیه “کُن فَیَکون” دیده ام به سوی گدا

دو دست رحمت آقا رسیدنش آنی است

 

ملائک و شهدا هم به روضه می آیند

چرا که فاطمه در مجلس عزا بانی است

 

کسی که پای عَلَم مانْد و آخرش جان داد

به لطف فاطمه در روز حشر تنها نیست

 

خدا کند که دمِ مردنم میان عزا

فقط حسین بگویم… چه خوب پایانی است

 

جنازه ام به سوی شهر کربلا ببرید

زمینِ هیچ کجا اینچنین معلا نیست

 

فدای طفل رضیعی که صید دشمن شد

به غنچه تیر زدن، این چه رسم مهمانی است!

 

به قطره قطره ی خونی که رفت سوی خدا

به تیر حرمله این لاله نیز قربانی است

 

محمد جواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار ماه محرم – حسن کردی

 

چه خوب شد که مرا اشنای خود کردی

رفیق دایمیِ روضه های خود کردی

 

به آنچه خواسته بودم رسیده ام با تو

چرا که قلب مرا کربلای خود کردی

 

کبوترانه دلم ،این همیشه عاشق را

اسیر گندم و آب و هوای خود کردی

 

مرا به بی خبری از جهان شرف دادی

جهان جان مرا تا برای خود کردی

 

چقدر پشت سرت حرف های خوبی هست

یکی شبیه مرا که گدای خود کردی

 

چه خوب خلوت گریه پناهگاهم شد

چه ماهرانه مرا مبتلای خود کردی

 

هوای شاعریم بود و خواب دیدم که

مرا تو محتشم شعر های خود کردی

 

حسن کردی