اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – محمد حسین مهدی پناه
دلا دربون دربار حسن باش
خدا یارت میشه یار حسن باش
دو ماهه که عزادار حسینی
یه امشب رو عزادار حسن باش
**
با تو زیبام و بی تو غرق زشتی
بگو امشب مدینه ام رو نوشتی
الهی پیر بشیم با روضه ی تو
ای آقای جوونای بهشتی!
**
شما لب تر کنی ما سر میاریم
برا یاری تو لشکر میاریم
الهی یاحسن روزی بیاد که
ما از غربت بقیع و در بیاریم
**
دل عاشق که بی دلبر نمیشه
گداییم و از این بهتر نمیشه
چِشی که بر تو گریه کرده باشه
دیگه کور وارد محشر نمیشه
محمدحسین مهدی پناه
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – مهدی رحیمی
باد مانده به علی سر بزند یا نزند
چه کند؟ حلقه بر این در بزند یا نزند
تا نریزد در این خانه مردد شده دل
طرف بیت علی پر بزند یا نزند
میخ از باب توسل وسط در مانده
دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند
حسن از کوچه چهل سال به خود می گوید
حرف ها را به برادر بزند یا نزند
دست بالا برود چونکه به روی مادر
روضه برپاشده، دیگر بزند یا نزند
زهر تلخ است ولی با دل و جان می نوشی
جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند
مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود
از سر تشت حسن پا بشود یا نشود
آنکه باید همه ی فاجعه را می داند
سر این زخم اگر وا بشود یا نشود
جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود
پاره های جگرش جا بشود یا نشود
کوچه ها علت پیری تو را می دانند
بر سر تشت قدت تا بشود یا نشود
مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست
مدفن گمشده پیدا بشود یا نشود
همه ی دغدغه ی شاعرت آخر این است
شعر با دست تو امضا بشود یا نشود
مهدی رحیمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – رحمان نوازنی
داستان عشق او عمر یک ازل دارد
با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد
بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد
ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد
تیغ قاسمش گویا ارثی از جمل دارد
با وجود او عباس پهلوان و یل دارد
کاروان عاشورا بی حسن نشد عازم
جلوه حسین اکبر، جلوه حسن قاسم
دست آسمان چیده دست سوره کوثر
میوه های رویایی از درخت پیغمبر
پس تو عزت عرشی از بهشت هم برتر
تو بهشت بابایی زیر سایه مادر
گاه جنت الزهرا گاه جنت الحیدر
پس تو را نمی خوانیم یک غریب بی لشگر
تو که لشگری برتر از فرشته ها داری
هر که دیده ات گفته هیبت خدا داری
عده ای تو را حوض سلسببل می خوانند
عده ای تو را یکتا؛ بی بدیل می خوانند
عده ای تو را پیوسته خلیل می خوانند
یا که منجی موسی بین نیل می خوانند
عده ای که خود را اصحاب فیل می خوانند
مثل خود تو را آقا هی ذلیل می خوانند
تو عزیز زهرایی تو که تاج سر هستی
گر چه خون دل خوردی گر چه خون جگر هستی
صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد
باز روضه مردی که غریب و تنها شد
باز روضه آقا روضه های زهرا شد
باز بین یک کوچه مادری رو به اعدا شد
ناگهان جسارت ها کینه ها هویدا شد
مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد
بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد
زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
رحمان نوازنی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – قاسم نعمتی
هرکس که بر کریم پناهنده میشود
دل مرده هم اگر برسد زنده میشود
آنقدر میدهند که شرمنده می شود
آیا به روز حشر سرافکنده می شود
واللهِ اعتقاد من این است تا ابد
زین خانه نا امید گدایی نمی رود
وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت
این چهره ی سیاه کمی شستشو گرفت
کم کم تمام زندگی ام بوی او گرفت
اینگونه بود بی سر وپا آبرو گرفت
از آن به بعد خانه ی دلدار شد دلم
تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم
امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود
بی یا حسن تجلی یارب نمی شود
زلفی که باد خورده مرتب نمی شود
هر کس به هم نریخت مقرب نمی شود
آتش زده هوای وصالت به جان من
یا ایها الکریم و یا ایها الحسن
مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد
ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد
آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد
انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد
عمری به دستگیری ات اقرار کرده ایم
ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم
عمری سبو زجام کرم می زنم حسن
نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن
سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن
با نام تو به سینه حرم می زنم حسن
باید مدینه محشر کبری به پا کنیم
بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم
از راه دور دست تمنا گرفته ایم
عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم
دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم
هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم
بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند
فرزندها ز مادرشان ارث می برند
زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم
ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم
ماخاک بوس گوشه ی میخانه میشویم
گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم
در آسمان چشم سیاهت هوایی ام
شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام
چشمان من به سوی درِ بسته ی بقیع
بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع
سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع
گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع
ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم
با گریه پرچمی سرِ این قبر می زدیم
قربان آن جگر که چهل سال پاره بود
زخمی از آن شکستگی گوشواره بود
در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود
با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود
چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش
بگذاشت ،پا به چادر و رد شد ز مادرش
در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت
چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت
پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت
سیلی که خورد، ضربه ی پا احتیاج داشت؟
لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست
بادستِ بسته شخصیت یار او شکست
از آن به بعد خنده به لبها حرام شد
تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد
در شهر، آلِ فاطمه بی احترام شد
توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد
دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست
بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست
آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها
بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها
مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها
یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها
دیدی ز مالیات مغیره معاف شد
این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد
لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده
زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده
صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده
صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده
آری چکیده ی علی و مصطفی توئی
بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی
با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم
زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم
تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم
خانه دوباره در نظرت ریخته به هم
بیرون بریز خون جگر های خود حسن
کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن
خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی
از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی
از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی
از لشگری بدون حیا حرف میزنی
گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند
شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند
دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد
ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد
آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد
با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد
خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست
آهسته جان بده که ابالفضل زنده است
در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند
با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند
پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند
زنها و دختران همه آواره میکنند
زینب پس از حسین گرفتار میشود
آواره بین کوچه و بازار میشود
قاسم نعمتی
*********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – محسن حنیفی
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای اینکه حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
ضریح کرببلا نقره داغ تربت او
زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن
اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است
امام ها همه جمعند در کنار حسن
مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض
از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن
عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز
حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن
برای غربت او بی قرار می گریم
شبیه شمع خیالی سر مزار حسن
برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که
برای لحظه جانسوز احتضار حسن
برای روضه او با کنایه می خوانم
مدینه ، کوچه ، فدکنامه ، گوشواره ، حسن
محسن حنیفی
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – محمد جواد پرچمی
جانم فدای آن بنایی ...که نداری
قربان آن گلدسته هایی ...که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد باب المجتبایی ...که نداری
قالیچه ارثیه مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری
من هر شب جمعه سلامی می دهم به
شش گوشه کرببلایی ...که نداری
ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه
در مجلس دار البکایی ...که نداری
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق می دهم درد آشنایی ...که نداری
محمد جواد پرچمی
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – محمد حسین رحیمیان
عمری در آشیان غریب مدینه ایم
ما از فدائیان غریب مدینه ایم
ما را صدا زنید نمک گیر مجتبی
مدیون لقمه نان غریب مدینه ایم
هستیم اگر گدای حسین ،زیر منته
الطاف بی کران غریب مدینه ایم
این افتخار ماست فقط زیر سایه ی
دستان مهربان غریب مدینه ایم
سالی یکی دو روز کفایت نمی کند
هر روز میهمان غریب مدینه ایم
ذکر حسن به ما پر پرواز می دهد
مرغان آسمان غریب مدینه ایم
زهرا ، علی ، حسین دعاگویمان شوند
وقتی که روضه خوان غریب مدینه ایم
خانه خراب غصه ی این قبر خاکی و
بی شمع و سایبان غریب مدینه ایم
محمد حسین رحیمیان
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – مجتبی شکریان
ای آفتاب روشن عالم حسن جان
ای آسمان غربت و ماتم حسن جان
من نذر کردم چند شب وقف تو باشم
یک گوشه زیر خیمه و سقف تو باشم
من نذر کردم چند شب مست تو باشم
مانند یک تسبیح در دست تو باشم
من نذر کردم چند شب از تو بخوانم
تا عمر دارم زیر این بیرق بمانم
من نذر کردم چند شب مال تو باشم
با گریه ام در روضه دنبال تو باشم
من نذر کردم پرچمت بالا بگیرم
شاید که آخر زیر این پرچم بمیرم
یک اربعین کردم طلب با چشم گریان
تا که بگیرم یک دهه شور حسن جان
خیلی مفصل باید از عشق شما گفت
یک عمر باید یاحسن یا مجتبی گفت
این چند شب باید که سینه چاک باشیم
شاید که سال بعد زیر خاک باشیم
باید که از دست تو چشمی تر بگیرم
یک شب برایت روضه مادر بگیرم
حالا که اینجا آمدم با آه و زاری
دیگر مگو کاری به کار من نداری
من آمدم دست تو باشد اختیارم
در محضرت هر چه که میخواهی بیارم
دست و دل و پا و سرم آقا فدایت
اهل و عیال و مادرم آقا فدایت
من آمدم دست مرا محکم بگیری
قلب مرا از هر چه نامحرم بگیری
از عشق شور انگیز لبریزم کن ای دوست
تا آخر عمرم سحر خیزم کن ای دوست
باید برای غربتت بی تاب باشیم
در روضه ات زهرا نیاید خواب باشیم
زهرا میان روضه ات با ناله و آه
با سینه زنهای تو گفته طیب الله
هر کس که از جان بهر تو مایه گذارد
فردای محشر بر سر خود سایه دارد
آقا بقیع تو کم از مشهد ندارد
آخر چرا گلدسته و گنبد ندارد
ای جلوه نورانی زهرا حسن جان
ای گریه طولانی زهرا حسن جان
نام تو را همواره می خوانم حسن جان
جانم حسن جانم حسن جانم حسن جان
آن روز که در کوچه ها راه تو افتاد
از آسمان روی زمین راه تو افتاد
آنجا نشد کاری کنی مادر نیفتد
خواندی دعا تا لااقل با سر نیفتد
همراه مادر تا فتادی بر سر خاک
با چشم گریان نذر کردی از دل پاک
تو نذر کردی از جوانی تا به پیری
هر کس زمین خورده است دستش را بگیری
من هم بدون تو زمین خوردم حسن جان
در روضه های مادرت مُردم حسن جان...
مجتبی شکریان
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – سید پوریا هاشمی
از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
میسوزم و با سوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده تر خاطره دارم
یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم
از دردسر درد کمر خاطره دارم
کابوس گرفته ز من این خواب شبم را
با آه شب و سوز سحر خاطره دارم
این پیری من زیر سر کودکی ام بود
در سن کم از غم چقدر خاطره دارم
رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت
از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم
بیزارم ازین سرعت بسته شدن در
من با لگد و آتش در خاطره دارم
سید پوریا هاشمی
برگرفته از سایت حدیث اشک
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – حسن لطفی
دامن چشم من از گریه به دریا افتاد
چشم زخمی شده از کار تماشا افتاد
پاره هایِ جگرم می چكد از كُنجِ لبم
عاقبت سایه ی مرگ آمد و بر ما افتاد
باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد
یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم
به سرم سایه ای از غربت بابا افتاد
کوچه بن بست شد و در دل آن وانفسا
چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
آنچنان زد که رَهِ خانه ی خود گُم كردیم
آنچنان زد که به رخساره ی گُل جا افتاد
گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین
چشمِ زخمی شده از کار تماشا افتاد
من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم
گوشواری که شکسته است در آنجا افتاد
شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد
من قدم خم شد و او هر قدم اما افتاد
حسن لطفی
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – حسین صیامی
من از شماست هر چه منم را گرفته ام
حالا به روی دست ، تنم را گرفته ام
خاکم ز کربلاست ولی خانه ام بقیع
امشب بهانه ی وطنم را گرفته ام
پنجاه و هشت شب همه جا گفته ام حسین
تا اذن این دو شب حسنم را گرفته ام
هرجا شده است صحبت کوچه شبیه تو
بی اختیار من دهنم را گرفته ام
از باغ شیعیانِ غریبِ مدینه ات
بُردِ یمانی و کفنم را گرفته ام
بین من و لباس عزایت چه فرقی است
من رنگ و بوی پیرهنم را گرفته ام
دست مرا بگیر به محشر بگو که من
همواره دست سینه زنم را گرفته ام
حسین صیامی
********************
اشعار شهادت حضرت امام حسن(ع) – سید پوریا هاشمی
سفره باز تو آنقدر گدا پرور بود
روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود
یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه
خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود
غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت
که دراین شهر فقط خانه تو بی در بود
کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد
آب چاه تو خودش شعبه ای از کوثر بود
هرکس آمد به مدینه تو پناهش دادی
خواه اگر ناصبی و خواه اگر کافر بود
گرچه انواع غذا بود سر سفره تو
رزق هروعده تو نان جو چون حیدر بود
تا که سگ سیر نشد لب به غذایت نزدی
کرم و جود تو مافوق تر از باور بود
کیمیای قدمت نقل دهان همه شد
کف نعلین تو میخورد به هرجا زر بود
کرد توهین به تو اما برویش خندیدی
گرچه میسوختی و چشم تو از غم تر شد
کاش میشد نکند پیر تورا سن کمت
خم نمیشد اگر اینقدر قدت بهتر بود
سید پوریا هاشمی
برگرفته از سایت حدبث اشک