اشعار شهادت حضرت محسن(ع)
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – علی اکبر لطیفیان
حوريه ی علي بدنت را عقب بكش
در سوخته است، زود تنت را عقب بكش
امروز كه ز دنده چپ پا شده ست ميخ
با احتیاط پيرهنت را عقب بكش
بو مي برند كوله ي بارت شكستني ست
از در نفس نفس زدنت را عقب بكش
سينه سپر كن و جلوي نعره ها بايست
اي شيرزن! اباالحسنت را عقب بكش
فضه براي وضعيتِ حال تو بس است
ديگر حسين را... حسنت را... عقب بكش
علی اکبر لطیفیان
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – سید پوریا هاشمی
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟
چندین نفر به زور دراین کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت
در بسته بود درشکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد رو بروی زنی ایستاده بود
فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست
با زور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که باپا به در زد و
صدیقه را مقابل مولا به در زد و
فهمید مانده پشت در اما به در زد و
همراه مادری پسرش را به در زد و
گل را گلاب کرد و بدستان خار داد
مسماررا به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟
چادر بروی پیکر زهرا که میکشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم بصورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا به فکر حفظ حجاب بتول بود
سيد پوريا هاشمي
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – قاسم نعمتی
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میكرد
تا كه برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن
وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در
رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش كرب و بلا ریخت بهم
مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم
با ترك های لبش با نوك پا بازی كرد
همه ی صورت او با كف پا ریخت بهم
قاسم نعمتی
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – محسن حنیفی
دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی شد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی شد
**
او آیه ی تطهیر بود و، دست ناپاک
دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی
یک سنگریزه پیش اقیانوس هیچ است
هر چند قطعاً درد دارد جای سیلی
**
او را زدند و نبض عالم تند می زد
نظم جهان با نبض او در ارتباط است
قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت
با ضربه اش دیگر معاف از مالیات است
**
پیراهن پیغمبرش را بر سر انداخت
با ناله هایش کوچه ها را زیر و رو کرد
هر چند بر رویش، خسوفی سرخ دارد
مهتاب، ابر تیره را بی آبرو کرد
**
آیینه بود و با ترک های وجودش
در چهره اش تصویر نور مرتضی بود
بی اعتنا بر زخمهای پیکر خویش
او بیشتر فکر غرور مرتضی بود
**
یک مو نشد کم از سر مولای عالم
مولای ما را او به خانه بازگرداند
می خواست تا پیش علی باشد همیشه
اما ورق را تازیانه بازگرداند
محسن حنیفی
برگرفته از سایت بی پلاک
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – علی اکبر لطیفیان
بر فاطمه نور عين ديگر محسن
معصوم در عالمين ديگر محسن
هم صبر و سکوت کرد و هم خون بخشيد
يعنى حسن و حسين ديگر محسن
**
در، سوخته از دسته هيزم مي شد
در، ريخته از هجوم مردم مي شد
اين طفل بزرگ که شهيدش کردند
مي ماند اگر امام چهارم مي شد
علی اکبر لطیفیان
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – امیر حسام یوسفی
تک درختی بودم و نجار پایم را برید
تا نباشم در کنار نخل های پر امید
کوچکم کرد ، آب گشتم در میان دوستان
تکه هایم را به سوی کارگاهش می کشید
پیش او یک تپه هیزم دیدم و قلبم گرفت
هرکه می آمد فقط یک ذره هیزم می خرید
تازه بودم، خیس بودم، خام بودم، بعد از آن
لحظه خشکیدنم با این مصیبت سررسید
با خودم گفتم چرا هیزم، مگر خرما چه بود؟
جای آتش سایه ای بودم...نسیمی می وزید
هی دعا کردم نسوزاند مرا نجار بعد
ناگهان زل زد به من انگار حرفم را شنید
با نوازش های پی در پی دلم را صاف کرد
آن سیاهی های قلبم را ز جسمم می برید
من که از رخت درخت خود به بیرون آمدم
او مرا اینک برای درب بودن برگزید
کل هیزم ها به حالم غبطه میخوردند، وای-
کینه ای بودند هیزم ها به مقدار شدید
جفت و جورم کرد او با چار چوبی از خودم
زیور آلاتی برای من از آهنگر خرید
فکر می کردم دگر در نیستم آدم شدم
من در بیت خدا گشتم تماشا می کنید؟
گوئیا اینجا خدا دارد سکونت می کند
معنی نثر صریح آیه "حبل الورید"
پشت من فرش زمین اما مقابل عرش بود
حد فاصل بین این ها را خدا در آفرید
آن طرف جای عبوری چون عوام الناس بود
این طرف جبریل می آمد برای بازدید
هر زمانی فاطمه رد میشد از من ناگهان
بوی پیغمبر مداوم بر مشامم می رسید
بعد پیغمبر کمی احوال اینجا فرق کرد
ذهن مردم سوق رفته سمت افکار پلید
وای دیدم لشکری از جنس هیزم های خشک
با هجومی وحشیانه رو به سویم می دوید
گفتم اینجا خانه خورشید و ماه کوثر است
من هم از جنس شما هستم به یادم آورید
تاکه هیزم شعله شد دیدم جهنم داد زد
آیه نازل شد برای کافران "هل من مزید"
جزر و مد شعله ها با ماه هم خوانی نداشت
ماه ثابت پس چرا آتش زبانه میکشید؟
من دری بودم دقیقا بین زهرا و عدو
صحنه ای دیدم کسی در خواب هم آن را ندید
شعله بالا رفت و زیور های من را سرخ کرد
کاش نجار انتهای میخ در را می برید
سرخ میشد جسم من از آتش و خجلت ز ماه
سینه ام با سینه زهرا چرا در هم تنید؟
واژه ها میسوزد و مضمون من آتش گرفت
ردی از اشک قلم بر روی کاغذ می خزید
قبل از این موضوع من با چشم خود دیدم که با-
چادر خاکی خود دنبال حیدر می دوید
تا که زهرا بود حیدر با کسی بیعت نکرد
جمله "الصبر مفتاح الفرج" باشد کلید
هم علی با فاطمه هم فاطمیه با علی
کاش میمردم نمی دیدم علی را نا امید
من شدم پا سوز خانه سینه سوز فاطمه
تک درختی بودم و ای کاش آبی میشدم…
امیرحسام یوسفی
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع)
گفتم که شاید او بتواند ولی نشد
خود را ز پشت در برهاند ولی نشد
گفتم که شاید این درِ چوبی پس از لگد
در بین چارچوب بماند ولی نشد
می خواست فضّه قبل هجوم حرامیان
خود را به پشت در برساند ولی نشد
زهرا تلاش کرد که از زیر دست و پا
خود را کنارتر بکشاند ولی نشد
با بازوی شکسته خود خواست شعله را
از پای چادرش بتکاند ولی نشد
لبریز شوق بود که در گوش محسنش
یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – نادر حسینی
امشب برای روضه کبوتر بیاورید
دیوار هست لنگه ی یک در بیاورید
ضرب غلاف و بازو اگر که شنیده اید
امشب برای روضه کمی پر بیاورید
یک کوچه وا کنید و از جنس عابری
هجده بهار لاله ی پرپر بیاورید
امشب اگر که یاد ابالفضل می کنید
حتی به جای علقمه کوثر بیاورید
در شعر من به چادر خاکی نیاز هست
تا در بر شفیعه ی محشر بیاورید
امشب قرار نیست سری روی نی رود
امشب قرار نیست که خنجر بیاورید
امشب قرار هست دری سوخته شود
هیزم برای آتش این در بیاورید
لطفا کمی طناب مهیا کنید و بعد
هنگام دست بستن حیدر بیاورید
تشییع یک جنازه و مولا،چه غربتی است
سلمان بیاورید، ابوذر بیاورید
یک قبر بی نشانه دراین شعر لازم است
نامی مباد اینکه ز مادر بیاورید
نادر حسینی
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – محمد سهرابی
اهل مدینه فاطمه ام را نظر زدند
با برق چشم خرمن جان را شرر زدند
در اول ربیع خزان شد بهار من
ماه مرا به آخر ماه صفر زدند
از چوب، خون تازه روان شد به روی خاک
از بس که با غلاف به پهلوی در زدند
می رفت آب غسل نبی از کفن هنوز
کاین قوم، دل به آب برای گذر زدند
تا آمدم به خویش، جلالش کبود شد
بدسیرتان جمال مرا بی خبر زدند
هر قدر گفت دختر پیغمبرم مزن
اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند
این جای دست های فلانی فقط نبود
این نقش را مسلَّم، چندین نفر زدند
تاریکِ روشن دم صبح است موی او
در شب چگونه خیمه سپاه سحر زدند
معنی ورشکسته چو خواهی، مرا ببین
سرمایه ی امید مرا از کمر زدند
محمد سهرابی
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – رضا رسول زاده
آتش بلند بود که این در شکسته شد
حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد
افتاد تا که سوخته در، خادمه رسید
فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد
از بس پیامبر جلوی چشم آن حسود
بوسه به دست و سینه زد، آخر شکسته شد
این ماجراست، مرد زمین خورده همسرش
این ماجراست، شیر خدا سر شکسته شد
می گفت فضه یا که نمی گفت با علی
از پشت در، چه فایده، حیدر شکسته شد
آنجا طناب را به گلوی پدر که دید
قلب لطیف و نازک دختر شکسته شد
یک مرد از یهود تعجب نموده بود
بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد
زهرا پی علی و مغیره غلاف را
از بس که زد به بازوی مادر، شکسته شد
رضا رسول زاده
********************
اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – وحید محمدی
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
وحید محمدی