اشعار امام زمان(عج) - ایام بعد از اربعین - یاسین قاسمی

 

آشفته ام شبیه دلِ بی قرار ها

بی رنگ و روست،روی تمام بهار ها

 

از آینه نمی شود هیچ انتظار داشت

وقتی نشسته است به رویش غبار ها

 

شیرینیِ وصال به قدر فراق نیست

خسته نمی شوم من از این انتظار ها

 

این روزگار کفر مرا در می آورد

وقتی که بی تو می گذرد روزگار ها

 

در شهر خویش بین همین کوچه ها تو را…

نشناختیم اگر چه که دیدیم بار ها

 

اصلا قرار بود که جمعه ببینمت

بازم گناه من زده زیر قرار ها

 

در راه انتظار تو رفتند زیر خاک…

رفتند زیر خاک هزاران هزار ها

 

حالا که خلوت است حرم ، بعد اربعین

ما را ببر زیارت شش گوشه دار ها

 

یاسین قاسمی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) - زیارت اربعین کربلا

 

میرسد بر دل تو بغض صدایم یا نه ؟

میشود باز به درگاه تو پایم یا نه ؟

 

بنده ای آمده با روی سیاهش هیئت

میدهد صاحب این خانه بهایم یا نه ؟

 

از غلامان تو بودم همه ی عمر بگو

وقت مرگم که رسید از شهدایم یا نه ؟

 

تو که عمری ست در این روضه پناهم دادی

میدهی گوشه ای از علقمه جایم یا نه ؟

 

نکند کرب و بلا را که ندیده بروم

اربعین در سفر کرب و بلایم یا نه ؟

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*******************

 

اشعار امام زمان(عج) - شهادت حضرت رقیه(س) - حسن لطفی

 

باز هم اشکِ مرا آهِ تو در آورده

باز این شال زِ حالِ تو خبر آورده

 

دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد

ریخت این سیل و سر راه جگر آورده

 

چشم تو زخم شده چشم مرا باز کند

خوانده ای روضه ای و باز ثمر آورده

 

بال و پر ریخته بودم که مرا فطرس برد

بالِ اُفتاده ام از لطفِ تو پَر آورده

 

تُربتت تربیتم کرد و بلا را برده

خاکِ تو همرَه خود چشم نظر آورده

 

مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم

باز پیراهنی از عرش مگر آورده

 

کوه هم موقع این روضه زمین می اُفتد

داغِ سنگین شما دردِ کمر آورده

 

عمه ی کوچکت از خواب پرید و نالید

از سفر کرده ی من نیزه خبر آورده

 

خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد

وای در پیشِ لبت تَرکه ی تَر آورده

 

حسن لطفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*******************

 

اشعار امام زمان(عج) - ماه صفر - علی سپهری

 

یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست

خوابمان برده ست در اینجا کسی هوشیار نیست

 

تو دعامان می کنی ، ما بی محلی می کنیم

هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست

 

بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است

من که عاشق نیستم ، وقتی که حالم زار نیست

 

آخرش می میرم و رویت ندیده می روم

ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست

 

زحمتت دادم ؛ برایت درد سر بودم ببخش

در میان نوکرانت مثل من سربار نیست

 

باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین

توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست

 

من فقیر و رو سیاهم ، بی نوایم ... بی کسم

هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست

 

این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن

بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست

 

دست من در محضرت خالی ست می دانم ولی

مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست

 

من که سر تا پا گناهم ؛ غیر گریه بر حسین

مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست

 

زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ

یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست ؟

 

بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا

جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست

 

مثل این که باز از زوار او جا مانده ام

قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست

 

علی سپهری

 

*******************

 

اشعار امام زمان(عج) - ماه محرم - سید پوریا هاشمی

 

خاطر آزرده ز ما یار که باشد زشت است

حالش از دست گدا زار که باشد زشت است

 

تا زمانی که غم غربت او پابرجاست

غم ما درهم و دینار که باشد زشت است

 

منتظر سمت تکامل نرود می‎بازد

خار تا روز ابد خار که باشد زشت است

 

کار یعنی که همه نوکری‎اش را بکنیم

شغل شیعه به جز این کار که باشد زشت است

 

اولویت دل ارباب که باشد خوب است

اولویت دل اغیار که باشد زشت است

 

هر کسی سهمیه‎ای در دل آقا دارد اما

سهم ما اذیت و آزار که باشد زشت است

 

سینه‎زن گر نرود تا به حرم می‎میرد

سینه‎زن دور ز دلدار که باشد زشت است

 

روضه‎ی شعر من این است ببخش آقاجان

عمه‎ات راهی بازار که باشد...

 

سید پوریا هاشمی